پندارهای نادرست ـ بخش شانزدهم

مقدمه

 

در مدرسۀ اهل‌بیت علیهم‌السلام، انسان از جنبه‌های گوناگون اخلاقی، عملی، فکری و دیگر ابعاد مورد اصلاح و تربیت قرار می‌گیرد. اصلاح در طرز تفکر، زمینه‌ساز اصلاح در رفتار و عمل خواهد بود. در سپاه مقابل حضرت اباعبدالله علیه‌السلام، تفکری ناصحیح حاکم بود و همین نگاه غلط، آن‌ها را به انتخابی نادرست کشاند، در نتیجه دنیای فانی را بر آخرت ابدی ترجیح دادند؛ به همین سبب، پس از فاجعۀ کربلا، تا پایان عمرشان، پیوسته در زیان و حسرت به‌سر بردند.

 

امنیت، نتیجۀ شرک!

 

«أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ»[1]

«آيا ايمن‌اند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان دررسد يا قيامت در حالى كه بى‏‌خبرند بناگاه آنان را فرا رسد.»

اگر خدای‌نکرده انسان در زندگی دچار شرک شود؛ یعنی افزون بر توکل بر خداوند، به اموری چون ثروت، همسر، سابقۀ خانوادگی، مدرک تحصیلی و مانند آن‌ها نیز تکیه کند، در حقیقت مشرک شده است. خطای بزرگ این است که گمان کنیم زندگی مشرکانه، بی‌عذاب و بی‌عقوبت خواهد بود.

انسان مشرک، آرامش واقعی ندارد؛ نمی‌تواند از دنیا بهره‌ای معنوی ببرد و آن را به تجارت‌خانۀ رشد روح تبدیل کند. دنیا برای او، ظلمتکده‌ای خالی از معناست. شرک و عذاب الهی با یکدیگر ملازم‌اند. درست است که همۀ انسان‌ها در دنیا دچار سختی و ابتلا می‌شوند، اما عذاب الهی تفاوتی بنیادین با گرفتاری‌های دنیوی دارد؛ گرفتاری می‌تواند نردبان رشد باشد، اما عذاب، مانعی است در مسیر تعالی که انسان را از خدای سبحان دور می‌کند.

مشرک، کسی است که رفتار و ظاهرش در محضر دیگران با آنچه در خلوت خود دارد متفاوت باشد؛ مثلاً در حضور دیگران گناه را ترک کند؛ اما در تنهایی به آن تن دهد. چنین زندگی‌ای، هرگز از عذاب الهی در امان نیست. آرامش و امنیتِ حقیقی، تنها در پرتو توحید است؛ نه در زیستن با شرک.

 

مرگ، یک رخداد ناگهانی

 

«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»[2]

«هر انسانی مرگ را می‌چشد.»

در کلاس معادشناسی و عدل الهی آموختیم که مرگ، همچون غذایی است که انسان لقمه‌لقمه آن را می‌چشد، تا سرانجام به آخرین لقمه برسد و پروندۀ زندگی بسته شود.

مؤمنان با مرگ زندگی می‌کنند؛ لحظه‌لحظه آماده‌اند و مرگ را بخشی از حیات می‌دانند؛ اما برای مشرکان، مرگ ناگهانی رخ می‌دهد؛ چون هرگز برای آن آماده نشده‌اند.

یکی از پندارهای نادرست آن است که مرگ را واقعه‌ای با اطلاع قبلی بدانیم. در حالی‌که مؤمن، همواره به یاد مرگ است و با آمادگی به استقبال آن می‌رود؛ اما مشرک، آن را غافلگیرکننده می‌پندارد.

از این آموزه می‌توان نتیجه گرفت که دو پندار نادرست در این زمینه وجود دارد:

  1. تصور اینکه مؤمنی که از دنیا رفته، برای مرگ آماده نبوده است؛
  2. گمان اینکه مشرکان با آمادگی و بصیرت از دنیا می‌روند.

در حقیقت، آمادگی برای مرگ، نه به زمان وقوع آن، بلکه به کیفیت زیستن و نوع نگرش انسان به حیات و معاد بستگی دارد.

 

سازگاری شِرک و شعور

 

عبارت «لایَشعُرون» در قرآن، هرگز دربارۀ مؤمنان به کار نرفته است. خداوند هرگز مؤمنان را به بی‌شعوری متهم نمی‌کند؛ اما مشرکان را فاقد شعور می‌داند. «شِعر» و «شعور» هر دو از یک ریشه‌اند و به‌معنای دقت، فهم عمیق و درک دقیق هستند. مؤمنان از چنین دقتی برخوردارند؛ اما مشرکان بی‌تفاوت، بی‌پروا و غافل‌اند.

پس یک پندار نادرست این است که تصور کنیم مشرک می‌تواند انسان با شعوری باشد. شرک، نمادِ بی‌شعوری است! برای تقریب ذهن، می‌توان یک مثال بسیار سطحی و ابتدایی زد: فرض کنید ۹۰ درصد یک کار را به فردی قدرتمند و متخصص بسپاریم، اما ۱۰ درصد آن را به یک شیء بی‌جان، مانند سنگ، واگذار کنیم! این کار نشانۀ بی‌شعوری است؛ چطور می‌توان سنگ را همکار یک انسان تحصیل‌کرده و توانمند دانست؟

حال بی‌نهایت بالاتر از این مثال را تصور کنید: در کنار خدایی که «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[3] است؛ خدایی که همه‌کاره است و هیچ امری خارج از ارادۀ او نیست، اگر برای بندۀ عاجز، جاهل و ضعیف، نقشی مستقل قائل شویم، این چیزی جز بی‌شعوری محض نیست.

بنابراین، نباید گمان کنیم شرک مشرکان از روی فهم و شعور است؛ بلکه دقیقاً برعکس، شرک از فقدان شعور سرچشمه می‌گیرد. هرچه ادراک انسان در عالم هستی عمیق‌تر و دقیق‌تر باشد، بهتر درمی‌یابد که همۀ امور تنها از خداوند نشأت می‌گیرد. انسانِ صاحب شعور، هرچه بیشتر می‌فهمد، بیشتر به توحید می‌رسد و عزت، قدرت، علم، حکمت و حتی ابتلا را تنها از آنِ خداوند می‌داند؛ نه بندگان او.

 

تحقق نیافتن برخی از وعده‌های خدا!

 

«حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاء وَ لاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ»[4]

«تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده يارى ما به آنان رسيد پس كسانى را كه مى‏‌خواستيم نجات يافتند و[لى] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد.»

خدای سبحان می‌فرماید: ما پیامبران را به‌سوی مردم فرستادیم. زمانی رسید که پیامبران، به‌ظاهر از یاری قوم خود ناامید شدند و گمان بردند که دیگر کسی آنان را نخواهد پذیرفت. در همان لحظه، یاری ما فرا رسید و ناگهان گروهی بزرگ به حقیقت ایمان آوردند و اهل نجات شدند. البته، اگر عذاب الهی بر قومی مجرم نازل شود، بازگشتی در آن نیست.

پندار نادرست آن است که گمان کنیم وعده‌های الهی محقق نخواهند شد. وعده‌هایی چون «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ»[5] «یاری خدا و پیروزی نزدیک است.» و «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[6] «اگر آیین خدا را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری خواهد کرد.» کاملاً حقیقی‌اند. آنچه نیاز داریم، اعتماد به این وعده‌هاست؛ نه شتاب‌زدگی در تحقق آن‌ها.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ»[7] «ما برای هر چیز اندازه و زمانی معین قرار داده‌ایم.» پس اگر در مسیر صحیح باشیم، قطعاً گشایش خواهد رسید؛ اما نه الزاماً در زمانی که ما انتظار داریم، بلکه زمانی که حکمت الهی اقتضا می‌کند. کارهای خدا دیر و زود دارد؛ اما هرگز سوخت و سوز ندارد.

از این آیه دو پندار ناصحیح را می‌توان دریافت:

  1. تصور اینکه در مسیر حق باید فوراً به نتیجه برسیم؛
  2. گمان اینکه ممکن است در مسیر درست باشیم؛ اما نصرتی از خدا دریافت نکنیم.

خداوند وعده داده است: «جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» «نصرت ما به سراغشان آمد.» اگر گاهی با تعجب می‌پرسیم چرا با وجود حرکت در مسیر حق، یاری الهی را نمی‌بینیم، شاید به این دلیل باشد که مسیر ما آن‌قدر که گمان می‌کنیم صحیح نیست، یا درکی نادرست از معنای نصرت داریم.

 

 

نصرت پنهان الهی

 

یاری خدا لزوماً به‌معنای گشایش‌های دنیایی یا رفع مشکلات ظاهری نیست؛ نصرت الهی یعنی افزایشی روز‌افزون در ایمان، عقل، تقوا، قرب و وصال به پروردگار.

اشتباه ما آن است که گمان می‌کنیم همه‌چیز در همین دنیای محدود خلاصه می‌شود؛ در حالی که حقیقت نصرت الهی، در افق وسیع آخرت معنا می‌یابد، جایی که با این دنیا قابل مقایسه نیست.

از این منظر، نصرت خدا، همان رضای اوست. چنان‌که از ابوسعید نقل شده است: وقتی به او گفتند یکی از شاگردانت در راه مانده، پاسخ داد: «اگر در راه مانده باشد، جای نگرانی نیست؛ بالاخره کسی خواهد آمد و او را بلند خواهد کرد.» اگر واقعاً در مسیر درست باشیم، نیروهای کمکی در راه‌اند. اگر آن‌ها را نمی‌بینیم، شاید باید در مسیر خود بازنگری کنیم.

 

معذّب نبودن مجرمان

 

خدای سبحان می‌فرماید: «وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ» «عذاب و عقوبت ما از قوم مجرمان بازگردانده نمی‌شود.» این یعنی مجرم، در عذاب است. «جُرم» به‌معنای بریدن و جدا شدن از خداست، و این قطع ارتباط، آغاز عذاب است.

پندار نادرستی که باید از آن پرهیز کرد، این است که گمان کنیم کسی که از خدا بریده، لزوماً در عذاب نیست. در حالی‌که عذاب همیشه به‌معنای آتش و گرفتاری ظاهری نیست؛ بلکه گاهی به شکل جهالت، دوری از خدا، توجیه مداوم خطاها، بی‌حسی نسبت به گناه، و حتی احساس بی‌نیازی از توبه، جلوه می‌کند. این‌ها از جدی‌ترین انواع عذاب‌اند.

نباید تصور کنیم که مجرمان زندگی آسوده‌ای دارند. مجرم، کسی است که «قطع از خدا» را برای خود برگزیده و از آن راضی است. برای چنین انسانی، راهی برای نجات باقی نمانده است.

البته، همۀ گناهکاران در یک سطح نیستند. برخی، با وجود گناه، از وضعیت خود ناخشنودند. نشانه‌اش این است که وقتی اهل ایمان و تقوا را می‌بینند، دلشان برای آن حال خوش می‌تپد و احساس حسرت می‌کنند؛ اما آنان‌که بی‌دینی را نشانۀ تجدد و عقلانیت می‌دانند و جرم را برای خویش پذیرفته‌اند، امیدی به نجاتشان نیست. همانند سپاه دشمنِ حضرت اباعبدالله علیه‌السلام که انحراف را برای خود، رسم زندگی کرده بودند.

اگر کسی از گناه خود خشنود باشد، راهی برای اصلاح ندارد. چون آن‌چه را ناپسند است، زیبا می‌بیند و در نتیجه، به فکر توبه نمی‌افتد؛ اما نماز و استغفار، می‌توانند پردۀ غفلت را کنار بزنند؛ ما را متوجه اشتباهاتمان کنند و باعث شوند توبه را نه در پیشگاه خدا و نه نزد خلق، به تأخیر نیاندازیم.

 

 

محدود بودن زمینِ وجودی انسان

 

«وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ«[8]

«اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوه‏‌اى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مى‌‏پوشاند قطعا در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مى‏‌كنند نشانه‏‌هايى وجود دارد.»

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ما آموخته‌ است که عالم ظاهر و عالم باطن، بسیار به یکدیگر شبیه‌اند. همان‌گونه که خداوند در زمین بیرونی کوه‌ها، رودها و انواع ثمرات را قرار داده و همه چیز را جفت جفت آفریده است، در وجود انسان نیز ساختاری مشابه جاری است.

پس اگر بپنداریم که زمین این عالم، وسیع و گسترده است؛ اما زمین وجودی ما محدود و بسته است، گرفتار پنداری نادرست شده‌ایم. تعبیر «مَدَّ الأَرْضَ» در قرآن، تنها به گسترش زمین فیزیکی اشاره ندارد؛ بلکه به‌معنای گستردگی زمین باطنی و وجودی انسان نیز هست. خدای سبحان، زمین وجودی ما را گسترده آفریده است؛ به‌گونه‌ای که انواع کمالات در آن قابلیت رشد و شکوفایی دارند.

نباید تصور کنیم که توانایی‌ها و ظرفیت‌های درونی‌مان اندک‌اند. خداوند در این زمین باطنی، کوهی قرار داده است با نام «عقل»؛ عقلی که به ما قدرت تشخیص حق از باطل، و طاعت از معصیت را می‌دهد و این کوه عقل، در وجود همۀ انسان‌ها نهاده شده است. پس هیچ انسانی، دشتِ هموارِ بی‌تشخیص نیست؛ همۀ ما کوه داریم. این عقل، همانند کوه، می‌تواند در اثر عوامل بیرونی یا درونی آسیب ببیند. گناه و معصیت، همان زلزله‌هایی هستند که ممکن است به کوه عقل آسیب برسانند و آن را از پایداری و تشخیص بیندازند. بنابراین، مراقبت از زمین وجودی خود، به‌ویژه کوه عقل، مسئولیتی همیشگی است.

 

نهر معرفت و زوج‌های کمال؛ نگاهی باطنی به آفرینش

 

خدای سبحان، در زمین ظاهری، نهرهایی جاری کرده است؛ یعنی آب‌هایی که همیشه در حرکت‌اند و حیات می‌بخشند. این، تنها یک پدیدۀ طبیعی نیست، بلکه نمادی از باطن انسان نیز هست. در زمین وجودی ما نیز نهر معرفت جاری است؛جریانی دائم از شناخت، الهام، و هدایت الهی.

اگر تصور کنیم که وجود ما خشک و بی‌نهر است و الطاف نو و تازۀ خداوند به زندگی‌مان وارد نمی‌شود، دچار پنداری ناصحیح شده‌ایم. لطف خدا ایستا نیست؛ هر لحظه ممکن است نهر جدیدی از معرفت و هدایت بر جان ما جاری شود، اگر راه را نبندیم.

همچنین خداوند، هر چیزی را جفت جفت آفریده است. این قاعده، هم در آفرینش طبیعت جاری است و هم در سازوکار روحی و معنوی انسان. عزت در برابر خلق، باید با ذلت در برابر خالق همراه باشد؛ غنای ظاهری نسبت به مردم، با فقر باطنی در پیشگاه خدا معنا می‌گیرد؛ عالم بودن در میان خلق، باید با تواضع علمی و اعتراف به جهل در برابر خالق توأم باشد.

اگر در وجودمان فقط یکی از این دوگانه‌ها حضور دارد، بدانیم که تقصیر از ماست؛ چون آنچه خدا می‌دهد، همواره به صورت زوج است. هرگاه یکی از آن‌ها را گم کرده‌ایم، بدانیم که یا آن را از دست داده‌ایم یا به خواست خود، از دریافتش غافل شده‌ایم.

زیستن با نگاه توحیدی یعنی دیدن جریان دائمی الطاف الهی و پذیرش توازن دقیق و زوج‌گونه‌ای که در حکمت آفرینش تعبیه شده است.

 

تاریخ جلسه: 1395/7/26 ـ جلسه 16

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سورۀ مبارکۀ یوسف، آیه 107

[2]. سورۀ مبارکۀ عنکبوت، آیه 57

[3]. سوره حدید،آیه 3.

[4]. سورۀ میارکۀ یوسف، آیه 110.

[5]. سوره صف،آیه 13.

[6]. سوره محمد،آیه 7.

[7]. سوره قمر،آیه 49.

[8]. سورۀ مبارکۀ رعد، آیه 3

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط