جدل با خدا؛ قهر الهی
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلَائِكَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یشَاءُ وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ»[1]
«رعد با ستایش او و فرشتگان از بیم او تسبیح مىكنند و او صاعقهها را فرو مىفرستد تا هر كه را بخواهد مورد اصابت قرار دهد، در حالى كه آنان درباره خداوند به جدال مىپردازند و او سختكیفر است.»
قرآن کریم گروهی از انسانها را معرفی میکند که دربارۀ خدا جدل میکنند. برخی افراد، بهویژه در دوران سختی و گرفتاری، زبان به شکایت میگشایند و نسبت به صفات الهی دچار تردید میشوند. گمان میبرند که خدا صدای آنان را نمیشنود، توانایی رفع مشکلاتشان را ندارد یا نسبت به حالشان بیاعتناست! در حالیکه خداوند سمیع، بصیر، قدیر، رئوف، رحیم و حکیم است.
جدل با خدا، نشانهای از قهر الهی است. خداوند نسبت به دشمنانش شَدیدُ الغَضَب و شَدیدُ المَکر است. این جدلها، در هر سن و موقعیتی که رخ دهد، هیچ توجیهی ندارد و صاحب آن مورد غضب پروردگار قرار میگیرد.
اما آیا امکان جدل برای انسان فراهم است؟ بله. انسان در زمینههای گوناگون با خدا به مجادله میپردازد؛ گاهی دربارۀ صفات الهی، گاهی در باب توحید، و گاه درباره تحقق وعدههای خداوند.
آرامآرام تا مرز قهر
جدل، آرامآرام در زندگی انسان جاری میشود. وقتی دل دچار بیاعتمادی به ربّ میشود، زبان به شکایت میگشاید و فکر به انکار صفات الهی میافتد؛ اما وقتی انسان با این باور زندگی کند که «هر چه از دوست میرسد نیکوست»، دیگر با خدا مجادله نمیکند، بلکه در سختی، خود را به او نزدیکتر میبیند و اجابت نشدن فوری دعا را ناشی از حکمت پروردگار میداند.
گاه جدل بر سر صفات الهی است، مثلاً عدهای میگویند: اگرچه خدا قادر است؛ اما بدون پول و پارتی، کاری پیش نمیرود. اگرچه خدا عزتبخش است؛ اما ابزار ظاهری عزت را هم باید داشت. برخی نیز بر اساس تفسیرهایی، در اصل توحید دچار تردید میشوند و «مُعِزّ»، «مُغنِی» و… را در جایی غیر از خدا میجویند! همین که انسان باور کند خداوند همهکاره نیست، در مسیر قهر الهی قرار گرفته است.
خداوند نسبت به چنین افراد، غضبی شدید دارد و بهشدت با آنان برخورد میکند؛ چرا که جدل با حق، نشانۀ بیاعتمادی به ربّ، و آغاز دوری از مهر اوست.
جدل با خدا از مسیر نسبتدادن صفات سلبی
اگر انسانی صفات سلبی را به خداوند نسبت دهد، در حقیقت در وادی قهر الهی قدم نهاده است. برای مثال، اگر کسی بگوید «خدا به من توجهی ندارد!»، در حالیکه لحظهای غفلت بر ذات الهی عارض نمیشود، یا ادعا کند «این کار از خدا هم بر نمیآید!»، در حالیکه باور قلبی اهل ایمان «وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیر» است.
اگر مهر الهی بر دل انسان حاکم باشد، او هرگز چنین سخنانی نمیگوید. بلکه با تمام وجود به صفات کمالیۀ الهی ایمان دارد و با خداوند مجادله نمیکند. در چنین حالی، زبان انسان همواره به ثنای محبوب مشغول است و دلش پر از شکر و اعتراف به فضل و حکمت اوست؛ اما اگر زبان به شکایت از خدا گشود و صفات منفی به او نسبت داد، نشانۀ آن است که تحت قهر الهی قرار گرفته است.
شکایت از خدا؛ عذابی پنهان
شکایت از خدا، نشانهای از عذاب الهی بر انسان است. گاه انسان میپندارد کسانی که دچار بلاهای طبیعی شدهاند، تحت قهر خداوند قرار دارند؛ اما وقتی نگرش او با آموزههای قرآن اصلاح شود، درمییابد که نادیدهگرفتن لطف پروردگار و نارضایتی همیشگی از او، خود نشانهای از قهر و عذاب الهی است.
انسانی که دائم از خدا گلهمند است و زبان به شکایت میگشاید، در واقع گرفتار عذابی شده است که آن را نمیفهمد و چون آن را درک نمیکند، به توبه هم روی نمیآورد! خداوند کسانی را که دربارۀ افعال، ذات، صفات فاعلیه و صفات سلبیهاش جدل میکنند، بهشدت عقوبت میکند.
سمع قبول؛ مِهرالهی
«لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ»[2]
«براى كسانىكه پروردگارشان را اجابت كردند نیكوترین (پاداش) است. ولى كسانىكه (دعوت) او را نپذیرفتند، اگر هر آنچه در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، قطعاً حاضرند آن را (براى رهایى خود از عذاب) فدیه بدهند، آنانند كه برایشان حساب سختى است و جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهى است.»
عبارت «لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ» در آغاز آیه، به ظرافت، از مهر خداوند پرده بر میدارد.
- خداوند، بنده را شنوای پیام خود میکند. این شنوا بودن نسبت به دعوت الهی، خود نشانهای از مهر اوست.
- پاسخ مثبت انسان به دعوت خدا، نشانهای دیگر از مِهر اوست. این پاسخ، حاصل ارادهای است که خداوند در دل بنده قرار داده است؛ تمایلی درونی برای گفتن «بله» به خدا. به عبارت دیگر مهر خدا آن است که انسان را سمیع و مجیب پیام خویش قرار میدهد.
گاه، اگر فردی از یک توفیق معنوی محروم و از این محرومیت اندوهگین شود، همین تأثر، نشانهای از مهر خدا بر اوست. وقتی انسان در درون خود آرزو میکند همیشه با خدا همراه باشد، میل دارد پاسخ مثبت بدهد و از هرگونه پاسخ منفی شرمنده میشود، این حالت، جلوهای روشن از مهر پروردگار است. اگر هم گاهی پاسخ منفی رخ میدهد، ناخواسته است نه از روی میل و رغبت، بلکه از سر ضعف یا غفلت است.
نشانه مهر خدا آن است که انسان را در مسیری قرار میدهد که قلب و عملش، با دعوت پروردگار هماهنگ شود و همواره در پی گفتن «لبیک» به او باشد.
در روزِ اَلَست، بَلی گفتی
امروز، به بسترِ لاخُفتی[3]
در عهد الست کارِ انسان بله گفتن بوده، هماکنون نیز مایل است همان شیوه را ادامه دهد و از پاسخ منفی شرمنده است. این رفتار ناشی از لطف خدا و اوج مهر او به بنده است.
میل به تعالی؛ مهرالهی
«لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى»
«براى كسانىكه پروردگارشان را اجابت كردند نیكوترین (پاداش) است.»
از کلمه «رَبّ»، فهمیده میشود مهرِ دیگرِخدای سبحان به انسان، رغبت به تعالی است. انسان علاقمند است از هر چه هست بالاتر برود و رشد داشته باشد. انسان، مُجیبِ تربیت خداست. خدا رَبّ است و انسان را تربیت میکند. سن مانع رشد انسان نیست. حتی فرد نودساله قابلیت ارتقاء دارد، انسان خود را قابل تربیت میبیند. اصطلاح «از ما که گذشت» نماد قهر خداست.
فیضِ روحُ القُدُس اَر باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد[4]
انسانی که خود را مُجیبِ ربوبیّت و تربیتِ الهی دید، تربیت شدن و ربوبیت را هیچ زمان از خود جدا نمیبیند. این اعتقاد نماد لطف خداست.
از کلمه «اَلْحُسْنَی» لطف الهی فهمیده میشود. کسانی که به خدا پاسخ مثبت میدهند، تحتِ مهر خدا قرار گرفتهاند، «جَزاءُ الحُسنی»، «عاقِبَةُ الحُسنی» و «ثَوابُ الحُسنی» در اختیارشان است، مِهر الهی آنها را به این وادیها کشانده است.
پاسخگوی خدا نبودن؛ قهر الهی
«وَالَّذِینَ لَمْ یسْتَجِیبُوا»
«كسانىكه (دعوت) او را نپذیرفتند.»
کسانی که به دعوت خدا پاسخ نمیدهند، تحت قهر او قرار گرفتهاند. جلوۀ آشکار این قهر، در روزی نمایان میشود که چنین افرادی حاضرند دو برابر تمام داراییشان را در زمین فدیه دهند تا از عذاب الهی نجات یابند؛ اما این راه نجات برایشان مسدود است.
در حقیقت، پاسخ مثبت انسان به خدا، نشانهای از لطف اوست. هر زمان که انسانی به ندای ربّ لبیک میگوید، این پاسخ از مهربانی و توفیق خداوند ناشی میشود. در مقابل، در پسِ هر «نه» گفتن به خدا، در پسِ هر سرپیچی از بندگی و ترک شرعیات، عذابی پنهان نهفته است که بسیاری از افراد آن را نمیفهمند.
به بیان دیگر، کسی که به دعوت خدا پاسخ نمیدهد، در همین لحظه در عذاب است؛ نه اینکه منتظر قیامت بماند. او اکنون در جهنمی نامرئی زندگی میکند؛ جهنمی که در آن، آرامش حقیقی ندارد، آسایشش سطحی و فریبنده است، و جایگاهش در زندگی، جایگاهی ناخوشایند و پر از ناآرامی درونی است. چنین انسانی ممکن است ظاهری آرام داشته باشد؛ اما در باطن، درگیر آتشی است که از دوری خدا برافروخته شده است.
بیپاسخی به دعوت وصال
یکی از مفسران در تفسیر این آیه با نگاهی ژرفتر میفرماید: «کسانی که خدا را نمیپذیرند و به دعوت او برای وصال و لقاء پاسخ منفی میدهند، در واقع به هر چیزی جز خداوند دل میبندند. آنها به همه جا میروند، به همه چیز میل نشان میدهند؛ اما مثلاً نسبت به سفر معنویِ نماز، بیعلاقهاند.
خداوند در «حَیّ علیالصلاة» همه را به وصال میخواند؛ اما این گروه، میل و اشتیاقی برای اجابت ندارند. بیپاسخی به این دعوت، بهمعنای گرفتار شدن در قهر و عذابِ «قطع» است؛ یعنی جدایی کامل و همیشگی از خداوند. و این جدایی، دردناکترین عذاب است؛ زیرا نه جبرانپذیر است و نه قابل معامله. حتی اگر فرد تمام داراییهای عالم را دو برابر کند، نمیتواند بهای این فاصله و فراق را بپردازد.
مهر خدا در یقین و دلدادگی
«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»[5]
«آیا کسی که میداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکّر میشوند.»
مؤمنان باید باور داشته باشند که با وجود تمام کاستیهای مادی، بسیار مورد مهر خداوند هستند. وقتی این باور در دل انسان بنشیند، از همان داشتههای محدود خود، لذت عمیق و فوقالعادهای خواهد برد؛ چرا که درک میکند نعمتهایی را که در جان خود دارد بسیاری برای رسیدن به آنها حاضرند هزینههای هنگفتی بپردازند.
یکی از جلوههای روشن مهر خدا، یقین است؛ یقین به اینکه آنچه خدا فرستاده، حق است: قرآن، پیامبر، ولایت و اولیای الهی، همه حقاند. مؤمن واقعی هیچگاه در حقانیت این ارکان دینی دچار تردید نمیشود. همین یقین، نشانهای بزرگ از لطف الهی است. در جهانی که بسیاری گرفتار تردیدند و حق را انکار یا کتمان میکنند، کسی که دلش در برابر حق، آرام و مطمئن است، حقیقتاً مشمول عنایت پروردگار شده است.
این میزان از بصیرت، بینایی و شهود، آنهم پس از هزار و چهارصد سال پس از بعثت پیامبر، نشانی از مهر خاص خداوند است. اوج این مهر آنجاست که مؤمن، بدون آنکه حضور ظاهری پیامبر، امیرالمؤمنین یا اولیای الهی را درک کرده باشد، دلباختۀ آنهاست؛ کلام آنان در ذائقهاش شیرین است، و جانش تشنه دیدار آن بزرگواران.
بینایی واقعی؛ نشانهای از عنایت خاص خدا
آیا کسانی که با چنین بینش و بصیرتی از میان لایههای زمان عبور میکنند، از هزار و چهارصد سال فاصله میگذرند، و پیامبر را ـ که خَلق اول و عقل اول است ـ با دل خود میبینند؛ کسانی که در نظام هستی، قلم و لوح را شهود میکنند، مانند نابینایاناند؟
نابینایانِ دل، از بینش بیبهرهاند و درک نمیکنند. آنان گمان میبرند که لطف خدا در خانهای مجلل، مقامی دنیوی یا منصبی پرزرقوبرق خلاصه میشود. به تعبیر یکی از مفسران، اینان هنوز در پوستۀ مادیات گرفتارند. ارزش ایمان، یقین، و ارتباط با حقایق آسمانی را نمیفهمند. غافلاند از اینکه اعتقادات حقه، انسان را تا قیامت بیمه میکند و جاودانه میسازد.
این افراد، مهر خدا را درک نمیکنند؛ قرآن را باور ندارند؛ و مسلمانانی هستند که با قرآن و پیامبر بیگانهاند و قادر به برقراری ارتباط با اولیای الهی نیستند. در حقیقت، آنان از بینایی واقعی محروماند.
اما کسی که یقین دارد پیام نازلشده از سوی خدا، حق است، مانند انسان نابینا نیست؛ بلکه مشمول عنایت خاص خداوند است. او نهتنها میبیند؛ بلکه حقیقت را میچشد و از درون، روشن و بیدار است.
مهر همگانی، قهر انتخابی
یادآوری این نکته ضروری است که مهر خدا شامل تمام موجودات است؛ چنانکه فرموده: «رَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیءٍ.»[6]
انسان با مهر خدا به این عالم قدم نهاد و با رحمانیت او، موجود شد. اما بسیاری از انسانها، در مسیر زندگی، از دایره مهر خارج میشوند و خود را به دامن قهر میافکنند. قهر خدا، برای هیچکس در آغاز مقرر نشده است؛ حتی برای ابلیس. خداوند به شیطان نیز فرصت رشد و اختیار داد، عرصهای گسترده برای بندگی در اختیار او نهاد؛ اما او نخواست در فضای مهر الهی باقی بماند؛ تصمیم گرفت اقامت در سرزمین عبودیت را ترک کند و بهجای بندگی، به تکبّر و طغیان روی آورد.
پایبندی به عهد؛ نشانهای از مهر خداوند
«الَّذِینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا ینْقُضُونَ الْمِیثَاقَ»[7]
«همان کسانی که به عهد خدا [که همانا قرآن است] وفا میکنند و پیمان را نمیشکنند.»
بسیاری از مردم، میثاقی را که مؤمنان به آن وفادارند، میشکنند. در نگاه آماری به جمعیت جهان، تنها درصد کمی از مردم مسلماناند، و از میان مسلمانان، تنها بخشی شیعه هستند، و در میان شیعیان نیز، افراد صاحب معرفت، اندکاند. این یعنی در مقیاسی وسیع، اکثریت مردم پس از بستن پیمان با خدا، نقض عهد میکنند و قرار الهی را زیر پا میگذارند؛ همانگونه که در قرآن آمده است:«یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّه».[8]
اما در میان این همه بیوفایی، گروهی هستند که بر عهد خود استوار ماندند و بر سر پیمانی که بستند، ثابتقدم ایستادند. اینان، همانهایی هستند که مورد مهر ویژه خداوند قرار گرفتهاند؛ چرا که وفاداری به عهد، نشاندهندۀ عمق ایمان، بصیرت درونی و پذیرش آگاهانۀ ولایت الهی است.
نافِ ما بر مِهرِ او بُبریدهاند
عشقِ او در جانِ ما کاریدهاند[9]
مصونماندن از بیوفایی، نشانۀ مهر خداوند
با تغییر ارزشها و دگرگونی معیارهای فرهنگی و اجتماعی، بهتدریج از شمار متدیّنین کاسته میشود. برخی نهتنها تقیّدات شرعی را کنار گذاشتهاند؛ بلکه حتی محبتشان نسبت به معصومین نیز کمرنگ شده است.
برای مثال، برخی برای ترک دعای ندبه، بهانههایی همچون «سند نداشتن دعا» را مطرح میکنند، در حالیکه دلیل اصلی، فاصله گرفتن از روح بندگی و انس با اولیای خداست. این یعنی عواملِ نقض عهد فراواناند و موانع زیادی در مسیر وفای به عهد با خدا وجود دارد. اما اگر مؤمنی در این عصر پرآشوب، همچنان بر عهد الهی خود پایدار مانده و وفاداریاش را حفظ کرده است، بیتردید در پناه مهر خداوند قرار دارد.
اگر مهر خدا بر دل مؤمن حاکم نبود، او نیز مانند بسیاری، روزی صد بار میثاق خود را میشکست و بیوفاییاش را نسبت به قرارداد اولیۀ بندگی، آشکار میساخت.
وصل به اولیاء، نشانۀ مهر
«وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»[10]
«و (خردمندان) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند مىدهند و در برابر پروردگارشان (بخاطر شناختى كه دارند خشوع و) خشیت دارند و از سختى حساب مىترسند.»
یکی از نشانههای روشن مهر خدا بر بندگان، پیوست قلبی و عملی به کسانی است که خداوند به این پیوست فرمان داده است. بسیاری از مؤمنان، با اشتیاق و التزام، به ذکر و توسل به حضرات معصومین علیهمالسلام مقید هستند. آنها با علاقه و شوق، در قالب صلوات، سلام، زیارت و اشک، با آن بزرگواران ارتباط برقرار میکنند.
نه از صدها صلوات در روز خسته میشوند، نه از زیارات و سلامهای مکرر به امام حسین علیهالسلام ملولاند. حضور در مجالس محرم، صفر و فاطمیه را نعمت میدانند و از خداوند به خاطر قرار گرفتن در فضای این مجالس شکرگزاری میکنند. این نشانۀ مهر خدا به آنان است؛ زیرا اگر خداوند اذن وصل نمیداد، این شوق و انس حاصل نمیشد. در حقیقت، پیوست به اولیاء ـ مخصوصاً به اُمّ أبیها سلاماللهعلیها ـ یک دستور الهی است. اما تنها گروهی خاص از این وصل بهرهمند میشوند. این اذنِ وصل، خود جلوهای از مهر خداست.
وصال برای حق؛ نه برای منفعت
بسیاری از متدینینی که با خوبان عالم ـ یعنی اولیای الهی ـ پیوست دارند، در زندگی مادی خود با کمبودها و مشکلات متعددی روبهرو هستند؛ اما این مشکلات حتی بهاندازۀ سرسوزنی بر پیوست آنان با اولیاء سایه نمیاندازد. هیچگاه به خود اجازه نمیدهند چنین گمان کنند که: چرا با وجود این همه توسل و ارتباط، مشکلات ما حل نمیشود؟! زیرا پیوند آنها با اولیای الهی، برای دنیا نیست؛ برای حق است. آنان، این پیوست را نه وسیلهای برای حل مشکلات، بلکه افتخاری بزرگ میدانند. احساس میکنند که باید منّت این وصل را بکشند، نه آنکه از آن، انتظار و توقع داشته باشند.
آنان منّت میکشند که خداوند اجازه داده است در حلقۀ دلدادگان اهلبیت قرار بگیرند، نه آنکه وصل به حضرات را وسیلهای برای طلبکار شدن از معصومین قرار دهند. این پیوند، خود نعمت است؛ نه نردبانی برای منفعت.
بیزاری از ذکر، علامت قهر
در مقابل، بسیاری از مردم از توسلات و عزاداریها ناراضیاند. از لباس مشکی اذیت میشوند، خواهان کاهش زمان سوگواریها هستند و از وصل به حضرات معصومین بیزارند. حتی طاقت شنیدن یک صلوات را ندارند.
آنان که از این پیوند بیزارند، در فضای قهر خدا قرار گرفتهاند؛ نه شوقی برای وصال دارند، و نه تحملی برای شنیدنِ نام محبوبان الهی.
صله رحم ؛ نشانهای از مهر خدا
«وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»
«و (خردمندان) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند مىدهند.»
یکی از نشانههای روشن مهر خدا به بندگانش، صلۀ رحم است؛ اما نه صرفاً با خویشاوندان نسبی، بلکه با آن ارحامی که پیوند با آنها ریشه در حقیقت دارد.
پیامبر اکرم فرمود:«أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» و مادر این امت، «امُّ أَبِیها» است؛ بنابراین، ارحام حقیقی، اولیای الهیاند که مؤمنان نسبت به آنها احساس پیوند، محبت و مسئولیت دارند.
گاه ممکن است فردی تاریخ تولد یا رحلت پدر زمینیاش را فراموش کند؛ اما تاریخ ولادت و شهادت معصومین علیهمالسلام را با دقت به خاطر میسپارد و در این ایام، با مراقبت و عشق، مجموعهای از اعمال و مناسک انجام میدهد. اینگونه صلۀ رحم، نشانهای بزرگ از مهر خدا به بنده است؛ چرا که خداوند دل او را به محبت اولیای خود گره زده و پیوندی از جنس نور و ولایت برایش مقدر کرده است.
ترس از قطع ارتباط؛ نشانهای از مهر خدا
«وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ … وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب»
«و (خردمندان) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند مىدهند… و از سختى حساب مىترسند.»
کسانی که با خوبان عالم پیوست دارند، نگرانِ قطع این ارتباط هستند. دلشان میلرزد از اینکه مبادا با بیادبی، بیتوجهی یا جسارت، از حلقۀ وصل اخراج شوند. این خود، نشانهای روشن از مهر خداوند است.
در مقابل، گروهی هستند که گاه در برابر معصومین علیهمالسلام، بیمبالات، لاابالی، بیپروا و حتی گستاخاند؛ اما مؤمنان واقعی، با وجود ارادت و رعایت ادب، همیشه نگراناند که قصوری پنهان، بیتوجهی یا لحظهای غفلت، باعث رنجش محبوب شده باشد.
ظهور مهر الهی در دلِ اهل ایمان، با این دقتهای عاشقانه همراه است. مثلاً بسیاری از مؤمنان مراقباند هنگام ورود به مکانهای مقدس با پای راست قدم بگذارند، اما هنگام ورود به بازار، پای چپ را مقدم دارند؛ همین اندازه مراقبت و ظرافت، ریشه در مهر خدا دارد؛ اما وقتی قهر خدا بر فرد حاکم شود، حتی در مقدسترین مکانها هم، بدترین رفتارها از او سر میزند و هیچ اهمیتی به حرمت آن مکان نمیدهد.
خوف از ردّ عمل؛ نشانهای از مهر خداوند
مؤمنان واقعی، از چیزی میترسند که بسیاری حتی آن را نمیبینند؛ ترس از هواینفس، منیّت پنهان، و ریای نهفته در لایههای زیرین اعمال. آنها نگراناند که مبادا اعمالشان ناخالص باشد؛ هنوز خود را ببینند؛ بندگیِ محض در دلشان نباشد و خلوص در نیت و عمل، بهدرستی محقق نشده باشد. میترسند که اعمالشان مُهر تأیید الهی نگیرد و مانند کالایی مرجوعی، به درگاه خدا بازگردانده شود. این نگرانی، خود لطف خداست. چراکه اگر مهر خدا بر دل انسان نباشد، او با خیالی آسوده، هر کاری را انجام میدهد و میپندارد که همه چیز مقبول است؛ در حالیکه ممکن است در پیشگاه الهی، پذیرفته نشده باشد.
یکی از جلوههای این ترس در دعای پس از زیارت تجلی دارد، آنگاه که زائر از خدا میخواهد:«رَزَقَنِی اللَّهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ» چرا؟ چون نگران است که در این زیارت، بیادبی یا غفلتی از او سر زده باشد و زیارتش، مورد قبول واقع نشده باشد.
هیچکس نمیتواند با قاطعیت ادعا کند که عملش، صددرصد پذیرفته شده است؛ از اینرو، یکی از نشانههای مهر خدا بر بنده، ترس از قبول نشدن اعمال خیر است. ترس از اینکه هنگام عرضۀ عمل به محضر حق، خطاها و کاستیهای آن آشکار شود. این ترس، موجب رشد است؛ زیرا مؤمن را وادار میکند که بهتر عمل کند، کیفیت کارش را بالا ببرد، و در کمیت و خلوص، نهایت تلاش خود را بهکار گیرد.
ترس عاشقانه
یکی از مفسرین، تعبیر تأملبرانگیزی دارد: بنده مؤمن، نهتنها خود را مستحق مهر نمیبیند، بلکه خود را سزاوار عقوبت میداند. مثلاً اگر اشک بر امام حسین علیهالسلام میریزد، آن را مایۀ عنایت خاص نمیداند؛ بلکه با خود میگوید: با این همه عزادار خالص، آیا چند قطره اشک من اصلاً به چشم اباعبدالله خواهد آمد؟! نگران است که عزاداریهای ناچیز و ناقصش، مورد قبول حضرت زهرا سلاماللهعلیها قرار گیرد یا نه. و از سوی دیگر، آگاه است که حتی اندکی ناخالصی، موجب بطلان عمل شود. وقتی میداند عمل بدون اخلاص، «نجس» است و نجاست سرایت میکند، چگونه میتواند به قبولی اعمال خود در پیشگاه خداوند و اولیای او مطمئن باشد؟! قانون الهی در پذیرش اعمال، تقواست:
«إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[11]
«خدا فقط از اهل تقوا میپذیرد.»
پس اگر خداوند، اعمال ناقص بندگان را میپذیرد، به فضل اوست، نه به استحقاق ما. اگر بخواهد با عدل خویش با ما رفتار کند، باید روزی هزار بار سختترین مجازاتها را تحمل کنیم. از اینرو، چنین نگاهی همراه با خوف، نشانهای از لطف خداست. اما اگر انسان، گرفتار قهر الهی شود، با تکیهای غلط بر کرم و جود خدا، از انجام وظایف شرعی و اخلاص در عبادت شانه خالی میکند.
مقاومت خالصانه؛ نشانهای از مهر خداوند
«وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»[12]
«و (خردمندان) كسانى هستند كه براى جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه كرده ونماز بپا داشتند واز آنچه روزیشان كردیم پنهانى وآشكارا انفاق كردند وبدى را با نیكى پاك مىكنند. آنانند كه سراى آخرت مخصوص آنهاست.»
کسانی که در راه دین مقاومت میکنند، خالصانه میجنگند تا به حق برسند. غرض آنها جلب رضایت مردم، کسب شهرت، رسیدن به مقام، فخرفروشی یا ریا نیست. آنها فقط یک چیز میخواهند: رضایت خداوند متعال. همین خلوص، نشان میدهد که تحت مهر و لطف الهی قرار گرفتهاند.
برای مثال، اگر خداوند در طول عمر فرد، توفیق عزاداری در ایام فاطمیه، محرم، صفر و سایر ایامالله را نصیبش میکند و او را بر عقیدهی حق استوار نگه میدارد، این خود، نمایش روشن لطف خداوند است؛ زیرا چه بسیار کسانی هستند که امروزه برپایی مجالس عزاداری معصومین علیهمالسلام را سنتی منسوخشده میدانند و میگویند تاریخ مصرفش گذشته است! آنان از درک حقیقت این پیوند مقدس محروماند. درحالیکه اهل مقاومت دینی، نه تنها از این مجالس خسته نمیشوند، بلکه آن را افتخاری از سوی خداوند میدانند و در حفظ آن کوشا هستند؛ زیرا باور دارند که این شعائر، نشانۀ اتصال به جبهۀ حق و راه ولایت است.
لطف الهی در مقاومت دینی
اجازهٔ انسان برای پایبندی به عقیدهٔ حق و حرکت در مسیر درست، نشانهٔ لطف خداست. مهر و عنایت الهی تنها به استجابت دعا و فراهم کردن امکانات مادی محدود نمیشود؛ بلکه پایداری در دین است که با وجود تندبادهای فکری و زلزلههای اعتقادی، بنیان ایمان را متزلزل نمیکند و فرو نمیریزد.
گسستن از باورهای حقیقی و سست کردن پیوند افراد با شریعت، دین، آیین، مذهب و شعائر، روندی تدریجی دارد. گاه آغاز آن، ترجیح دادن کارهای خیر مادی بر مجالس معنوی ــ مانند بزرگداشت معصومین ــ است، در حالیکه حتی اعتقاد واقعی به این نوع خیرات وجود ندارد؛ بلکه تنها بهانهای است برای تضعیف باورهای دینی. برای مثال، به جای هزینه کردن در عزاداری محرم، کمک به مراکز بهزیستی را بر میگزینند.
اگر انسانی بتواند در برابر این امواج سهمگین، با خلوص و بیادعا مقاومت کند، این نشانهٔ مهر خداست. چنین بندهای برای پایداری در دین، از خدا طلبکار نیست؛ بلکه همواره سپاسگزار و منّتگذار است که او را در این مسیر استوار نگه میدارد و از راه شریعت خارج نمیکند؛ زیرا میداند این خداوند است که عامل مقاومت اوست. بنده در انجام کارهای نیک، مانند عروسک کوکی است که با کوک الهی به حرکت در میآید. پس شکرگزار پروردگار است که او را بر این پایداری برانگیخته تا مورد لطفش قرار گیرد و در ازای آن، توقعی نداشته باشد.
«وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّه»ِ[13]
اقامه نماز؛ نشانهای از مهر الهی
«وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ…»[14]
«و (خردمندان) كسانى هستند كه براى جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه كرده ونماز بپا داشتند…»
یکی دیگر از نشانههای لطف خدا به بنده، اقامۀ نماز است. حتی اگر این نماز، ظاهری و بدون حضور قلب باشد، باز هم نعمتی بزرگ است که باید بابت آن شکرگزار بود؛ چرا که بسیاری از مردم نسبت به نماز بیتوجهاند یا با کوچکترین تغییر در شرایط زندگی، چه جغرافیایی، مالی، سیاسی یا اجتماعی، آن را رها میکنند.
انسان در طول شبانهروز نیازمند این وصال ظاهری با نماز است، حتی اگر هنوز به حقیقت باطنی آن؛ یعنی قرب به خدا و وصول به حق، نرسیده باشد. همین که بنده در هر حال، نماز را به پا میدارد، نشاندهندۀ عنایت الهی است که او را در مسیر بندگی نگه داشته است. پس باید همواره سپاسگزار این نعمت بود و از خدا خواست تا توفیق اقامۀ نماز را با حضور قلب و معنویت بیشتر به او عطا کند.
«لَا یمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَ مَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِینَ»[15]
«در آنجا هیچگونه رنجى به آنان نمىرسد، از آنجا بیرون شدنى نیستند.»
وصالِ او ز عمرِ جاودان بِه
خداوندا مرا آن ده که آن بِه[16]
بدون این وصل، حال انسان ناخوش است و آرامش ندارد. پس وقتی نیاز روحی انسان به وصال، با اقامه نماز برطرف میشود، این لطف خداست. بسیاری اساساً احساس نیاز به این پیوند را ندارند و آن را در زندگی ضروری نمیدانند. برای آنان همه چیز غیر از خدا در اولویت است و اگر گاه در تنگنا قرار گیرند – مثلاً دچار بیخوابی شوند – تازه نمازی میخوانند. اینان که نقطه وصل خویش را از دست دادهاند، درد فراق را تنها با آتش دنیا درمان میکنند.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
دردِ بیدردی علاجش آتش است[17]
نماز، نردبان عروج به سوی خدا
تفسیر دیگری از «أَقَامُوا الصَّلَاةَ» این است که برپادارندگان نماز همواره در محضر حق معتکفاند. دلشان پیوسته به یاد اوست. حتی اگر بیشترین هزینه ها را برای گشتوگذارهای دنیوی صرف کنند، هیچ لذتی برایشان با شادی زیارت معصومین و حضور در مجالس معنوی آنان قابل نیست. در حالیکه برخی دیگر، خوشی حقیقی را در این وصال نمییابند و خود را از این مهر الهی محروم ساختهاند – چراکه خداوند هیچ کس را از مهر خود محروم نمیکند.
پس هنگامی که خداوند به بندهای اجازه میدهد تا روزانه چندین بار بهسوی ملکوت پرواز کند، از زمین مادیات فاصله گیرد و به عالم معنا نظر افکند، این نشانۀ لطف خداست. «نماز معراج مؤمن است.» خداوند هر روز نردبانی برای بندگانش میگستراند تا گامی به بالا بردارند. بندگان باید پیش از هر نماز شکرگزار باشند، چرا که با وجود ناقص بودن نمازهای قبلی، باز هم اجازۀ حضور مجدد یافتهاند! این مهر الهی است که پیوسته اسباب عروج آنان را فراهم میکند. اگر این مهر نبود، نه تنها مجوزی برای صعود صادر نمیشد، که اجازۀ سقوط به اعماق مادیات به آنان داده میشد – همانگونه که بسیاری از مردم به سوی مادیات میروند.
انفاق، نشانۀ مهر الهی
«وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ …وَأ َنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیةً»[18]
«و (خردمندان) كسانى هستند كه براى جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه كرده واز آنچه روزیشان كردیم پنهانى وآشكارا انفاق كردند…»
یکی دیگر از نشانههای لطف خدا به بندگان، توانایی استفاده صحیح از نعمتهاست. جسم انسان روزی فرسوده میشود؛ اما چه نعمتی بالاتر از این که بتوان آن را در راه اهل بیت و مجالس معنوی به کار گرفت؟ زبان نیز روزی از حرکت میایستد؛ اما تفاوت از زمین تا آسمان است میان زبانی که در ذکر و ثنای خدا به کار رود، با زبانی که برای سخنان بیهوده و گناه استفاده شود.
این لطف خداست که به انسان توانایی «مصرف بهینه» وجودش را میبخشد. بسیاری، داراییهای خود را بیهوده تلف میکنند؛ اما مؤمن به برکت عنایت الهی میتواند حتی فرسودگیهای جسمانی و محدودیتهای زمانی را نیز به فرصتی برای بندگی تبدیل کند. این همان مدیریت حکیمانهای است که تنها با توفیق الهی ممکن میشود.
«قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحی وَاشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحی»[19]
اشتیاق بندگی، نشانه مهر الهی
بنده با دل و جان در محضر حق حاضر میشود و با شوقی وصفناشدنی میپرسد:« پروردگارا! آیا فردا نیز توفیق خدمت خواهی داد؟» چرا که اشتیاق خدمت در وجودش جاری است.
این لطف خداست که بندهاش را چنان به حریم قرب خود جذب میکند که هرگز با اکراه به درگاهش نمیآید و به یک بار حضور بسنده نمیکند. پس از هر دیدار با معبود و معصومین، با تضرع میطلبد: «خدایا! تا آخرین لحظه حیات، مرا از زیارتگاهها، محافل ذکر، مجالس علم و حریم حضورت محروم مکن.»
«رَزَقَنِی اللَّهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ»
«خداوند مرا توفیق بازگشت دوباره و دوباره و دوباره عطا فرماید.»
این است نشانۀ بندهای که طعم شیرین قرب را چشیده و هرگز از آن سیر نمیشود.
تاریخ جلسه: 1391/1/15 – جلسه دوم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] – سوره رعد آیه 13
[2] – سوره رعد آیه 18
[3] – شیخ بهایی، شیروشکر
[4] – غزلبات حافظ
[5] – سوره رعد آیه 19
[6]. سوره اعراف، آیه 156.
[7]– سوره رعد ایه 20
[8]. سوره بقره، آیه 27.
[9] – مولوی، مثنوی معنوی
[10] – سوره رعد ایه 21
[11]. سوره رعد، آیه 22.
[12] – سوره رعد آیه 22
[13] – سوره نحل، آیه 127
[14] – سوره رعد آیه 22
[15] – سوره احقاف ایه 48
[16] – مجموعه غزلیات فیض کاشانی
[17] -مولوی، مثنوی معنوی
[18] – سوره رعد آیه 22
[19] – دعای کمیل