در محضردعای عرفه، از لسان مطهر حضرت امام سجاد علیهالسلام، درخواستهائی را مطرح میکنیم:
«وَ لَا تَمْدُدْ لِی مَدّاً یقْسُو مَعَهُ قَلْبِی، وَ لَا تَقْرَعْنِی قَارِعَةً یذْهَبُ لَهَا بَهَائِی»
«و آنقدر مهلتم مده که در اثر آن به سنگدلی دچار شوم، و مرا به مصیبتی که به آبرویم لطمه زند ، و به فرومایگیای که قدر و منزلتم را بکاهد، دچار مساز »
طول عمر و قساوت قلب
خدایا عمرم را به اندازهای طولانی نکن که دچار قساوت قلب شوم. گاهی عمر طولانی توأم با مصیبتها و مشکلات مختلف، موجب فراموش کردن خدا میشود.
در بخش دیگری از صحیفه سجادیه از قول امام سجاد علیهالسلام عرض میكنیم:
«فَإِذَا كَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْكَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَیَّ»[1]
«زمانی که عمر من مرتع شیطان شد، مرا قبل از آن که نفرتت بر من پیشی گیرد، به سوی خود قبض روح کن»
ابتدا میگوئیم، تا زمانی که لباس بندگی بر تن من است، عمر و حیات داشته باشم، اما از زمانی كه زندگی من چراگاه شیطان شود، دیگر نمیخواهم زنده بمانم.
در دعای عرفه هم میگویم عمرم را آنقدر طولانی نکن که قساوت قلب نصیبم شود. قساوت مقابل رقت و نرمی دل است.
قارعه به معنای کوبنده است. خدایا! مصیبت سخت و كوبنده بر من وارد نکن! زیرا ارزشم با آن مصیبت از بین میرود. یعنی ممكن است بنده، كنترل خود را در مصیبتِ خیلی سخت، از دست بدهد و بر مصیبت مسلط نشده برعکس، مصیبت کاملاً بر او چیره گردد و دیگر متوجه رفتار و گفتارش نباشد.
طبق دستور اسلام، انسان در هر شرایطی، باید قاعده و قانون را رعایت کند. اگر به محض وارد شدن مصیبت، از قوانین صرف نظر کند، باید به میزان تدین او شك كرد.
خدایا! از این نوع مصیبتها در زندگی من وارد نكن که ارزش من از بین رفته و مورد تحقیر و ملامت دیگران واقع شوم.
معنای دیگر: خدایا! مصیبتهای سخت را بر من وارد نکن، آن مصیبتی که ارزش مرا از بین میبرد.
طبق معنای قبل عرض كردیم، رفتار ما در قبال آن مصیبت موجب بیارزشی ما نشود، اما در این فراز میگوییم: خودِ مصیبت، موجب بیارزشی ما نشود. به عنوان مثال، گاهی اوقات فردی همه سرمایه را از دست میدهد و این امر موجب میشود اطرافیان او را بابت فقر بوجود آمده، او راسرزنش کنند و در جمع ذلیل و خوار شود. حال از خدای سبحان میخواهیم امری كه در بین اطرافیان موجب حقارت ما میشود، اتفاق نیفتد، تا هركسی به خود اجازه برخورد سوء داده و من در مقابل او قیمت و بهایی نداشته باشم.
«وَ لَا تَسُمْنِی خَسِیسَةً یصْغُرُ لَهَا قَدْرِی وَ لَا نَقِیصَةً یجْهَلُ مِنْ أَجْلِهَا مَكَانِی»
«و بر من داغ پستی و حقارت مزن که به خاطر آن ارزش من ناچیز شود»
عزت مؤمن
خدایا! به من مهر پستی نزن که به واسطه آن، ارزش و شخصیت من، ضایع شود. حسادت، حساس بودن، بخل، طمع، كبر و … همه ضد ارزش هستند. به عنوان مثال میگویند: فلانی را میشناسی؟ انواع صفات رذیله را دارد. چنین تعبیری، مُهر است یعنی فرد با این وضعیت شناخته و معرفی شده است.
خدایا! مهر پستی بر من نزن که در این صورت، قیمت و ارزش من پائین خواهد آمد.
به ما توصیه شده: در خوبیها بدرخشید. حال اگر در خوبیها نمیدرخشیم حداقل در بدیها معروف نباشیم، زیرا مؤمن عزیز است و نباید به بدی، مشهور شده و به ضد ارزشها شناخته شود.
اگر خدای نکرده، به تکبر و انتقادناپذیری معروف و در این صفات پایدار باشیم، همه پس از یک بار به سراغ ما آمدن، از ما دوری خواهند كرد . عزت از آنِ خدا و پیامبر و مؤمنین است، بنابراین مؤمن نباید، ذلیل جلوه کند.
«وَ لَا تَرُعْنِی رَوْعَةً أُبْلِسُ بِهَا، وَ لَا خِیفَةً أُوجِسُ دُونَهَا، اجْعَلْ هَیبَتِی فِی وَعِیدِكَ، وَ حَذَرِی مِنْ إِعْذَارِكَ وَ إِنْذَارِكَ، وَ رَهْبَتِی عِنْد تِلَاوَةِ آیاتِك»
«آن چنان مرا مترسان که به وسیله آن ترس ناامید شوم و آنگونه مرا بیم نده که در برابرش هراسناک گردم، ترس مرا در تهدیدت و پرهیزم را از اتمام حجت و هشدارت و بیمم را هنگام تلاوت آیاتت قرار ده»
ابلیس و نا امیدی
روع به معنی نگرانی است. بُلسْ به معنی ناامیدی است که برنامه اصلی ابلیس میباشد.
خدایا! مرا بهگونهایی نگران نکن که نا امید شوم!
گاهی اوقات فرد از گذشته و آینده، به میزانی نگران است که گویا هیچ امیدی ندارد. ما باید دغدغه مشكلات و مصیبتها را داشته باشیم اما جهد و کوشش خود را نیز بهكار اندازیم. یعنی در جهت رفع مشكلات تلاش داشته باشیم و در عین حال از رحمت خدا نا امید نشویم .در آیات قرآن کریم نیز وعده به بهشت و وعید به جهنم هر دو آمده است.
گاهی آنقدر از خدا میترسیم که از کمال و رشد و رحمت خدا نا امید میشویم و گاهی آنقدر گستاخ میشویم كه به خود اجازه هر جسارتی را داده و میگوئیم خدا میبخشد.
«وَ لَا خِیفَةً أُوجِسُ دُونَهَا»
خدایا! مرا گرفتار ترسی نکن که دائماً به آن ترس مشغول شوم.
وجس یک اضطراب درونی است. یعنی همه فکر و ذکر انسان آن ترس درونی باشد . اگر خدا بخواهد با مشکلات مرا عذاب کند، پس دل مشغول كردن به ترس فایدهای ندارد . اگر تمام فکر و ذکر ما ترس از گناه باشد، امیدواری به فضل و رحمت و ستر خدا از بین میرود. در حالیكه اگر گناه ما از کوهها بزرگتر و از دریاها گستردهتر باشد، رأفت و رحمت خدا از تمامی آن بیشتر است . ترس و ناامیدی به تنهائی، وسوسه شیطان است و انسان را از حركت پویا باز میدارد.
«وَ لَا تَذَرْنِی فِی طُغْیانِی عَامِهاً، وَ لَا فِی غَمْرَتِی سَاهِیاً حَتَّى حِینٍ»
«و مرا تا زمان مرگم در سرکشی سرگردان و در گرداب نادانیام بی خبر وامگذار»
رها شدن در طغیانگری
خدایا مرا در طغیان سرگردان نگذار!
گاهی انسان خود را مستغنی میبیند و در پیشگاه خالق و در مقابل خلق خیلی دور بر میدارد. خدایا اجازه نده به این وضع دچار شوم خدایا با عافیت به فریادم برس تا در گستاخی سرمستی نكنم!
خدایا در این گردابی که فرو رفتهام، مرا بیپناه رها نکن!
«حتی حین» گاهی آدم تا یك زمان مشخص در گرداب غفلت فرو رفته، و آن زمان برای او قابل بازگشت نیست. باید حواس ما جمع باشد. طغیان، ما را پائین میکشد. از خدا بخواهیم، ما را با ریسمان ولایت نجات داده، اجازه ندهد دچار سهو شده و در آن بمانیم.
گاهی اوقات تا نعمت از ما گرفته نشود، به هوش نمیآییم. البته خدا هشدار میدهد اما نمیفهمیم. بدانیم، مالک خود و دیگران نیستیم، بلکه همگی امانت او هستیم.
خدایا ما را رها نکن تا در این گرداب، اهل سهو و غفلت و بیتفاوتی بمانیم. به مجرد سقوط، با ریسمان ولایت، ما را نجات بده.
«وَ لَا تَجْعَلْنِی عِظَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَكَالًا لِمَنِ اعْتَبَرَ»
«و مرا بر اثر خلافکاریها مایه پند برای پندپذیر و عبرت برای کسی که عبرت گیر است قرار مده»
موجب عبرت
خدایا مرا وسیله موعظه دیگران قرار نده، که به محض مشاهده من، هوشیار شوند!
به عنوان مثال، اگر در گذشته متکبرو سرکش بوده و به همین دلیل به شدت زمین خوردهام، مردم با دیدن من میگویند، از فلانی عبرت بگیر تا چنین عاقبتی نداشته باشی. خدایا مرا واعظ دیگران قرار مده تا از طریق دیدن من موعظه شوند و از زندگی من عبرت بگیرند. عبرت و عبور از یک ریشه هستند مردم در عبرت گرفتن از کسی، وضع او را میبینند و عبور میکنند، اما در موعظه میبینند و گرفتار میشوند و خلاف روش او عمل میكنند.
«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیاتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»[2]
خدایا ما را بهگونهای قرار ده که مردم برای اعمال درست، ما را به یکدیگر نشان دهند نه برای كارهای نادرست كه عبرت گیرند وخلاف آن عمل كنند، عملکرد ما برای دیگران الگو باشد نه عبرت.
«وَ لَا فِتْنَةً لِمَنْ نَظَرَ»
«و ما را سبب فتنه و آزمایش برای کسی که نظر کند قرار مده»
زندگی متعارف
خدایا مردم با نگاه به من، مفتون نشوند!
یعنی عرف عادی در زندگی ما رعایت شود و تفاوت چشمگیر با دیگران نداشته باشد. ما با موجودی زیاد هم، حق نداریم غیر متعارف از بقیه زندگی کنیم.
غیر متعارف یعنی، اگر در زندگی مادی بالاتر از دیگران هستیم، نباید با تبرج و جلوهگری و خودنمایی دیگران را مفتون خود کنیم. همچنین اگر از این نظر نسبت به دیگران پایینتر هستیم، نباید لباسی بپوشیم که به زهد مشهور شویم، که چنین لباسی لباس شهرت است.
معنای دیگر این است که نحوه پوشش، زیورآلات، اثاث منزل و یا نحوه آرایش ما، حواس دیگران را به خود جلب کند، که در این صورت، همه از مصادیق فتنه است. ممکن است در جمعهای خانوادگی لباسی عادی باشد، اما در محیط کار، قطعاً نباید چنین لباسی را پوشید.
خدایا من، دل دیگران را متوجه به خود نکنم، بلكه تنها آنان را به سوی تو سوق دهم. مانند عالِم که با دیدن او انسان به یاد خدا میافتد.
خدایا اگر مردم با دیدن حسن رفتار ما، مدح و ثنای ما را دارند به آنها تأكید كنیم كه این امر لطف خدا است و به حول و قوه حق انجام شده، پس از خدا تشکر کنید، زیرا کار مثبت متعلق به خدا است و فاعل آن تنها یک وسیله است.
«وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیرِی»
«خدایا در انجام و توفیق كار خیر برای من بدل و جایگزین در نظر نگیر »
بدل از من
اگر كار خیری که انجام میدهیم، ذرهای به چشم ما بیاید و برای خود فاعلیتی در نظر بگیریم، خدای سبحان فوراً برای ما، جایگزین قرار میدهد وجای ما را با کسی دیگر پر میکند.
در انجام کارها باید شاکر بوده و وظائفی که خدا به عهده ما گذاشته، به خوبی انجام دهیم و منت خدا را نیز بكشیم تا ما را در آن كار و تكلیف، مستقر و پایدار كند و توفیق انجام آن را از ما نگیرد و بدلی برای ما قرار ندهد.
«وَ لَا تُغَیرْ لِی اسْماً وَ لَا تُبَدِّلْ لِی جِسْماً»
«خدایا اسم مرا تغییر نده و جسم مرا بیمار نکن و برای جسم من بدلی قرار نده»
استقرار در انسانیت
خدایا من حقیقتا انسان بودم پس تو اسمم را از انسان بودن جدا نکن!
اگر مرا از انسانیت جدا كنی در این صورت، نام من به حیوان و یا شیطان تغییر خواهد كرد و من شیطان و حیوانی در قالب انسان میشوم. خدایا اجازه بده من انسان بمانم و انسان بمیرم.
استقرار در سلامتی
جسم ما، وقتی از صحت کامل و حقیقی برخوردار است كه در مسیر بندگی باشد. هنگامی که در انجام طاعت و عبادت خللی وارد میشود گویا در هویت جسمانی ما تغییر ایجاد شده و مَركَب روح ما یعنی جسم، بیمار گشته است.
«وَ لَا تَتَّخِذْنِی هُزُواً لِخَلْقِكَ، وَ لَا سُخْرِیاً لَكَ»
«خدایا مرا مسخره خلق خود، همچنین مورد سخره خود قرار نده»
مورد تمسخر
اصل استهزاء، تعجب است. خدایا بهگونهای نباشیم كه مردم از ما تعجب کنند. به عنوان مثال بگویند: چرا در این سن و سال عقل شما نرسیده و با این روش اشتباه، طی مسیر میكنی؟ آیا انسان عاقل اینگونه بچه داری میکند؟ اینگونه با مردم رفتار میكند؟ اینگونه تجارت میكند؟
پس رفتار ما نباید مایه تعجب دیگران باشد. معلوم است این عدم تعادل، خود یک عقوبت است. افراط و تفریط میكنیم، کارهایی که یک فرد عاقل انجام میدهد را انجام نمیدهیم به این علت، مورد استهزاء خلق قرار میگیریم.
ممکن است فردی تا اواسط عمر در رفتار و تصمیمگیریها متعادل باشد اما بعد، دچار افراط و تفریط شود، لذا مورد تمسخر مردم قرار گیرد. اما مهم این است كه انسان بداند، رفتار او موجب عقوبت خدای سبحان شده است. به عبارت دیگر، تمسخر مردم عقوبت و تنبیه اوست.
«لا تجعلنی متحیرا»
«خدایا مرا متحیر قرار مده»
سرگردانی در زندگی
درخواست میكنم هیچوقت در زندگی متحیر نباشم و رفتار من در همه امور عاقلانه باشد. خدایا دائم الهامات ربانی به من بگوید چگونه رفتار كن، عقل باطن به میدان آمده و الهام به خیر کند.
عدم سرگردانی و عاقلانه رفتار كردن به سن مربوط نمیشود. گاهی اوقات فرد پا به سن گذاشته اما نمیفهمد افراط و تفریط اشتباه است. خدایا من نسبت به تو متحیر و سرگردان باشم، اما نسبت به امور روزمره زندگی توانا و عاقل باشم.
«وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْفَرَاغِ لِمَا تُحِبُّ بِسَعَةٍ مِنْ سَعَتِكَ»
«خدایا طعم فراغت از آن چه دوست داری و به وسعتی که تو می دهی به من بچشان»
لذت فراغت
خدای سبحان فراغتهایی برای ما قرار داده است، اما به جای این که از آن لذت ببریم، توجه به تلخی و سختی آن میکنیم. بدانیم در حال استفاده از نعمات، از خیلی از گرفتاریها فارغ هستیم.
کسی که فرزند دارد، از مصیبت بیفرزندی فارغ است اما، لذت آن لحظه را نمیبرد و دائم سختیها و زحمات بچه داری را مطرح میكند.
خدایا به من بچشان هر لحظه هر نعمتی دارم، شاکر آن بوده و با ورق زدن تاریخ، نگویم گذشتهها بهتر بود.
به عنوان مثال، وقتی فرزند ما كوچك است میگوییم کی بزرگ میشود؟ در حالیكه بزرگترها می گویند قدر الآن را بدانید چرا که، وقتی بزرگ میشوند، مشکلاتشان هم بزرگتر میشود.
«وَ أَتْحِفْنِی بِتُحْفَةٍ مِنْ تُحَفَاتِكَ وَ اجْعَلْ تِجَارَتِی رَابِحَةً»
«خدایا از هدایای خود، یک هدیه خاص به من عطا كن و تجارتم را پر سود قرار بده»
هدایای خاص
خدایا وقتی به زندگی خود نگاه میکنم، هر یک از نعماتم را، هدیه خاص تو بدانم. سالها از خدای سبحان هدیه خاص میخواستم در حالیكه، شاید همین نعمت فعلی كه به من عطا كرده همان هدیه خاص باشد، پس قدر آن را بدانم.
تجارت پر سود
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در این دنیا کاسب و تاجر و در حال سودا و معامله هستیم.
گاهی اوقات نه تنها موجودی ما از بین میرود، بلکه موجودی اطرافیان هم به دلیل عملكرد ما از بین میرود. بعضی اوقات به لطف خدا سود می کنیم و عامل سود دیگران هم میشویم. اما مهم این است كه از خدا بخواهیم معامله پرسودی با خودش داشته باشیم. وقتی با خدا معامله میکنیم بیشترین سود را، خواهیم داشت. معامله با خدا حتی میتواند در این باشد که لیوان آبی به همسر بدهیم، که خدا آن را صد سال عبادت محسوب میكند.
به خاطر خدا به دیگری تبسم کردیم، به خاطر خدا دل کسی را خوش کردیم، یعنی هم کار درست انجام دادیم و هم درست و بدون انتظار کار را انجام دادهایم.
کار درست یعنی عمل صالح و صحیح باشد. درست انجام دهیم یعنی خالص باشد و با خدا معامله کنیم. گاهی اوقات کار ما درست است ولی آن را با خدا معامله نمیکنیم. به همین دلیل خوشحال و با نشاط نیستیم.
از ابتداء صبح بگوییم: خدایا من فقیری در اختیار تو هستم، میخواهم مرا بپسندی، که او، تنها خالص را میپسندد.
«وَ انْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِی لِلْمُؤْمِنِینَ»
«خدایا اگر کینه مؤمنی در سینهام مانده، آن را جدا کن»
دور شدن كینه مؤمن
گاهی اوقات ابتداء میگوئیم فلانی مؤمن نیست، بعد اجازه غیبت او را به خود میدهیم. در حالیكه مؤمن یعنی محب امیرالمؤمنین علیهالسلام پس حق نداریم کینه او را در سینه داشته باشیم.
خدایا در سینه من کینه محبین امیرالمؤمنین علیهالسلام نباشد و اگر بود خودت این کینه ها را از سینهام جداکن.
تاریخ جلسه95/5/25 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] صحیفه سجادیه، دعای 20
[2] سوره مبارکه فرقان، آیه 74