شهید علی قوچانی

علی قوچانی: مصاحب شما

 

شهید-علی-قوجانی-موسسه علمیه السطان علی بن موسی الرضا ع

 

متولد: 42/4/1 شهر اراک
عروج: 64/11/24 عملیات والفجر ۸ منطقه فاو

 

مختصری از زندگی علی قوچانی از زبان خودش

 

درروز اول تیرماه ۱۳۴۲ درشهر اراک به دنیا آمدم. در کودکی به همراه پدر و مادرم از اراک به اصفهان آمدم، از همان دوران کودکی با کاستی‌ها وسختی‌ها انس گرفتم و بسیار جسور، چالاک و کنجکاو بودم.
دردوران انقلاب با اینکه سن چندانی نداشتم به اندازه توانم در رویدادهای انقلاب شرکت و فعالیت داشتم و با سفر به روستاهای سمیرم و میاندشت به محرومین و مستضعفین کمک می‌کردم.

باشروع درگیری‌ها در جبهه‌های جنوب و غرب و کردستان شرکت فعالانه و مستمرم تبدیل به فرمانده‌ای صبور ، رازدار، زاهد شب و … شدم، و بارها تا مرز شهادت پیش رفتم.

درسال ۱۳۶۳به مکه معظمهرفتم و پس از چندی ازدواج کردم.
سرانجام پس از شش سال رشادت و جانبازی در سن ۲۲ سالگی روح و جسم خودرا نثار حضرت دوست کردم.

 

خاطرات مادر سردار جاویدالاثر شهید حاج علی قوچانی

 

پس از بازگشت از مکه از او پرسیدم از خدا چه خواستی؟ او در جواب گفت: پشت قبرستان بقیع که رفتم از خانم فاطمه زهرا  سلام‌الله‌علیها خواستم این دو متر زمینی که در این دنیای فانی به عنوان قبر برای همه قرار گرفته، شامل حال من نشود! چون نمی‌خواهم این دو متر زمین را هم اشغال کنم.
او اصلا به دنیا وابستگی نداشت، حتی از این دنیا دل کنده بود و همین امر باعث رشد اندیشه‌ی او شد.
علی فقط خدا را می‌دید، اهل ریا نبود، می‌خواست اگر کار خیری انجام می‌دهد، خالصانه فقط به دست خدا برسد.
او از ده سالگی معلم خانه‌ی ما بود و من از حرف‌هایش بسیار لذت و استفاده لازم را می‌بردم.

 

خصوصیات و فضائل اخلاقی شهید علی قوچانی

 

شهید همیشه تجربیات خود را جمع‌آوری می‌کرد و می‌نوشت و آنها را به دیگران منتقل می‌کرد، حاج علی معتقد بود این تجربیاتی که ما کسب کردیم از خودمون نیست، ثمره‌ی خون شهداست که باید نسل‌های آینده منتقل شود.
بچه‌های رزمنده کمتر خوابیدن حاج علی را دیده بودند، همیشه در تلاش و تکاپو بود و خودش را به کاری مشغول می‌کرد، بعضی شب‌ها وقتی همه می‌خوابیدند، بلند می‌شد و زباله‌ها را جمع می‌کرد وبه محل جمع‌آوری زباله‌ها می‌برد.

در ایام نوروز که لباس برایش می‌خریدیم، نمی‌پوشید و می‌گفت: شاید بچه‌های فقیر و یتیم ببینید و آه بکشند، لباس‌های نو را می‌گذاشت و چند ماه بعد می‌پوشید.

هر وقت مرخصی می‌آمد پیگیر کارهای جنگ و شناسایی منافقین و عوامل ضد انقلاب بود که در داخل شهرها فعالیت می‌کردند.

با اینکه جنگ بود ولی از وضعیت شهر غافل نبود می‌گفت: وقتی به مرخصی می‌آییم نباید در خانه بنشینم، بچه‌های رزمنده راجمع کرده و گروه‌های امر به معروف و نهی از منکر راه انداخته بود.

حاج علی به بیت المال خیلی اهمیت می‌داد، از طرف سپاه یک سفر به مشهد مقدس رفت ولی وقتی برگشت نصف هزینه‌ها را محاسبه کرد و پرداخت کرد.

بچه‌های لشکر حاج علی را بارها با تن مجروح و عصا به دست در عملیات‌ها دیده بودند به او گفتند: ظاهرا زخمی شدن و درد کشیدن برایتان مهم نیست؟ می‌گفت:چرا! ولی صبر وتحمل مشکلات در راه خدا، در نظر وی محفوظ است و نیازی به آشکار کردن آن نیست، به قول خودش مجروحیت‌ها باعث سستی او نشد.

 

وصیتنامه حاج علی قوچانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم
حضور پدر ومادر زحمت کش و مومنم سلام، در لحظات آخر عمر قصد خداحافظی دارم، مطالبی چند به عنوان وصیت می‌نویسم.
نخست از شما با زبانی قاصر تشکر می‌کنم، به شما پدر و مادرم با این زبان بی‌زبانی می‌گویم که انشاءالله خدا به شما اجر بدهد و شما را جزو صالحان درگاه خود و جزو عاقبت بخیران قرار دهد.
مادر و پدر عزیزم!
امانتی که به شما داده شده بود، به صاحب اصلی آن باز گردانیده شد، کس که چیزی را امانت می‌گیرد، موقع پس دادن هیچ‌گاه ناراحت نمی‌شود.
مادرم! من شما را خیلی دوست داشتم، همچنین پدر، همسر، خواهر و برادرانم. شما تنها کسانی بودید که به آنها علاقه داشتم، ولی مادرجان من خدا را بیشتر از شمادوست دارم، و برای همین است که قریب شش سال از شما جدا شده‌ام.

با سلام خدمت همسر خوبم!
همسرم تمام انسان‌ها رفتنی هستند،تمام انسان‌ها چه خوب و چه بد، چه ضعیف و غنی با هر وضعیتی که هستند، می‌روند در این راه، عده‌ای با عزت و سر نهادن به قرب خدا زندگی می‌کنند و برخی برای زندگی خود بنده غیر خدا می‌شوند و از خود هیچ عزت و سرافرازی ندارند، دسته اول چون راه خدا را می‌روند همواره با مشکلاتی روبه‌رو می‌شوند، بعضی اوقات انسان خود را در راهی می‌بیند که در آن راه یا باید کشته شود یا سرتعظیم در برابر غیر خدا فرود آورد، مردان خدا اولین راه انتخاب می‌کنند.

 

شهادت حاج علی قوچانی

 

عملیات والفجر ۸ برنامه‌ریزی شده بود. قبل از عملیات برای بچه‌ها سخنرانی کرد،

برادران توجه داشته باشید که در این عملیات باید با نهایت کوشش تا سرحد شهادت بجنگیم. من در عملیات‌های گسترده‌ای شرکت کرده‌ام ولی اکنون احساس آرامش عجیبی دارم و یقین دارم پیروزی از آن ماست.
روز چهارم عملیات والفجر ۸ بود، همین که متوجه شد ظهر شده، رو به بچه‌ها کرد و گفت: وقت نماز است. یکی یکی نمازتان را بخوانید و از نماز غافل نشوید، انگار نمی‌خواست بچه‌ها نماز نخوانده شهید شوند.
حملات شیمیایی و بمباران‌های دشمن بسیار شدید بود، حاج علی که مسئولیت محور را بر عهده داشت با کمک فرمانده گردان حضرت ابوالفضل ع به نیروها برای استقرار در موقعیت جدید کمک می‌کرد، او می‌خواست تا آخرین نفرات را به عقب برگرداند، همه جا را سرکشی کرد تا مطمئن شود کسی جا نمانده است، لحظاتی بعد تانک‌های دشمن آخرین نفری که قصد عقب نشینی از خط را داشت مورد هدف قرار دادند.
او مردانه ایستاد، مشقت‌ها را تحمل کرد و روح و جسم خود را نثار دوست کرد و به آرامش ابدی و قرب الهی رسید.

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *