تفسیر آیة الکرسی – جلسه ششم

مقدمه

 

در جلسات پیشین آموختیم در آیة الکرسی اعتقادات الهی نهفته است؛

  1. قیومیت الهی مطلق و نامتناهی است؛
  2. اعتقاد به قیومیت الهی، رنگ زندگی انسان را تغییر می‌دهد. رنگ الهی بسیار خوشرنگ است و رنگ‌آمیزی با رنگ الهی، حال وجودی آدمی را بسیار خوش می‌کند؛
  3. حیات طیب و حقیقی در پرتو ادراک آیه الکرسی هموار می‌شود.

 

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[1]

 

«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست.»

 

تمام مجموعۀ هستی، اعم از آسمانها و زمین فقط خاص اوست. همۀ موجودات ملکوتی و ملکی، زمینی و آسمانی، مِلک خدای سبحان است.

 

  پیام‌ها

 

۱. در عالم فقط یک مالک وجود دارد و همۀ موجودات عبد و مملوک او هستند. مالکیت خداوند از عبودیت بندگان پرده­برداری می‌کند. هیچ موجود آزادی در عالم وجود ندارد. در واقع،  وجه اشتراکی که بین همه موجودات زمینی و آسمانی وجود دارد آن است که ندای عبودیت از آنان بلند است و همگی عبد یک مالک‌اند.

۲. اسامی و صفات خداوند در آیه از مالکیت علی الاطلاق او حکایت می‌کند. خداوند بالفظ «اللَّهُ» معرفی خود را آغاز کرده است و با عنوان «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» از یگانگی خود پرده‌برداری می‌کند. با اسم «حَی» حیات دائمی خود را بیان می‌دارد. قیومیت مطلق با نام «قَیومُ» عنوان می‌شود. «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» حاکی از آن است که خداوند برای مالکیت علی‌الاطلاق ذره‌ای غفلت ندارد.

 

نظارت تام خدای سبحان بر بنده

 

بنده، عبد مالکی است که همواره تحت نظارت اوست و لحظه‌ای آن مالک، بندۀ خود را رها نمی‌کند. قیام و تدبیر امور مملوک خود را عهده‌دار است و لحظه ای از نیازهای بندۀ خود غافل نیست.

«ما» اسم موصولی است که غالبا برای غیر ذوی العقول بکار می‌رود؛ چرا در آیه

مخلوقات خداوند به‌عنوان غیر ذوی العقول ذکر شده ‌است؟

در جواب بیان می‌شود: تمام مخلوقات از شناخت کُنه خداوند عاجزند و حتی ملائکه مقرب هم از شناخت جوهر خداوند ناتوانند. هیچ موجودی به جوهر و عظمت مالکیت خداوند دست نمی‌یابد.

پیامبر اسلام اولین نفر در عالم وجود بود که فرمود:

«مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک»[2]

«آنچنان که شایسته است تو را نشناختم!»

 

ضرورت یکتایی خدای سبحان

 

خداوند در سوره زخرف آیه ۸۴ می‌فرماید:

«هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»[3]

«و اوست آنكه در آسمان‌ها پرستش مى‌شود و در زمین نیز پرستش مى‌شود.»

استادی می‌فرمود: اگر «اله» آسمان با زمین متفاوت بود، در تدبیر امور عالم ناهماهنگی حاکم می‌شد؛ خدای آسمان اراده بارش را می‌کرد؛ اما خدای زمین امتناع داشت و همیشه بین این دو خدا درگیری وجود داشت.

 

آسمان و زمین نهفته در وجود آدمی

 

در تفاسیر عرفانی بیان شده است: روح پنهان در وجود انسان، آسمان وجود اوست و نفس، زمین وجودی او. حضرت امیرالمومنین فرمود:

«أَ تَزعَمُ أنَّک جرمٌ صَغیرٌ وَ فِیک انطَوىَ العالَمُ الاَكبَرُ»[4]

«گمان می‌کنی هویت و جرم تو کوچک است؟ در حالی‌که عالَمی بزرگتر از این عالم در وجود تو نهفته است.»

عالم مُلک و ملکوت، آسمان و زمین وجود انسان است. آسمان و زمین نهفته در وجود آدمی نیز از مملوک بودن خود حکایت می‌کنند. گاه آسمان عقل انسان سرشار از عشق و ارادۀ خوبی‌ها می‌شود که جنس این اراده و عشق ملکوتی است و از جنس ماده نیست. زمین وجودی انسان این اراده و عشق را می‌پذیرد و با آنها درگیر نمی‌شود، چرا؟

چون هر یک از آسمان و زمین عبد و مِلک یک معبود حقیقی‌اند. اگر آسمان وجود انسان خواستار بارش اراده و فیض باشد، زمین در مقابلش موضع‌گیری ندارد؛ بلکه این فیوضات الهی را قبول می‌کند؛ چون هر دو تحت تصرف یک مالک قرار دارند.

 

حکایت عمل جوارح، از عبودیت

 

افعالی که از اعضاء و جوارح آدمی صادر می‌شود؛ حکایت از عبودیت و مملوکیت خود دارند.

«العَبدُ وَ ما فِی یَدِهِ كانَ لِمُولاهُ‏»[5]

«عبد و آنچه در دست اوست، مِلک مولای اوست.»

بندۀ الهی تمام موجودی و دارایی خود را به نام خداوند سند می‌زند و فقر و نیاز دائمی خود را اعلام می‌کند. در واقع، هر فعل خیری که از انسان صادر می‌شود، متعلق به خداست. بنده، فقیر الی الله است و چیزی از خویش ندارد. صفر تا صد توفیقات او از ناحیه خداوند است.

همۀ موجودی انسان مال خداست. نیات خیری که در آسمان عقل و قلب انسان کاشته می‌شود و به رویش می‌رسد، کاشت و رویش این نیات خیر هم از آن خداست. «خدا به دلم انداخت»؛ یعنی تمام نیات و ارادۀ خیر از الهامات ربانی است. خداوند مالک، این نیت خیر را در وجود مملوک و عبد خود به جریان در می‌آورد.

 

افعال کمالی منسوب به خداست

 

حقیقتاً تمام افعال وجودی انسان به خداوند نسبت داده می‌شود؛ اما افعال عدمی از آن جهت که وجودی ندارند منسوب به خداوند نیستند. مانند معصیت، گناه و غفلت که نماد امور عدمی است و به خود فرد بازگردان می‌شود. خداوند منزه است از آنکه نقص و غفلت داشته باشد. خداوند کمال مطلق است، از کمال مطلق فقط کامل صادر می‌شود؛ پس همه افعال کمالی به او منسوب است. خداوندی که مالک حقیقی است و ذره‌ای نقص ندارد، کمالات را برای بنده‌اش می‌پسندد تا از نقصان مبرّا شود.

او مالک کامل است و صاحب کمالات تامه؛ از این رو فقط در ملک خود جلوه‌گری کمالات را اراده می‌کند. برای مثال، مهندس فوق تخصصی که از بهترین دانشگاه‌های دنیا تخصص معماری خود را گرفته­ است، همۀ علم و دانش خود را در هنگام معماری خانه بکار می‌گیرد تا فقط خوبی‌ها و کمالات در آن مشاهده شود. اگر خانه خیلی معمولی ساخته شود تعجب افراد را بر می‌انگیزد؛ زیرا این معماری با تخصص او تناقض دارد. در واقع این فرد که خلقی از مخلوقات خداست، تمام علم و دانش خود را در هنگام ساخت خانه به نمایش می‌گذارد، حال خداوند که مالک علی اطلاق است با خلقت انسان، قدرت و کمالات خود را در عالم به ظهور می‌رساند تا وحدانیت و یکتایی او بروز کند. انسان که مِلک خداست، باید آینه صفات و کمالات الهی شود.

 

ملکیت مطلق الهی نماد قیومیت

 

بعضی از مفسرین گویند: آیه «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» نماد اسم قیوم خداوند است. خداوند سبحان کمال مطلق است، قیام به امر بنده‌اش، می‌کند و مِلک، طبق نظر مالک بنا می‌شود. در مِلک خداوند فقط زیبایی و کمالات عیان است.

هر نقصی در مِلکیت خداوند ایجاد شود از آنِ خود فرد است؛ مالک، هیچ نقصی در ملک خود ایجاد نمی‌کند. مالک با طراحی مِلک خود، کمالات را در او ترسیم می‌کند. به‌میزانی که انسان خود را تحت مِلکیت الهی بداند، باید از هر گونه نقصی پیراسته شود. گفتنی است هر گونه تخریبی در ملکیت انسان، بواسطۀ بروز منیت و انانیت اوست. منیت، مانع آبادی و رشد مملوک الهی می‌شود.

خداوند در حدیث قدسی فرمود:

«كُنْ لی أكُنْ لک»[6]

«برای من باش، تا برای تو باشم.»

الهی تو را دارم، چه کم دارم، چه غم دارم؟

در روایت وارد شده است: در رکوع مستحب است که عبد گردنش را صاف نگه دارد؛ یعنی خدایا! این عبد فراری به پناه معبود خود برگشته است؛ مملوکی که گریزپای بود و دائماً از مملوکیت خود فرار می‌کرد! در واقع با زبان بدن خود می‌گوید:خدایا! این مملوک برگشته است تا گردن او را بزنی! امام صادق علیه السلام می‌فرماید: در باطن رکوع، مملوکیت مصلّی نهفته است و از خداوند درخواست دارد که گردن او را بزند.

بندۀ فراری با خود زمزمه می‌کند:

«إِلَى مَنْ یذْهَبُ الْعَبْدُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاه‏»[7]

«عبد بسوی چه کسی غیر از مولای خود پناه ببرد؟»

 

عرضۀ بنده بر خدای سبحان

 

در واقع بنده با این فراز، خود را بر خداوند عرضه می‌کند. اگر بنده‌ای بخواهد بیشترین سود را در تجارت‌گاه این عالم کسب کند، باید همواره خود را مملوک خداوند بداند و از مالکیت او خارج نشود. مملوک خداوند هیچ نقش و وجودی برای خود بطور جداگانه قائل نیست؛ همۀ کمالات خود اعم از امور مادی و معنوی را مِلک خداوند می‌داند.

اگر انسان در جاده عبودیت، مالکیت علی اطلاق خداوند را بیابد، سِیر زندگی او تغییر می‌کند و همواره اعتماد و توکل بر او دارد و با تمام وجود اعلام می‌کند که مالک حقیقی، امور مملوک خود را به بهترین صورت عهده‌دار است و جزء جزء زندگی او را در کل عوالم تأمین می‌کند.

«إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ»[8]

«زندگى حقیقى، همان سراى آخرت است.»

 

زندگی سرشار از برکت در سایه‌سار مملوکیت

 

مالکیت خداوند اقتضا می‌کند که زندگی مملوک سرشار از برکت باشد. انسانی که خود را مِلک خداوند می‌داند، با تغییر عالم، طوق بندگی و مملوکیت خود را حمل می‌کند؛ یعنی در کل عوالم اعم از دنیا و عالم برزخ و قیامت، مالکیت خداوند را شاهد است. در پندار او عوالم عوض می‌شود؛ اما مالکیت خداوند ادامه‌دار و بدون تغییر است.

 

تلازم مملوکیت و افزایش توان

 

قبول مالکیت خداوند در اعتقادات انسان تأثیرگذار است و اعتماد بر خداوند در او قوّت می‌یابد. مسلماً اعتقاد و بیان «تَوکَّلتُ عَلَی اللّه» در پی قبول مالکیت خداوند رقم می‌خورد.

«تَوَکّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ»[9]

«و بر (خداى) زنده‌اى كه هرگز نمى‌میرد توكّل كن.»

قبول مالکیت خداوند، انسان را به نگرش توحیدی سوق می‌دهد و با ندای «نعم الوکیل» مسیر خود را ترسیم می‌کند؛ از این رو بسیاری از اضطراب‌ها، نگرانی‌ها و افسردگی‌ها از زندگی انسان دور می‌شود. خداوند مالک، به انسان قدرت عجیب و غریب عطا می‌کند. گفتنی است تمام این قدرت‌ها منوط به بندگی خداوند است.

 

سستی چرا؟!

 

سوالی که ذهن را مشغول می‌کند که چرا ناتوانی و سستی و درماندگی در عرصه‌های زندگی انسان مشاهده می‌شود؟ چرا آبروی او مورد خلل قرار می‌گیرد؟ چرا کم‌روزی و عاجز است؟

در جواب بیان می‌شود: به‌میزانی که انسان از جادۀ بندگی خارج شود، توان و قدرت خود را از دست می‌دهد؛ یعنی بندگی وسیله‌ای برای قدرت و توانمندی و شادکامی اوست که با اتصال به سرچشمۀ قدرت، بی‌نهایت و مقتدر می‌شود.

 

تساوی مالکیت خدای سبحان بر بندگان

 

مالکیت خداوند برای همۀ انسانها مساوی است؛ از این رو تعظیم و کرنش فقط در مقابل خداوند معنا دارد. هیچ ملکی فخر فروشی و منت‌گذاری بر مملوک دیگر ندارد. چنین انسانی هیچ‌گونه ذلت و خواری در مقابل خلق را برای خود نمی‌پسندد؛ چراکه همۀ انسانها را مملوک و عبد خداوند می‌داند. در نگاه دیگر هر کدام از انسانها مملوک مالکی هستند که سلطنت‌بخش است.

«قُلِ اللَّهُمَّ مالِک الْمُلْک»[10]

«بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى.»

در روایت وارد شده است: خداوند به فردی که در تعقیبات نماز سورۀ مبارکه حمد، آیةالکرسی کامل و آیه شَهدَاللّه[11]، و قل اللهُمَّ مالک الملک» را به ترتیب می‌خواند، هفتاد بار نگاه می‌کند. هفتاد عدد کثرت است؛ یعنی در هر نگاهی چقدر از خلق بی‌نیاز می‌شود! بندۀ مورد توجه خداوند، احتیاجی به خلق ندارد. مالکیت خداوند اقتضا می‌کند در هر نگاهی، بندۀ خود را متخلق به فضائل اخلاقی کند. خداوند مالک، در هر نگاهی سرمایه و دارایی می‌بخشد.

 

رابطۀ معرفت به مالکیت الهی و همت متعالی

 

انسان با معرفت به اسم «مالک» دارای همت متعالی می‌شود؛ اما همت متعالی به چه معناست؟

۱. خداوند مالک الملک، به انسان سلطه بر نفس را عطا می‌کند؛

۲. او دارای سلطنت است، بندۀ خود را صاحب سلطنت می‌کند؛ سلطنت بر زبان را به او عطا می‌کند که مراقبه بر گفتار خود داشته باشد، تسلط بر گوش که هرچیزی وارد گوش او نشود، سلطه بر قلب که هر فکری بر قلب او خطور نکند. خداوند سبحان سلطنت عریض و طویلی برای مملوک خود رقم می‌زند، تا دارای علوّ همت شود.

 

رابطۀ ملکیت الهی و دریافت دائم کمالات

 

مِلک تحت نظارت خداوند، دائماً آباد و در حال دریافت کمالات است. خداوند رئوف و رحیم، نهایت لطف و عنایت را به ملک خود دارد و مانع خراب شدن آن می‌شود. خداوند مالک، ویرانگری و آشفتگی را برای مِلک خود نمی‌پسندد؛ از این رو کامل‌ترین و زیباترین اجرائیات را برای ملک خود پیاده می‌کند.

انسان تحت ملکیت خداوند با تمام وجود می‌یابد که همۀ افراد مملوک خدا هستند؛ از این رو هیچ نقش و وجودی برای خود و دیگران قائل نیست و در هر گونه خدمات‌رسانی، اذن خداوند را مشاهده می‌کند.

 

مملوکیت خداوند و دوری از منیت

 

به‌راستی انسانی که به مملوکیت خود واقف شود؛ هیچ گونه ادعا و منیتی ندارد؛ چرا که نقش خود را در عالم، بعنوان نامه‌رسان و مأموری می‌داند، که خدمات رسانی به خلق را در قالب هدیه خداوند، به انجام می‌رساند؛ پس از سرمایه و دارایی خود هیچ گونه خرجی ندارد؛ بلکه تمام توفیقات او از مال الهی صورت می‌گیرد.

 

مالکیت کاذب، منشأ منیّت

 

گفتنی است تمام ادعاهای نفسانی و منیت‌ها از مالکیت کاذبی صادر می‌شود که فرد برای خود قائل است! خداوند دائماً اعطای سلطنت دارد؛ اما منوط به این که، بنده در بندگی خود مستقر باشد.

اگر سلطان ما را بنده باشی

همه گریند و تو در خنده باشی

همه مشتاق دیدار تو باشند

تو صد پرده به رو افکنده باشی

به‌راستی انسان مملوک، بر تمامی اعمال و اقوال و احوال خود مُهر و امضای خداوند را مشاهده می‌کند. بنده‌ای که در مِلکیت خداوند صادق است و پذیرای تصرفات الهی است، زیباترین ترسیم بندگی برای او ایجاد می‌شود. زیباترین تصرفات خداوند در یاران امام حسین علیه السلام نمودار شد.

تصرفات الهی انسان را جزو انصار و اعوان امام زمان قرار می‌دهد و او را جاودانه می‌کند. اصحاب امام حسین علیه‌السلام در زمرۀ معصومین نبودند؛ اما جاودانه شدند! چون با بندگی خاص و قبول محض ولایت، سند بهترین‌های عالم برای آنان زده شد، به مانند حبیب‌‌بن‌مظاهر که در جادۀ بندگی عبد مولای مقتدر بود؛ از این رو در سن هشتاد سالگی مقتدر شد.

 

تاریخ جلسه:1402/1/5 جلسه: ششم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. سوره بقره، آیه 255.

[2] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏68، ص: 23.

[3]. سوره زخرف، آیه ۸۴.

[4]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‏2، ص 41.

[5]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏88، ص 15.

[6]. الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى)، ص 162.

[7]. مفاتیح الجنان، ابوحمزه ثمالی.

[8]. سوره عنکبوت، آیه 64.

[9]. سوره فرقان، آیه .58

[10]. سوره آل عمران، آیه 26.

[11]. سوره آل عمران، آیه .18

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *