پندارهای نادرست ـ بخش سیزدهم

مقدمه

 

تفکر نادرست این است که تصور کنیم فقط اقدام خوب و صحیح مهم است و موضوعیت دارد؛ اما زمان آن اهمیتی ندارد و حتی اگر دیر شده باشد، مشکلی نیست. گاهی انسان باید قدر زمان را بداند و در صورتی که فرصت را از دست بدهد، خسارت جدی به او وارد می‌شود.

 

پنداری نادرست دربارۀ نسبت ما با اولیای الهی

 

«قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»[1]

«گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم.»

هنگامی که کذب فرزندان حضرت یعقوب آشکار شد و با بخشودگی حضرت یوسف مواجه شدند؛ از پدرشان درخواست کردند که برایشان استغفار کند. آنان در خطایشان استمرار داشتند؛ چون سال‌های متمادی توبه نکردند. آنان گمان می‌کردند؛ چون منتسب به پیامبر الهی‌اند، نیازی به توبه ندارند!

از مفهوم مخالف آیه در می‌یابیم که پندار نادرست آن است که گمان کنیم صرف انتساب  ما به ائمه معصومین و اعتقاد به ولایت آنان، موجب بی‌توجهی آنان به گناهان ما می‌شود؛ بنابراین اگر مرتکب خطایی شویم، این اشتباه در حق ما پایدار نخواهد ماند! این تصور، رابطه با اولیای الهی را به گونه‌ای سطحی و غیرمسئولانه تفسیر می‌کند. در حالی‌که انتساب به اهل بیت پیش از هر چیز تکلیف آور و مسئولیت‌زاست.

 

شرط شفاعت؛ محبت عملی به اهل بیت و توبهٔ راستین

 

شفاعت اولیای خدا مشروط به توبه و بازگشت است. محبت واقعی به ائمه باید در عمل و رفتار متجلی شود، نه صرفاً در ادعا. رابطۀ ما با اهل بیت باید زنده و پویا باشد. این ارتباط زمانی ارزشمند است که موجب تقوا و پرهیزکاری شود، در صورت خطا، سریعاً به توبه و اصلاح بینجامد و ما را به الگوگیری عملی از سیرۀ معصومین وادارد.

همانگونه که فرزندان یعقوب پس از سالها به اشتباه خود پی بردند و طلب استغفار کردند، ما نیز باید همواره مراقب اعمال خود باشیم و از این رابطۀ مقدس سوء‌استفاده نکنیم.

بانویی که همسرش به سفری طولانی رفته بود، در تنگدستی به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام پناه آورد. در حالی‌که فرزندان خردسالش را همراه داشت، با دل شکسته به حضرت عرض کرد: « شما خود پدرشان باشید و روزی‌شان را تأمین کنید.» در همان لحظه، دستی مهربان ظاهر شد و مشتی سکۀ طلا به او داد و فرمود: «آسوده‌خاطر باش؛ چراکه آنان را به ما سپردی!» این حکایت گواهی است روشن که هرگاه ائمه معصومین علیهم‌السلام را به‌راستی به عنوان سرپرستان زندگی خود بدانیم، هرگز روی خوش از ما برنخواهند تافت.

در همین دوران که اوضاع اقتصادی رو به راه نیست؛ کسانی که به ولایت متصل هستند، فشار را احساس نمی­کنند و امور مختلفشان رفع می­شود؛ چراکه پدری حضرت ولیعصر و ائمه معصومین را باور دارند. کسی که به ولایت وصل نیست، اگر حقوقش ده برابر شود، باز هم مشکلات اقتصادی­اش حل نمی­شوند. اگر حقیقتاً خودمان را منتسب به ائمۀ معصومین علیهم‌السلام بدانیم، باید مطمئن باشیم که آنان قطعاً در حد رفع نیاز ما، به ما کمک می‌کنند و اگر تصور ما جز این باشد، گرفتار پندار نادرست شده‌ایم.

 

واسطه‌گری در عرصۀ قرب الهی

 

فرزندان یعقوب دریافتند که طلب عفو از ذات اقدس الهی مستلزم واسطه‌ای والاست. آنان به‌درستی فهمیدند که معاصی، چونان حجابی ضخیم، راه ارتباط مستقیم بنده با معبود را مسدود می‌سازد. اینجاست که نقش انسان کامل هر عصر-که در زمان ما وجود نازنین حضرت بقیه‌الله است- به‌عنوان پلی میان خالق و مخلوق آشکار می‌شود.

برخی گمان می‌برند می‌توانند بی‌واسطه به مقام قرب الهی نائل آیند. این تصوری باطل است که نمونه‌های عملی آن را در مناسک دینی می‌بینیم. نمازگزاری که اذان و اقامه را بدون توجه به اسامی مقدس پیامبر و امیرالمومنین  بر زبان می‌راند، در حقیقت تنها به رفع تکلیف پرداخته است، نه ایجاد ارتباط حقیقی با معبود.

 

درخواست مغفرت از طریق واسطه‌های الهی

 

پسران یعقوب از پدرشان نخواستند که مستقیماً آنان را ببخشد، بلکه درخواست کردند که برایشان از خداوند طلب مغفرت کند. این نشان می‌دهد که آنان به این حقیقت واقف بودند که تا یعقوب  برایشان شفاعت نکند، مغفرت الهی شامل حالشان نخواهد شد.

ما نیز در زندگی بارها به واسطۀ غفلت‌هایمان، به حقوق دیگران تجاوز کرده‌ایم. در چنین مواردی باید از امام زمان بخواهیم که برایمان از درگاه الهی طلب آمرزش کند. این عمل به‌تدریج موجب نرم‌شدن دل‌های کسانی می‌شود که در حقشان جفا کرده‌ایم.

طلب حلالیت از مردم زمانی ثمربخش است که ابتدا از خداوند طلب مغفرت کنیم. بدون استغفار از خداوند، حق‌الناس ما مورد بخشش قرار نمی‌گیرد. وقتی ابتدا از درگاه الهی طلب آمرزش کنیم، خداوند دل بندگانش را نسبت به ما مهربان می‌سازد.

 

از یک گناه تا بارانی از گناهان

 

برادران حضرت یوسف به‌ظاهر فقط یک گناه مرتکب شدند؛ رها کردن برادرشان در چاه؛ پس طبیعی بود بگویند: «یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذَنْبَنَا» «پدرجان! برای گناه ما از خدا آمرزش بخواه»؛ اما چرا گفتند: «ذُنُوبَنَا» (گناهان‌مان)؟

پاسخ اینجاست: هیچ گناهی تنها نمی‌ماند! وقتی با کسی بدرفتاری می‌کنیم، این رفتار مانند سنگی است که در آب انداخته‌ایم و موج‌هایش همه جا را می‌گیرد. ممکن است آن فرد به دلیل ناراحتی، با خانواده‌اش بداخلاقی کند، در محل کارش بی‌حوصلگی نشان دهد، یا حتی در عبادتش اختلال ایجاد شود. در این صورت، ما نه‌تنها گناه رفتار بد خودمان؛ بلکه گناه تمام این پیامدها را نیز بر دوش می‌کشیم.

همان‌طور که برادران یوسف با گفتن «ذُنُوبَنَا» به این حقیقت اشاره کردند، ما هم باید بدانیم یک عمل نادرست، می‌تواند به بارانی از گناهان تبدیل شود. پس مراقب باشیم؛ چه در رفتار، چه در گفتار!

 

گناهانِ تکثیرشونده

 

یک دروغ یا غیبت مانند ویروسی مُسری است که به‌سرعت گسترش می‌یابد. وقتی دروغی گفته می‌شود، افراد آن را باور و منتشر می‌کنند. وقتی بالاخره حقیقت آشکار شود، زنجیره‌ای از بی‌اعتمادی به وجود می‌آید که از فردی به فرد دیگر سرایت می‌کند، دقیقاً مانند جرقه‌ای کوچک که می‌تواند جنگلی را به خاکستر تبدیل کند.

 

از اعتراف تا نجات

 

برادران یوسف با گفتن «إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ» «ما خطاکار بودیم» به ما می‌آموزند که برای توبه‌ای پذیرفته شده باید:

  1. باور کنیم گناهانمان اتفاقی و لحظه‌ای نیستند؛
  2. بدانیم که یک گناه مانند نجاستی است که به همه جای زندگی سرایت می‌کند؛
  3. اعتراف کنیم که اشتباهاتمان تأثیرات گسترده‌ای دارند.

اما راه نجات آن است که از فرافکنی بپرهیزیم، مسئولیت کامل اعمالمان را بپذیریم و بدانیم که توبۀ واقعی نیازمند درک عمیق از تأثیرات گناهان است.

 

راز تحول زندگی در پذیرش خطاها

 

برادران حضرت یوسف به ما می‌آموزند که کلید نجات، پذیرش بی‌قیدوشرط گناهان است. آنها نه توجیه کردند، نه دیگران را مقصر دانستند، و نه اشتباه خود را کوچک شمردند؛ بلکه یک‌صدا اعتراف کردند: «إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ» «ما خطاکار بودیم.»؛ این همان نقطه‌ای است که توبه را واقعی و تحول را ممکن می‌کند.

اگر زندگی‌مان تغییر نمی‌کند،اگر فرزندمان درست تربیت نشده، اگر روابطمان ناسالم است، اگر دل‌هایمان تاریک و زندگی‌مان پر از ناآرامی است، تنها خودمان مقصریم! تا وقتی گناهان را به گردن دیگران یا شرایط بیندازیم، هیچ تحولی رخ نمی‌دهد، صفحۀ زندگی‌مان همان‌گونه مکدر می‌ماند؛ مگر آن‌گاه که بگوییم: «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[2] «تو پاکی، من از ستمکاران بودم.»

 

راز تحول در یک ذکر

 

مرحوم آیت‌الله میرزا جواد آقای تبریزی نقل می‌کند: از یک عالم پرسیدم: راه عاقبت‌به‌خیری چیست؟

پاسخ داد:«در سجده‌ها، این ذکر «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را زیاد بگویید، با این نیت که از زندان دنیا و تنگناهایش رها شوید.»

و این همان وعدۀ الهی است: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»[3]؛ «و او را از اندوه نجات دادیم، و این‌گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم.»

 

از مکروهات ناخواسته تا گناهان ماندگار

از آنجا که انسان ناخواسته در معرض مکروهات فراوانی قرار دارد – مانند ورود با پای چپ به دستشویی یا داشتن پوشش سر در مکان‌های نامناسب – نیازمند عملی مستحب است که پیوسته همراه او باشد تا آثار این لغزش‌های ناخودآگاه را بزداید. «تختّم» (انگشتر فیروزه یا عقیق به دست کردن) از جمله این اعمال است که حتی در اوقاتی که ذکر گفتن ممکن نیست (مانند هنگام خواب یا خوردن)، همچون حفاظی معنوی عمل می‌کند.

«تختم» مانع ماندگاری اثر مکروهات می‌شود؛ همان‌طور که باران، غبارِ نشسته بر برگ‌ها را می‌شوید، این عمل مستمر نیز آلودگی‌های ناخواسته را پاک می‌کند. حتی زمانی که زبان از ذکر بازمی‌ایستد، این انگشترها به نمایندگی از ما تسبیح‌گویند.

 

گناهان کوچک، تباهی بزرگ

 

یک شکاف کوچک در لباس با هر حرکت بزرگ‌تر می‌شود، یک گناه به ظاهر کوچک نیز می‌تواند عمر ما را تباه کند و بر غم‌های حضرت صاحب‌الزمان بیفزاید و مانع پیشرفت معنوی ما شود.

باید باور کنیم گناهان ما زیاد است و تنها خودمان مقصر ارتکاب آن‌ها هستیم، در این صورت بخشودگی خداوند شامل حال ما می‌شود ان شاء الله.

 

تاریخ جلسه: 1395/7/21 ـ جلسه 13

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سورۀ مبارکۀ یوسف، آیه 97

[2]. سوره انبیا، آیه 87

[3]. سوره انبیاء، آیه 88.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط