مقدمه
در زندگی ما قلهها و درهها، تلخیها و شیرینیها، قبضها و بسطها، گرفتاریها و گشایشهایی است که برای کمال ما لازم است و برای این که اسیر آنها نشویم، بایسته است آداب خاص هر یک را رعایت کنیم. خدای ربالعالمین برای تربیت ما گاهی لازم میداند در درّه باشیم؛ اما نباید در آن بمانیم. ما را در دره قرار میدهد تا صعود بسیار زیبایی را تجربه کنیم و گاهی ما را در قله قرار میدهد تا از آن قله، خواستار رسیدن به قلههای دیگر باشیم و اقامت در آن قله را برای خود نپسندیم.
بزرگترین ظلمی که به خود میکنیم این است که چه در دره، چه در قله، خود را حبس کنیم و نخواهیم از آن خارج شویم. قرار است چه در دره باشیم و چه در قله، از قدرت بیکران حق عاجزانه استمداد بطلبیم تا ما را عبور دهد؛ همۀ این مطالب را از دعای بعد از نمازهای واجب و مستحب در نجف آموزش گرفتیم.
مهم این است که چه در قله باشیم و چه در دره، اعتمادمان به خدای سبحان باشد و ترس برونرفت از آن شرایط را نداشته باشیم. از هیچکس توقع نداشته باشیم، مشرک نشویم، بر اسباب اعتماد نکنیم و باور کنیم که برای برونرفت از این جایگاه، امداد الهی جاری و ساری است. خدای سبحان به ما کمک میکند که نه در درههای زندگیمان حبس شویم و نه اسیر قلهها بمانیم؛ چون به هر میزان که اسیر قلهها نشویم، قلههای بالاتری در انتظار ماست.
گذر از درهها و قلهها، امری مقدس
آنچه بایسته است در هر دو حال، قله یا دره، بهعنوان ادبیات متن زندگیمان قبول کنیم، این است که عبدیم و در هر دو حال احساس نیاز به معبود در وجود ما موج بزند و در هیچ زمانی احساس استغناء و بی نیازی از خدای سبحان نداشته باشیم. چه در اوج قله چه در عمق دره، در هر دو حال از خدای سبحان طلب رشد و کمال داریم و نمیخواهیم اسیر شویم؛ بلکه خواهان گذر هستیم. خود این گذر امر مقدسی است! گذر از درهها و قلهها عبادت است و موجب امتیاز ما میشود.
«لا یسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیما»[1]
«[هرگز] افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [ترککنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده؛ و خداوند به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان) وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.»
قاعد بودن ما زمانی است که نمیخواهیم از جهل و رذایل اخلاقی خود جدا شویم! در واقع وقتی اقدام صحیح و بهموقعی انجام نمیدهیم و ارادۀ زیبا و همت متعالی نداریم، گویاخودمان را زندانی کردهایم! حالت دیگر زمانی است که در هر دو حال چه در عمق دره و چه در اوج قله، همه جدّوجهدمان را بکنیم تا اسیر وضعیت موجود نشویم!
غرق شدن در نعمت، سقوط از قله
داشتن حسنه و انواع امتیازات علمی و اخلاقی و توفیق عمل صالح، نشان میدهد در قلهایم. در این دعا آموختیم، هنگام تنعم، شکری را طلب کنیم که اسیر نعمت نشویم. با شکرگزاری اسیر منعمی هستیم که بینهایت است و دائم ما را به قلۀ بالاتری هدایت میکند!
مهم این است اگر در قله یا دره حبس شویم فاسد میشویم، شیر یا گوشت مانده، بوی تعفن میدهد! ما نیز هر جا بمانیم بوی منیت میدهیم نه بوی عبودیت و بندگی! بوی درماندگی به مشام میرسد، به همین جهت قرار بر حرکت است چه در قله چه در دره!
اغلب فکر میکنیم آنکه در دره است، باید برای خروج تکاپو داشته باشد و خود را خلاص کند و آن که در قله است دیگر نیاز به خلاصی ندارد و همان جا باید بماند؛ در حالیکه از امیرالمؤمنین یاد گرفتیم، فرد گرفتار و صاحب نعمت، هردو به یک میزان محتاجند. هم گرفتار را دعا کنیم که در گرفتاری نماند و هم صاحب نعمت را دعا کنیم تا غرق در نعمتش نشود.
چه بسا صاحبان نعمت که بهدلیل غرق شدن در نعمت گرفتار شدند، خود غرق شدن در نعمت مصیبت است! قرار است از طریق نعمت به منعم برسیم نه در نعمت متوقف شویم. در واقع نعمت بین ما و منعم فاصله انداخت! وقتی در اوج نعمت شاکر نیستیم و از نعمت به طرف منعم نمیرویم، خدای سبحان در اوج خوشی نعمت را از ما میگیرد و از قله به دره سقوط میکنیم! ولی مهم این است که بفهمیم چه غفلت و کبر و غرور و نخوتی بر ما عارض شد که در دره قرار گرفتیم و یقین داشته باشیم که خدا نمیخواهد بدمستی و عیاشی داشته باشیم و ما را تربیت میکند؛ لذا ما را در دره قرار میدهد تا با انرژی بیشتری به طرف قله حرکت کنیم و نگذاریم نعمات، فاصله و حجاب بین ما و خداوند شوند.
خطرات قرار گرفتن در دره و قله
1. خطر جبری بودن
خطر عجیب و غریب در دره بودن، خطر جبری بودن است! این که بگوییم خدا خواسته است، ته دره باشیم! همان طور که مشرکان گفتند:
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا»[2]
»اگر خدا میخواست ما مشرک نبودیم!»
در حالیکه پیامبر اکرم فرمود: «تَعالَوا»[3] (بیایید بالا). خدای سبحان میفرماید:اتفاقا قدرت برونرفت به شما دادیم تا هیچ امری شما را اسیر نکند و از همه خوشیها و ناخوشیها عبور کنید:
«وَ لَقَدْ مَکنَّاكُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فیها مَعایشَ قَلیلاً ما تَشْكُرُون»[4]
«ما تسلّط و مالکیّت و حکومت بر زمین را برای شما قرار دادیم؛ و انواع وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم؛ اما کمتر شکرگزاری میکنید!»
دردناک این است وقتی در دره قرار داریم، شیطان میگوید: لازم نیست خیلی بالا باشی! مثلا وقتی نمازمان بیحضور قلب است، در درهایم و زمانی که تصمیم میگیریم بیایم بالا و نماز با حضور قلب بخوانیم، شیطان میگوید: افرادی هستند که نماز نمیخوانند! صد رحمت به تو که نماز میخوانی! نفس مسوّله نیز بدیها و در دره بودنمان را برای ما تزیین میکند.
2. خطر سنگدلی
چه در قله و چه در دره، وسیلۀ مهم، تضرع است. خطری که در دره و قله ما را تهدید میکند، سنگدلی و تضرع نداشتن است! در حالیکه احساس خطر کردن در همۀ امور بسیار لازم است. خدای سبحان میفرماید:
«أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا یأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون»[5]
«آیا آنها خود را از مکر الهی در امان میدانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر [و مجازات] خدا ایمن نمیدانند.»
هنگامی که در درهایم مکر خدا این است که امداد الهی را نادیده میگیریم و مکر خدا در قله این است که فکر کنیم، به این جایگاه رسیدیم دیگر سقوط نمیکنیم! و ممکن نیست فلان گناه از ما صادر شود! وقتی در قله خیالمان از خودمان راحت شد که هیچ خطری تهدیدمان نمیکند، یکباره سقوط میکنیم.
ادبِ حضور در قله و دره
«وَ لَا تَفْضَحْنَا بِسَیئَاتِنَا یوْمَ نَلْقَاک»
«خدایا، در هنگام مرگ ما را با بیادبیهایمان رسوا نکن»
ادب در قله بودن، اعتماد بر خداست و ادب در دره بودن، امیدواری به رحمت خدا، همان قدر که ناامیدی در دره بیادبی است، اعتماد بر خود، در قله هم بیادبی محسوب میشود. خدایا چه در قله و چه در دره، چه زمان گشایش زندگی و چه هنگام قبض و تنگنا و فشار، لحظهای مرگ را فراموش نکنیم، و هر لحظه آمادۀ حضور باشیم!
نمونهای از آمادگی حضور این است که جوانی میگفت: «همیشه غسل زیارت امیرالمؤمنین را انجام میدهم؛ چون حضرت به حارث همدانی فرمود:
«یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی»[6]
«حارث همدانی هرکس میمیرد، مرا میبیند!»
میخواهم هنگام مرگ با غسل زیارت ایشان را ملاقات کنم.» در هر دو حال قله و دره، ادب اقتضا میکند چشم امیدمان به خدا باشد.
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
ذرهای نا امیدی و یأس هم از مصادیق سیئه و بیادبی است. در آیینۀ خیال و صفحۀ ذهنمان هم ناامید باشیم، حتما ظهور پیدا میکند و نزد خدا رسوا میشویم! خدایا! در قله و دره مؤدب به آداب باشیم، خود را در حضور تو ببینیم و امیدوار باشیم به رحمت واسعۀ تو، نیاز ما به تو در هر دو حالت یکسان باشد.
گاهی احساس نیازمان به خدا در دره بسیار است؛ اما در قله کمتر میشود! مثلا در دورۀ بیماری خیلی خود را محتاج میبینیم که تحت نام شافی قرار بگیریم؛ ولی در دورۀ سلامت آنقدر احساس نیاز نمیکنیم، تحت نام سلام باشیم.
درخواستهای متعالی در قله و دره
1. درخواست دائم به یاد خدا بودن
«وَ اجْعَلْ قُلُوبَنَا تَذْكُرُک وَ لَا تَنْسَاک وَ تَخْشَاک کأَنَّهَا تَرَاک حَتَّى نَلْقَاک»
«و دلهاى ما را تا روز محشر چنان گردان كه دائم به یاد تو باشد و هرگز تو را فراموش نكند و چنان از تو ترسان باشد كه گویى تو را به چشم مى بیند.»
«تَذْكُرُک» یعنی قلوب ما در هر دو حال متوجه تو باشد. همانطور که در قله هرچه داریم منوط به اوست! در دره هم یاد کسی باشیم که ما را از اعماق مشکلات، بداخلاقیها، خودبینی، ظلمات و تنگنا نجات میدهد.
خدای سبحان در بعضی امور با ما شرطی معامله میکند:
«فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ»[7]
«اگر به یاد من باشید، به یاد شما هستم»
جالب است خدای سبحان به بنیاسراییل میگوید:
«اذْكُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیكُمْ»[8]
«یاد کنید از نعمتهایی که به شما عطا کردم.»
امت پیامبر مقام رفیعتری دارد! خدا به امت پیامبر نمیگوید یاد نعمتم باشید؛ بلکه میفرماید:در قلهاید یا در دره، یاد من باشید! در قله و دره، همهکاره اوست، یک بار غم را از روی ما برمیدارد:
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
خدا در اوج تنگنا خدا میگوید:
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9]
«آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد.»
در قله هستیم به یاد در قله بودن خود نباشیم؛ بلکه به یاد او باشیم. به همین جهت درخواست ما این است: «وَ اجْعَلْ قُلُوبَنَا تَذْكُرُک»، نفرمود: «وَاجعَل أَلسِنَتِنا تَذکُرُک» گاهی لسان ما ذکر میگوید؛ اما قلبمان ذاکر نیست. فرمود: «قُلوبُنا» قلب که رئیس وجود ماست، باید ذاکر باشد. قلب ذاکر، هدیۀ خداست.
2. درخواست فراموش نکردن خدا
«وَ لَا تَنْسَاکَ» یعنی خدایا، ما را به گونهای قرار بده که تو را فراموش نکنیم:
«وَ لا تَكُونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِک هُمُ الْفاسِقُون»[10]
«مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و گرفتار خود فراموشی شدند.»
از آسیبهایی که هم در قله و هم در دره ما را تهدید میکند، فراموش کردن خداست! آنقدر به خودمان توجه داریم که خدا را از یاد میبریم؛ در حالیکه بایسته است زبان حالمان این باشد:
تو را دارم، چه کم دارم چه غم دارم
3. درخواست ترس باطنی
«وَ تَخْشَاکَ» یعنی خدایا! قلبمان را به گونهای قرار بده که در مقابل تو خضوع کامل داشته باشیم. در امتحانات کسانی که کمی درس خواندهاند، خوش هستند و ترسی هم ندارند! اما افرادی که خیلی دقیق خواندهاند، ترس پنهانی دارند! خشیت همین نگرانی است.
خدایا! قلب ما در محضر تو مؤدب به آداب باشد و دائم خشیت و ترس باطنی داشته باشیم، ترسی که موجب ارتقاء ما شود، ترسی که روی هیچ کدام از کمالات و داراییهایمان حساب نکنیم.
تاریخ جلسه: 1403/6/12 ـ جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1] . سوره نسا، آیه 95.
[2]. سوره انعام، آیه .107
[3]. سوره آل عمران، آیه 64.
[4]. سوره اعراف، آیه 10.
[5]. سوره اعراف، آیه 99.
[6] . دیوان امام علی علیهالسلام، ج1،ص352.
[7]. سوره بقره، آیه 152.
[8] . سوره بقره، آیه 47.
[9]. سوره رعد، آیه 28
[10] . سوره حشر، آیه 19