واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش نهم

مقدمه

 

در نگاهی بسیار عمیق واقعیت هایی در زندگی ما وجود دارد که گاه بسیار لذت‌بخش و گوارا هستند و گاه بسیار تلخ و دردناک. در حضور قرآن واقعیت‌های تلخ و شیرین و به تعبیر دیگر، نگاه درست به زندگی را شناسایی می‌کنیم.

 

بمیرید تا زنده شوید

 

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ»[1]

«آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه‌هاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت: بميريد (و آنها مردند،)پس از مدتی آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آيندگان باشند؟) همانا خداوند بر عموم مردم دارای فضل است، ولى بيشتر مردم شاکر این مواهب نیستند.»

خدای سبحان فرمان می‌دهد: بمیرید؛ یعنی از تعلقات جدا شوید تا شما را زنده کند. واقعیت این است که خدا با فرمان «مُوتُوا» می‌خواهد، حیات دیگری را نصیب ما کند. گاهی اوقات از اموری که ناخوشایند است، بوی زندگی به مشام می‌رسد.

در این درگاه حافظ را چو میرانند می‌خوانند

یکی از مفسرین می‌گوید: «مُوتُوا»یعنی از عادت‌های نامناسب جدا شوید؛ چون خدای سبحان می‌خواهد شما را به فضائل مختلفی آراسته کند، با وجود آن عادت‌ها، آراستگی به فضائل ممکن نیست. از منظری دیگر اگر زندگی می‌خواهیم، باید بمیریم. اگر خواهان علم و معرفت ومحبت و فضیلت‌ایم، لازم است از رذائل و نفسانیات جدا شویم. همان‌طور که ابتدا خانه را از عقرب و مار و سوسک و… پاک  می‌کنیم، سپس وسایل  جدید را در آن قرار می‌دهیم.

اولین واقعیت شیرین این است که باید بمیریم تا خدا ما را زنده کند. ضروری است از ادعا جدا شویم، از نفسانیات و بسیاری از خودبینی‌ها جدا شویم تا خدا کمالات خاصی را نصیب ما کند.

 

زیاده‌های خدا عام است

 

«إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ»: واقعیت شیرین دیگر به تعبیر یکی از تفاسیر عرفانی، این است که خدا آمادگی عارف و عالم شدن و صاحب کمالات شدن را به همه عطا کرده است: «عَلَى النَّاسِ»؛ اما خود افراد قبول نمی‌کنند. علامه طباطبایی می‌فرمود: «رحمت‌های خدا انحصاری نیست، خدا خیر را به همه می‌رساند نه فقط به بعضی از افراد.» واقعیت این است که خدای سبحان امتیازات فراوانی را برای عموم مردم در نظر گرفته است، اگر برخی از آن بی‌بهره‌اند، چون خودشان نمی‌خواهند و به دنبال امور دنیا، امور پست و ناچیز و موقت هستند.

در نگاه دیگر واقعیت این است که خدا برای همۀ ما زیاده‌های بی‌نهایت را در نظر گرفته است؛ اما خودمان محدودیت ایجاد می‌کنیم، حتی در دعا کردن، کم، موقت و دنیوی درخواست می‌کنیم، سفرۀ دعایمان را گسترده نمی‌کنیم و فقط برای خودمان می‌خواهیم؛ در حالی که واقعیت شیرین این است که همه می‌توانند از زیاده‌های الهی بهره‌مند شوند. مانند دورۀ سامانی و هخامنشی طبقاتی نیست که گروهی توان آموختن و عارف شدن و با تقوا شدن را نداشته باشند، الطاف خدا بر همگان علی‌السویه است. رحمت خدا همه جا را فراگرفته است.

 

سرمایه‌گذاری بسیار پرسود

 

«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[2]

«کیست که خدا را قرض‌الحسنه دهد تا خدا موجودی او را چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که می‌گیرد و می‌دهد، و همه به سوی او باز گردانده می‌شوید.»

واقعیت شیرین این است که معاملۀ با خدا، حتماً سرمایه‌گذاری بسیار پر‌سودی است و چندین برابر دریافت می‌کنیم؛ اما اندازۀ چند برابر را نمی‌دانیم! چون «أَضْعَافًا كَثِيرَةً» نکره آمده است؛ گستردگی آن زیاده برای ما مجهول است؛ چند برابر کردن موجودی افراد در نظر خدایی کثیر می‌آید که کل دنیا در نظر او قلیل است.

یکی از مفسرین می‌گوید: «یُضَاعِفَهُ»، یعنی خدا کلید عالم وجود را به ما می‌دهد، اینگونه موجودی را زیاد می‌کند که زمین و زمان و مَلَک و همه چیز را در خدمت ما قرار می‌دهد: «سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّموات وَ ما فِی الاَرض»[3] «و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است، همه از اوست كه براى شما رام کرد.»

از نگاه مفسری دیگر «أَضْعَافًا كَثِيرَةً»، یعنی خدا خودش را به ما می‌دهد؛ در این صورت نمی‌توان آن را با هیچ عدد و رقمی در نظر گرفت.

 

قبض و بسط موجودی

 

واقعیت بسیار زیبای دیگر در این آیه آن است که هر چیزی را که خدا بگیرد، آن را گسترش می‌دهد:«وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُط». همان‌طور که در شرح اسماءالحسنی دربارۀ «یا قابض و یا باسط » توضیح دادیم، خدا دائم کار درست و عمل مقبول ما، نیت خالص و حتی خود ما را می‌گیرد:«یَقبِضُ» پس از آن گسترش می‌دهد:«يَبْسُط»

تعبیر زیبای یکی از مفسرین این است که خدا هنگام قبض موجودی، آن را کامل می‌گیرد و طوری بسط می‌دهد که هیچ‌گاه به هیچ‌کس احتیاج نداشته باشیم. از نگاه مفسری دیگر خدا می‌گیرد؛ یعنی ما را در تنگنا قرار می‌دهد تا گسترده و بسیط کند، در هر تنگنایی ورق‌های مخفی بسیاری است که باز می‌شود.

واقعیت شیرین و لذت‌بخش این است که در ظاهر با قبضی که خدا ایجاد می‌کند، تحت فشار هستیم؛ اما در باطن وجود ما را گسترش می‌دهد و با سیر دادن در اسماء و صفاتش، دارای کمالات مختلف می‌کند.

 

غلبۀ قلیل بر کثیر

 

«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»[4]

«چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است.»

در ظاهر غلبۀ گروهی اندک است بر گروهی بسیار؛ اما باطن آن در زندگی‌های ما بسیار کاربردی است. صفت پسندیده‌ای مانند خوش‌اخلاقی یا خیررسانی به دیگران یا سخی بودن، یک صفت است؛ اما بسیاری از صفت‌های ناپسند ما را از بین می‌برد. واقعیت این است که تعداد، چندان مهم نیست، مهم این است که منسوب به کیست! این سپاه، اندک است؛ اما وقتی منسوب به خداست می‌تواند بر سپاهی کثیر غالب شود. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا»[5] «هرگاه در كسى صفت و خوى شگفت‌انگیزی باشد (خواه نيك و خواه زشت) منتظر همانندهاى آن باشید.». یک صفت، یکی باقی نمی‌ماند.

در جنگ بین ایران و عراق مشاهده کردیم که رزمنده، یک پسر نوجوان بود؛ اما یک سپاه را اسیر کرد. در وجود ما هم همین‌گونه است. گاهی اوقات یک صفت شگفت‌انگیز داریم مانند جوانمردی، دادرسی و خیرخواهی، حسن ظن به خدا؛ اما همین یک صفت، بسیاری از مشکلات را از بین می‌برد و تنگناهای بسیاری را در وجود ما مرتفع می‌کند. واقعیت این است که برای غلبه، نیازی به عدد زیاد نیست؛ بلکه یک ذره هم، اگر خدایی باشد بسیار کارساز است.

البته صدقه باید زیاد باشد. یکی از علما می‌گوید: چهار سال پس از فوت یکی از بستگان، او را در خواب دیدیم که حال بسیار بدی داشت؛ در حالی که قبلاً حالش خوب بود. از عالم دیگری سؤال کردیم، گفت: برزخ مراحل متعدد دارد، این فرد به مرحله‌ای رسیده است که دربارۀ عمل نامناسب او بازخواست می‌شود، ظاهراً کسی را ناخواسته اذیت کرده بود، ایشان گفته بود:« برای رفع مشکل این فرد در برزخ، به چهل نفر پول زیاد بدهید تا هر کدام یک نماز جعفر بخوانند.» ایشان می‌گوید این کار را انجام دادیم بار دیگر او را در خواب دیدیم که مشکل رفع شده بود. گاهی اوقات واقعاً باید هزینۀ زیادی شود تا مانع مرتفع شود. گاهی اوقات هم با صدقۀ خالصانۀ کم، رفع بلا می‌شود؛ حتی گاهی خدمتی به خانواده‌ می‌کنیم به نیت صدقه که باذن‌الله موانع سنگینی مرتفع می‌شود.

یکی از واقعیت‌های شیرین زندگی این است که از تعداد اندک هم کارهای خیلی بزرگ می‌آید. یک خصوصیت اخلاقی، مقدار کمی وقت گذاشتن یا کمی توان خرج کردن یا اندکی آبرو گرو گذاشتن می‎‌تواند زیر مجموعۀ این مسئله قرار بگیرد.

 

جدایی حق از باطل

 

«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیّ»[6]

«کار دین به اجبار نیست، تحقیقاً راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن است.»

وضوح حق، واقعیتی که شاید روزانه به بهانه‌های مختلف بارها  آن را ذکر می‌کنیم؛ اما حقیقتاً به آن بی‌توجه‌ایم. گاهی اوقات این‌قدر امور با هم مخلوط شده است که درست را از نادرست و حق را از باطل تشخیص نمی‌دهیم؛ در حالی که واقعیت این نیست، آیه می‌گوید: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ »؛ همه چیز خیلی واضح است، گمراهی از ایمان، و حق از باطل جداست، اصلاً جنس‌شان با هم متفاوت است.

به نظربنده حتی اگر نابینا باشیم و چشم دلمان بسته هم باشد، دروغگو را از راستگو تشخیص می‌دهیم، اهل ادعا را از بی‌ادعا تمیز می‌دهیم. درمی‌یابیم کسی که خوش‌خدمتی می‌کند برای مطرح کردن خود است یا روشن شدن حقیقت؟! به همین جهت  در مسیر سیر الهی کاملاً درک می‌کنیم که در جاده هستیم یا خارج از جاده؟! فردی که جلودار من است مرا به کجا می‌برد؟! به خودش می‌رساند یا به خدا؟! این اموری که به آن سرگرم هستیم ،علم نافع است یا غیر نافع؟! اگر  در برخی امور قدرت تشخیص نداریم، ناشی از دوبینی ماست نه آشکار نبودن حقیقت.

 

سرپرستی خدا و خروج از ظلمت

 

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[7]

«خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکی‌های جهل بیرون آورد و به عالم نور بَرد.»

واقعیت شیرین این است هنگامی که خدا سرپرست مؤمنین است، نمی‌گذارد مؤمن در ظلمات باقی بماند، او را با سهولت از ظلمت جهل، غفلت، معصیت و از ظلمت بطالت و خودبینی خارج می‌کند. اصلاً لازم نیست مؤمن از خدا طلب کند:« اللهُمَّ اَخرِجنا مِن ظُلماتِ الوَهم»[8]«خدایا مرا از ظلمت توّهم خارج کن.»، کافی است ولایت خدا را قبول داشته باشیم و مؤمن باشیم.

وقتی او خارج می‌کند هر روز زندگی‌مان به یک رنگ است، وقتی او خارج می‌کند، همیشه مسافریم و خسته نمی‌شویم. وقتی او خارج می‌کند، دائم با نورهای مختلف مواجه می‌شویم و هر روز نور جدیدی بر ما عرضه می‌شود؛ اما تا در این عالم هستیم به هیچ میزان نباید قناعت کنیم، واقعیت بسیار شیرین زندگی این است که خدا دائم ما را سیر می‌دهد. غیر ممکن است خدا ولیّ ما باشد و ما را با غفلت‌ها و کسالت‌ها و بطالت‌ها رها کند.

واقعیت این است که وقتی مؤمن شویم، پیش رویِ ما فقط نور است: «إِلَى النُّورِ»؛ یعنی هر چقدر سیر کنیم، با تاریکی مواجه نمی‌شویم؛ هرچقدر برویم مدعی نمی‌شویم و خود را نمی‌بینیم؛ چون نور را می‌بینیم. واقعیت این است که مؤمن اگر مؤمن است عاقبت بخیر است؛ چون به سوی نور می‌رود و جایگاه قیامتی او نور است و از زندگی لذت می‌برد.

 

خرج کردن بی‌منت و حال خوب

 

«الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى »[9]

«آنان که مالشان را در راه خدا انفاق کنند و در پی انفاق منّتی نگذارده و آزاری نرسانند.»

واقعیت این است که وقتی جان، مال، آبرو و توانمان را خوب و بدون منت خرج کنیم، حالمان خوب است. وقتی کارهایی که انجام می‌دهیم به چشم‌مان بیاید، حالمان خوش نیست! قرآن می‌گوید: « ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى» نه کارشان به نظرشان بزرگ می‌آید و نه ادعایی دارند که خودشان را مطرح کنند، بلکه منت خدا را می‌کشند که توفیق انجام کار خیر را به آن‌ها عطا کرده است. خدا نسبت به برخی از امور غیرتی است، مانند ناشکری و به چشم آمدن کار! در این صورت خدا مدتی طولانی توفیق انجام کار خیر را از ما سلب می‌کند.

به همین جهت قرآن می‌گوید: وقتی کسی جان و مال و آبرویش را خوب برای خدا خرج کرده است و کارش به چشمش نمی‌آید و ادعا و خودبزرگ‌بینی ندارد، در آن صورت ترس و حزنی ندارد: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[10] «آگاه باشيد كه قطعاً بر اولياى خدا، نه ترسى است ونه اندوهگين مى‌شوند.» حالش  بسیار خوب است؛ چون نسبت به گذشته‌اش غصه نمی‌خورد و نگران آینده  نیست.

واقعیت این است هنگامی که حالمان خوب نیست، ناشی از آن است که یا خرج نمی‌کنیم یا اگر خرج می‌کنیم برای خدا نیست یا اگر خرج می‌کنیم و ظاهراً هم برای خداست، کار خیلی به چشم‌مان می‌آید یا کار هم به چشم‌مان نیاید، ادعا داریم و خودمان را مطرح می‌کنیم. در حالی که وقتی خیری به دیگری می‌رسانیم، نباید کسی را شرمنده کنیم و نگذاریم احساس بدهکاری به ما داشته باشد. در ازای هر خیررسانی بگوییم: لطف  الهی است و ما مالک این الطاف نیستیم.

.

 

تاریخ جلسه: 1400/5/26 ـ جلسه 9

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. سوره بقره، آیه 243

[2]. سوره بقره، آیه 245

[3]. سوره جاثیه، آیه 13

[4]. سوره بقره، آیه 249

[5]. نهج‌البلاغه، حکمت 437

[6]. بقره، آیه256

[7]. سوره بقره، آیه 257

[8]. دعای هنگام مطالعه

[9]. سوره بقره، آیه 262

[10]. سوره یونس، آیه 62

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *