پندارهای نادرست ـ بخش هفدهم

مقدمه

 

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید:

«مَنْ لَمْ یكُنْ لِأَحَدٍ عَائِباً، لَمْ یعْدَمْ مَعَ كُلِّ عَائِبٍ عَاذِراً»[1]

«کسی که عیب‌جوی دیگران نباشد، در کنار هر عیب و نقصی، برای آن عذری خواهد یافت.»

بر اساس این سخن نورانی، اگر کسی می‌خواهد بداند اهل عیب‌جویی هست یا نه، باید ببیند آیا برای نقص‌ها و کاستی‌های اطرافیان خود، توجیه و عذری می‌تراشد یا نه. اگر نتوانیم برای عیب‌های دیگران عذری بیابیم، در واقع گرفتار عیب‌جویی شده‌ایم. حتی اگر نسبت به آن عیوب سکوت کنیم و چیزی نگوییم، باز هم بنابر فرمایش حضرت اباعبدالله علیه‌السلام، در زمرۀ عیب‌جویان قرار می‌گیریم؛ چراکه دیر یا زود، زبان به گفتن همان عیوب خواهیم گشود.

 

زوج نبودن نعمات

 

«وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِی وَ أَنْهَارًا وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِ اثْنَینِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ»[2]

«و اوست كسى كه زمین را گسترانید و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه میوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مى‏پوشاند قطعا در این [امور] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه‏هایى وجود دارد.»

یکی از پندارهای نادرست، آن است که گمان کنیم خدای سبحان برخی از جنبه‌های وجودی ما را کامل و متعادل آفریده؛ اما برخی دیگر را ناقص رها کرده است؛ مثلاً تصور کنیم که خداوند علم معاد را در اختیار ما نهاده، ولی علم معاش را از ما دریغ داشته؛ یا در درون ما گرایش به عالَم ماده را نهاده، اما گرایش به عالَم معنا را نه؛ یا اعتدال روحی و درونی را به ما بخشیده؛ اما از اعتدال رفتاری و بیرونی غافل مانده است.

چنین تصوری در تضاد با سنت الهی و حکمت فراگیر اوست. خدای سبحان، نظام هستی را بر پایۀ توازن و زوجیت آفریده است. همان‌گونه که در قرآن فرمود:«جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِ اثْنَینِ»

یعنی خداوند از هر چیز، دو گونه آفرید؛ تا هم تعادل حفظ شود، و هم زمینۀ اختیار و رشد فراهم شود. بنابراین، همان خدایی که در وجود ما میل به ظاهر را نهاده، توجه به باطن را نیز در ما قرار داده است؛ همان‌که راه‌های رسیدن به دنیا را به ما آموخته، مسیرهای سلوک به‌سوی آخرت را نیز نشان داده است. اگر ما دچار افراط در توجه به ظواهر شده‌ایم یا فقط در پی معاد بوده‌ایم و از معاش غفلت کرده‌ایم، این کاستی نه از آفرینش الهی، بلکه از پندار ناقص ما نسبت به آن است. فهم صحیح از حکمت الهی، ما را به درک این حقیقت می‌رساند که هیچ نیازی در ما نهاده نشده، مگر آنکه راهی مشروع برای پاسخ‌گویی به آن نیز مهیا شده است.

 

تأثیر آموخته‌های ما، تنها بر یک بخش از زندگی

 

«وَ فِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیرُ صِنْوَانٍ یسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأُكُلِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ»[3]

«در زمین قطعاتى است كنار هم و باغهایى از انگور و كشتزارها و درختان خرما چه از یك ریشه و چه از غیر یك ریشه كه با یك آب سیراب مى‌‏گردند و [با این همه] برخى از آنها را در میوه [از حیث مزه و نوع و كیفیت] بر برخى دیگر برترى مى‏‌دهیم بى گمان در این [امر نیز] براى مردمى كه تعقل مى‌كنند دلایل [روشنى] است.»

خدای سبحان در زمین، باغ‌هایی پرتنوع از محصولات و میوه‌های گوناگون قرار داده است. درختانی با شاخه‌بندی‌ها و ریشه‌هایی متفاوت که همگی از یک آبِ واحد بهره می‌برند؛ اما میوه‌هایی که می‌رویند، در طعم، رنگ، شکل و کیفیت، با یکدیگر تفاوت دارند و برخی بر برخی دیگر برتری دارند.

در عالم باطن نیز علم همچون آبِ زلال است که وارد زندگی انسان می‌شود و آن را سیراب و آباد می‌سازد؛ اما نکتهٔ مهم آن است که این آب، در هر بخش از زندگی، اثر متفاوتی دارد. معرفت الهی به تناسب نیازها و استعدادهای درونی ما، در هر عرصه از زیستِ ما شکل خاصی به خود می‌گیرد.

برای نمونه، در بخشی از زندگی‌مان، علم موجب درک لذت بندگی و طاعت می‌شود؛ در بخشی دیگر، انگیزه و توان عمل به وظایف را در ما تقویت می‌کند؛ در بخشی دیگر، اخلاق نیکو می‌آفریند و در جای دیگر، اسباب رشد و تعالی کمالات پیشین را فراهم می‌سازد. بنابراین، پندار نادرستی است اگر گمان کنیم آموخته‌های ما تنها در یک عرصه از زندگی ثمربخش‌اند.

 

جاری شدن معرفت، شکوفایی تمایزها

 

همان‌گونه که آبی واحد، در مزرعه‌ای مشترک، بدون آن‌که مزه‌ها را در هم آمیزد، به هر گیاه طعم ویژه‌ای می‌بخشد، معرفت نیز وقتی در جان انسان جاری شود، در تمام ابعاد زندگی اثرگذار خواهد بود؛ بی‌آن‌که مرزها را در هم ریزد یا تمایزها را محو کند.

برای مثال، کسی که معنای اسراف را به‌درستی فهمیده باشد، حتی در شستن ظروف نیز سلیقه‌ای متفاوت از دیگران خواهد داشت. یا اگر انسانی، پیش از ورود به مجلسی، دچار عصبانیت شده باشد؛ اما اهل علم و معرفت باشد، خشم خود را مهار می‌کند تا حال درونی‌اش به جمع منتقل نشود. در غیر این صورت، همانند آن است که محصولات باغ با هم درآمیخته‌اند و مرز میان‌ آن‌ها از میان رفته است.

مثالی دیگر از اختلاط نابه‌جا: اگر هنگام نماز، ذهنمان مشغول امور روزمره باشد، گویی آبِ علم و عبادت را با خاک مسائل دنیوی درآمیخته‌ایم. اهل علم می‌داند که هر چیزی باید در جای خود بنشیند و هر لحظه، جایگاه مخصوص به خود دارد.

پس علمِ حقیقی، ما را به این بصیرت می‌رساند که مرزها را بشناسیم، نقش‌ها را تفکیک کنیم و آثار معرفت را در همۀ شئون زندگی، از عبادت گرفته تا معاش، از رفتارهای فردی گرفته تا ارتباطات اجتماعی، جاری و جاری‌تر ببینیم.

 

یک چشمه، هزاران ثمر

 

آبِ علم و معرفت در همه جای زندگی ثمر می‌دهد. به برکتِ آبی که خدای سبحان از معرفت به ما می‌بخشد، میوه‌های حُسن خلق، توکل، شکر، صبر و بسیاری از فضیلت‌های دیگر نیز در جان ما می‌روید. هرگز نباید پنداشت که این آبِ پاک، تنها یک میوه می‌پروراند؛ بلکه هر فضیلتی جای خود را دارد و حضور یکی، دیگری را نفی نمی‌کند.

اگر انسانی خود را همه‌کاره بپندارد، هیچ‌کدام از کمالات در او پیدا نخواهد شد؛ اما اگر خداوند در مزرعهٔ وجود ما همه‌کاره باشد، همهٔ خوبی‌ها به برکتِ آبِ معرفت رشد خواهند کرد. پس هرگز نباید فکر کنیم که در این مزرعه فقط یک محصول می‌توان برداشت.

برای مثال، در نماز می‌توانیم همزمان به ظاهرِ آن، احکام و آدابِ باطنی‌اش توجه کنیم. اگر گمان کنیم که توجه به ظاهر، ما را از باطن غافل می‌کند ـ یا برعکس ـ در دامِ اندیشهٔ نادرست افتاده‌ایم.

 

جایگزینی امور مهم با امور دارای اهمیت کمتر

 

اندیشه‌ای نادرست در میان برخی رواج دارد که گمان می‌کنند کارهای باارزش‌تر می‌توانند جایگزین امور کم‌ارزش‌تر شوند. حال آنکه هرچند برخی اعمال از فضیلت بیشتری برخوردارند؛ اما هر یک جایگاه و اهمیت ویژه‌ای دارند که دیگری نمی‌تواند آن را پر کند. آیا می‌توان ساعاتی را که به آشپزی اختصاص یافته، صرف مطالعه کرد؟ هر یک از این کارها در زمان و مکان خود ارزشمند است. نابرابری در ارزش‌ها به‌معنای بی‌اهمیتی هیچ‌کدام نیست.

و چه بسا این برتری‌ها در گرو ذوق و سلیقۀ افراد است. آنکه سیب را بر می‌گزیند، برتری‌ بر دوستدار انگور ندارد. باید پذیرفت که سلیقه‌ها چونان رنگارنگی گل‌های بهاری است که هر یک زیبایی و رایحۀ خاص خود را دارد.

سزاوار نیست بر دیگران برای انتخاب‌های نیکشان خرده بگیریم. زیارت امیرالمومنین برای برخی دلنشین‌تر است و زیارت اباعبدالله برای برخی دیگر. هر دو راهی به‌سوی رضوان الهی است و هیچ یک را نباید به پای دیگری قربانی کرد.

 

ایجاد تغییر، بدون درخواست

 

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ»[4]

«براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت‌‏سرش پاسدارى مى‏‌كنند در حقیقت‏ خدا حال قومى را تغییر نمى‌‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایت‌گرى براى آنان نخواهد بود.»

خداوند مقرر کرده است که هر تغییری از درون انسان آغاز شود. ما باید خواهان تغییر باشیم و آن را از خدا طلب کنیم، وگرنه هیچ تحولی اتفاق نخواهد افتاد. کمالاتی که گاه به صورت تصادفی به ما می‌رسد، موقتی و سطحی است؛ اما اگر بخواهیم کمالی به صورت ریشه‌ای در ما شکل بگیرد، باید خودمان آن را از خدا درخواست کنیم.

خدای متعال که منشأ همه کمالات است، تا زمانی که بنده‌اش چیزی را طلب نکند، آن را به او عطا نخواهد کرد. بنابراین کلید هر تحولی در دست خود ماست؛ باید بخواهیم و طلب کنیم تا عطا شود.

 

طلبِ خیر، شرطِ تحققِ آن

 

دعای دیگران برای ما تنها زمانی اثر دارد که خودمان طالب خیرات و علاقه‌مند به فضائل شویم. بدون این میل باطنی، هیچ ثمری حاصل نخواهد شد. پس باید بدانیم هیچ تغییری تصادفی رخ نمی‌دهد. خداوند به ما اختیار داده‌است: یا کمال را طلب کنیم، یا از آن روی گردانیم.

اگر زندگی‌ به نابودی گراید، در حقیقت خواستِ درونیِ صاحب آن چنین بوده است، همان‌گونه که آتشی کوچک می‌تواند خانه‌ای را ویران کند. بدانیم که خدای سبحان برای هیچ بنده‌ای نقص و تباهی نمی‌خواهد. او 124 هزار پیامبر فرستاد تا به ما بیاموزد: بدون طلبِ حقیقیِ کمال، هیچ رشد و تعالی‌ ممکن نیست.

 

اشتباه در طلب، مانع در اجابت

 

گاهی در اشتباهیم که گمان می‌کنیم با وجود درخواست‌های پیوسته، خواسته‌مان برآورده نشده است. حال آنکه مشکل در شیوۀ طلب کردن ماست. مانند دانش‌آموزی که ساعت‌ها مطالعه می‌کند؛ اما از روش صحیح یادگیری بی‌خبر است؛ وقت می‌گذارد، اما تمرکز و تأثیر لازم را ندارد.

اگر دعایمان مستجاب نمی‌شود، باید در نیت و باور خود تأمل کنیم. کسی که باور ندارد دعایش برآورده می‌شود، مانند کسی است که با یک دست می‌گیرد و با دست دیگر می‌راند. یا آنکه می‌خواهد از صالحان باشد؛ اما در دل یقین دارد که هرگز به مقام بزرگی چون آیت‌الله قاضی نخواهد رسید – چنین شخصی خود مانع تحقق آرزوی خویش است.

پس دریابیم که خطاست اگر منشأ تغییرات را بیرون از خود بجوییم. خوشبختی از درون می‌جوشد. ما خود باغبان سرنوشت خویشیم – هر آنچه می‌کاریم، همان را درو خواهیم کرد.

 

برابری ظلمت با نور

 

«قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیاء لاَ یمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ یسْتَوِی الأَعْمَى وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»[5]

«بگو پروردگار آسمان­ها و زمین كیست بگو خدا بگو پس آیا جز او سرپرستانى گرفته‏اید كه اختیار سود و زیان خود را ندارند بگو آیا نابینا و بینا یكسانند یا تاریكی‌ها و روشنایى برابرند یا براى خدا شریكانى پنداشته‌‏اند كه مانند آفرینش او آفریده‌‏اند و در نتیجه [این دو] آفرینش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفریننده هر چیزى است و اوست ‏یگانۀ قهار.»

آیا کسی که حقیقت را می‌بیند با کسی که در تاریکی می‌ماند، برابر است؟! آیا گناه و پاکی یکسانند؟! گاهی آنچه به برگزیدگان داده می‌شود، برای همگان سودمند نیست و اگر به همه عطا شود، زیان‌بار خواهد بود. از این آیۀ الهی می‌توان دریافت که انسانِ نورانی با انسانِ تاریک‌دل برابر نیست. آیا حقیقتاً بلبل با جغد تفاوتی ندارد؟!

یکی از عارفان حکایتی نقل کرده است: به مردی که در زندگی گرفتار مشکلات بود گفتند: «تو با امام حسین علیه‌السلام پیوندی ناگسستنی داری، اما با کسانی دمخور هستی که از آن حضرت دورند.» آن مرد پاسخ داد: «من آنان را دوست ندارم، فقط با آنها معاشرت می‌کنم.» اما در جوابش تأکید شد: «همین معاشرتِ بی‌مبالات، زندگی تو را تباه می‌سازد.»

 

نور و ظلمت در ترازوی عدل الهی

 

پنداری باطل است که تاریکی و نور، فرمانبردار و نافرمان، دانا و نادان را همسان بدانیم. آنکه اعمالش را برای طلب ثواب انجام می‌دهد، با آنکه قرب الهی می‌جوید، یکسان نیست؛ اولی تاجر است و دومی عاشق.

حقیقت آن است که هر انسانی در فرکانسی ویژه ارتعاش می‌کند. هر مجلسی حال و هوایی خاص دارد و نیک بودنِ محض کافی نیست. همنشینان ما، کسانی که با آنان معاشرت می‌کنیم و سخنانشان را می‌پذیریم، در سرنوشت ما نقشی بنیادین دارند. یکسان پنداشتن این مراتب و درجات، گمراهیِ محض است.

 

تاریخ جلسه: 1395/7/27 ـ جلسه 17

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. كلمات الإمام الحسين ، ج1، ص 771.

[2]. سورۀ رعد، آیه 3

[3]. سوره رعد، آیه 4

[4]. سورۀ رعد، آیه 11.

[5]. سورۀ مبارکۀ رعد، آیه 16.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط