مقدمه
موضوع بحث واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی یا نگاه درست به زندگی است. شاید علت توجه بیشتر به این موضوع در این ایام این است که در زیارتنامۀ حضرت میخوانیم: «أوضحَ بِکَ الکتاب» (خدا به وسیلۀ تو کتاب خودش را واضح کرده و توضیح داده است) شاید با بارش همین اشکها در مجالس اباعبدالله ذرهای قدرت درک این واقعیتها برای ما میسر شود.
وجود عذابهای مختلف، واقعیتی تلخ
«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىٰ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ»[1]
«بگو: او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد؛ یا بصورت دستههای پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگری بچشاند. ببین چگونه آیات گوناگون را [برای آنها] بازگو میکنیم! شاید بفهمند [و بازگردند]»
واقعیت تلخ این است که عذابها مختلف است. گاهی عذابی از آسمان میآید:«مِنْ فَوْقِكُمْ»؛ اما نه ظاهری، نه مثل عذابی که بر اقوام دیگر آمد؛ بلکه فکر ما درست کار نمیکند، قوّۀ عقلانیت ما فعال نیست و شیطان بر ما مسلط میشود.
گاهی اوقات عذاب از زیر پای ماست: «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ»؛ به این صورت که اسیر دنیا هستیم و در عالم ماده و مادیات فرو میرویم و همۀ همّ و غمّ ما میشود دنیا. عذاب این است که در دریای دنیا غرق شویم و از آخرت و مرگ غافل بمانیم.
گاهی عذاب تفرقۀ قلبی است: «يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا» (بر شما لباس تفرقه میپوشاند.) متفرق میشویم و دائم با هم درگیر هستیم. در مقابل هم میایستیم. دلهایمان به هم نزدیک نیست. هنگامی که ظاهراً با هم احوالپرسی میکنیم؛ اما قلباً از هم دوریم، در عذاب به سر میبریم! دلمان برای دیگران نمیسوزد و از آنها گریز داریم و قلب ما با مؤمنین و خوبان همراه نیست. در این صورت اصلاً زندگی برای ما لذتبخش و گوارا نیست!
«يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا» یعنی گناهی مرتکب شدیم که عذاب آن فتنه، تفرقه، مخالفت و درگیری است! در حالی که شرایط جامعۀ عادی و سالم اینگونه نیست. دوست داشتن دیگران و دلسوزی و همدلیِ با آنها و گسترده کردن سفرۀ دعاهایمان نعمتی است که باید قدردان آن باشیم.
گاهی عذاب این است که خدای سبحان با صدمه وارد کردن به گروهی، گروه دیگر را ناراحت میکند: «وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ». فرد دیگری گناه کرده است و باید معذب شود؛ اما ما هم دچار عذاب میشویم؛ چون در مقابل گناه او سکوت کردیم و هیچ کاری انجام ندادیم.
امنیتساز بودن ایمان خالص، واقعیتی شیرین
«الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»[2]
«آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایتیافتگانند!»
واقعیت شیرین این است که اگر ایمان با شرک آمیخته نشود، امنیتساز است و دغدغه و پریشانی و نگرانی برای ما باقی نمیگذارد. مفسرین میگویند: ظلم در اینجا بهمعنای شرک است؛ چون «إنّ الشّرکَ لظلمٌ عَظیمٌ»[3] . قرآن میگوید: کسی که اعتقادات و عملکرد صحیح دارد؛ یعنی مؤمنی که بر تن ایمان او، لباس ظلم پوشانده نشده و مشرک نشده، همیشه از آرامش روانی بهرهمند است و هیچ نگرانی ندارد :«أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ».
جار و مجرور در«لَهُمُ الْأَمْنُ» مقدم شده است؛ یعنی این افراد از امنیتی خاص بهرهمندند که از این عالم شروع شده است و در آخرت نیز امتداد دارد.
برای مثال در بحث بیماری کرونا، وقتی اعتقادات حقه داریم و مشرک نیستیم، بر این باوریم که:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ»[4]
«و براى هر امّتى اجل و سرآمدى است. پس هرگاه اجلشان فرا رسيد، نه مىتوانند لحظهاى تأخير اندازند و نه پيشى گيرند».
البته این اعتقاد به این معنا نیست که دستورالعملهای بهداشتی را رعایت نکنیم، بلکه آرامش باطنی داریم و از ترسی که موجب جذب انرژی منفی میشود، در امانیم.
عصمتِ ناشی از اعتقادات صحیح، واقعیتی شیرین
یکی از مفسرین میگوید:««اولئک لَهُمُ الاَمن» یعنی خدای سبحان به کسی که اعتقادات حقه دارد و ابداً مشرک نشده و توحید او پایدار است، عصمت میدهد.» البته منظور آن عصمتی نیست که به چهارده معصوم و به حضرات انبیا داده شده، بلکه مراد، عصمت اکتسابی است! همان عصمتی که وقتی از حضرت امام (ره) سؤال کردند:«به نظر شما آیا آیتالله خوانساری عادل است یا نه؟» فرمود: «من گمان کردم شما در مورد عصمت ایشان میخواهید از من سؤال کنید!»
واقعیت بسیار شیرین این است که اعتقادات سالم و بدون شرک، برای ما عصمت ایجاد میکند.
«كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی»[5]
«کلمۀ لا اله الا اللّه حصار من است و هر کس وارد حصار من شود از عذابم در امان است.»
«وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[6]
«ولایت علیبنابیطالب، حصار من است و هر کس وارد حصار من شود از عذابم در امان است»
دژ این اعتقادات به قدری محکم است که نمیگذارد شیطان وارد بشود. در پناهگاه این اعتقادات صحیح، از تیررس بلای شیطان مصون و محفوظ میمانیم.
یکی از مفسرین میگوید: «ظلم در اینجا به معنای شرک است و اصل شرک این است که برای خود نقش قائل شویم و خود را شریک خدا قرار دهیم.»
واقعیت بسیار زیبا و شیرین آن است که کسانی که خدا را دیدند و دیگر هیچ ندیدند، نه خودشان را مؤثر دیدند و نه دیگران را و باور دارند که موثری غیر از خدا وجود ندارد، اصلاً نگرانی ندارند: «أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ».
موحد چو زر ریزی اندر برش
چو شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد به کس
همین است معنای توحید و بس
بیدینی، واقعیتی تلخ
«وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ»[7]
«اگر فرشتگان را بر آنها نازل میکردیم، و مردگان با آنان سخن میگفتند، و همه چیز را در برابر آنها جمع میکردیم، هرگز ایمان نمیآوردند؛ مگر آنکه خدا بخواهد؛ ولی بیشتر آنها نمیدانند!»
قرآن میگوید: اگر بر گروهی ملک نازل کنیم و با چشمهایشان ملائکه را ببینند، مردهها از قبر در بیایند و با آنها حرف بزنند که عالم دیگر حق است، همه چیز را در مقابلشان قرار بدهیم تا به توحید اعتراف کنند، باز هم ایمان نمی آورند!
بسیار میبینیم که افرادی دغدغۀ بیدینیِ فرزندان خود را دارند؛ اما در مجالس اباعبدالله به جای گریۀ بر امامحسین علیهالسلام، برای بیدینی فرزندشان گریه میکنند! در حالی که در مجلس امامحسین علیهالسلام باید برای حضرت گریه کنیم و دعا کنیم که حضرت میل او را تغییر دهد؛ چون حضرات معصومین مبدأ میل افراد را عوض میکنند. مانند سحرۀ فرعون که تا قبل از مراجعه به حضرت موسی در فکر مال و مقام بودند؛ اما یکباره میلشان عوض شد و خدای موسی را طلب کردند.
به حضرت اباعبدالله عرض کنیم: «مولاجان، شما کشتی نجاتید و همه را سوار کشتی خود میکنید، منت بگذارید و فرزند مرا هم سوار کشتی کنید.» دعاهای ما زمینه را آماده میکند تا فرزندان، متدین شدن را انتخاب کنند.
امامرضاعلیهالسلام میفرماید: «یابن الشبیب، إن کُنتَ باکیاً لِشَیءٍ فَابکِ لِلحُسَین». امام رضا علیهالسلام به اشکهای ما جهت میدهد و میفرماید:«اگر میخواهی برای هر چیزی غصه بخوری و گریه کنی، چشمت را برای اباعبدالله خرج کن.» یعنی همۀ احساسات را یک جا ساماندهی کنید. تمام مشکلات با اشک بر مصیبت اباعبدالله حل میشود.
واقعیت تلخ این است که بعضی از افراد حتی مَلَک هم بیاید و در مقابلشان مرده هم زنده شود و با آنها حرف بزند، ایمان نمیآورند و متدین نمیشوند. غصۀ آنها را نخورید و دعایشان کنید.
اهل ظن و گمان بودن، واقعیتی تلخ
«وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ»[8]
«اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ [زیرا] آنها تنها از گمان پیروی مینمایند، و تخمین و حدس [واهی] میزنند».
اگر از اکثر مردم پیروی کنیم، ما را گمراه میکنند؛ چون اکثر مردم اهل یقین نیستند و اهل ظن و گماناند و امور را تخمین میزنند. واقعیت تلخ این است که رزق یقین بسیار کم است و اکثر مردم از این رزق بیبهرهاند.
در روایات نیز آمده که یقین بسیار کم توزیع شده است. امام سجاد علیهالسلام در دعای مکارم الاخلاق میفرماید:
«وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَال.اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِک نِیتِی وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَک یقِینِی»[9]
«و ایمانم را به درجه کاملترین ایمان رسان، و یقینم را برترین یقین گردان، و نیتم را به بهترین نیتها منتهی ساز، و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن. بارخدایا، نیتم را به لطف خود کامل و خالص گردان، و یقینم را بدان گونه که دانی به راه صحیح ببر».
در این عبارت کوتاه دو بار بحث یقین مطرح شده است؛ چون واقعیت این است که اکثریت اهل یقین نیستند و با شک زندگی میکنند. ضرورت یقین داشتن را هم حس نمیکنند؛ به همین علت مضطرب و ناآرام هستند.
واقعیت تلخ این است که اکثریت اهل گمانهزنی هستند. اکثر مردم نقشۀ گمراه کردن ما را دارند نه هدایت. ما را به خود میرسانند نه به خدا! اکثریت خداپرست نیستند، خودشان گمراه هستند و ما را هم گمراه میکنند.
مؤمن غریب است! تعداد کمی واقعاً معرفت دارند، خدا را میشناسند، هدایتشدهاند و میتوانند دیگران را هدایت کنند. اکثریت دنبال دنیا هستند نه خدا و دنیا را برای ما زیبا جلوه میدهند: «يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».
اکثر افراد معرفتی ندارند و فقط با ظنیّات خود زندگی میکنند. همانند داستان آن فیل که مولوی در مثنوی میگوید: «فیلی را از هندوستان آورده بودند، در شبی تاریک یک نفر به پای فیل دست زد، دیگری به عاج و آن یکی به گوش فیل، روز بعد هرکسی از گمان خودش، آن فیل را توصیف میکرد که فیل چگونه حیوانی است!»
تاریخ جلسه: 1400/6/7 ـ جلسه 21
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره انعام، آیه 65
[2]. سوره انعام، آیه 82
[3] . سوره لقمان، آیه 13
[4]. سوره اعراف، آیه 34
[5]. اعیان الشیعه، ج 2، ص 18
[6]. عیون أخبار الرضا، ج 2، ص136
[7]. سوره انعام، آیه 111
[8]. سوره انعام، آیه 116
[9]. صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق