شهید باکری از انسانهای وارسته و خودساختهای بود که با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
زندگی ساده و بیریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی که داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد و از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید.
تواضع و فروتنیاش باعث میشد که اغلب او را نشناسند، او محبوب دلها بود، همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند، او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید.
میگفت: وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود.
دوستان و همسنگران شهید باکری نقل میکنند که به همان میـزان که به فرایـض دیـنی مقید بود نسبـت به مستـحبـات هم تقـید داشـت.
نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خـلوت میکرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند. خواندن قـرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش میكرد.
بخشی از وصیتنامه
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم، ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
یا رب! العفو.
خدایا! نمیرم در حالی که از من راضی نباشی. ای وای که سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم!
یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم.
خدایا! تو قبولم کن!
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعیاش.
عزیزانم! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسههای درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چارهساز ماست.ای عاشقان اباعبدالله!
بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونهها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.