معرفت امام؛ شرط نجات از گمراهی
یکی از ضروریترین درخواستهای ما در پیشگاه خدای متعال، این دعاست:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»
بر این باوریم که قابلیت معرفتِ امام در نهاد ما نهاده شده است؛ وگرنه چنین دعایی بیثمر بود و هرگز به آن توصیه نمیشدیم. معرفت امام رزقی است که خدای سبحان نصیب انسان میکند و بهرهمندی از آن، پیش از هر چیز، در گرو برطرفکردن موانع این شناخت از سوی خود ماست.
باور داریم این معرفت آنقدر در زندگی ما لازم و حیاتی است که اگر از آن محروم شویم، قطعاً در زمرۀ گمراهان قرار میگیریم. عزم ما در این کلاس آن است که از رهگذر تأمل در فرازهای «زیارت جامعه کبیره»، به بخشی از این شناخت نائل شویم. با این همه، پیش از ورود به متن زیارت، شایسته است چند نکته را یادآور شوم.
امام؛ کهنترین آشنای فطرت ما
در زیارت سرداب، به محضر مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف با این تعبیر سلام میدهیم:
«فِطْرَةِ الْأَنَام»
امام، حقیقتی است که خدای متعال او را در متن سرشت ما قرار داده است؛ نه تنها راهنمای بیرونی، که حقیقتی در عمق جان ماست. آنجا که شاعر میگوید:
عهدِ ما با لَبِ شیریندَهَنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم، خداونداناند
گویی به همین حقیقت اشاره دارد؛ پیمانی قدیمی، پیوندی فراموششده؛ اما ناگسستنی. «فِطْرَةِ الْأَنَام» بودن امام، به ما یادآوری میکند که معرفت ما به حضرت، امری تازه و حادث در این دنیا نیست؛ ریشه در پیش از این زندگی دارد. ما در این عالم، در حقیقت، در حال ازدیاد و تعمیق همان معرفتِ پیشین هستیم. بذر «معرفتُ الإمام» از پیش در زمین وجود ما افشانده شده است؛ زندگی دنیا مجالی است تا لایههای وجودیمان را کنار بزنیم و با آن عمق معرفتی که خدای سبحان در قلبمان نهاده است، دوباره مأنوس شویم.
از همینرو، شناخت امام برای ما امر دشوار و دستنیافتنی نیست؛ زیرا قرار نیست با «چهرهای جدید» روبهرو شویم، بلکه میخواهیم آشنایی کهن را به یاد بیاوریم و زنده کنیم. معرفت امام، در حقیقت، آشنا شدن با قدیمیترین آشنای ماست.
حیاتِ دل در سایۀ یاد امام
در ادعیۀ مرتبط با حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از خداوند چنین درخواست میکنیم:
«اللهُمَّ اجعَل قَلبی بذِکرِه مَعموراً»[1]
«خدایا دل مرا با یاد او آباد گردان.»
در معارف دینی، بارها از این «آبادانی» قلب، به «حیات قلب» تعبیر شده است. هر چه در زندگی خود، پیوند آگاهانهتری با امام برقرار کنیم، به همان اندازه از دلِ زندهتر و جانِ بیدارتری برخوردار میشویم؛ و هر قدر این حیات قلبی افزونتر شود، ظرفیت ما برای درک حقایق نیز عمیقتر و گستردهتر خواهد شد.
پرواز دلها به سوی آشیانۀ امام
امام حسن عسکری علیهالسلام در عبارتی بسیار لطیف و تکاندهنده، خطاب به حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میفرماید:
«وَاعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نَزَعَ إِلَيْكَ مِثْلَ الطَّيْرِ إِلَى أَوْكَارِهَا»[2]
«بدان که دلهای اهل طاعت و اخلاص به سوی تو پر میکشد؛ همچون پرکشیدن پرنده به سوی آشیانۀ خویش.»
آشیانۀ پرندگان، جایگاهی بر فراز زمین است. مطابق این بیان نورانی، مطیعان و مخلصان، چون پرندهای که به سوی لانهاش بازمیگردد تا در آن مأوا گیرد، از زمین فاصله میگیرند؛ دلهایشان از عالم ماده و دلبستگیهای مادّی جدا میشود تا به سوی امامشان پر بکشند و به او نزدیک شوند. آرامش اهل اخلاص و اهل طاعت، در حقیقت، جز در همراهی با امام و در جوار معنوی او حاصل نمیشود.
از زاویۀ دیگری که به این روایت بنگریم، میبینیم با قصد نزدیکشدن به امام، سه عنوان نصیب انسان میشود: «اهل طاعت»، «اهل اخلاص» و «طائر».
وقتی دلِ انسان «پرنده» نامیده میشود، یعنی سبکبال است، اهل سیر و حرکت است، و لذّت او در پرواز و اوج گرفتن است، نه در ماندن و سنگینشدن بر خاک دنیا. گویی در این روایت، سبک زندگی انسانِ منتظر ترسیم شده است: سبکی که در آن، دلْ آشیانۀ خود را نه در زمین، که در قربِ امام و در جوار حجت خدا میجوید.
سفر به «زیارت جامعه» برای شناخت امام عصر
پس از مقدماتی که عرض شد، اکنون با هم به سراغ «زیارت جامعه کبیره» میرویم تا از زبان مطهر امام هادی علیهالسلام، با حقیقت ائمۀ هدی علیهمالسلام آشناتر شویم و در امتداد این مسیر، بر شناخت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف تمرکز کنیم.
بر آنیم که از رهگذر این زیارت، هم نقش حضرت را در زندگی روزمرۀ خود بشناسیم و هم با وظایف و مسئولیتهای خویش در برابر ایشان آشنا شویم؛ تا رابطهمان با امام، از یک احساس دور و مبهم، به یک پیوند آگاهانه، زنده و راهگشا در متن زندگی تبدیل شود.
«أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ»
امام؛ ستون استوار توحید
در این فراز واژۀ «رُکن» به معنای پایهای محکم و ستونی استوار است. خدای سبحان، حضرات معصومین علیهمالسلام را بهسان ستونهایی قرار داده است که دیگران به واسطۀ ایشان، خدا را به یگانگی میشناسند و به او نسبت توحید میدهند. خداوند در قرآن میفرماید:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»[3]
«خدايى كه همواره به عدل و قسط قيام دارد، گواهى داده كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز به يگانگى او گواهى دادهاند) جز او كه مقتدر حكيم است، معبودى نيست.»
خدای سبحان خود گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ فرشتگان گواهی میدهند؛ و صاحبان خرد که در رأس آنان حضرات معصومیناند، نیز بر یگانگی او شهادت میدهند و میگویند: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ». در اصول دین ما، نخستین اصل «توحید» است؛ یعنی نسبت یگانگی به خدا دادن. وقتی در زیارت میگوییم: «أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ»، یعنی برای موحد شدن، باید امام را بشناسیم.
پایۀ توحید، معرفت الإمام است؛ امام، رکن و ستون استوار توحید است. اگر میخواهیم خدا را «یکتا» بشناسیم، «یکتا» ببینیم و «یکتا» بپرستیم، نقطۀ آغاز آن شناخت امام است. بیمعرفتِ امام، انسان در حقیقت به توحید راه پیدا نمیکند و چهبسا ناخودآگاه، مشرکانه زندگی میکند.
امام؛ شرط ورود به حصن توحید
برای آنکه انسان حقیقتاً موحّد شود، لازم است درس توحید را از خودِ امام بیاموزد. از همین روست که امام رضا علیهالسلام در پایان حدیث «سلسلة الذهب» میفرماید: «… أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».
«سلسلة الذهب» نام حدیث مشهوری است که امام رضا علیهالسلام در مسیر حرکت به خراسان، هنگام عبور از نیشابور، برای جمعیت انبوهی که به دیدار ایشان آمده بودند، نقل فرمود. در این حدیث شریف، توحید بهعنوان دژی محکم برای در امان ماندن از عذاب الهی معرفی شده و ولایت ائمه علیهمالسلام بهعنوان شرط ورود به وادی توحید بیان شده است.
این حدیث به دلیل سند ویژهاش که سلسلهوار از امامان معصوم علیهمالسلام تا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و از ایشان تا جبرئیل و تا خدای متعال امتداد مییابد به «سلسلة الذهب»، یعنی «زنجیرۀ زرّین»، شهرت یافته است.
ابن راهویه میگوید: هنگامی که حضرت رضا علیهالسلام وارد نیشابور شد و قصد خروج از آنجا (به سوی مأمون) را داشت، گروه بسیاری گرد آمدند و عرض کردند: ای فرزند رسول خدا، آیا از میان ما کوچ میکنی، بیآنکه حدیثی برای ما بگویی تا از آن بهره ببریم؟ امام علیهالسلام در حالی که در کجاوه نشسته بود، سر مبارک را بیرون آورد و فرمود:
«جِبْرَئِيلُ قال: سَمِعْتُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى يقول: كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أُمِنَ مِنْ عَذَابِي»
«جبرئیل میگوید: خدای متعال فرمود: «کلمۀ لا إله إلّا الله، دژ محکم من است؛ هر کس در دژ من داخل شود، از عذاب من در امان خواهد بود.»
راوی میگوید: هنگامی که قافله به حرکت درآمد و مقداری پیش رفت، حضرت بار دیگر سر مبارک را از کجاوه بیرون آورد و با صدای بلند افزود:
«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[4]
«با شرایطش؛ و من از شروط آن هستم.»
امام رضا علیهالسلام نفرمود: «الإمامُ مِن شُرُوطِهَا»، بلکه فرمود: «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛ یعنی شما به قلعه توحید راه پیدا نمیکنید مگر با ولایت امامِ زنده و حاضرِ زمان خودتان. در زمان صدور این حدیث، امامِ اهل آن عصر حضرت رضا علیهالسلام بود، و در روزگار ما، امامِ زمان، وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است. پس راهِ ورود به حصن توحید، در هر زمان، از درِ ولایت همان امامی میگذرد که حجت خدا بر اهل آن عصر است.
ایمانِ بیولایت؛ شرکی پنهان
در آیهای از قرآن کریم به حقیقتی تلخ و تکاندهنده اشاره شده است:
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»[5]
«و بيشترشان به خداوند ايمان نمىآورند، جز اينكه (با او چيزى را) شريك مىگيرند.»
چرا «بیشتر» کسانی که ایمان به خدا دارند، در عین حال گرفتار شرکاند؟ یکی از مهمترین ریشهها این است که بسیاری از مؤمنان، به وجود امام و آثار و برکات حضور او در زندگی خویش توجه ندارند. نمیدانند امام، به اذن خدای متعال، تا چه اندازه در سرنوشت و هدایتِ آنها نقشآفرین است.
جابر بن عبدالله نقل میکند: روزی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خطبهای خطاب به مردم فرمود:
«مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً»
«هر کس ما اهلبیت را دشمن بدارد، خداوند او را روز قیامت یهودی محشور میکند.»
جابر میگوید: عرض کردم:
«وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ؟»
«حتی اگر روزه بگیرد، نماز بخواند و به گمان خود مسلمان باشد؟»
حضرت فرمود:
«وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ.»
«آری، هرچند روزه بگیرد، نماز بخواند و خود را مسلمان بداند.»
شاید این سؤال پیش بیاید: چگونه ممکن است انسانی اهل عبادت باشد، اما در آخرت مؤمن به حساب نیاید و در زمرۀ یهود محشور شود؟
پاسخ در همان حقیقتی است که پیشتر گفتیم: امامِ معصوم، «رکن توحید» است؛ به تعبیر پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مشکل این گروه، مشکلِ بزرگی است به نام بُغض نسبت به معصومین علیهمالسلام.
الحمدلله ما اهلبیت را دشمن نداریم؛ اما صرف نداشتنِ بغض کافی نیست. زمانی میتوانیم واقعاً «مؤمن» و «یکّهشناس» باشیم که در عمق جان، ولایتِ امام را در زندگی خود باور داشته باشیم؛ این اعتقاد را از سطح زبان به حریم قلب برسانیم، و بر اساس آن، همهکاره دنیا و عقبای خود را یکی بدانیم و دل به غیر او نسپاریم:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»[6]
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى آگاه است.»
در این صورت است که اعتقادات توحیدی در وجود ما نهادینه میشود؛ آنگاه میتوانیم موحد زندگی کنیم، موحد از دنیا برویم و به فضل الهی موحد محشور شویم.
عبادت بیولایت؛ پیکری بیروح
امام صادق علیهالسلام نقل میکند که روزی جبرئیل بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل شد و عرضه داشت:
«يَا مُحَمَّدُ، اَلسَّلَامُ يُقْرِئُكَ اَلسَّلَامَ، وَ يَقُولُ: مَا خَلَقْتُ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعَ وَ مَا فِيهِنَّ، وَ الأَرَضِينَ السَّبْعَ وَ مَا عَلَيْهِنَّ، وَ مَا خَلَقْتُ مَوْضِعاً أَعْظَمَ مِنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ وَلَوْ أَنَّ عَبْداً دَعَانِي مُنْذُ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ، ثُمَّ لَقِينِي جَاحِداً لِوِلايَةِ عَلِيٍّ، لَأَكْبَبْتُهُ فِي سَقَر»[7]
«ای محمد، سلام [خدا] بر تو باد؛ به تو سلام میرسانَد و میفرماید:
آسمانهای هفتگانه و آنچه در آنهاست، و زمینهای هفتگانه و آنچه بر آنهاست را آفریدم، و هیچ جایگاهی را برتر و باعظمتتر از «رکن» و «مقام» نیافریدم. اگر بندهای از همان هنگام که آسمانها و زمین را آفریدم، [در این مکان] مرا بخواند و عبادت کند، سپس مرا در حالی دیدار کند که منکر ولایت علی علیهالسلام باشد، بیدرنگ او را بر روی صورت در آتش دوزخ میافکنم.»
بر اساس این روایت، اگر کسی به اندازۀ عمر تمام عالم، در برترین و شریفترین نقطۀ روی زمین، به عبادت خدا مشغول باشد؛ اما منکر ولایت باشد، سرانجام او آتش دوزخ است. راز این حقیقت آن است که «عبادتِ بیولایت»، همچون پیکری بیروح است که در سیر انسان به سوی خدا ثمری نمیبخشد.
امام، مربیِ توحید در عصر ما
ائمه هدی علیهمالسلام رکنِ توحیدند و مأموریت دارند ما را «موحّد» تربیت کنند. در روزگار ما، این نقش بر عهدۀ وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است.
حضرت، موحدپرور است؛ یعنی وقتی به او پناه میبریم و با او ارتباط میگیریم، چنان نوری بر زندگی ما میتاباند که همه اسباب را در چشممان کوچک و بیاعتبار میکند: مال، مقام، مدرک، شهرت، حسب و نسب و هرآنچه مردم عادتاً به آن تکیه میکنند. امام به ما میآموزد که در عالم، تنها یک «همهکاره» حقیقی وجود دارد؛ خدایی که «مُسبِّب الاسباب» است.
امام یاریمان میکند از اسباب عبور کنیم و در آنها متوقف نشویم؛ نه آنکه اسباب را تعطیل کنیم، بلکه بفهمیم کارآیی هر سبب، تنها به اذن مسببالاسباب است و برای هیچ چیز و هیچکس، نقشِ مستقل قائل نشویم. امام کمکمان میکند به این یقین برسیم که اگر خدا نخواهد، هیچ سببی، هر قدر هم قوی به نظر برسد – برای ما نفعی نخواهد داشت.
حضرت، موحدپرور است؛ هر بار با وجود مقدسش ارتباط برقرار کنیم، به او سلام دهیم و اظهار ارادت کنیم، همین ارتباط تأثیر توحیدی در جان ما میگذارد: ما را از شرکهای ریز و درشت دور میکند و یادمان میدهد که به هیچ وجه، جز بر خدای سبحان بر چیزی تکیه نکنیم و روی هیچکس و هیچچیز حساب دائمی باز نکنیم.
جهش موحد شدن در پرتو ولایت
امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف «ولیِّ امر» است؛ و عالمِ امر، بر خلاف عالمِ خلق که در آن همهچیز با تدریج و زمان پیش میرود عالمِ بیزمانی و فرمانِ «کُن» است:
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[8]
ولیّ امر میتواند در یک لحظه، رشدی به ما عنایت کند که در منطق عادیِ عالمِ خلق، نیازمند سالها سیر و تلاش است. موحد شدن، بهطور طبیعی، عمری مجاهده و خودسازی میطلبد؛ اما با توسل به صاحبالامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و پذیرفتنِ ولایت او، حضرت در باطن ما تصرف و ریشههای اعتقادیمان را اصلاح میکند و ما را – به فضل الهی – در شمار موحدان قرار میدهد.
شاهکلید گشایش؛ توحید در پناه امام
توحید، شاهکلید است؛ شاهکلیدی که وسیلۀ بسیاری از گشایشها و رهایی از گرفتاریهاست.
موحّد چو در پای ریزی زرش
چو شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
همین است بنیاد توحید و بس
اگر میخواهیم چنین حال و مقامی داشته باشیم، باید به امام خود پناهنده شویم. امام، رکن توحید است و ثمرۀ پناهبردنِ ما به او آن است که موحد بار میآییم.
در زندگی خود، چند بار بر غیر خدا تکیه کردهایم و چوبش را خوردهایم؟ گاه بر مال، گاه بر جمال، گاه بر هوش و استعداد، گاه بر موقعیت اجتماعی، گاه بر همسر و فرزند، گاه بر مدرک و… و بارها و بارها با تلخکامی و شکست روبهرو شدهایم.
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشیدهایم از این ورطه رخت خویش
وقتی به دامان پُرمهر امام پناه میبریم، نخستین درسی که به ما میدهد این است که اگر میخواهی نه نگرانِ آینده باشی و نه محزونِ گذشته، روی هیچ چیز و هیچکس جز خدا حساب مکن؛ حتی روی خودت.
«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[9]
«آگاه باشید دوستان خدا نه ترسی از آینده دارند و نه اندوهی از گذشته.»
وقتی با امام باشیم، «یکشبه راه صدساله» را میپیماییم. وقتی با امام باشیم، اساساً نگران نیستیم؛ نگران هیچ چیز. در میان انبوه مشکلات و در اوج تلاطمها و ناملایمات، میدانیم کسی را داریم که مراقب ماست و به اذن خدا، نابسامانیهای ما را سامان میدهد.
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[10]
«بدانيد كه تنها با ياد خدا دلها آرام مىگيرد.»
و این «ذکر خدا»، با وساطت امام در جان ما جاری و مایۀ آرامش قلبهای ما میشود.
رشحهای از دریای توحید
برخی از شارحان زیارت جامعۀ کبیره، عبارت «أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ» را به گونهای دیگر معنا کردهاند. در نگاه این گروه، معرفی معصومین علیهمالسلام بهعنوان «رکن توحید» بدین معناست که موحد بودنِ ما، تنها رشحه و قطرهای از توحیدِ آنان است. اصلِ توحید و نسبتِ یگانگی دادن به خدای سبحان، در درجۀ اول، توسط ائمۀ هدی علیهمالسلام تحقق مییابد؛ و آنچه بهعنوان «توحید» در وجود ما دیده میشود، پرتوی است از دریای بیکران توحید ایشان.
دقّت کنید که این بیان، با توضیحی که پیشتر گذشت، تفاوت ظریفی دارد. در نگاه قبلی گفتیم: در سایۀ ارتباط با امام و پناهبردن به او، درس توحید میآموزیم و «یکّهشناس» میشویم؛ یعنی موحد بودنِ ما، در پرتو ولایت امام محقق میشود.
در این تفسیر دوم، گام را فراتر میگذاریم: هر بار که بر غیرِ خدا تکیه نمیکنیم، این پرهیز از شرک، اثرِ ولایتِ امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است. هر گوشه از زندگیمان که رنگ خدایی دارد و از شرک پاک شده است؛ هر جا که نه برای دیگران و نه حتی برای خودمان، نقشی مستقل قائل نیستیم و با همۀ وجود درمییابیم که «لَا مُؤَثِّرَ فِي الوُجُودِ إِلَّا الله»، در حقیقت، نور ولایت امام بر آن نقطه از زندگی ما تابیده است.
تا آنجا پیش میرویم که حتی «توحید» را هم به خود نسبت نمیدهیم؛ اقرار میکنیم که «وَلِيُّ الله» بسیاری از حصارها را شکسته، حجابها را کنار زده و ما را از زندگیِ مشرکانه رهانیده است. اعتراف میکنیم که این امام است که این بینش را به ما عطا کرده است تا روی اسباب حساب نکنیم و جز «مسببالاسباب»، هیچ مؤثری را در عالم به رسمیت نشناسیم.
از کثرت تا وحدت؛ تربیت ما در مدرسۀ ولایت
حضرات معصومین علیهمالسلام واسطۀ تربیت خلقاند؛ و در روزگار ما، مهمترین واسطۀ تربیت، وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است. امام، در مسیر تربیت، ما را از «کثرت» به «وحدت» سیر میدهد؛ به ما میآموزد که بر کثرات تکیه نکنیم و تنها به یک وجود اعتماد داشته باشیم: خدای متعال.
پیشتر گفتیم توحیدی که در زندگی ما دیده میشود، از آثار توحید امام است؛ رشحهای از موحد بودنِ اوست. از همین روست که همۀ ما سخت وامدار این وجود مقدسیم؛ بسیاری از آرامشها و گشایشهای زندگیمان، ثمرۀ همان لحظاتی است که فقط بر خدا تکیه کردیم، و این «فقط بر خدا تکیه کردن» را او به ما آموخته است. امام بر گردن ما حق بزرگی دارد، زیرا مقدّسترین حقیقت زندگی، یعنی «توحید» را به ما تعلیم داده است. چنانکه امام باقر علیهالسلام فرموده است:
«بِنا عُبِدَ الله، وَ بِنا عُرِفَ اللهُ، وَ بِنا وُحِّدَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی»[11]
«به واسطۀ ما، خدا عبادت میشود؛ به وسیلۀ ما، خدا شناخته میشود؛ و به واسطۀ ما، توحید خدای متعال تحقق مییابد.»
اگر من و شما آموختهایم، دانستهایم و چشیدهایم که «کاملِ مطلق» و «کُلُّالکمال» فقط خدای سبحان است، و اینکه در سراسر عالم، تنها اوست که همهکاره است، این معرفت به برکت وجود امام در ما شکل گرفته است. اینکه امروز «یکّهشناس» هستیم و به خدا نسبت یگانگی میدهیم، از کانال ولایت امام برایمان تبیین شده است.
ولایت امام، سببِ موحد شدن ماست؛ همانگونه که خدای سبحان با بهعهده گرفتن ولایتِ مؤمنان، آنان را از ظلمات به سوی نور میبرد:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[12]
خلیفۀ خود را نیز به گونهای قرار داده است که به اذن او، ما را از ظلمات رها کند و به سوی نور رهنمون شود؛ از ظلمت شرک، به نور توحید.
اهمیت موحد بودن، بسیار فراتر از آن چیزی است که ما میپنداریم؛ حتی در لحظۀ مرگ و ورود به عالم دیگر نیز به سرمایۀ توحید نیاز داریم. در شب اول قبر از ما میپرسند: «مَن رَبُّک؟»؛ نمیگویند: «مَن أَربابُک؟» اگر در طول زندگی، تنها یک «ربّ» داشتهایم، آنجا نیز میتوانیم با اطمینان بگوییم: «الله». امّا اگر عمری با اربابهای پراکنده و تکیهگاههای متعدّد زندگی کرده باشیم… وای بر ما!
تمناى توحید در آستان امام زمان
به محضر مقدّس امام مهربانمان عرض میکنیم: آقاجان! آموختیم که وقتی به شما پناهنده میشویم، باید بزرگترین و گرانبهاترین درخواست را بر زبان بیاوریم؛ توحید را.
مولاجان! شما رکنِ توحید هستید و ما، اگر بخواهیم موحّد زندگی کنیم، موحّد از دنیا برویم و موحّد محشور شویم، راهی جز پذیرش ولایت شما نداریم. باید زیر چتر حمایت شما باشیم، در آغوش پُرمهر شما جای بگیریم و مشمول عنایت شما شویم.
آقاجان! تمنا میکنیم با کرامت و عنایتِ خاص خود، ما را از هرچه شرک و تبعات شرک است رها کنید و با یک نگاه، نور توحید را در دل و جانمان بنشانید. میخواهیم یکباره، موحّدمان کنید.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
تاریخ جلسه:1402/12/9 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] مفاتيح الجنان
[2]. کمالالدین، ج ۲، ص ۴۴۸.
[3]. سوره آل عمران، آیه 18
[4]. توحید، شیخ صدوق، ص 25.
[5]. سوره یوسف، آیه 106
[6]. سوره حدید، آیه 3.
[7]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲، ص ۲۰۹.
[8]. سوره یس، آیه 82
[9]. سوره یونس، آیه 62.
[10]. سوره رعد، آیه 28.
[11]. کافی، ج ۱، ص ۱۴۵.
[12]. سوره بقره، ایه 257.