مقدمه
واقعیتهای تلخ و شیرینی در اطراف ما وجود دارد که بهجهت شدت اشتغال متوجه آنها نیستیم. شاید با غبارروبی چشمانمان که در ایام محرم به لطف حضرت حق صورت میگیرد، نگاه ما به این واقعیتها متفاوت بشود.
تغییر نعمت در پی ناشکری، واقعیتی تلخ
در این آیات خدای سبحان به واقعیتی تلخ اشاره میکند و از عذاب گروهی پردهبرداری میکند که دچار ذلت و خواری شدند.
«ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»[1]
«این، در مقابل کارهایی است که از پیش فرستادهاید؛ و خداوند نسبت به بندگانش، هرگز ستم روا نمیدارد!»
«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[2]
«این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست!»
واقعیت این است که خدا نعمات را تغییر نمیدهد! خود افراد نعمتها را تغییر میدهند. لازمۀ بهرهمندی از نعمت، شکر است، اگر شکر نعمت به جا آورده نشود، همان نعمتی که مایۀ آسایش بود، موجب عذاب ما میشود. وقتی داراییهای ما صحیح مصرف نشود، موجب آزار ماست! اگر نعمتها به واسطۀ شکر زنجیری نشود، از دست ما رها میشوند. ذلت و خواری ما از طریق ناشکری خودمان ایجاد شده است. خدا نعمات را از ما نمیگیرد؛ بلکه این ما هستیم که نعمتها را از دست میدهیم.
واقعیت بسیار تلخ این است که متهم ردیف اول خودِ ما هستیم. چرا با والدین، همسر، فرزند و دوستمان درگیر میشویم؟ وقتی فهمیدیم مقصریم، تغییر مسیر بدهیم و اشتباه خود را ادامه ندهیم.
«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا»؛ یعنی اصلاً سنّت خدا تغییر نعمت نیست. نعمت برای لذت و راحت ماست. هر تغییر نعمتی که صورت گرفته و هر زمان که به آسایش و راحتی ما اختلال وارد شده است، خودمان مقصر بودهایم.
هدر رفتن استعداد با بیتوجهی به آن
با تعبیر دیگر فاسد شدن تمام استعدادهایی که خدا به ما داده به دست خودمان است. وقتی استعداد را استفاده نکنیم از بین میرود. یکی از مفسرین میگوید: این از بین رفتنِ نعمت، ظلم نیست! زیرا ظلم بهمعنای جابهجایی است؛ اما این نقمتی که ایجاد شده است، بجاست! چون این نقمت ابتدا نعمت بود. خدای سبحان وجود محض است و هرچه میدهد وجود است نه عدم. پس این عدمها از کجا آمده است؟ نبودِ لذت، نبود راحت، نبودِ امنیت! این نبودها را به خدا نسبت ندهیم. سنت خدا این نیست که چیزی را فاسد و بیاثر کند و از بین ببرد. کار خدا فقط دادن است و دادههای او گرانقدر و ارزشمند است، حال که بیارزش شده است، خودمان مقصریم.
قانون خدا این است که نقمتها از جانب او نیست و کار خودمان است؛ اما خدای سبحان قدرت تغییر و اصلاح را در ما گذاشت تا همان طور که خراب کردیم، آن را اصلاح کنیم.
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
واقعیت تلخ این است که تغییرات یکباره نیست؛ بلکه در گذر زمان ایجاد میشود. «مُغَيِّرًا» باب تفعیل است و یکی از معانی باب تفعیل تدریج است. بدشدنهای ما خیلی آهسته است! این گناه عیب ندارد! آن هم، یک ذره اشکالی ندارد! یک دفعه بیدین نمیشویم، خیلی نرم و مخملی، خزنده و آهسته! به همین علت است که پنج بار در روز از طریق نماز با خدا ارتباط برقرار میکنیم و فضای زندگی را تغییرمیدهیم تا اثر آن بد شدن، باقی نماند که اگر بماند بسیار خطرناک است!
ثمرات کار خالصانه، واقعیتی شیرین
«… وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»[3]
«… و هر چه در راه خدا [و تقویت بنیه دفاعی اسلام] انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده میشود، و به شما ستم نخواهد شد!»
در این قسمت از آیه به چند واقعیت شیرین اشاره شده است:
- بازگردان عمل خالص به خود انسان: تمام کارهایی که برای خدا انجام میدهیم، بلافاصله به ما برمیگردد. خدای سبحان نفرمود: «فَیوفّ» یا «سَیوفّ»؛ بلکه فرمود: «يُوَفَّ» یعنی فوری برمیگردد. هرچه برای خدا خرج کنیم، سرمایه داریم و هیچ کم نشده است؛ چون از بینهایت خرج میکنیم. هرچه برای خدا خرج کنیم، اصلاً به کسی خیر نرساندیم، سیل الطاف به طرف خودمان جاری میشود: «اِلَيْكُمْ».
- پاداش داشتن کار اندک: در «وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ» «مِن» بعضیه است و تنوین کلمۀ «شیء» دلیل بر تقلیل است؛ یعنی یک ذره هم برای خدا خرج کنیم به خودمان باز میگردد.
یک سال خانمی که هر سال نذری میداد، نتوانست نذری بدهد؛ اما دلش میخواست برای امام حسین کاری انجام دهد، شبی در ظرفی که برنج را خیس کرده بودند، مقدار کمی نمک ریخت! روز بعد آشپز از او سوال کرد که شما برای امام حسین چهکار کردی؟ دیشب حضرت را خواب دیدم، آمار دادند که فلانی سه گونی برنج آورده، آن یکی روغن آورده و … و فلانی به غذای ما نمک زده است! واقعیت شیرین این است که کار اندک خالصانه هم حساب میشود؛ بنابراین از کار اندک خجالت نکشیم.
زن بدکارهای به خانه همسایه رفت و متوجه شد برای امام حسین، غذا درست می کنند و آتش خاموش شده است! با کبریتی که در جیب داشت، اجاق را روشن کرد، همین کار کوچک را حساب کردند و عاقبت بخیر شد. وقتی کار فی سبیل الله وخالصانه است، یک ذرهاش هم حساب میشود.
- بینهایت بودن پاداش عمل خالص: «يُوَفَّ» فعل مضارع است و حال و آینده را در برمیگیرد. یعنی بازگردان عمل خالص ما از حالا شروع میشود و غایت ندارد! واقعیت این است وقتی کار خیری را خالصانه شروع کردیم، نهر جاری است و این نهر ادامه دارد.
- افزایش کار نیک: یکی از معانی ظلم، نقص است. وقتی برای خدا خرج کنیم، کم نمیشویم! نه مال، نه آبرو، نه وجودمان کم نمیشود! «وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»؛ وجود ما بینهایت بوده و هست. ظلم وقتی است که آن وجود بینهایت را محدود کنیم. واقعیت شیرین این است وقتی با خدا معامله کنیم، کم نمیشویم! نه این که مال یا پاداش ما کم نمیشود، آنها که حتماً کم نمیشود؛ خودمان کم نمیشویم. ما همیشه نگران کم شدنیم! از کم شدن توان، مال، آبرو و عزتمان میترسیم، قرآن میگوید: اگر با خدا معامله کنیم کم نمیشویم؛ بلکه مضاعف میشویم.
انس قلبی مؤمنین؛ واقعیتی شیرین
«وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ»[4]
«و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!»
واقعیت شیرین این است که دوستیِ بین مؤمنین قدیمی است. «ألّف» فعل ماضی است و چون آیه قبل در مورد مؤمنین است؛ لذا «ألّف» یعنی دوستیِ بین مؤمنین قدیمی است. در روایت آمده است:
«مَودّةَ عشرین سَنة قَراب%A