واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی ـ بخش پنجم

مقدمه

 

پس از اشک بر مصیبت اباعبدالله و شستشوی چشم‌ها وغبارروبی از دل‌، درحضور قرآن واقعیت‌های زندگی را می‌آموزیم و با ادراک واقعیت‌های شیرین، لذت زندگی را به نحو دیگری می‌چشیم و هنگام رویارویی با واقعیات تلخ، پناهندگی خود را به خدای سبحان افزایش می‌دهیم تا این واقعیات تلخ، گریبان‌گیر ما نشود. با نگاه سطحی و ظاهری، از عمق و حقایق این واقعیات آگاه نمی‌شویم؛ اما با اشک‌ بر حضرت اباعبدالله پیام‌های این واقعیات را ادراک می‌کنیم.

 

اعتدال امت پیغمبر

 

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا… إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ»[1]

«و همان گونه [که شما را به راه راست هدایت کردیم] شما را امتی میانه [ومعتدل و پیراسته از افراط و تفریط] قرار دادیم …خدا به همه مردم رؤوف و مهربان است.»

خدای سبحان امت پیامبر را متعادل، در مسیر صحیح و دور از افراط و تفریط قرار داده است، نه اجازه می‌دهد آن‌قدر به علم توجه کنیم که از عمل بمانیم؛ نه آن‌قدر عمل‌گرا که اهل علم نباشیم! نه فقط اهل کثرت شویم که از وحدت جدا بمانیم؛ نه این‌که توجه به وحدت کنیم و از کثرت دور شویم:«َكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا».

واقعیت این است که اصل ما به عنوان امت پیغمبر، اعتدال بوده است و هر افراط یا تفریطی با جعل خدا ناسازگار است. جعل خدا برای ما این است که برترینِ امم باشیم و برترین بودن، اعتدال را می‌طلبد:«كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»(ما شما را یک امت میانه قرار دادیم.)

 

جامعیت امت، جعل خداست

 

یکی از مفسرین در سخن زیبایی می‌فرماید: گاهی اوقات افراد اهل عبادت‌اند؛ اما بی‌معرفت و بعضی‌ دیگر به گمان خودشان اهل معرفت‌اند؛ اما احساس نیاز به عبادت ندارند و می‌گویند: وقتی خدا را می‌شناسیم، اصلا نیازی به عبادت نیست؛ در حالی که قرآن می‌فرماید: «جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا »؛ یعنی نه عبادت مانع معرفت است نه معرفت مانع عبادت؛ نه رسیدگی به خلق مانع حضور در مقابل خالق می‌شود نه حضور در مقابل خالق، مانع رسیدگی به خلق است. آن چه که انتخاب خداست، اعتدال و گرفتار نشدن به افراط و تفریط است.

اعتدال یعنی جدایی از رذائل و آراستگی به کمالات. این یک واقعیت است که افراط و تفریط از طرف خود ما پیدا شده است و جعل خدا نیست؛ خدا ما را سالم آفریده و جامعیتی نصیب‌مان کرده است؛ هم اهل علم، هم اهل عمل، هم اهل رسیدگی به خلق، هم اهل عبادت در محضر خالق، هم اهل معرفت و شهود، هم اهل بندگی؛ اگر انحرافی  در ما دیده می‌شود به خدا نسبت ندهیم، بلکه «ظلمتُ نفسی» است، خودمان کم می‌گذاریم. آن چه که خدا برای ما در میان امت پیامبر قرار داده است، خالی از هرگونه افراط و تفریطی در زمینۀ اخلاقیات و اجراست.

 

رهروان صراط مستقیم

 

نگاه دیگر یکی از مفسرین درخور توجه است: خدای سبحان می‌فرماید ما شما را از قدیم در صراط مستقیم  قرار دادیم، «امت وسط»، یعنی رهروان صراط مستقیم، «كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»، یعنی ما شما را در جاده قرار دادیم، بنابراین نیازی نیست به دنبال پیداکردن راه باشید. اگر بیراهه‌روی است، سوء انتخاب ماست.

چون جعل و سابقۀ ما اعتدال بوده؛ بنابراین هر افراط و تفریطی بر ما عارض شده است و چیزی که عارض شد، به‌راحتی  قابل مرتفع شدن است؛ چون اصل ما نیست، اصل ما سلوک در صراط مستقیم است. تمام کوتاهی‌ها یا زیاده‌روی‌ها، عَرَضی است، نه ذاتی؛ به همین جهت سریع‌الزوال است، کافی است بطور جدی، رفع آن‌ها را طلب کنیم.

 

نزدیک‌ترین راه به مقصد و مقصود

 

مفسری دیگر کلام زیبایی دارد:«کذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»؛ یعنی ما شما را در عرصۀ قرب قرار دادیم؛ اگر بُعدی است انتخاب شماست؛ چون مسیر میانه، نزدیک‌ترین راه به مقصد و مقصود است؛ هرچقدر مسیرها انحرافی می‌شود، زمان طی کردن مسیر طولانی‌تر است. خدا می‌فرماید: هنگامی که اهل بیت را جلودار شما  قرار دادیم، یعنی در عرصۀ قرب نزدیک‌ترین مسیر را به شما معرفی کردیم و این واقعیتی است بسیار شیرین و لذت‌بخش! اگر بُعدی است انتخاب شماست.

 

تعیین قبله، شدت محبت خدا

 

قسمت پایانی آیه واقعیت شیرین دیگری را بیان می‌کند: «إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»؛ «إنّ» و «لَ» تأکید را می‌رسانند؛ یعنی حتماً خدای سبحان به همۀ مردم بسیار مهربان و آسان‌گیر است، «رئوف» صیغۀ مبالغه است به معنای مهربانِ آسان‌گیر و «رحیم»، به‌معنای به کمال‌رساننده!

واقعیت این است که خدای سبحان به همۀ مردم شدت محبت را دارد و شدت محبت او اقتضا می‌کند قبله‌ای را به همه معرفی کند.

خدای سبحان ما را بسیار دوست دارد، برای این که سرگردان نباشیم و استعداد و مال، زمان و آبرو هرز نرود و همۀ توانمندی‌های ما در تمام زمینه‌های زندگی، به یک جهت متمرکز شود، همه را ساماندهی می‌کند و در ظاهر، جهت‌گیری صحیحی در زندگیِ ما به نام کعبه قرار داده است که باطنش ولایت است. خداوند سبحان به‌جهت محبت و این که می‌خواهد زندگی بر ما بسیار آسان بگذرد، ما را با قبله آشنا می‌کند. اگر خدا می‌خواهد بر گروهی سخت بگیرد، آن‌ها را رها می‌کند و به خودشان وا‌می‌گذارد. نشان دادن جهت‌ صحیح، علامت رأفت است برای این که تمام امورمان بر مبنای این جهت‌گیری بگذرد.

«رحمان» وجودی است که با رحمت او همه به‌وجود می‌آیند؛ «رحیم» وجودی است که با رحمت او همه به کمال می‌رسند؛ یعنی خدا خواهان رشد دائم ماست؛ نمی‌خواهد متوقف بمانیم. او کامل است و به کمال‌رساننده، می‌خواهد ما هم در عرصۀ کمال قدم برداریم و جلوۀ او شویم. اگرافرادی کامل نمی‌شوند؛ چون خودشان نمی‌خواهند.

 

دریافت کمالات و پسند انتخاب خدا

 

بنده این آیه را کنار آیۀ «…بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»[2] قرار می‌دهم، در این صورت «ناس» در 143 سوره بقره  همان «مؤمنین» در این آیه است؛ یعنی اگر قبله را قبول کنیم و به آن ایمان داشته باشیم، همۀ امور زندگی برای ما آسان است، شدت محبت خدا را به خود ادراک می‌کنیم، هیچ کمبود عاطفی‌ نخواهیم داشت و در پرتو این شدت محبت انواع کمالات را دریافت می‌کنیم: «إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيم».

مؤمنین کسانی هستند که قبله را قبول کردند و قبله هم همان ولایت است. وقتی فردی ولایت را قبول کرد، خدای صدیق صادق، لطف و توجه خاصی به او می‌کند و با تأکید می‌فرماید:«إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيم».

واقعیت شیرین این است که خدا به اهل قبله عشق می‌ورزد و به علت دوست داشتن، برای آن‌ها بسیار آسان می‌گیرد، اما چگونه؟  ابتدا اهل قبله، انتخاب خدا را قبول می‌کنند و دیگر سرگردان نیستند و بعد از آن خدا کمالات خاصی را نصیب‌شان می‌کند. خدا به جهت شدت محبتی که به ما دارد، ما را به‌گونه‌ای قرارداده است که انتخاب او را بپسندیم.

 

تغییر عادت‌ها، نشان محبت خدا

 

در داستان قبله، سیزده سال مسلمانان رو به بیت‌المقدس نماز می‌خواندند! عادت آن‌ها رو به بیت‌المقدس بود؛ در میان یک نماز چهار رکعتی عادت آن‌ها تغییر کرد. یکی از مفسرین نگاه بسیار زیبایی به آیه دارد: خدای سبحان دوستی‌ خود را به بنده‌اش این‌گونه نشان می‌دهد که گاهی اوقات عادت‌های  او را تغییر می‌دهد.

گاه عادت‌هایی داریم که  تغییرش را غیرممکن می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر این عادت‌ها را کنار بگذاریم به ما آسیب می‌رسد؛ در حالی که علامت شدت محبت خدا این است که ما را از عادت‌هایمان جدا می‌کند و این تغییر، موجب کمال است. به این تغییر عادت‌ها زیبا نگاه کنیم. به جای این که خوددرگیری داشته باشیم و با دیگران درگیر شویم، بدانیم در تغییر عادت، کمال نهفته است. قبلۀ کعبه با قبلۀ بیت‌المقدس قابل قیاس نیست!

 

توجه به درخواست‌های نامناسب و انحطاط شخصیت

 

«وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»[3]

«و اگر تو تابع هوس‌های جاهلانۀ آنها شوی بعد از آنکه از جانب خدا علم یافتی، در این صورت البته از گروه ستمکاران خواهی بود.»

هنگامی که قبله تغییر کرد، بیگانه‌ها شروع به سخن‌پراکنی کردند که اگر اولین قبله غلط بود، چرا سیزده سال به آن نماز خواندید؟! اگر قبلۀ جدید درست بود، چرا سیزده سال قبل انتخابش نکردید؟! خدا به پیغمبر، خلق اول، عقل اول و کامل‌ترین موجود می‌گوید: هم قبلۀ اول و هم این قبله را ما قرار دادیم و هر دو جعل ماست. کافی‌است ذره‌ای به آن‌ها توجه کنی و نظرشان را بپذیری، اگر به میل آن‌ها بها دهی  در شمار ظالمین خواهی بود:«إِنَّكَ إِذَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»؛ اما نیک می‌دانیم که این اتفاق هرگز نیفتاد؛ چون پیغمبر در مقام عصمت کبری است.

واقعیت تلخ این است که گاهی اوقات توجه به خواست‌های نامشروع دیگران و میل به باطل به شخصیت ما آسیب وارد می‌کند. از آن رو که شخصیت ثابت نیست و قابل تغییر است، هرچقدر هم که دارای کمال باشیم با توجهات نامناسب، گرفتار انحطاط می‌شویم، با پذیرش امور نامناسب ریزش شخصیتی داریم و از کمالات ما  کاسته می‌شود. یک معنای ظلم نقص است؛ تحت تاثیر یک گروه نادرست قرار گرفتن، از ارزش انسانی ما می‌کاهد.

 

پیغمبر، معلم خصوصی

 

«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ»[4]

واقعیت این است که خدا برای همۀ ما معلم خصوصی فرستاده است. این معلم، «مِنكُمْ» است؛ یعنی از جنس ماست و هیچ‌گاه با او احساس بیگانگی نداریم. پیغمبر در یک نگاه پدر و در نگاهی دیگر معلم ماست. « يَتْلُوا» فعل مضارع است؛ یعنی کلاس او همیشه برقرار است، او  معلمی است مسلط بر ما: «عَلَيْكُمْ»

در شرح حال مرحوم آیت‌الله‌بهاءالدینی آمده است: طلبه‌ای در تابستان برای تبلیغ از قم به تهران آمده بود؛ آیت‌الله ‌بهاءالدینی به او گفته بود هر روز مقداری از قرآن بخوان. این طلبه می‌گوید: هر روز تا قرآن را باز می‌کردم، همان جزئی می‌آمد که باید می‌خواندم و این خیلی عجیب بود! وقتی به قم برگشتم، خدمت ایشان رسیدم و این امر را با ایشان درمیان گذاشتم، آن عالم جلیل‌القدر فرمود: ما با تو بودیم و قرآن را برای تو باز می‌کردیم! این در حالی است که آیت‌الله‌بهاءالدینی، قطعاً به نظر خودشان خاک کفش پیغمبر هم نیستند. پیغمبرمعلمی است که بر ما مسلط است؛ فقط کافی است او را قبول کنیم! در آن صورت نمی‌گذارد، افراط و تفریط داشته باشیم. واقعیت زیبا آنکه ما تحت سلطۀ انسان کامل‌ایم و رها نیستیم.

 

ابتدا تعریف سپس آموزش

 

«زکات» غالبا به معنی پیرایش است؛ اما در بعضی جاها مانند سورۀ نجم، «فَلا تُزَکُّوا اَنفُسَکُم»[5] به این معناست که آن‌قدر از خودتان تعریف نکنید؛ چون پیامبر از شما تعریف می‌کند. در این آیه هم یعنی پیغمبری داریم که، از ما تعریف می‌کند. ابتدا تعریف می‌کند، سپس آموزش می‌دهد. او معلم است و شاگردی را که خوب می‌آموزد، ستایش می‌کند.

بر این مژده گر جان فشانم رواست

هنگامی که پیامبر مشاهده می‌کند که ما  مستمع‌هایی هستیم که می‌شنویم و قبول می‌کنیم و به گفته‌های ایشان باور داریم، از ما تعریف می‌کند، در این هنگام، کمبود عاطفی نخواهیم داشت. قانون تعلیم و تربیت این است که استاد از شاگرد مستعد و مطیع تعریف کند. از نگاه روان‌شناسانه هم، با تعریف، هوش هیجانی زیاد می‌شود و سطح یادگیری ارتقاء می‌یابد.

واقعیت بسیار شیرین این است که پیغمبر ابتدا تعریف می‌کند، سپس تعلیم می‌دهد، البته تعلیم اموری که اگر تمام بشریت هم جمع ‌شوند، بدون پیامبر امکان یادگیری این امور وجود ندارد. علم ظاهری هرچقدر هم پیشرفت کند، نمی‌تواند از آموزه‌های پیغمبر و شریعت مطلع شود. علم شریعت از سرچشمۀ دیگری است که مادی نیست؛  سرچشمه‌ای که نه عقلی است نه تجربی؛ سرچشمۀ آن «اَنزَلنا مِنَ السَّماء» است.

 

دوام آموزش

 

واقعیت بسیار شیرین دیگر این که پیغمبر تعریف می‌کند و آموزش می‌دهد و باز هم آموزش می‌دهد؛ در آیه دو مرتبه واژۀ «يُعَلِّمُكُمُ» بکار رفته است؛ بسیار دردآور است که با وجود معلمی که حرف خدا را بیان می‌کند، شدت محبت را دارد و دائم نیازهای اصیل ما را تعلیم می‌دهد، جاهل بمانیم. البته دائم نیاز به آموزش را به ما متذکر می‌شود.  دائم به ما می‌گوید: فکر نکنید فارغ التحصیل شده‌اید و همه چیز را می‌دانید!

واقعیت شیرین زندگی ما این است که در همۀ طول زندگی باید شاگرد باشیم و هیچ زمانی در این عالم فارغ‌التحصیل محسوب نمی‌شویم. با این‌گونه تفکر همواره  سرحال و بانشاط هستیم.

 

 

تاریخ جلسه: 1400/5/22 ـ جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] سوره بقره، آیه 143

[2] سوره توبه، آیه 128

[3]. سوره بقره، آیه 145

[4]. سوره بقره، آیه 151

[5] سوره نجم ،آیه 31

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *