پندارهای نادرست ـ بخش بیستم

مقدمه

 

«مِنْ‏ دَلَائِلِ‏ عَلَامَاتِ‏ الْقَبُولِ‏ الْجُلُوسُ إِلَى أَهْلِ الْعُقُولِ»[1]

«یکی از نشانه­‌های قبولی عمل این است که انسان معاشرت و ارتباط با اندیشمندان و اهل فکر داشته باشد.»

بخشی از ارتباطات ما به‌ناچار و از سر اضطرار شکل می‌گیرد؛ اما بخش دیگرِ معاشرت‌ها به اختیار و انتخاب خودمان است. در این‌گونه ارتباط‌ها، شایسته است که انسانِ اهل فکر و دور از هوا و هوس را برای معاشرت برگزینیم؛ زیرا رفتار و اعمال کسانی که پیرو هوای نفس‌اند، فاقد ضابطه و قاعده است و سرانجام روشن می‌شود که پیرو شیطان بوده‌اند. در مقابل، اهل عقل برای هر اقدام خود حجت و برهان دارند.

افراد متدین باید قدرت تحلیل و تجزیه داشته باشند. از جمله آموزه‌های مهم پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، آموزش حکمت است؛ همان قدرت تشخیص حق از باطل و درست از نادرست که از آن به «فرقان» تعبیر می‌شود.

وقتی فردی اهل تعقل است از پندارهای ناصحیح پرهیز می‌کند؛ به همین جهت شایستۀ رفاقت است.

 

ماندگاری خیرات، بدون اعتقادات صحیح!

 

«مَّثَلُ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَیءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ»[2]

«اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی. آن‌ها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده­اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است.»

تصورِ ماندگاری اعمال خیر بدون تکیه بر باورهای صحیح، پنداری نادرست است. اعمال نیک انسان‌هایی که از دین و ایمان بی‌بهره‌اند، آبادانی آخرتشان را تضمین نمی‌کند؛ چرا که خیرات آنان همانند خاکستری است که با وزش تندبادی پراکنده می‌شود و از میان می‌رود. ریشهٔ اعمال صالح، در اعتقادات درست است. کسی که به قیامت باور ندارد، طبیعی است که اعمالش نیز تا آن روز باقی نخواهد ماند. چه‌بسا نسل‌های بعد از او نیز از کارهای خیرش بی‌اطلاع بمانند.

 

ماندگار شدن خیرات، بدون اخلاص

 

عملی که ریشه در اخلاص نداشته باشد، ماندگار نخواهد بود. چه‌بسا انسان به خدا، قیامت، رسالت و امامت ایمان داشته باشد؛ اما در کارهای خیری که انجام می‌دهد، خود را فاعل و صاحب نقش اصلی بداند. چنین نگرشی در حقیقت نادیده گرفتن ربوبیت خداوند است؛ چراکه وقتی انسان خود را منشأ اثر بداند، عملش برای خدای سبحان خالص نشده و جنبۀ بندگی از آن زدوده می‌شود. در این صورت، آثار آن عمل نیک تا قیامت باقی نخواهد ماند.

 

خودبینی در انجام امور خیر!

 

از آیۀ مذکور می‌آموزیم که انسان نمی‌تواند در کارها با خدا همکاری کند! در تمام امور، این خدای سبحان است که فرمان می‌دهد، و بندگان او تنها مجریان ارادۀ اویند. حتی در همین اجرا نیز، جز با توفیق الهی توانی نیست؛ چنان‌که فرموده‌اند:

«وَ ما تَوفیقی إِلّا بِاللَّهِ»[3]

«توفیق من، جز به یاری خدا نیست

بندگی حقیقی، یعنی هر لحظه با امداد او حرکت کنیم و هر کاری را تنها از جانب او ببینیم.

 

شناخت انسان‌ها بر اساس سخنان آنان

 

«وَ قَالَ الشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِی عَلَیكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[4]

«و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏‌گوید در حقیقت‏‌ خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینكه شما را دعوت كردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نكنید و خود را ملامت كنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در كار خدا] شریك مى‏‌دانستید كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت.»

نخستین پندار نادرستی که از این آیه می‌آموزیم، این است که گمان کنیم هر کس سخنِ درست و حساب‌شده‌ای بر زبان جاری می‌کند، الزاماً انسان خوبی است. در این آیه، سخنان شیطان کاملاً صحیح و فصیح بیان شده و هیچ‌گونه دروغی در آن‌ها دیده نمی‌شود. نباید فراموش کرد که او پیش از سقوط، خطیب فرشتگان بود!

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:

«فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه»[5]

«انسان در زیر زبان خود پنهان است

این حدیث اشاره دارد به اینکه آدمی با سخنانش خود را معرفی می‌کند؛ اما نکتۀ مهم آن است که شناخت حقیقت افراد، نیازمند بررسی دقیق و مستمر است و تنها با یک جمله یا یک سخنرانی نمی‌توان دربارۀ شخصیت کسی قضاوت کرد.

عُمَربن‌خطاب بارها گفته است: «لولا علیٌّ لَهَلک عُمَر»[6] «اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد.»  با این حال، این جملات نه‌تنها نشانۀ معرفت کامل او به حقیقت امیرالمؤمنین نیست، بلکه اثبات‌کنندۀ صلاحیت و سلامت کامل او نیز نخواهد بود.

بنابراین سخنِ درست، به‌تنهایی معیار سنجش خوبی انسان‌ها نیست. چه بسیار سخنان حقی که از زبان جباران عالم جاری شده است! برای شناخت حقیقی انسان‌ها، باید هم سخن و هم رفتار آنان را در کنار یکدیگر و در گذر زمان مورد ارزیابی قرار داد.

 

اجبار انسان به ارتکاب گناه توسط شیطان

 

پندار نادرست دیگری که از این آیه می‌آموزیم، این است که گمان کنیم شیطان ما را به گناه مجبور می‌کند. حال آن‌که در آیه، خود شیطان می‌گوید: «من فقط شما را دعوت کردم و شما پذیرفتید!»  این تصریح، بیان‌گر آن است که انسان در گناه، فاعل مختار است و وسوسۀ شیطان، هرگز جبرآور نیست.

نکتۀ جالب دربارۀ شیطان آن است که اگر چند بار از مسیری انسان را به گناه دعوت کند و او نپذیرد، راهبرد و شیوۀ دعوت خود را تغییر می‌دهد. این نشان می‌دهد که مبارزه با وسوسه‌های او ممکن است، هرچند نیازمند بصیرت و هوشیاری مداوم است.

بنابراین، اگر کسی تصور کند که نمی‌تواند از سلطۀ شیطان رها شود، یا گمان برد که چیرگی شیطان امری قطعی و گریزناپذیر است، دچار پنداری باطل شده است. در واقع، این خودِ انسان است که ابتدا برای شیطان نقشی پررنگ قائل می‌شود و سپس با همان پندار، رهایی از او را ناممکن می‌پندارد.

گاهی انسان می‌پندارد که برخی اعمال خیر تنها در دوران جوانی ممکن بوده و اکنون از سن و سال او گذشته است. در حالی که نمونه‌هایی مانند مرحوم آیت‌الله خویی که در سنین بالا حافظ قرآن شدند، نشان می‌دهد هیچ‌گاه برای آغاز یک مسیر نورانی دیر نیست.

 

ملامت بی‌اصلاح، حسرتی بی‌ثمر

 

حتی زمانی که شیطان می‌گوید:«مرا ملامت نکنید، بلکه خودتان را سرزنش کنید.» نیز نباید فریب سخنش را خورد. اگر نفس لوّامۀ انسان، دائماً در حال سرزنش و ملامت باشد؛ اما هیچ اصلاحی در پی آن صورت نگیرد، این ملامت چه سودی خواهد داشت؟سرزنش نفس، اگر به تنهایی انجام شود و اصلاحی به‌دنبال نداشته باشد، انسان را به جایی نمی‌رساند. پس از آنکه انسان به اشتباه خود پی برد و خود را ملامت کرد، باید بی‌درنگ مسیر نادرست را اصلاح کند و قدم در راه درست بگذارد؛ وگرنه این ملامت، فقط او را در حسرت فرو می‌برد، بی‌آنکه ثمری داشته باشد.

اگر تصور کنیم که می‌توانیم اشتباهات و گناهانمان را به گردن شیطان بیندازیم و آن‌ها را بدین وسیله توجیه کنیم، دچار پندار نادرست شده‌ایم.

 

اهمیت و ارزش اندک اخلاص

 

«تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَكَّرُونَ»[7]

«میوه‌‏اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏‌دهد و خدا مثل­ها را براى مردم مى‏‌زند شاید كه آنان پند گیرند.»

از آیه ۲۴، از کلمهٔ «طیّب» سخن به میان آمده است؛ کلمه‌ای که همانند شجرهٔ طیّبه است: ریشه‌اش در زمین استوار است و شاخه‌هایش به‌سوی آسمان سر برآورده است. این کلمۀ طیّب، همچون درختی است که پیوسته به دیگران نفع می‌رساند؛ البته این خیررسانی، به اذن پروردگار انجام می‌شود.

مفسران اتفاق‌نظر دارند که کلمهٔ طیّب همان «لا إله إلا الله» و معنای ژرف آن اخلاص است. اخلاص، اگر در وجود انسان نهادینه شود، همانند درختی است با ریشه‌هایی محکم و استوار که در برابر طوفان‌ها متزلزل نمی‌شود. از شاخه‌های این درخت، میوه‌ها و خیراتی بر دیگران می‌بارد و همگان از آن بهره‌مند می‌شوند؛ اما نکتهٔ مهم این است که این نفع‌رسانی نیز باید با اجازهٔ خداوند متعال صورت گیرد، نه به اتکای صرف به ارادهٔ فردی.

اگر ما ریشهٔ اخلاص را در زندگی خود پرورش دهیم، وجودی عام‌المنفعه خواهیم بود و خیرات و برکات ما، به اذن الهی، در مسیر رشد دیگران نیز جاری خواهد شد. این خیرات، در دسترس دیگران قرار دارد و بهره‌مندی از آن‌ها نیازمند تلاش مضاعف یا شرایط ویژه نیست. همین سهولت در دسترسی از ویژگی‌های یک انسان مخلص است.

پس، یکی از لوازم اخلاص، نفع‌رسانی به دیگران است. و این نافع بودن، هم در طول حیات انسان تحقق می‌یابد و هم پس از مرگ او ادامه پیدا می‌کند؛ چنان‌که از آثار اخلاص، باقیات صالحاتی است که پس از وفات نیز در عالم جریان دارد.

 

معیار سنجش اخلاص

 

برای سنجش میزان اخلاص در وجود خود، می‌توانیم در موقعیت‌های گوناگون زندگی به رفتارمان دقت کنیم؛ برای مثال، در زمان خوشی‌ها ببینیم آیا بر سر اطرافیانمان منت گذاشته‌ایم یا خیر؟ و در هنگام ناخوشی‌ها، بررسی کنیم که آیا زبان به شکایت و اعتراض نسبت به خدا گشوده‌ایم یا خیر؟

اعمال خالصانه، درخت وجود انسان را همواره پرثمر نگه می‌دارند؛ اما نکتۀ‌ مهم آن است که درخت، در برابر میوه‌ای که به دیگران می‌دهد، انتظار تشکر و قدردانی ندارد! اگر ما نیز حقیقت اخلاص را در وجود خود نهادینه کرده باشیم، بی‌منت نفع می‌رسانیم و بی‌توقع خیر می‌گسترانیم.

اگر شیرینی عبادت و معامله با خداوند را در دل خود احساس نمی‌کنیم، باید بدانیم که اخلاص، یعنی ریشهٔ درخت وجود ما، دچار آسیب شده است. عبادت نباید برای ما به امری تکراری و بی‌اثر تبدیل شود. حتی واجبات روزانه، باید مایهٔ تقویت روح و افزودن توان ما شوند.

اگر یک عارف بزرگ و الهی ما را به هم‌نشینی دعوت کند، بسیار خرسند می‌شویم. حال آن‌که خدای مالک‌الملوک، روزانه پنج بار ما را به محضر خود فرا می‌خواند؛ چگونه ممکن است از این ملاقات الهی سرحال نباشیم و از معامله با او لذت نبریم؟

 

رمز اخلاص

 

رمز و راز اخلاص در آن است که تمام اعمال و رفتارهای ما با اذن الهی و بر پایهٔ رضایت خداوند انجام شود. اگر بر اساس میل شخصی و در زمان‌هایی که خودمان صلاح می‌دانیم دست به عمل بزنیم، نشانه‌ای از اخلاص در کار ما نیست.

برای نمونه، پیش از قرائت زیارت جامعهٔ کبیره، صد بار «الله‌اکبر» می‌گوییم تا مبادا در اثر توجه عمیق به صفات والای اهل‌بیت علیهم‌السلام، دچار غلو شویم و آنان را – نعوذ بالله – «خدا» بپنداریم. یا اگر پیش از اذان ظهر، تنها به‌خاطر حال خوش معنوی‌ خود اقدام به نماز کنیم، عمل ما هرچند ظاهر خوبی دارد؛ اما از چارچوب بندگی خارج شده و اخلاص در آن ناقص است؛ زیرا خارج از اذن تشریعی خداوند بوده است.

 

خیر حقیقی، فقط در چارچوب اذن الهی

 

«بِإِذْنِ رَبِّهَا» به ما می‌آموزد که تمام خیرات، باید در چارچوب خواست و قانون الهی انجام شود. اگر در میانهٔ گفت‌وگو، سخنان ما به غیبت یا دروغ آلوده شد، باید بی‌درنگ صحبت را متوقف کنیم؛ چراکه ادامه دادن آن، بدون اذن الهی و در جهت شیطان است.

در فقه اسلامی، حتی شستن میوه یا گرفتن وضو، قواعد و ضوابطی دارد. مثلاً نمی‌توان هرچقدر آب خواستیم مصرف کنیم، چون اسراف حتی  در کارهای به‌ظاهر کوچک، مذموم است. در مسائل مالی نیز همین حکم جاری‌ است: خرج کردن اموال، باید در مسیر شرع و عقل باشد، نه صرفاً مطابق میل و تشخیص شخصی ما.

در روابط اجتماعی، به‌ویژه در برخورد با نامحرمان نیز همین اصل برقرار است. نباید هیچ‌گاه به‌بهانهٔ «پاک بودن نیّت» یا «صمیمیت خانوادگی»، مرزهای شرعی را نادیده گرفت. هیچ نامحرمی، جای مادر، خواهر یا برادر را نمی‌گیرد، و اخلاص یعنی پای‌بندی به این مرزها با رضایت خداوند، نه با سلیقهٔ شخصی.

 

تاریخ جلسه: 1395/7/30 ـ جلسه 20

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. تحف العقول، ص 247.

[2]. سورۀ ابراهیم، آیه 18.

[3]. سوره هود، آیه 88.

[4]. سورۀ ابراهیم، آیه 22.

[5]. نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، حکمت 392.

[6]. الاختصاص، ص۱۱۱.

[7]. سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیه 25

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط