واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش بیستم

مقدمه

 

واقعیت‌های تلخ و شیرین وجود داشته است؛ اما ما به خودی خود آن‌ها را ادراک نمی‌کردیم. به لطف حضرت حق  به وسیلۀ حضرت اباعبدالله و با حضور در مجالس حضرت از قرآن پرده‌برداری صورت می‌گیرد و بسیاری از امور با وساطت حضرت برای ما تبیین می‌‌شود.

 

گوش شنوا؛ واقعیتی شیرین

 

«إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ ۘ وَالْمَوْتَىٰ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»[1]

«تنها کسانی [دعوت تو را] می‌پذیرند که گوش شنوا دارند؛ امّا مردگان [و آنها که روح انسانی را از دست داده‌اند، ایمان نمی‌آورند؛ و] خدا آنها را [در قیامت] برمی‌انگیزد؛ سپس به سوی او، بازمی‌گردند.»

قرآن می‌گوید فقط کسانی لبیک‌گوی دعوت خدای سبحان‌اند که گوش شنوا دارند. آنان که نمی‌شنوند، ناشنوا نیستند، بلکه مُرده‌اند. واقعیت شیرین این است که بین سمع و حیات، رابطه وجود دارد و علامت حیات، شنوایی است.

بسیار لذت‌بخش است که هر روز صبح صدای امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را می‌شنویم؛ اما چگونه؟! به همین اندازه که احساس می‌کنیم هنوز در عالم، یارگیری وجود دارد و هر روز می‌خوانیم: «وَ اجعَلنی مِن اَنصارِه وَ اَعوانِه»[2] نشانۀ آن است که هنوز قوۀ سمع ما زنده است و می‌شنود.

روزی که حرف حساب به گوش ما نمی‌خورد و پیام‌گیر گوش ما تعطیل است، گمان می‌کنیم  زنده‌ایم؛ در حالی که مرده‌ایم! اما هنگامی که می‌شنویم و روی شنیده‌هایمان فکر می‌کنیم و سمع ما هم سمع قبول و فهم است، معلوم است زنده‌ایم و هنوز انقطاع کامل صورت نگرفته است.

واقعیت این است که علامت زندگی، صِرف شنیدن نیست؛ بلکه سمع قبول است. اگر با وجود این همه زمین‌لرزه‌های اعتقادی، هنوز بسیاری از حقایق دینی را قبول داریم، زنده‌ایم. کسی که قبول ندارد و منکرانه می‌شنود، مرده است.

 

دعوت دائم داعیان الهی؛ واقعیتی شیرین

 

زیباتر و جذاب‌تر این است که دعوت‌کننده‌ها دائم دعوت می‌کنند؛ چون «يَسْتَجِيبُ» فعل مضارع است. داعِیَ‌اللّه دائم دعوت می‌کند. در زیارت جامعه می‌خوانیم:

«السَّلامُ عَلَی الدُّعاةِ إلی اللّه»

«سلام بر دعوت‌کنندگان به سوی خدا.»

واقعیت شیرین این است که دعوت‌کننده‌های الهی دائم ما را دعوت می‌کنند و می‌خواهند ما را ارتقاء بخشند. واقعیت شیرین‌تر آنکه گوش جان ما با وجود بالا رفتن سن، تعطیل نشده است، بلکه صداها را با  رغبت بیشتری می‌شنویم. هنگامی که با اهل بیت مأنوس باشیم، ندای دعوت ائمه معصومین علیهم‌السلام را با اشتیاق می‌شنویم.

 

رشد و صعود درپرتو شنیدن کلام معصوم

 

در هر بار شنیدن صدای دعوت‌کنندگان الهی، ارتقاء و رشد و صعودی است که در تصور ما نمی‌گنجد و این صعود، اثر جاذبۀ کلام است. خدای سبحان به پیامبر اکرم بخشنامه داد: «تَعالَوا»( بیایید بالا.)

تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

 

زندگی حقیقی در معیت با اهل بیت

 

واقعیت بسیار شیرین این است که قرآن می‌گوید: تمام کسانی که مرده‌اند، وقتی کنار زنده‌ها قرار بگیرند، زنده می‌شوند: «وَالْمَوْتَىٰ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ». معیت با خوبان ما را زنده می‌کند. در زیارت جامعه کبیره درخواست می‌کنیم:«أن یَجعَلَنی مَعکُم»؛«خدا مرا با شما قرار بدهد.»؛ مرده در کنار زنده‌ها قرار گیرد، زنده می‌شود.

خدا برای مرده‌ها در همین عالم، قیامتی در نظر گرفته است! همان‌طور که در روز عاشورا سی‌و‌دو نفر از مرده‌های طرف مقابل باکلام حق، زنده شدند! سی و دو نفر غافلِ جاهلِ شمشیرزن در سپاه مقابل اباعبدالله تغییر موضع دادند و در صف یاران حضرت قرار گرفتند.

از طریق معیت با این خانواده زندگی حقیقی صورت می‌گیرد.

«اللَّهُمَّ… وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ…أَحْیَیْتَهُ حَیَاهً طَیِّبَهً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْکَرَامَهِ وَ أَتَمِّ الْعَیْشِ»[3]

«خدایا… مرا از کسانى قرار ده که…او را به زندگانى پاکیزه در بادوام‏ترین خوشی‌ها و کامل‏ترین کرامت‌ها و کامل‏ترین زندگی‌ها، زنده داشتی.»

 واقعیت شیرین این است که از مرده نا‌امید نشوید، توسل، مُرده را هم زنده می‌کند! شهدا عامل هدایت می‌شوند. با یک عنایت سیدالشهداء در وجود هر یک از ما قیامتی به پا می‌شود.

 

مرده بودن غافل و جاهل؛ واقعیتی تلخ

 

واقعیت تلخ این است که غافل و جاهل‌ شنوای حرف حساب نیستند و در واقع مرده‌اند! کسی که سمع قبول ندارد و خود را به تغافل و نشنیدن می‌زند، گرچه ظاهراً می‌شنود؛ اما در واقع مرده است؛ زیرا علامت حیات، لبیک‌گویی به پیام پیامبران و سفیران الهی است. وقتی  فردی از پذیرفتن پیام حق امتناع دارد، گویا علائم حیات در او مشاهده نمی‌شود.

 

امکان نجات از انواع ظلمات؛ واقعیتی شیرین

 

«قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ »[4]

«بگو: چه کسی شما را از تاریکی‌های خشکی و دریا رهایی می‌بخشد؟ در حالی که او را با حالت تضرع [و آشکارا] و در پنهانی می‌خوانید؛ [و می‌گویید:] اگر از این [خطرات و ظلمت‌ها] ما را رهایی می‌بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود. بگو: خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و ناراحتی، نجات می‌دهد؛ باز هم شما برای او شریک قرار می‌دهید! [و راه کفر می‌پویید.]»

واقعیت شیرین این است که نجات‌دهندۀ از انواع ظلمات، خدای سبحان است و نجات، قطعی است. گاهی جسم و گاهی قلب ما مرتکب معصیت می‌شود. گاهی ظاهر و گاهی باطن ما معصیت می‌کند. گاهی ظلمات، خُلق و اعتقادمان را مکدّر کرده است. واقعیت این است که امکان نجات از ظلمات محال نیست؛ بلکه امکان رهایی از انواع ظلمات باطنی و ظاهری، درونی و برونی، خُلقی و اعتقادی وجود دارد و حتماً این نجات حاصل می‌شود.

خروج از ظلمات، زمانی است که در حال اضطرار  خدا را صدا بزنیم و در کمال فروتنی و پنهانی به او پناهنده شویم: «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً». «تَدْعُونَهُ» یعنی مداومت داشتن در دعا. اگر در مشکلات دائم او را صدا بزنیم، امکان خروج از مشکل میسّر است. واقعیت بسیار شیرین این است که خدا شما را از انواع گرفتاری‌ها نجات می‌دهد.

 

انقطاع از اسباب، راه نجات از ظلمات

 

یکی از مفسرین می‌گوید: « اصل گرفتاری مشرک بودن است؛ اصل گرفتاری این است که چشم شما به دست دیگران است تا برای شما کاری انجام دهند.» خدای سبحان در گرفتاری‌ها ما را موحّد می‌کند که روی هیچ کس و هیچ چیز حساب نکنیم و همه را بی‌تأثیر بدانیم. گرفتار اسباب نباشیم؛ بلکه گرفتار مسبب‌الاسباب باشیم.

در عالم ماده در ظاهر بی ارزش‌تر از خاک چیزی نداریم؛ اما خدا در ذره‌ای از تربت اباعبدالله شفا قرار داده است؛ یعنی خدای سبحان می‌گوید آنچه که شما سبب حساب می‌کنید، سبب نیست! اما به همین خاکی که اصلاً به چشم شما نمی‌آید این قدر اعتبار می‌دهیم که عزت و محبوبیت و عافیت می‌آورد.

در شرح حال مرحوم کافی آمده است که بعضی از علما به ایشان گفتند: «شما از درجات علمی برخوردار نیستید؛ چرا در بین مردم مطرح هستید و شما را قبول دارند؟» ایشان فرمود: «زمان شاه مرا به کرمانشاه تبعید کردند،پس از مدتی به ناراحتی قلبی مبتلا شدم؛ به همین جهت تبعید مرا برداشتند و به تهران آمدم. آقای فلسفی گفتند: «می‌خواهی مقدمات را فراهم کنیم تا برای معالجه به لندن بروی؟» گفتم:«اگر می‌توانید، برای من ویزای کربلا فراهم کنید، تا به نزد طبیب همه اطبّا بروم!» در کربلا از خادم حرم خواستم به من اجازه بدهند شبی که حرم را می‌شویند، حضور داشته باشم. هرچه دارم، فقط همان شب و در حرم حضرت اباعبدالله به من دادند!»

گمان نکنیم سواد، عزت و محبوبیت می‌آورد، بلکه تأثیر هر سببی از سوی خدا رقم می‌خورد. واقعیت شیرین این است که خدا شما را از همۀ گرفتاری‌ها نجات می‌دهد، اما منوط به اینکه فقط روی او حساب کنید. اصلاً خدا گرفتاری را به این جهت در زندگی ما وارد می‌کند که  به ناکارا بودن اسباب واقف شویم.

یکی از مفسرین می‌گوید: «قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ»؛ یعنی خدای سبحان همۀ استعدادهای ما را بیرون می‌ریزد. وقتی سراغ او برویم، توانمندی‌های پنهان ما را اظهار می‌کند.

 

فراموش کردن تعهد پس از رفع مشکل؛ واقعیتی تلخ

 

«لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ»

واقعیت تلخ این است که در گرفتاری‌ها و سختی‌ها به خدا وعده‌ وعیدها می‌دهیم؛ اما هنگامی که مشکل برطرف شد، اصلاً قول و قرارهای خود را فراموش می‌کنیم. در هنگام گرفتاری می‌گوییم: «اگر ما را از این موقعیت نجات بدهی، حتماً شکر آن را به جا می‌آوریم و به تعهدات‌مان پایبندیم!» اما وقتی مشکل مرتفع شد، عهد خود را با خدای سبحان به فراموشی می‌سپاریم.

 

شرک پس از توحید؛ واقعیتی تلخ

 

«ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ»

گاهی در گذر زمان فرد موحد دوباره مشرک می‌شود. خدای سبحان توفیق موحد شدن را در لابه‌لای گرفتاری‌ها فراهم کرد و فقط روی یکی حساب باز می‌کردیم و سر سفرۀ توحید می‌نشستیم؛ اما گرفتاری‌ها که مرتفع شد،  لطف خدا را فراموش کردیم و پس از مدتی روی مدرک، مقام و مال حساب باز می‌کنیم و مشرک می‌شویم!

به همین جهت درخواست ما از خدا این است:

«عَمِّرْنی ما كانَ‌ عُمری بِذْلَةً فی طاعَتِكَ، فإذا كانَ عُمری مَرتَعاً لِلشَّيطانِ فَاقبِضْنی»[5]

«خدایا، عمر مرا تا زمانی که صَرف طاعت تو شود طولانی کن و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود و شیطان جولان می‌دهد و اسباب مختلف را به چشمم می‌آورد تا تو را نبینم، جانم را بگیر.»

 زندگی مشرکانه را نمی‌خواهیم؛ چون وقتی مشرک شویم مغضوب می‌شویم! از خدای سبحان درخواست می‌کنیم هر چه‌قدر بیشتر عمر می‌کنیم، روز به روز نسیم توحید بیشتر در زندگی ما بوزد و فقط لطف و عنایت و رحمت او را ببینیم.

واقعیت تلخ این است که با زیاد شدن عمر، خدای ناکرده مشرک ‌شویم. علامتش هم این است که از دیگران توقع داریم! به همین جهت پیری دورۀ سختی است؛ چون خطر مشرک شدن و متوقع شدن وجود دارد. هم عاجزیم و هم باید عجزمان را به خدای سبحان نشان دهیم. از همه دل بکَنیم و کمال‌الانقطاع به حضرت حق داشته باشیم. باید چشم‌مان روی همۀ اسباب  ببندیم و تنها مسبب الاسباب را ببینیم.

 

 

تاریخ جلسه: 1400/6/6 ـ جلسه 20

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1].سوره انعام، آیه 36.

[2]. المزار الکبیر، ص 664، قم، دفتر انتشارات اسلامى، اول، 1419ق

[3].دعای ابوحمزه ثمالی، مفاتیح الجنان.

[4]. سوره انعام، آیه 63و64.

[5].صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *