انتظار فرج
مرحوم آقا ابوالفضل قهوهچی پیرمرد متقی و با صفا و اهل توسل بود و از جمله کسانی به شمار میرفت که علاقه و ارادت شدیدی به آقای مجتهدی داشت و آقا هم به خاطر پاکدلی و سادگیش شدیداً به او محبت داشتند.
آقا ابوالفضل تعریف میکرد در ایام ماه مبارک رمضان که آقای مجتهدی در کوه خضر بیتوته کرده بودند شبی بعد از افطار به خاطر دیدنشان راهی کوه شدم.
هنگامی که به ایشان رسیدم دیدم بیرون از محوطهی اتاقی که در کوه خضر است نشستهاند و مشغول نغمهسرایی و سیر و صفا، و توسل به حضرت مهدی عجّلاللهتعالیفرجهالشریف هستند، من نیز که عاشق و شیفتهی حضرت بودم با دیدن آن حال عجیب و غریب و توسل ایشان به حضرت، منقلب شدم و بسیار گریستم در حالی که پیوسته حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشّریف را صدا میکردم.
در همین حال یک مرتبه آقای مجتهدی خطاب به من فرمودند:
آقا ابوالفضل بس است دیگر! آیا چشم حضرت بین داری؟!
و اشارهای به سوی ماه کرده و فرمودند: اگر چشمش را داری ببین!!
آن شب قرص ماه کامل بود هنگامی که به آن نظر کردم؛ جمال دلربای حضرت مهدی (روحی فداه) را با یک حالت نیم خیز مثل کسی که میخواهد بر خیزد زیارت کردم، در حالی که با یک دست ذوالفقار! و با دست دیگر غلاف آن را گرفته و کمی آن را از غلاف بیرون کشیده بودند.
سپس آقای مجتهدی فرمودند: ببین آقا ابوالفضل، خود حضرت هم لحظه به لحظه در انتظار ظهورند و تا امر فرج اصلاح نگردد ایشان هم لحظهای آرامش ندارند.
به محض اینکه آن صحنه را مشاهده کردم طاقت نیاوردم و بیهوش روی زمین افتادم.[1]
1] لالهای از ملکوت، ج1، ص361