حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسات درس خارج فقه خود، به شرح یک حدیث اخلاقی میپردازند.
«عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إِیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ فَإِنَّکَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَقٍّ وَ إِنْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً»[1]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: از دو خصلت بپرهیز: کمحوصلگى و تنبلى؛ زیرا اگر کمحوصله شوى بر حق صبر نمیکنی، و اگر تنبل شوی حق را ادا نمیکنی»
«وَ إیّاکَ وَ خَصلَتَین»
(امام صادق علیهالسلام فرمودند:) از دو خصوصیّت بپرهیز.
«الضَّجرَ وَ الکَسَل»
«ضَجر»، به معنای دلتنگ شدن، ملول شدن و بیحوصله شدن است.
انسان یک وقتی از یک وضعیّتی، از یک حادثهای مثلاً -یا از وضع مزاجی خودش، یا از کاری که به عهدهی او هست- ملول میشود، دلتنگ میشود. میفرماید: مراقب باش دچار این دلتنگی نشوی، دچار این ملالت نشوی، دچار این کمحوصلگی نشوی، کمحوصلگی؛ ضَجر است.
«کَسَل»، عبارت است از تنبلی، یک کاری را انسان تأخیر بیندازد بهخاطر تنبلی؛ مطالعهای دارد، کاری دارد، اشتغالی دارد، دنبالگیریای دارد، تنبلی کند و این کار را نکند. میفرماید از این دو چیز پرهیز کن.
(دربارهی) این مسئله ضَجر که بیحوصلگی است، این را ما به شما جوانها عرض کنیم که یکی از بزرگترین نِعَم الهی برای انسانی که جوان هست، حوصله است. حالا این (چیزی) که ما -امثال بنده که وارد وادی پیری شدیم و مبالغی در این وادی پیش رفتیم- خوب درک میکنیم و جوانها به این نعمت بزرگ درست توجه ندارند، یکیاش نعمت حوصله است.
حوصله که بود، انسان از قوای خود استفاده میکند، از نیروهای خود استفاده میکند. فرض بفرمایید یک مطلبی را میخواهید تحقیق کنید، یک مسئله علمی را میخواهید تحقیق کنید، یک وقت آدم باحوصله هست، یک وقت بیحوصله هست؛ بیحوصله که باشد یک مقداری جلو میرود بعد رها میکند. آدم باحوصله نه، همینطور هِی دنبال میکند، تحقیق میکند، هِی إن قُلت میآورد، اشکالی به نظرش میرسد، آن اشکال را دفع میکند، باز اشکال دیگری به نظرش میرسد، باز یک راه جدیدی به نظرش میرسد. حوصله این است. انسان از نیروی ذهنش استفاده میکند.
از نیروی بدنی هم همینجور است. گاهی انسان بهخاطر بیحوصلگی از قوای بدنی استفاده نمیکند. حوصله اینقدر اهمّیّت دارد. این ضَجر که فرمودند، بیحوصلگی و ملالت، دلزدگی، اینها همهاش یکی است، در واقع ابعاد یک حالت است که هرکدام یک بخشی از این حالت را بیان میکند.
تنبلی هم همینجور (است)، تنبلی هم مثلاً (اینکه) فرض کنید صبح -حالا بعد از نماز- خواب رفته، گرفته خوابیده است؛ کار واجبی هم دارد، تنبلی میکند، بلند نمیشود. پهلوی زن و بچهاش نشسته است، تنبلی میکند؛ در یک جلسهای نشسته است، تنبلی میکند؛ حرکت نمیکند، راه نمیرود.
یعنی این دو خصوصیّت، دو خصوصیّتی است که یک انسان را از عمل -که در اسلام فوقالعاده مورد اهمّیّت است- باز میدارد؛ عمل صالح عِدل ایمان است؛ شما در قرآن ملاحظه میکنید عِدل ایمان، عمل صالح است، عمل صالح هم خب کار است دیگر، عمل است، تحرّک است، فعّالیّت است؛ اگر ضَجر بود یا اگر کَسَل بود، انسان این عمل صالح را انجام نمیدهد. بعد فرمود:
«فَإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ»
آن نقطه اصلی را امام سلاماللهعلیه مورد توجّه قرار میدهند. ما حالا به جوانب قضیه میپردازیم.
امام علیهالسلام اصل مطلب را، نقطه اساسی را مورد توجّه قرار میدهند؛ میفرماید اگر «ضَجِرتَ» یعنی اگر بیحوصله شدی، بر حق صبر نمیکنی. یک راه حقّی است، یک کلمه حقّی است، یک مسیر حقّی است که شما آن را انتخاب کردید؛ وقتی دچار بیحوصلگی شدید، پایداری در آن نمیکنید. یک مقداری سخت میگذرد، مشکل درست میشود، بیحوصله میشوید، رها میکنید.
بیحوصلگی خاصیّتش این است که انسان بر حق که بایستی پایداری کند، پافشاری کند، بر سر حق بماند، انسان از این محروم میماند. وقتی که (انسان) دچار ضَجر و دچار همین حالت ملالت و حالت بیحوصلگی شد، بر حق پافشاری نمیکند.
«إن کَسِلتَ لَم تُؤَدِّ حَقّاً»
وقتی دچار «کَسَل» یعنی تنبلی شدی، آن وقت حق را ادا نمیکنی، آن کاری را که باید انجام بدهی، حقّی را که باید ادا بکنی، آن را ادا نمیکنی به خاطر تنبلی؛ به خاطر تنپروری.
اینکه در دعاهای متعددی (آمده): «اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلَ»[2] (به این خاطر است). این در چندین دعا هست، حالا یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الضَّجر»، یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَم»؛ «هَرَم» یعنی پیری، پیری در اینجا مراد پیری سنّی نیست، پیری روحی است. گاهی انسان سنّاً جوان است اما روحاً پیر است؛ گاهی عکسش هم هست، سنّاً پیر است اما روحاً جوان و بانشاط هست. این(جا) به خدای متعال انسان پناه میبرد در دعا از کَسَل؛ حالا کَسَل همراه با ضَجر یا کَسَل همراه با هَرَم.
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
[1] – الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۶۳۶
[2]– دعای ابوحمزه ثمالی