مقدمه
دعای بعد از نمازهای واجب و مستحب که در نجف خوانده میشود، دعایی است که ظرف وجودی ما را برای دریافت الطاف حق توسعه میدهد. در این دعا میآموزیم که اولاً واقعنگر باشیم؛ چون بسیاری از ناراحتیهای ما به این جهت است که میخواهیم همه چیز را تغییر دهیم! به اوامر الهی و صحنههای مختلفی که در زندگیمان پیش می آید، معترضیم و شاکی هستیم. از این که در دره و تنگنا قرار داریم و چرخ روزگار بر وفق مراد ما نمیچرخد و محدودیتهای خاصی داریم؛ زندگی را برای خودمان ناگوار میکنیم.
در حالیکه وقتی واقعیتها را پذیرا میشویم، بر این باوریم بعضی از امور ماندگار و بعضی از امور گذراست! برای این که در صحنۀ این حوادث ماندگار یا گذرا اذیت نشویم، بایستی زاویۀ دید خود را اصلاح کنیم. به جای این که دائم نالان و گریان و شاکی باشیم و خود را در زندان ملاحظه کنیم، باور کنیم که خدای سبحان قدرت عبور و برونرفت از این وضعیت را نصیبمان کرده است، در این دعا درخواست میکنیم:
خدایا! نسبت به آنچه بر ما مقدر کردی، صبری عطا کن که با آن بر مشکلات غلبه کنیم و گرفتاریها و تنگناها برما مسلط نشود.
خدایا!با آن صبر راه برون رفت از مشکلات را در اختیارمان قرار بده و این مشکلات نردبانی باشد برای دستیابی به رضوان تو و موجب نمو فضائل و افزایش کرامتهای اخلاقی و افزونی نعمتها شود؛ یعنی مشکلات هیچ آسیبی به ما وارد نکند.
عوارض ماندن مشکلات
مشکلات، عوارض جانبی خاصی برای ما دارد! ممکن است در مشکلات آسیب ترس، یأس، عجز و جهل غالب شود؛ لذا در مشکل حبس میشویم. نهتنها مشکل موجب عزت ما نمیشود؛ بلکه اتفاقا مشکل، ما را با لایههای تاریک خودمان آشنا میکند. خدای سبحان حکیم است و هرکاری را بر اساس مصلحت انجام میدهد؛ حتی هنگامی که به دلیل عملکرد خود باید تأدیب شویم، خود تأدیب که ما را در دره قرار میدهد، موجب میشود تصمیم بگیریم به هیچ عنوان این عمل را تکرار نکنیم.
هنگامی که در قلهایم و در اوج عزت، رفاه، برتری، مقبولیت اجتماعی و محبوبیت قرار داریم؛ کافی است غفلت و غرور و کبر و کسالتی برما عارض شود تا قله را ترک کنیم! همۀ افرادی که به اوج رسیدند؛ اما سقوط کردند؛ گمانشان این بود، وقتی به قله رسیدند بیمه هستند؛ در حالیکه هیچ بیمهای وجود ندارد! مهم این است که حتی در قله، باور کنیم قلههای بالاتر و کمالات بیشتری در انتظار ماست!
در دعای مکارم الاخلاق درخواست میکنیم:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ و …»
بالاترین نمرۀ یقین را میخواهیم، یعنی قلهای که در آن هستیم نسبت به قلۀ بالاتر، دره محسوب میشود. اگر در کمالی ماندگار شدیم و خواهان افزایش کمالمان نشدیم؛ اگر چه در نگاه خودمان در قلهایم؛ در واقع نسبت به قلۀ دیگر در درهایم.
لغزشهای زبانی
یکی از عواملی که موجب سقوط ما از قله به دره میشود، لغزشهای زبانی است.
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ عَثْرَةِ اللِّسَانِ»
«خدایا! به تو پناه میبریم از لغزشهای زبان!»
یکی از لغزشهای زبانی رایج، هنگامی که میپرسند چه خبر؟ میگوییم: سلامتی، هیچ خبر! برای سلامتی در زندگی ارزش قائل نیستیم و آن را هیچ میانگاریم! َدر حالیکه سلامتی خبر مهمی است. یا میگوییم: روزیمان نمیشود! یا عقل نداریم! در حالیکه بایسته است بگوییم: خدایا! رزق ما قرار بده! خدایا! عقل ما را زیاد کن! یا میگوییم: این را میگذاریم برای دوران پیری! با لغزش زبان، بر پیری تأکید میکنیم و از ابتدا ناتوانی را بزرگ میشماریم!
اقامت در دره، بدترین ظلم
عثرة اللسان، لغزشهای زبانی است که صرفا با بیتوجهی، ما را وارد درههای زندگیمان میکند. گاهی عثرةاللسان سخنانی منفی است که باعث میشود در درههای زندگیمان قرار بگیریم و با بیانشان انرژی منفی جذب میکنیم و از گفتن آنها پشیمان هستیم.
قرار گرفتن در دره دو حالت دارد: یا فرصتی است برای فکر کردن و تصمیمات صحیح گرفتن که همین امر موجب میشود در دره نمانیم، یا شرایط را عادی میبینیم و تصمیم درستی اتخاذ نمیکنیم؛ در این صورت با اقامت در دره بدترین ظلم را به خودمان میکنیم! عثرة اللسان جملاتی است که اصلا انتظار فرج در آن دیده نمیشود و بیانگر اراده و فکر و اقدام صحیح نیست! با بیان ا ین جملات خود را در بن بست قرارمیدهیم و خواهان برون رفت از آن نیستیم.
عثرةاللسان همسر ابراهیم
هنگامی که ملک به ساره، همسر حضرت ابراهیم، مژدۀ فرزندآوری داد، ساره گفت:
«قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ»[1]
«(همسر ابراهيم) گفت: اى واى بر من! آيا داراى فرزند مىشوم در حالى كه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد؟ براستى كه اين چيز عجيبى است!»
با گفتن این سخن، چهارصد سال فرزنددارشدن او به تعویق افتاد.
یک لحظه عثرة اللسان این قدر ما را عقب میبرد! چون ورای آن کلام (با وجود نهایت ارادت به حضرت ساره) بیمعرفتی است؛ یعنی نمیشناسد که خدا «اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ» است، بلافاصله آیه میگوید: «أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» «از امر خدا تعجب میکنی؟» خدایی که از خاک، آدم میسازد؟ در حالی که شما همیشه الطاف خاص خدا را دیدهاید!
جایگاه نامناسب
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ… سوءِالمَقام»
خدایا به تو پناه میبریم از جایگاه نامناسب»
سوء المقام، یعنی جایگاه نامناسبی را انتخاب کردیم! مثلا جایگاه جهال را برای خودمان انتخاب کردیم؛ در حالیکه قرار نیست جاهل بمانیم. یا سوء ظنی هستیم؛ اما قرار نیست سوء ظنی بمانیم، حریصیم؛ اما قرار نیست حریص بمانیم! در دعای ابوحمزه میخوانیم:
«أَنَا الْجاهِلُ الَّذِى عَلَّمْتَهُ … وَالضَّعِيفُ الَّذِى قَوَّيْتَهُ، وَالذَّلِيلُ الَّذِى أَعْزَزْتَهُ …»
«منم نادانی که دانا کردی … ناتوانی که نیرومندش ساختی و خواری که عزیزش فرمودی.»
ما ذلیل و جاهلیم؛ اما قرار نیست در ذلت و جهالت بمانیم، قرار است خلیفۀ خدای سبحان باشیم. سوءالمقام اقامت در جایگاهی است که نباید در این جایگاه اقامت کنیم! اقامت در جایگاه جهال ممنوع است!
سوءالمقام این است که با ترسها زندگی کنیم و هیچ اقدامی برای جدایی از ترس نکنیم، با عجزها و جهلها زندگی کنیم و هیچ اقدامی برای رفع عجز و جهالت نکنیم، با ناتوانیهایمان زندگی کنیم و برای کسب مهارت، هیچ اقدامی نکنیم.
سوءالمقام جایگاهی است که هم وضعیت ما نامناسب است و هم دلیل نامناسب بودنش را نمیدانیم و هم این نامناسب بودن را برای خودمان میپسندیم، بدون آنکه برای گذر از شرایط نامناسب اقدامی انجام دهیم.
فرافکنی ممنوع
بسیاری از اوقات دیگران را مقصر شرایط نامناسب خود میدانیم. تا وقتی دیگران را مقصر اشتباهاتمان میدانیم، در درههای زندگیمان باقی میمانیم؛ در حالیکه اگر از داشتن این صفات نامناسب ناراضی باشیم و خود را مقصر ببینیم، همۀ تلاشمان را میکنیم و بهترین اقدامات را برای خروج از دره انجام میدهیم، در این صورت به قله راه پیدا میکنیم:
«رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي»
«خدایا، خودم مقصرم هیچ کس دیگری مقصر نیست.»
«رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»
«خدایا، ما بر خویش ستم کردیم.»
موجودی اندک
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ… خِفَّةِ الْمِيزَان»
«خدایا! به تو پناه میبریم از این که موجودیمان کم و دارائیمان سبک باشد.»
یکی از عواملی که ما را در دره مشکلات زندگیمان حبس میکند و اجازه برون رفت از دره را به ما نمیدهد، به گونهای که در آن زمان، نه میتوانیم از مشکلات درس بگیریم و نه تصمیم صحیحی بگیریم «خِفَّةِ الْمِيزَان» است. «خِفَّةِ الْمِيزَان» روی کیفیت کار حساب کردن است نه مقدار آن. در روایات آمده است: ذکر «لا اله الا الله»کفه ترازو را پر میکند! حال این چه توحیدی است که کفۀ ترازو را پُر میکند؟!
خدایا! به تو پناه میبریم از این که کارمان را زیاد ببینیم؛ در حالیکه به جهت شرک و ریا فعل ما سبک است و هنگامی که در میزان قرار داده میشود ارزشمند و پذیرفتنی نیست!
هنگامی که ثقلین که قرآن و عترت است در دل ما باشد، خیلی وزین و معتبریم، به اندازهای محب اعتبار دارد که خدا به واسطۀ او از جمع عظیمی، بلا را دور میکند! و این در حالی است که محب، خود را کسی نمیداند؛ ولی وجودش وزنهای است! زمانی میتوانیم وزنه باشیم که منیت نداشته باشیم. همانند ضربه امیرالمؤمنین در جنگ خندق:
«ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین»
تمام عبادات جن و انس را از اول تا آخر عالم در یک کفۀ ترازو قرار دهیم و یک ضربۀ امیرالمؤمنین را در کفۀ دیگر ترازو، این یک ضربه ارزشمندتر است! چون کیفیت و اخلاصی که در عبادت امیرالمؤمنین مشاهده میشود، هیچ جایی دیده نمیشود.
«خِفَّةِ الْمِيزَان» یعنی گاهی در قلهایم و میگوییم: علم و عزت و تنعم داریم؛ اما همین ادعا و این که خود را دیدیم، شرک است و شرک عمل ما را سبک میکند! چون خدا غیور است، هزاران کار را خالصانه برای او انجام دهیم در هزار ویکمین عمل خود را کنار خدا قرار دهیم، خدا میگوید: من بهترین شریکم و تمام عمل را به شریکم واگذار میکنم و اصلا آن را قبول نمیکنم!
منیت، عامل سقوط به دره
چه امری موجب سقوط ما از قله به دره میشود؟ زمانیکه برای خودمان احساس وجود کنیم؛ در حالی که بایسته است بگوییم: «بِحَوْلِ اللَّه تَعالى وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ» کار ما نیست، اول وآخرش توفیق خداست. قانون خدا بالابردن است نه زمین زدن؛ اما منوط به این که هرچه قدر بالاتر برویم، بیشتر باور کنیم که «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[2] همه کاره اوست!
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ»
«بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را میستانی!»
«خِفَّةِ الْمِيزَان» یعنی ادعا کنیم، زحمت کشیدیم و هزینه کردیم برای کسب عزت و آبرو و …؛ در این صورت سبک میشویم و در دره قرار میگیریم؛ در حالیکه همه زمان و آبرو و توان عبد از آن مولاست!
دیدن حسنات، مانع رشد
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَقِّنَا حَسَنَاتِنَا فِي الْمَمَاتِ»
«خدایا، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکیهای ما را در مردن به ما برسان.»
از خدای سبحان میخواهیم، حسنات ما را در هنگام مرگ به ما نشان بدهد، چون وقتی که خوبیهایمان را ببینیم، ته دره میمانیم و اصلا رشد نمیکنیم.
«وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه»[3]
« آنچه را پیش فرستادید، نزد خدا مییابید.»
«آنچه را از کارهای نیک برای خود از پیش میفرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت.» وقتی فکر کنیم حسابمان خالی است به فکر جمع کردن خواهیم بود؛ به همین جهت از خدا میخواهیم هیچ یک از حسنات را به ما نشان ندهد.
تاریخ جلسه: 1403/6/10 ـ جلسه 4
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سوره هود، آیه 72.
[2]. سوره حدید، آیه 3.
[3] . سوره مزمل، آیه 20.