پندارهای نادرست ـ بخش نوزدهم

مقدمه

 

آموختیم که بسیاری از اوقات، افکار ما صحیح نیست و به سبب آن رفتارمان نیز مشکل پیدا می‌کند. یک نمونه از کسانی که افکار نادرستی داشتند، سپاه مقابل حضرت اباعبدالله علیه‌السلام بودند که تصور می‌کردند بدون امام حسین علیه‌السلام، و تنها با زروزیور دنیا می‌توانند آرامش را کسب کنند. با شنیدن داستان آنان نگران اوضاع خودمان شدیم و به بررسی پندارهای نادرست پرداختیم.

 

کثرت ارادتمندانِ کلامِ حق!

 

«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ»[1]

«و بى‏‌گمان فرستادگان پيش از تو [نيز] مسخره شدند پس به كسانى كه كافر شده بودند مهلت دادم آنگاه آنان را [به كيفر] گرفتم پس چگونه بود كيفر من.»

عجیب نیست اگر کسانی که سخنِ صواب بر زبان می‌آورند، آماج تمسخر دیگران قرار گیرند. در ابتدای آیه «لَقَدْ» لامِ قسم آمده است؛ یعنی تمامی پیامبران، بی‌استثنا، مورد استهزاء واقع شدند. از همین‌رو، اگر گمان کنیم که سخنِ حق باید الزاماً با استقبال گسترده مواجه شود، دچار پنداری باطل شده‌ایم.

حقیقت، شنونده‌ای خاص و دل‌هایی مستعد می‌طلبد. در طول تاریخ، همواره با کلام حق، مخالفت‌ها و موضع‌گیری‌های سختی شده است. بنابراین، هیچ تلازمی میان درستیِ سخن و کثرتِ پیروان آن وجود ندارد.

 

مهلتِ الهی؛ نه نشانه رضایت، که آزمونی بزرگ

 

نباید چنین پنداشت که هر کس حقیقتی را به سُخره گرفت یا اولیای الهی را استهزاء کرد، باید بی‌درنگ به عقوبت گرفتار آید. دربارۀ این گروه، سنت الهی، سنت «إِمْهال» است؛ یعنی مهلت دادن و تأخیر در کیفر. اگر می‌بینیم زندگی استهزاکنندگانِ حقیقت سال‌هاست که بر مدار آسایش می‌گردد و ظاهراً خللی در احوال دنیوی‌شان پدید نیامده، دلیل آن است که حیات را نباید تنها در چارچوب دنیای مادی تعریف کرد. زندگی حقیقی، ساحتی فراتر دارد، و حساب‌ها در آن عرصه به گونه‌ای دیگر رسیدگی می‌شود.

 

سنتِ انتقام؛ پاسخ الهی به توهین به مقدسات

 

بر اساس آنچه گذشت، سنت خدای سبحان بر این قرار است که ابتدا به کسانی که به مقدسات الهی توهین کرده‌ و آن‌ها را به استهزاء گرفته‌اند، مهلت دهد؛ اما این مهلت به‌معنای چشم‌پوشی نیست. رحمت واسعۀ الهی اقتضا می‌کند که نخست فرصت توبه و بازگشت در اختیارشان قرار گیرد؛ اما اگر این فرصت را ضایع کنند و متنبه نشوند، بی‌تردید در همین عالم دچار مؤاخذه خواهند شد.

پنداری باطل است اگر کسی گمان برد که می‌توان پس از اهانت به مقدسات و اولیای الهی، از عقوبت الهی در امان ماند. تاریخ نیز گواهی روشن بر این حقیقت است.

در روزگار رضاشاه ملعون، درویشی کنار خیابان نشسته بود؛ سرش تراشیده و براق. دو تن از سردمداران حکومت، که از آنجا عبور می‌کردند، چپق‌های خود را بر سر آن درویش خالی کردند. درویش، با طمأنینه گفت: «این سر، صاحب دارد.» هنوز چند قدمی دور نشده بودند که اسب درشکه رم کرد، آنان را بر زمین کوفت و هر دو به هلاکت رسیدند. گاه عقوبت، بی‌درنگ فرود می‌آید.

ماجرای دیگری نیز نقل شده است از مرحوم «صمصام»؛ عالمی صریح‌اللهجه که روزی در نزدیکی حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام، به مغازه‌داری گفت: «سهم جدّم را بپرداز.» مغازه‌دار با گستاخی، او را به کلاهبرداری متهم کرد و چنان وانمود کرد که این درخواست صرفاً نفع شخصی دارد. فردای آن روز، مغازه‌اش در آتش سوخت. صمصام، پس از شنیدن این ماجرا، فقط گفت: «به او گفته بودم اگر سهم جدم را ندهد، مجازات خواهد شد.»

از این نمونه‌ها می‌آموزیم که استهزای مقدسات، اگر با توبه جبران نشود، بی‌شک با کیفر همراه خواهد بود؛ خواه فوری و محسوس، خواه پس از مهلتی که آزمونی برای بازگشت انسان است.

 

طعن بر اولیای خدا؛ لغزشی تا سرحدِ کفر

 

بر پایۀ تعبیر قرآن کریم، آنجا که می‌فرماید: «لِلَّذِينَ كَفَرُواْ»، درمی‌یابیم که استهزاء مقدسات نه‌تنها با ایمان ناسازگار است؛ بلکه نشانه‌ای از کفر است. آنان که خوبی و حق را به تمسخر می‌گیرند، در شمار مؤمنان جای نمی‌گیرند؛ بلکه در زمرۀ کافران شمرده می‌شوند. این بدان معناست که استهزاء اولیای الهی، چیزی کمتر از انکار حقیقت و پوشاندن نور ایمان نیست.

توهین به اولیای خداوند، نزد خدای سبحان چنان قبیح و سنگین است که گویی مستهزء، با این کار، از ایمان خارج شده و عملاً راه کفر را در پیش گرفته است.

پنداری باطل و خطرناک آن است که کسی گمان برد این گناه، در زمرۀ خطاهای معمول و قابل چشم‌پوشی است؛ حال آن‌که چنین توهینی، عاقبتی شوم دارد و انسان را تا مرز خروج از دین می‌کشاند. چه بسیار بودند آنان که با زبان به طعن اولیای الهی گشودند و سرانجام، با دلی تاریک و ایمانی خاموش از این جهان رخت بربستند.

 

پندار رضایت همگان!

 

«كَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَ لاَ وَاقٍ»[2]

«و بدين سان آن [قرآن] را فرمانى روشن نازل كرديم و اگر پس از دانشى كه به تو رسيده [باز] از هوس‌هاى آنان پيروى كنى در برابر خدا هيچ دوست و حمايتگرى نخواهى داشت.»

یکی از پندارهای رایج و نادرست، آن است که رضایت مردم را معیار درستیِ کارهای خود قرار دهیم. حال آن‌که هرگز نمی‌توان همگان را خشنود ساخت. معیار سنجش درستیِ عمل، نه نظر خلق، بلکه رضای خالق است. تنها آن عملی معتبر است که در مسیر خواست خدای سبحان باشد، و آن‌چه بیرون از این مسیر انجام شود، در پیشگاه الهی بی‌ارزش و مردود است.

برای نمونه، اگر کسی برای شادکردن فرزندش دروغ بگوید، یا برای آسایش ظاهری جوان خود، از اجرای دستورات الهی سرباز زند، در حقیقت عمل خود را بر مدار خواست دیگران سنجیده است، نه بر اساس رضایت خداوند.

در آیات الهی آمده است که اگر به خواسته‌های نادرست اطرافیان تن دهید، نه‌تنها یاوری در زندگی نخواهید یافت؛ بلکه با سرزنش، ملامت، ذلت و شکست روبه‌رو خواهید شد. چنین زندگی‌ای، نه عزت دارد و نه استواری.

از همین‌رو، این نیز پنداری باطل است که کسی گمان کند می‌تواند با بی‌اعتنایی به نظر پروردگار، هم در نگاه خلق عزیز بماند و هم از ملامت‌شان در امان باشد. حقیقت آن است که تنها خداوند است که می‌تواند انسان را از آسیب‌ها، طعنه‌ها و فشارهای اجتماعی حفظ کند. عزت حقیقی، تنها در گرو بندگی اوست.

 

ترجیح فانی بر باقی

 

«الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ»[3]

«همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‌‏دهند و مانع راه خدا مى‏‌شوند و آن را كج مى‌‏شمارند آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند.»

آنان‌که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند، در حقیقت امور فانی را بر باقی، و لذت‌های زودگذر را بر نعمت‌های پایدار و جاوید، مقدم می‌دارند. «دنیا» در لغت دو معنا دارد: یکی پستی و دیگری نزدیکی. از جهت پستی، دنیا فرومایه‌ترین ساحت هستی است؛ جایگاهی که در برابر قداست و رفعتِ عالم آخرت، کمترین ارزشی ندارد. از حیث نزدیکی، دنیا عرصه‌ای است که دست یافتن به بسیاری از خواسته‌ها در آن، ساده و فوری جلوه می‌کند؛ برخلاف آخرت که دستاوردهایش به صبر، تلاش و بندگی نیاز دارد.

اما آن‌کس که امور نزدیک و آسانِ دنیا را بر مقصد متعالی آخرت ترجیح دهد، نه‌تنها خود گم‌راه است، بلکه گاه در مسیر ایمان دیگران نیز مانع می‌شود یا در دین، انحراف می‌افکند. مثلاً ممکن است کسی بخواهد تصمیم درستی بگیرد یا راه خیر را در پیش گیرد، اما او را با تشویق به تأخیر، سستی، و تعویقِ تصمیم، از مسیر بازدارند. اینان همان کسانی‌اند که قرآن درباره‌شان می‌فرماید: «أُوْلَئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ»؛ یعنی ایشان نه‌تنها در گمراهی‌اند، بلکه در گمراهیِ بسیار دور.

این ضلالت، صرفاً انحرافی سطحی نیست، بلکه فاصله‌ای عظیم از مسیر حق است. مانند کسی که در جنوب شهر، مثلاً شوش، به دنبال نشانی شمیران می‌گردد؛ نه تنها مقصد را نمی‌یابد، بلکه هرچه می‌پیماید از مقصد دورتر می‌شود. چنین انسانی، باید پیش از هر چیز، جایگاه خود را بشناسد و جهت حرکتش را اصلاح کند؛ وگرنه هر قدم، گام برداشتن در ضلال بعید است.

 

پندار عاقبت‌به‌خیری با دل‌بستگی به دنیا

 

مشکل اصلی سپاهی که در برابر حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ایستاد، چیزی نبود جز ترجیح دنیا بر آخرت.  آنان نه از بی‌دینی، که از دلبستگی به دنیا به ورطۀ سقوط افتادند. شمر‌بن‌ذی‌الجوشن، کسی بود که بارها با پای پیاده به حج رفته بود و سابقۀ جانبازی در جنگ صفین را داشت؛ اما سرانجام، دنیا را بر حقیقت ترجیح داد و برای پر شدن توبره‌اش از زر، شمشیر بر فرزند پیامبر کشید.

این ماجرا به‌روشنی نشان می‌دهد که صرفِ پیشینۀ عبادی یا حضور در صحنه‌های جهاد، ضامن عاقبت‌به‌خیری نیست؛ بلکه آن‌چه سرنوشت انسان را رقم می‌زند، انتخاب نهایی او در بزنگاه‌های تاریخ است.

پس این نیز یکی از پندارهای باطل است که کسی گمان برد می‌توان دنیا را بر آخرت ترجیح داد و همچنان امید به عاقبتی روشن داشت. دل سپردن به زروزور، حتی اگر در کنار عبادت و جهاد سابق باشد، انسان را از قافلۀ نجات بیرون می‌برد.

 

یک انتخاب، یک سرنوشت

 

آیۀ شریفه «الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَة»  ناظر به کسانی است که دنیا در نگاه‌شان محبوب‌تر از آخرت است. این آیه پرده از حقیقتی تلخ برمی‌دارد: انسان‌هایی که معیار انتخاب‌هایشان لذت‌های زودگذر، مال‌های فانی و زیبایی‌های ناپایدار دنیوی است، نه سعادت ابدی.

بیایید خود را در معرض این سؤال قرار دهیم: اگر کسی در برابرمان قرار گیرد و بگوید حاضری دو نماز واجب را ترک کنی و در عوض یک میلیارد تومان ـ یا حتی بیشتر ـ دریافت کنی، چه خواهیم کرد؟! در چنین لحظاتی تنها پناه‌گاه، خداوند است. باید از او بخواهیم که حتی به اندازۀ یک لحظه‌ی کوتاه، ما را به خود وا نگذارد؛ که خطر در کمین همین لحظه‌هاست.

از همین دست است خاطره‌ای که از علامه محمدتقی جعفری نقل شده است: در یکی از شب‌های گرم تابستانِ نجف، در جمعی از طلاب نشسته بود. فردی تصویری از یک هنرپیشه زن را آورد و پرسید: «اگر میان دیدار با این زن و ملاقات با حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام مخیّر باشید، کدام را برمی‌گزینید؟» برخی با خنده پاسخ دادند: شب اول قبر، حضرت را خواهیم دید؛ اکنون لااقل دیداری با این هنرپیشه داشته باشیم! اما علامه، بی‌درنگ عکس را گرفت، حتی نگاهش نکرد و آن را بازگرداند. سپس خود روایت می‌کند که گویی از آن فضا جدا شدم و در باغی لطیف قرار گرفتم؛ باغی خنک که در آن حضرت امیر علیه‌السلام نشسته بود و مرا در جوار خویش نشاند. یک انتخاب، یک لحظه، اما راه‌گشا و سرنوشت‌ساز.

از این حکایت درمی‌یابیم که تصمیم درست، نیازمند ثبات قدم و ایمان راسخ است. و این نیز پنداری باطل است که کسی گمان کند می‌تواند هم راه باطل را برگزیند و هم اجر راه حق را دریافت کند! در محضر عدل الهی، هیچ آزمونی با انتخاب اشتباه نمره قبولی ندارد. پس به‌روشنی درمی‌یابیم: کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، امیدی به عاقبت‌به‌خیری‌اش نیست.

 

کاهش موجودی، علی‌رغم شُکر

 

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»[4]

«آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت خواهد بود.»

خدای سبحان در قرآن کریم اصل روشنی را بیان فرموده است: «اگر شکرگزار باشید، نعمت‌تان را افزون خواهم کرد؛ و اگر ناسپاسی پیشه کنید، بی‌تردید عذاب من سخت خواهد بود.»

از این آیه درمی‌یابیم که افزایش موجودی انسان -چه در بعد مادی، چه معنوی- در گرو شکرگزاریِ حقیقی است. بنابراین، پندار نادرست آن است که کسی تصور کند شاکر است، اما موجودی‌اش افزوده نشده! در حالی‌که خداوند در این آیه وعده‌ای قطعی داده است؛ اگر افزایش رخ نداده، مشکل در شکر ماست، نه در وعدۀ پروردگار. شکر، تنها گفتنِ «الحمدلله» نیست؛ بلکه بهره‌گیری از نعمت‌ها در مسیر رضای خداست. اگر انسان زبان به حمد بگشاید؛ اما نعمت‌هایش را در راه غفلت و گناه صرف کند، این نه شکر است و نه موجب افزایش.

پس باید با خود صادق باشیم: اگر رشد نکرده‌ایم، اگر وسعت وجودی‌مان بیشتر نشده، اگر نورانیت و برکت در زندگی‌مان افزون نشده، بی‌گمان نقصی در شکرگزاری ما وجود دارد.

 

شکر، هنرِ دیدنِ نعمت‌ها

 

شُکر، به‌معنای زیاد و کامل دیدن نعمت‌های الهی است. آن‌که حقیقت شکر را دریابد، نعمت‌ها را اندک نمی‌بیند، هرچند به ظاهر کم باشند.

نقل است که روزی فقیری وارد مجلسی شد که عالمی بر منبر مشغول سخنرانی بود. با صدایی بلند و لحنی گله‌آمیز گفت: «شما علما و شما اغنیا، هیچ‌کدام به فکر فقرا نیستید! من از مردم عادی، ثروتمندان و حتی از خدا گله دارم!»
عالم که از این تاخت‌وتاز بی‌حد، به شگفت آمده بود، با آرامش پرسید: «چه کسی این قد رسا و قامت استوار را به تو داده است؟» این یک نعمت الهی نیست؟!»

آری، ما باید نعمت‌های خداوند را در تمام شئون زندگی، بزرگ و کامل ببینیم. شکر، آن است که انسان در درون خود، از نعماتی که حقیقتاً به او ارزانی شده و چه‌بسا هیچ شایستگی‌اش را هم نداشته است، شادمان باشد و از آن‌ها بهره ببرد.

اما عجیب آن‌که امروز اگر کسی را خوشحال، سرزنده و امیدوار ببینند، جای تعجب است! گویا شادی، نیاز به عذر دارد. این در حالی است که اگر چشم بر نعمت‌های الهی بگشاییم، خواهیم دید که هزاران دلیل برای سرور و شکرگزاری داریم.

پس لازم است بار دیگر نگاه‌مان را تصحیح کنیم؛ خوشحالی نه از بی‌دردی، بلکه از دیدنِ درستِ نعمت‌هاست. و کسی که شکر واقعی پیشه کند، در باطن، سبک‌بال‌تر، آرام‌تر و خشنودتر خواهد زیست.

 

هر قدم خیر، نشانه‌ای از رشد وجودی

 

تصور کسانی که گمان می‌کنند «هیچ ندارند»، به‌غایت نادرست است. ما گاه در برابر نعمت‌های فراوانی که در اختیارمان است، چنان غفلت می‌ورزیم که گویی از آن‌ها بی‌بهره‌ایم. کافی است نگاهی بیندازیم به سلامت جسمانی‌مان: چشم‌هایی که می‌بینند، قلبی که می‌تپد، دست‌هایی که حرکت می‌کنند، و پایی که ما را از جایی به جای دیگر می‌برد… این‌ها همه نعمت‌هایی بزرگ‌اند که عادت، ما را از درک ارزششان باز داشته است.

بیندیشیم: ما برای خدا چه کرده‌ایم که این‌گونه ما را در نعمت غرق ساخته؟ با این حال، باز هم طلبکارانه با او سخن می‌گوییم! این عین بی‌انصافی است.

باید نعمت‌هایمان را بشناسیم، به آن‌ها اعتراف کنیم، و گاه آن‌ها را به یکدیگر یادآوری کنیم. سخن گفتن ما با هم، به‌جای آن‌که به گله از خدا بگذرد، باید از درک نعمت‌ها و شکر آن‌ها حکایت کند.

از پیش‌تر آموخته‌ایم شکرِ حقیقی، افزایشِ وجود را در پی دارد. اگر وجودمان، دارایی‌مان، یا توفیق‌های‌مان رو به فزونی است، این نشانه‌ای است از شکر راستین. مثلاً اگر اکنون بیش از گذشته در امور خیر مشارکت می‌کنیم، اگر نیت‌های خیر در دل‌مان بیشتر جا باز کرده‌اند، اگر اعمال نیک ما افزون شده‌اند، این همه، نشانه‌ای است روشن از رشد وجودی ما.

و اگر چنین افزایشی نمی‌بینیم، باید در آینه دل‌مان نگاه کنیم و از خود بپرسیم: آیا واقعاً شکرگزار بوده‌ایم؟

 

پندار امن از عذاب

 

از آیه شریفۀ «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ، وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» پندار نادرست دیگری نیز رخ می‌نماید: این‌که گمان کنیم در صورت ناسپاسی و ارتکاب معصیت، آسیبی متوجه ما نخواهد شد.

برخی تصور می‌کنند که می‌توانند با بی‌تفاوتی از کنار شکر نعمت‌ها بگذرند، حقوق الهی را نادیده بگیرند، و باز هم انتظار داشته باشند همه‌چیز بر مدار خیر و برکت باقی بماند. حال آنکه ناسپاسی، اثر دارد؛ معصیت، تبعات دارد.

نقل است مردی می‌گفت: «پسرم ورشکست شده، حالا باید خانه‌مان را بفروشیم تا بدهی‌ها را بدهد!» اما اگر همان‌قدر که اکنون نگران است، آن روزها نگران پرداخت خمس مالش بود، شاید امروز دچار این بلا نمی‌شد.

نعمات الهی تنها در مال و ثروت خلاصه نمی‌شوند. گاهی نعمت، آبروست. گاهی جمال ظاهری است. گاهی امنیت، گاهی آرامش خاطر، گاهی فرصت نیک‌بودن، گاهی دوستان صالح… اگر قدر این نعمت‌ها را ندانیم و آن‌گونه که شایسته است شکرشان را به‌جا نیاوریم، بیم آن می‌رود که از دست بروند و آثار سلب‌شان را در زندگی ببینیم.

پس باید هوشیار باشیم که عقوبتِ ناسپاسی، گاه تدریجی و آرام نازل می‌شود، بی‌آن‌که در ابتدا آشکار باشد؛ اما سرانجام، زندگی را از درون تهی می‌کند.

 

تاریخ جلسه: 1395/7/29 ـ جلسه 19

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سورۀ رعد، آیه 32.

[2]. سورۀ رعد، آیه 37.

[3]. سورۀ ابراهیم، آیه 3.

[4]. سورۀ ابراهیم، آیه 7.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط