مقدمه
تفکر نامناسب منجر به عمل ناصحیح میشود. یک نمونه از تفکرات نامناسب در کربلا دیده شد. افرادی که تصور میکردند، دنیا بدون حضرت اباعبدالله میتواند دنیای آبادی باشد. کسانی که خود را بر امام حسین علیهالسلام ترجیح دادند و گمان کردند، زندگی امن و خوبی خواهند داشت و با جسارت به حضرت رزق واسع نصیبشان خواهد شد، گرفتار پندارهای نادرست بودند. در واقع تفکر ناصحیح این بود که اگر از میان حق و باطل، باطل را انتخاب کنند، به رفاه نسبی دست خواهند یافت؛ در حالیکه نادرست بودن این افکار در فاصلۀ زمانی نزدیکی برای همه هویدا شد.
پندار ناصحیح: توانمندی انسان در حفاظت از خیرات خود
«فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.»[1]
«پس چون به سوى پدر خود بازگشتند گفتند اى پدر پيمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم و ما نگهبان او خواهيم بود. [يعقوب] گفت آيا من همانقدر دربارۀ این برادر به شما مطمئن و ایمن باشم که پیش از این دربارۀ برادرش [یوسف] مطمئن بودم؟ البته خدا بهترین نگهبان و مهربانترین مهربانان است.»
یکی از تفکرات نادرست این است که تصور کنیم مسئولیت حفاظت اعمال و اموالمان را میتوانیم خودمان بهتنهایی به عهده بگیریم. اگر میخواهیم کارهایمان حفظ شوند باید آن را به کسی بسپاریم که «فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا» است. در صورتیکه برای حفاظت از اعمال نیک، خودمان پیشقدم شویم؛ با بداخلاقی، منت یا تحقیر دیگران آن را از بین خواهیم برد. باید از خدای سبحان درخواست کنیم که کارهای خیرمان را فوراً از جلوی چشممان بردارد، چون اگر آنها به چشم ما بیایند، حتماً خودمان را اصطلاحاً چشم میزنیم و اعمالمان را نابود میکنیم.
مثلاً در مجالس حضرت اباعبدالله اگر به خاطر اعمالی که انجام دادهایم به اندازۀ سر سوزن دچار کبر و غرور شویم تمام خیراتمان را از بین بردهایم. شیطان آنقدر از خیرات انسان تعریف میکند تا واقعاً باور کند که نهتنها با سایر افراد حاضر در مجلس حضرت متفاوت است، بلکه از آنان برتر است.
«إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» یک تفکر نادرست است، اعتقاد صحیح «فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا» است. باید خودمان، اعمال، نیّات و اخلاقمان را به خدای متعال بسپاریم و هرگز از نحوۀ حفاظت کردن خودمان مطمئن نباشیم.
پندار ناصحیح: اعتماد بر راهکارها
«وَ قَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَ مَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»[2]
«گفت اى پسران من [همه] از يك دروازه [به شهر] در نياييد؛ بلكه از دروازههاى مختلف وارد شويد و من [با اين سفارش] چيزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت فرمان جز براى خدا نيست بر او توكل كردم و توكلكنندگان بايد بر او توكل كنند.»
ده فرزند حضرت یعقوب قرار است از کنعان به مصر بروند و بر حضرت یوسف وارد شوند. حضرت یعقوب دستورالعملی را به فرزندانش میدهد؛ اما تأکید میکند که روی آن حساب نکنند؛ زیرا این راهکار آنها را از خدا بینیاز نمیکند و اگر بلایی مقدر شده باشد، این ترفند کارساز نیست. پس قرار است برادران دستورالعمل پدر را به کار بگیرند؛ اما بر آن اعتماد نکنند. حضرت یعقوب هم بر راهکار خویش اعتماد نکرد و تنها بر خداوند اعتماد کرد و فرمود:« تمام توکل کنندگان تنها باید به خدای سبحان اعتماد کنند.»
گاهی اوقات انسان صدقه میدهد؛ اما باز هم از چشمزخمها و انرژیهای منفی در امان نمیماند؛ علت آن است که بر راهکار خود اعتماد کرده است. در واقع وظیفۀ ما صدقه دادن است، اما نباید بر آن تکیه کنیم. ممکن است کارها و راهحلهای ما شرعی و اسلامی باشند، لیکن هرگز نباید روی آنها حساب باز کنیم. تفکر صحیح این است که راهکارهای صحیح را به کار بگیریم؛ اما هرگز بر کارآمدی آنها اعتماد نکنیم. مثال دیگر این است که حُسنخلق یک زن لازمۀ شیرینی زندگی است؛ اما هر کس اخلاق خوبی داشته باشد، لزوماً زندگی خوبی نخواهد داشت؛ در واقع نباید بر حُسنخلق خویش اعتماد کند.
پندار ناصحیح: امنیت، نتیجۀ اتخاذ تدابیر درست
در زندگی، تدبیر و تعقل موجب رستگاری است؛ ولی نباید بر این عقلانیت اعتماد محض داشته باشیم. باید امور صحیح را اتخاذ کنیم؛ اما روی آنها حساب باز نکنیم. «عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ»، یعنی فقط باید بر خدای سبحان تکیه کنیم و به هیچ وجه روی فکر و عمل خود حساب باز نکنیم.
تفکر نادرست این است که گمان کنیم اتخاذ تدابیر، بهتنهایی امنیتساز است. مثلاً گاهی اوقات کسی که در امر ازدواج سختگیری زیادی داشته است، به مشکل بر میخورد؛ علت آن است که او فکر میکرد همۀ جوانب احتیاط را رعایت کرده است. البته که رعایت احتیاط، وظیفۀ همۀ انسانهاست؛ اما نباید بر احتیاطهای خود اعتماد کنیم؛ فقط باید بر خالق اعتماد داشته باشیم.
پندار ناصحیح: وجود تنها یک مسیر برای تقرب به خدا
«لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ»
«از يك دروازه [به شهر] در نياييد؛ بلكه از دروازههاى مختلف وارد شويد.»
برای رسیدن به خدا باید از راههای متعدد وارد شویم. آیت الله بهجت میفرماید: «در هر کار خیری، اسم خودتان را بنویسید، شاید یکی از آنها مورد قبول حضرت حق قرار گرفت.» ما نمیدانیم کدامیک از اعمالمان قبول میشود!» مثلاً در روضۀ حضرت اباعبدالله علیه السلام همه فکر میکنند اصلیترین کار، چای دادن به مردم است؛ در حالیکه حتی رفتن به مجالس حضرت نیز کار است؛ جارو زدن و…. همگی کار محسوب میشوند؛ ما نباید تصور کنیم که تنها یک کار خاص باید انجام دهیم تا به خدا نزدیک شویم.
برای مثال انسانها باید برای نمازشان اهمیت زیادی قائل باشند؛ زیرا نماز ستون دین است[3]؛ اما نباید خیالمان از بابت درستی و قبولی نمازها آسوده باشد. اگر ارادۀ وصال به حضرت حق را داریم باید از هر طریق شرعی و صحیح استفاده کنیم. باید در هر کار خیری نام خود را بنویسیم، شاید کاری که به نظر ما ناچیز میآید درجۀ خلوص بالاتری نسبت به سایر اعمال ما داشته باشد! گاهی ممکن است اخلاصِ غذا پختن در آشپزخانه بالاتر از نمازِ شب باشد، چون روی آن عمل حساب باز نمیکنیم؛ اما خداوند آن را قبول میکند. نهتنها نباید دست از اعمال خیر خود برداریم؛ بلکه خود را به انجام انواع کارهای درست ملزم کنیم، چرا که از مقبول بودن یا رد شدن هیچ کدام آگاه نیستیم.
پندار ناصحیح: بیدلیل بودن قُرب یا بُعد نسبت به حضرات معصومین علیهمالسلام
«وَ لَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَاْ أَخُوكَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»[4]
«هنگامى كه بر يوسف وارد شدند برادرش [بنيامين] را نزد خود جاى داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراين از آنچه [برادران] مىكردند غمگين مباش.»
برادران حضرت یوسف به صورت عمومی بر حضرت وارد شدند؛ اما تنها یکی از آنها مهمان ویژه بود و به او اذن داده شد تا به صورت خصوصی در محضر حضرت بنشیند. از مفهوم مقابل این آیه به تفکرات نادرست پی میبریم.
هر چقدر در حق معصوم جفا نکرده باشیم و از ما خدمت صادر شده باشد، در زمان و موقعیت خاص، جایگاه ویژهای نصیب ما میشود. کاری که حضرت یوسف انجام داد، به هیچ وجه تبعیض یا به اصطلاح امروزی، پارتیبازی نبود! باید بدانیم که کملطفیهای ما نسبت به ولیّ خدا ایجاد فاصله میکند؛ لیکن اگر جسارتی از ما مشاهده نشود و تنها ادب و وفا دیده شود، در یک زمان خاص ما را در جایگاه قرب و وصال قرار میدهند.
گاهی اوقات هنگامی که به زیارت میرویم، در حرم بعضی از افراد را مشاهده میکنیم که حال معنوی بسیار خوبی دارند، گویی امام را میبینند و در آغوش امام نشستهاند و با آن حضرت نجوا میکنند! بعضی از افراد هم با اینکه نزدیک به ضریح هستند؛ اما حال معنوی مناسبی ندارند. این موضوعات، اتفاقی یا تصادفی نیست! اتفاقی دانستن این امور یک پندار نادرست است. سعی افراد گروه اول بر این بوده است که آداب را رعایت کنند و امامشان از آنها آسیبی نبیند؛ اما گروه دوم بیادبیهای زیادی داشتهاند و در ادامۀ ارتباطشان با ولیّ خدا نیز بر همان شیوۀ سابق استوارند. اگر توبه کنند قطعاً ورق برمیگردد و خیلی از امور از پروندۀ اعمال انسان پاک و محو میشود.
«يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ»[5]
« خدا هر چه را بخواهد محو میکند.»
نداشتن حال خوب، نتیجۀ جفاکاری
جایگاه قرب و وصال به معصومین علیهمالسلام تصادفی یا مادرزادی به دست نمیآید. قرب و بُعد هر دو دلایل خاص خودشان را دارند و هیچ کدام در نظام عالم بیعلت نیست، اگر حال خوب نداریم باید بهدنبال جفاهای خودمان بگردیم.
گاهی در زیارتگاهها در هنگام حرکت به زائری برخورد میکنیم؛ اگر برگردیم و از او عذرخواهی کنیم، مانع را برطرف کردهایم؛ اما اگر به راه خود ادامه دهیم، متوجه میشویم که حال خوبی برای زیارت نداریم, بنابراین اگر حضرات معصومین علیهمالسلام کسی را به خودشان نزدیک میکنند یا کسی را به انتهای صف میفرستند، بیدلیل نیست!
جفاکاری مانع معرفت
با جفاکاری، قابلیت شناخت امام را از دست میدهیم. پندار نادرست این است که تصور کنیم با وجود بیادبی کردن و توبه نکردن، قابلیت زیادی برای مجاورت و معرفت امام خواهیم داشت. در واقع اگر میخواهیم معرفتالامام نصیبمان شود و امام خودش را به ما معرفی کند، باید موانع را کنار بزنیم و صفای لازم را داشته باشیم. ما باید غیاباً یا حضوراً هر گونه حمایتی که در توانمان است را از اماممان به عمل بیاوریم. در این سوره خواندیم که حضرت یوسف برای همۀ برادرانش سفره پهن کرد؛ اما جایگاه بنیامین با سایرین متفاوت بود.
معرفت؛ ثمرۀ وفا
معرفت، با وفا حاصل میشود، نه جفا! وفا بهمعنای تمام و کمال کار کردن است، نباید به کارهای اندک قانع شد. یکی از آن ده برادر حضرت یوسف، با کشتن حضرت مخالفت کرده بود و پیشنهاد انداختن در چاه را داده بود؛ اما این کارِ اندک، کافی نیست! برای امام باید هر چه داریم به میدان بیاوریم و کوچکترین آسیبی به حضرت وارد نکنیم.
تاریخ جلسه: 1395/7/18 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ یوسف، آیات 63 و 64.
[2]. سورۀ یوسف، آیه 67.
[3]. وسائل الشیعه، ج3، ص22، حدیث10.
[4]. سورۀ یوسف، آیه 69.
[5]. سورۀ رعد، آیه 39.