جناب آقای حاج میرزا ابوالفضل ثقفی، نقل کردند: در یکی از شبهای چهارشنبه که با آقای حاج علی حاج فتحعلی و بعضی از دوستان به قم مشرف شده بودیم، پس از زیارت حضرت معصومه سلاماللهعلیها به منزل آقای مجتهدی رفتیم. در همان ابتدای ورود، آقا فرمودند: فوراً یک گوسفند تهیه کرده و برای سلامتی حضرت ولیّ عصر عجّلاللهفرجه ذبح کنید.
بنا به فرمودهی آقا سریعاً با آقای حاج فتحعلی به میدان رفتیم و یک گوسفند فربه از نژادی خاص که در آن زمان فراوان بود خریداری کردیم و به منزل آوردیم.
آقا فرمودند: آقای ثقفی، این گوسفند را خودتان در همین جا ذبح کنید و دعای مخصوص ذبح را هم بخوانید.
سپس آقا داخل اتاق رفتند؛ زیرا طاقت دیدن آن صحنه را نداشتند.
بعد از قربانی کردن گوسفند فرمودند: آن را چهل قسمت کنید و سر کوچه ببرید و به هر کس از آن جا عبور میکرد یک قسمت بدهید. ما هم دستور آقا را انجام دادیم، سپس به مسجد جمکران مشرف شدیم.
صبح که از مسجد بر میگشتیم مجدداً به منزل آقا رفتیم و صبحانه را با ایشان خوردیم. در همین بین، مرحوم آقا فخر تهرانی که در اتاقی در همان منزل سکونت داشتند تشریف آورده و گفتند: دیشب در اینجا چه خبر بوده است؟ گفتیم: چطور؟
گفتند: دیشب دیدم قوچی در اینجاست و پیوسته از فرط خوشحالی بالا و پایین می برد و می گوید: من قربانی حضرت ولیعصر عجّلاللهفرجه هستم؛ کدام گوسفند مثل من است؟ من مثل و مانندی ندارم! آقای مجتهدی فرمودند: بله آقاجان، حضرت حواله فرموده بودند و قربانی را از ما پذیرفتند.
هفتهی بعد که مجددا به منزل آقای مجتهدی رفتیم، آقا فخر با یک گوسفند در ابتدای کوچه ایستاده بودند! وقتی مرا دیدند گفتند: آقای ثقفی، این گوسفند را باید شما ذبح کنید، و من هم گوسفند را ذبح کردم.
آقای ثقفی میگفتند: برنامهی آقای مجتهدی این بود که هر هفته گوسفندی تهیه میکردند و برای سلامتی حضرت ولیعصر عجّلاللهفرجه ذبح مینمودند و پس از طبخ آبگوشت، زائران حضرت معصومه را که به مسجد جمکران مشرف میشدند، اطعام میکردند.[1]
[1]. لالهای از ملکوت، ج2، ص94