مقدمه
دعای بعد از نمازهای واجب و مستحب در نجف، دعای مختصری است که پیامهای بسیار عجیبی دارد. سیدبنطاووس بر خواندن این دعا تأکید کرده است. این دعا ربط درهها و قلههای زندگی را مشخص میکند و به ما آموزش میدهد چگونه هم از درهها عبور کنیم و به قلهها برسیم و هم چگونه در قلهها اقامت نکنیم؛ بلکه طالب قلۀ بالاتری باشیم.
در آغاز این دعا میآموزیم که نهتنها با خدا درگیر نشویم؛ بلکه به جای درگیر شدن تسلیم اوامر الهی بشویم:
«اَللَّهُمَّ لاَ بُدَّ مِنْ أَمْرِک وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَدَرِک وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِک»
خدایا! تو فرمانهای نافذی داری، احکامی که بعضی همیشگی و دائم هستند و بعضی با تاریخ مصرف بسیار کوتاه؛ مصیبت یا نعمتی در زندگی ما جاری کردی که ما را یا در دره قرار میدهد یا در قله! در هر دو حال خواستار کسب امتیازیم. نه قرار گرفتن در درهها موجب قفل شدن و حبس ما بشود، نه قرار گرفتن در قله موجب عُجب و کبر و غرور و غفلت. از تو میخواهیم قدرتی به ما بدهی که هم از نعمت عبور کنیم و به منعم برسیم و هم از مصیبت بگذریم طوری که مصیبت نردبان رشد ما باشد.
اگر زندگی ما به گونهای است که در دره قرار داریم، نگرش و تفکر و تصمیمگیری صحیح و اراده سالم را نصیبمان کن تا در دره اقامت نکنیم و از دره به سمت قله حرکت کنیم.
اصلاح گفتار و رفتار، موجب صعود به قله
اگر خداوند نعمت خاصی به ما عطا کرد و در قله قرار داریم، بتوانیم با آن نعمت کرامت دنیا و آخرت را کسب کنیم، بسیاری از اوقات در قلهایم؛ یعنی بالاترین عطایا را دریافت کردیم؛ اما تنگ نظریم! مثلاً توفیق زیارتی با معرفت به ما داده شده، مشکل این است که در این زیارت به جای این که برای ابدیت خود درخواست کنیم، صرفاً برای مشکلات مادی و دنیویمان دعا میکنیم نه مشکلات اخروی! در این صورت تنگنظر شدیم و اعتبارمان را محدود کردیم، لذا با این که نوک قلهایم گویا ته درهایم.
خدایا! ما را گرفتار و اسیر نعماتمان نکن.
بایسته است در قله بودن موجب شکر ما بشود؛ شکری قاهر و مسلط بر نعمت که وسعت وجودی ما در پی آن باشد؛ یعنی به واسطۀ شکر قابلیت رسیدن به قلههای دیگری را هم پیدا کنیم؛ پس همانطور که قرار نیست اسیر مصیبت بشویم، اسیر نعمت هم نشویم.
مصیبتها، حجب ظلمانی
دعای «خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ» که در شب قدر صد بار تکرار میکنیم، چکیدۀ همین دعاست؛ یعنی خدایا! اگر گرفتار نعمات بشویم، نعمتها، برای ما نار است؛ چون قرار بود از طریق نعمت به منعم برسیم، گرفتار مصیبتها شدن هم نار دیگری است! چون قرار بود مصیبتها عامل صعود ما باشند، در مصیبتها عکسالعملی از ما صادر بشود که موجب رضایت تو باشد.
«خَلِّصْنا مِنَ النّارِ» یعنی گرفتار هیچ امری نشویم؛ بلکه گرفتار خودت بشویم! نه گرفتار دره و نه گرفتار قله! در قله، مهم برای ما رسیدن و قرب به تو باشد نه در قله بودن.
حجب ظلمانی، معاصی و غفلتها و کسالتها و… مجموعه اموری است که نزد خدا ناپسند است و به همین جهت بین ما و خدا فاصله میاندازد. حجب ظلمانی میتواند بخشی از این دره را تشکیل بدهد نه همۀ دره را؛ چون گاهی دره، بیماری و مشکلات خاص ماست.
با یک نگاه وقتی گرفتار گناه و ظلم و بدجنسی و خباثت شدیم، دو حالت دارد: یا از خودمان بدمان میآید یا میگوییم چیزی نیست! در حالت اول از دره به طرف قله میرویم؛ چون از وضعیت موجود خود ناراضی هستیم و نمیخواهیم در این دره و محل تنگ باقی بمانیم؛ لذا از طریق ریسمان توبه و ذکر و توسل و توجه به اولیاء، صعود میکنیم و بالا میرویم.
نعمتها، حجب نورانی
حجب نورانی، اموری پسندیده و مرضیّ حق است. گاه عمل ما صالح، علم ما نافع و خُلقمان خُلق حسن است، جنس این امور بسیار زیباست و توفیقاتمان فراوان. مشکل این جاست که گرفتار خود این امور بشویم! علم نافع و عمل صالح و خلق حسن غایت نبودند؛ بلکه وسیله بودند برای قرب به خدا؛ اما این امور مثبت با داشتن همۀ مزایا، گاهی این خطر و آفت را دارند که بین ما و خدا فاصله ایجاد میکنند!
پس در قله بودن هم خطرناک است! تا آخرین لحظۀ عمرمان خطر قله و دره، از هیچ کجای زندگی ما برداشته نمیشود. شمس تبریزی میگوید: «حسنه، حسنه است مادام که بر آن فرود نیامده باشی وگرنه سیئه است.» تا زمانی که حسنه خیلی به چشممان نیاید و ما را قفل نکند، حسنه محسوب میشود؛ ولی وقتی حسنه ما را قفل کرد، گرفتار خودشیفتگی و غفلت و قساوت و کسالت میشویم! هنگامی که در زندگی به مرحلۀ شایستهای رسیدیم، نباید در آن متوقف شویم! زیرا در این صورت، فوری از نوک قله به عمق دره سقوط میکنیم.
پناهندگی به خدا، سرمشق دائم
«اللّٰهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِک مِنْ عَثْرَةِ اللِّسَانِ، وَسُوءِ الْمَقامِ»
«خدایا به تو پناه میآوریم از لغزش زبان و بدی جایگاه.»
چه نوک قله باشیم، چه ته دره! چه از نظر معیشت در اوج تنعم و رفاه باشیم، کمال فضایل معنوی و اخلاقی و علمی را دارا باشیم، چه در تنگنا و فشار و جهل و عجز که آبرویی نداریم، فرقی نمیکند، یک سرمشق دائم باید داشته باشیم و آن اینکه دائم به خدا پناه ببریم؛ چون در منطقهای زندگی نمیکنیم که بیآسیب باشد. خطر برای هر دو گروه زیاد است، چه بسیار عالمان و عابدانی که از نوک قله به عمق دره سقوط کردند! بنابراین چه کسانی که در قلهاند و در ظاهر متنعماند و چه آنها که گرفتارند، وظیفۀ در هر دو پناهندهگی به خدای سبحان است؛ چون هر آن خطر آدمی را تهدید میکند.
خطر لغزشهای زبانی
در این قسمت از دعا اولین خطری که خطر ذکر شده، لغزش زبان است: «اللّٰهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِک مِنْ عَثْرَةِ اللِّسَانِ»؛ پناه میبریم به خدا از لغزشهای زبانی. بحث گناه نیست! چه بسا فقط با یک لغزش زبان در دره قرار گرفتیم! با یک حرف نابجا و از سر بیخردی و کمخردی سِیرمان را خیلی طولانی کردیم. لغزش زبانی گناه نیست؛ بلکه گفتاری است غیر عمدی! فقط حواسمان نبود و از گفتنش پشیمان شدیم؛ اما نتیجۀ آن محرومیت که از خیری است که قرار بود به ما برسد.
بنابراین روی لغزشهای لسانی خود فکر کنیم! طرح پایش لغزشهای زبانی را داشته باشیم. تمام نظام آفرینش شعور دارد و هدفمند است، تمام نظام آفرینش جنود الهیاند وقتی از ما میشنوند که اعتقادی به گشایش نداریم، از خدماترسانی به ما امتناع میکنند. وقتی به ما خدمات میدهند که لسان ما با همۀ قلبمان گشایش را باور دارد.
در قله و دره، شاکر یا شاکی
«اللّٰهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِک مِنْ …سُوءِ الْمَقامِ»
«خدایا به تو پناه میآوریم… از بدی جایگاه.»
سوءالمقام این است که ته دره شاکی و معترض یا نوک قله مغرور و غافل باشیم. هریک از ما به جایگاه خودمان توجه کنیم، آیا واقعاً در جایگاه بندگی هستیم؟ در جایگاه بندگی، بندۀ مؤدب و شاکر هستیم یا بندۀ شاکی و معترض؟ اصلا سوءالمقام منحصر به ته دره نیست! چون دره و قله به هم ربط دارد. میتوان خیلی سریع از دره به قله برویم و میشود از قله هم خیلی سریع سقوط کنیم.
اگر در نوک قله توفیق اذکار را از خود بدانیم، و گمان کنیم سعادت در قله بودن به جهت تلاشها و مراقبههای خودمان است، سوءالمقام است؛ در حالی که هر چه به ما افاضه میشود لطف خداست! توفیق ذکر و مراقبه و خیررسانی به دیگران و هر چه در زندگی داریم، لطف خداست.
اگر در دره به خودمان اجازه یاوهگویی به خدا بدهیم و بگوییم: حق نبود ما را اینجا بیندازی! مگر مشکل ما چه بود؟!همین درگیر شدن با خدا در دره، سوء المقام است. در حالی که بایسته است بگوییم:
هر چه آن خسرو کند شیرین بود
تو برای تربیتمان لازم دیدی ته دره باشیم تا فکر کنیم! در دعای ابوحمزه میگوییم: «لَعَلَّکَ، لَعَلَّکَ، … » ته دره جای مناسبی است برای فکر کردن و واکاوی خودمان!
سوءالمقام را توسعه بدهیم، آیا در مقام بندگی، در مقام همسری، مادری، فرزند بودن برای والدینمان و در مقام دوستی مؤدب به آداب هستیم یا نه؟ فرقی نمیکند نوک قله باشیم یا ته دره، همین که بیادب شدیم سقوط میکنیم.
جان کلام آنکه دره و قله به هم خیلی نزدیک است. دربدترین لحظات زندگیمان اگر امیدوار شدیم و تلاش کردیم در قلهایم و در بهترین لحظات زندگیمان اگر گرفتار غرور وبدمستی و غفلت و جهالت شدیم؛ یعنی سقوط در دره.
درخواستها در دره
دعای از لسان معصوم جامع و کامل است و جای خالی در آن دیده نمیشود؛ لذا وقتی از لسان معصوم دعا میکنیم، نگران نیستیم که ناقص دعا کردیم! مثلا میگوییم: «ما که قابل نیستیم!» در حالی که بایسته است در ادامه بگوییم: «البته هم فیض را و هم قابلیت را فیاض میدهد!»
در دعای ابوحمزه از اموری به خدای سبحان پناهنده میشویم:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنَ الْکسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ [وَ الذِّلَّةِ] وَ الْمَسْکنَةِ وَ الْفَقْرِ»
«خدایا! به تو پناه مى آورم از كسالت و سرافكندى و اندوه و ترس و بخل و بی خبرى و سنگدلى و نادارى و تهیدستى.»
خدایا! از کسالت و سستی و از غصه خوردن به تو پناه میبریم. هنگامی که در دره هستیم، غصه میخوریم؛ چون مأیوسیم و فرج را نمیبینیم و منتظر آن نیستیم؛ لذا غصه را بر خودمان مجاز میدانیم! که همین امر موجب ماندگاری ما در دره میشود.
ترس، بیشترین امری است که موجب اقامت ما در دره میشود! ترس از تغییر، ترس از رشد و ترس از پذیرش مسئولیت! از اعلام محبت خالصانه به اولیاء میترسیم! ترس قفل کنندهای داریم!
«وَ الْبُخْلِ» بخل ما را در ته دره نگه میدارد؛ چون میترسیم خرج کنیم!
«وَ الْغَفْلَةِ» اصلا حواسمان نیست که دسته دسته از ته دره به نوک قله میروند و ما غافلیم! به آزادشدگان از ته دره توجه نداریم.
«وَ الْمَسْکنَةِ» زمینگیر شدیم! میگوییم: سرنوشتمان این است! خدا خواسته بعضی گنهکار باشند و ته دره زندگی کنند! در حالی که هیچگاه خداوند، گنهکاری، عجز، فقر و جهل را نخواسته است. بله، موقتا ما را مبتلا میکند تا ما را بیازماید.
درخواستها در قله
از آن طرف درخواستهای افرادی که در قلهاند خیلی زیباست:
«اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ»
«خدایا! هرآنچه بندههای صالح از تو درخواست میکنند، من بهترین آن درخواستها را طلب میکنم.»
وقتی به ما اجازۀ درخواست داده میشود؛ یعنی امکان بهرهمند شدن و بالاترین نیازها را داشتن، برای ما فراهم است. هنگامی در قله هستیم و به دره سقوط نمیکنیم که فقط کرم و فضل و رحمت خدا را ببینیم؛ در این صورت به نظرمان نمیآید که چیز خیلی مهمی درخواست کردیم.
در دعای عالیة المضامین پس از درخواستهای متعدد میگوییم:
«اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَاتِی عِنْدَک وَ قَدِ اسْتَكْثَرْتُهَا لِلُؤْمِی وَ شُحِّی وَ هِی عِنْدَک صَغِیرَةٌ حَقِیرَةٌ وَ عَلَیک سَهْلَةٌ یسِیرَةٌ»
خدایا! ما بخیلیم و این درخواستها به نظر ما زیاد است، اما به درگاه تو چیزی نیست. با یک فرمان تو در لحظه، همۀ درخواستهای ما مستجاب میشود. خجالت نمیکشیم از این که کاملترین و متعالیترین درخواستها را داشتیم. یک عامل مهم در قله بودن این است که دائم معرفتمان را بهروزرسانی کنیم.
تاریخ جلسه: 1403/6/9 ـ جلسه 3
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»