مقدمه
به لطف حضرت حق در محضر حضرت امیرالمومنین مبحث ارتباطات سازنده را پیگیری میکردیم. از بزرگترین الطاف الهی در زندگی هر انسانی اجازۀ مانوس شدن با افراد و برقراری ارتباط با دیگران است که در نزد بزرگان برقراری این ارتباط آداب و فنون خاص خود را دارد. اگر روابط با دیگران صحیح انجام شود، بیشترین میزان رشد را برای آدمی خواهد داشت و اگر به شکل نامناسبی انجام شود، موجب خسارت و تضییع موجودی انسان خواهد شد.
به همین جهت علیرغم این که گمان میشود ارتباطات نیاز به آموزش ندارند؛ انسان با حضور در محضرحضرات معصومین متوجه این امر میشود که برای جزئیترین شکل ارتباطات نیز نیاز به آموزش دارد. در نهایت، این آموختهها موجب پرش و صعود انسان میشود؛ به همین جهت یادآوری میکنم که هدف در آموزش و برقراری ارتباط سازنده اصلاح و خودسازی است نه اصلاح و تغییر رفتار طرف مقابل؛ زیرا از طریق یک رابطۀ صحیح شاکلۀ انسان و شخصیت او به نحو مناسبی ساخته میشود.
در ارتباطات صحیح اساس کار باید بر این باشد که علاوه بر ایجاد سلامت در رابطه، انسان تلاش کند تا مایۀ سرور و خوشحالی اطرافیان خود باشد. گاه آدمی تنها به سلامت ارتباطات خود فکر میکند؛ به این معنا که میخواهد از ناحیۀ او به طرف مقابل هیچگونه آسیب و خسارتی وارد نشود و دیگران از دست و زبان و اعضای او در امان بمانند؛ هیچگونه رفتار ناسالمی از او مشاهده نشود و از جانب این فرد به دیگران ضرری نرسد؛ این امر لازم است؛ اما کافی نیست. این رکن اساسی ارتباطات است که دیگران از دست یکدیگر در امان باشند و سالم بمانند و هیچ صدمهای به افکار و رفتار و احوال آنها از طریق این انسان وارد نشود. علاوه بر این خوشحال نمودن اطرافیان در برقراری ارتباطات ضروری است.
شاد كردن دیگران
«مُرْ أَهْلَک أَنْ یرُوحُوا فِی کسْبِ الْمَکارِمِ وَ یدْلِجُوا فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ»[1]
«خانوادهات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شبها در رفع نیاز خفتگان بكوشند.»
امام میفرماید: به خانوادهات دستور بده تا صبح خود را با کسب کرامتها شروع کنند. این سخن به این معناست که همت ایشان بر این باشد تا روز خود را برای کسب کرامت خاصی آغاز کنند و از امتیاز جدیدی بهرهمند شوند. اینکه امام در ادامه میفرماید: «شب را در رفع نیاز خفتگان بکوشند.» به این معناست که انسانی که به او کمک میشود از کاری که دیگران برای او میکنند، آگاه نشود. شاید حتی از نیاز خودش مطلع نیست و اگر مطلع هست برای رفع نیازش اقدامی نمیکند؛ گویا که خوابیده است. در ادامه حضرت میفرماید:
«فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِک السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَیهَا کالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّى یطْرُدَهَا عَنْهُ، کمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الْإِبِلِ»
«سوگند به خدایى كه تمام صداها را مىشنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان كه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.»
در این عبارت شاید علت قسم حضرت آن باشد که شاید خیلی از مخاطبین امام باور نمیکنند که اگر باور میکردند اصلا نیاز به قسم خوردن ایشان نبود. بنابر فرمودۀ حضرت هر انسانی که در قلب فرد دیگری، خوشی را به ودیعه نهد؛ یعنی او را باطناً خوشحال کند، خدای سبحان حقیقت آن خوشی را به صورت لطف و محبتی به او بازمیگرداند.
این لطف و محبت خداوند در زمانهای مصیبت و ناخوشی در زندگی چنین انسانی نقشآفرین است. به عبارت دیگر فردی که خوشی بر قلب دیگری وارد کرده است، اگر خودش گرفتار اندوه شود، آن خوشحالی که به دیگران رسانده است، برای او پسانداز و به طرف خود او جاری میشود، مانند آبی که از بالا به پایین میریزد؛ برای ریزش آن لزومی ندارد کاری انجام شود. آنقدر خوشی بر زندگی و احوالات این فرد جریان پیدا میکند تا بالاخره او را از این مصیبت جدا کند.
انواع ایجاد سرور
پس باید قرارمان براین باشد که در ارتباطات سازنده علاوه بر آسیب نرساندن به افرادی که با آنها در رابطهایم به نوعی آنها را نیزخوشحال کنیم. البته باید گفت افراد در خوشحال شدن و احساس رضایتمندی متفاوتاند. بعضی افراد با دعا کردن شاد میشوند؛ اگر ایشان متوجه شوند که دعاگو دارند، احساس خوبی خواهند داشت. گروه دیگری از مردم با تعریفها و ذکر کمالاتشان شاد میشوند و احساس رضایتمندی پیدا خواهند کرد. در میان سالمندان به تجربه دیده شده است که اگر مقید باشیم به یادآوری و بازگویی خدماتِ این بزرگان و آموزشهایی که از ایشان گرفتهایم، موجبات تعجب و شادی آنها را فراهم کردهایم. این گروه وقتی متوجه میشوند که دیگران خدمات چندین سال پیش آنان را به یاد دارند، هنوز در بین مردم مطرح و دارای احترام هستند، از یادها نرفته و فراموش نشدهاند، حس شادی وخوشحالی در آنها موج خواهد زد و روح و روان ایشان از زنگارها زدوده میشود.
گاه نحوۀ تکریم انسان فردی را خوشحال میکند؛ گاه گفتار او، دیگری را خوشحال میکند، گاهی اوقات رفتار آدمی، دیگری را خوشحال میکند، چه بسا شیوۀ تفکر فرد باعث خوشحالی گروهی میشود. در این میان آنچه بسیار مهم است این است که انسان باور کند انرژی او برای خودش ذخیره میشود و به دیگری منتقل نمیشود.
ایجاد سرور بدون منّت
باید توجه داشت که خوشحال کردن دیگران با منت همراه نباشد؛ نباید تصور کرد خدمتی که انجام شده بسیار مهم و قابل ذکر است. باور اصلی این است که این انرژی بازگردان عجیبی برای خود فرد عامل دارد و کپی این خدمت و خوشحالی به دست افراد دیگر میرسد؛ قطعاً اصل آن به خود انسان برمیگردد.
ضوابط شاد کردن دیگران
افراد مختلف را میتوان از راههای مختلف خوشحال کرد؛ ولی باید دقت داشت که این خوشحالی از راه حلال و برای محارم باشد. در مورد نامحرم این خوشحالی ذکر نشده است و درست و بهجا نیست. با نامحرم تنها به صورت محترمانه باید برخورد کرد و همین رفتار کفایت میکند. گاهی اوقات خوشحال کردن نامحرمان منجر به ناراحت کردن دائمی خانوادۀ ایشان میشود. چهبسا فرد نامحرم دچار مقایسه و خدای نکرده نیّت حرام شود.
حتی اگر طبق عادت همیشگی یک ذکر، مثل «الحمدلله» هم بلند گفته شود و نامحرم بشنود، امکان دارد با خود فکر کند خانم من یک الحمدلله هم به زبانش جاری نمیشود! در نتیجه باید دقت کرد که همین ذکر را هم نباید هر نامحرمی بشنود؛ زیرا ممکن است فوری فرد را با همسر خود مقایسه کند. گاهی اوقات شنیدن همین الحمدلله گفتنها برای عدهای بیفایده است و در خانواده ایجاد فتنه میکند. باید به خاطر داشته باشیم که این مبحث در مورد ارتباط با محارم است و قرار بر خوشحال کردن جمع سالمی است که با ما ارتباط دارند.
راهکار زدودن گرفتاری از خود
اگر دیده میشود که بعضی از اطرافیان در گرفتاریهای خود متوقف شدهاند، یا بهطور مثال ایشان چندین سال پیش عزیزی را از دست داده و هنوز افسرده و دلزده از زندگی هستند، یا سالهاست که درگیر مشکلی هستند که برایشان پیش آمده است؛ هنوز ذهنشان درگیر مسائل مختلفی است که بر سر راهشان قرار گرفته شاید برای این است که نمیدانستند باید دیگران را خوشحال کنند. اگر بهخوبی بتوانند دیگران را خوشحال کنند؛ بهراحتی از مصیبت خود میگذرند.
برای مثال اگر فردی مالی را از دست داده است، به جای شکوه و شکایت، شاکر است و میگوید: «الحمدلله که به جسم و جان و عزیزانم صدمهای نخورده است!» و اگر صدمۀ جسمانی پیش آمد میگوید: «الحمدلله که دینمان سالم مانده است!» چنین فردی با غصهها درگیر نیست و دیگران را هم درگیر نمیکند.
شادکردن پنهانی
نکتۀ قابل توجه آن است که باید بدانیم علاوه بر خوشحال کردن ظاهری افراد، راههایی برای شادکردن پنهانی افراد هم وجود دارد. برای مثال اگر نقائص فرد حسودی که خود متوجه این نقص نیست، یا فرد تنگنظری که متوجه عیب خود نیست، یادآوری میکنیم، نمیپذیرند؛ باید بسیار پنهانی برای چنین افرادی دعا کنیم و برایشان صدقه بدهیم.
مهم آن است که فرد حسود یا تنگنظر و … نباید بدانند که برای ایشان کاری انجام میشود. همۀ این امور پنهانی در نهایت موجب سرور میشود. چنین فردی روزی متوجه میشود و میبیند که حالش خوب است و دیگر حسادت ندارد. گاهی اوقات به دلیل حسادت فردی به فرد دیگر، سفر گروهی به هم میریزد؛ زیرا این فرد حسود با نگاهش و تیر حسادتش آن فرد دیگر را اذیت میکند؛ دیگران نیز متوجه این موج منفی میشوند، اگر حال فردی خوب نیست این امر موجب میشود که حال گروهی نیز خراب شود. چنین انسانی به حسود بودن خود معترف نیست، چه بسا متوجه عیب و نقص خود نیست؛ اما بیماریاش کهنه و ریشهدار است! پس بایستی برای او دعا کرد تا همه از شرّ حسادت او در امان باشند.
دعا برای دیگران
در مکتب ما دعاکردن برای دیگران از اهمیت بهسزایی برخوردار است. هیچکس با زبان دیگران گناه نکرده است؛ پس اگر دیگران در حقش دعا کنند بهزودی اجابت میشود. اگر فردی برای دیگری دعا کرد با این دعا خوشی را به زندگی او برده است. بازگردان این خوشی به زندگی خود او بازمیگردد.
نکته قابل توجه اینجاست که همۀ انسانها خواهان یک زندگی خوش هستند. هیچکس نمیخواهد به مصیبتی دچار شود و در غم این مصیبت بماند. اگر به صورت اطرافیان خود بنگرید؛ متوجه میشوید آمار افسردهها بسیار بالاست. شاید به قولی «افسردهدلی افسرده کند انجمنی را» برای این که جمعی گرفتار افسردگی نشوند، باید انسانهای آگاه هرکاری که میتوانند برای دیگران انجام دهند. چهبسا اطرافیان انسان بعضی از خدماترسانیها را متوجه شوند و چه بسا متوجه هم نشوند؛ ولی وظیفه این است که این امور در حقشان انجام شود.
علت تداوم غصهها
در زندگی همه انسانها مشکلاتی دیده میشود؛ بعید است که زندگیها بیمشکل باشد؛ اما مهم این است که وقتی دیگری توسط انسان خوشحال شود آن خوشحالی در زندگی این فرد جاری میشود و مانع ورود ناخوشیها به زندگی است. وقتی تلاشی برای شاد کردن دیگران صورت نگیرد، افراد در گرفتاریهای خود باقی میمانند؛ زیرا عادت نداشتهاند دیگران را خوشحال کنند. وقتی فردی چنین بود اسیر گرفتاریها میشود و همین سبب اذیت و آزار اوست؛ سپس جسم و روح او آسیب میبیند.
بازتاب شادکردن دیگران
پس قرارمان براین باشد که با رفتار، گفتار و مَنِش خود به اطرافیان آسیب نرسانیم و هرآنچه موجب خوشحالی آنهاست، برایشان فراهم کنیم؛ این امر بسیار هم کمهزینه است! برای مثال خوشحال کردن کودکی در حال گریه، با چند شکلات ساده باعث برگشت همان خوشی؛ چه بسا بیشتر به زندگی میباشد. به همین آسانی خوشحال کردن دیگران بدون صرف هزینه موجب انعکاس خوشی در زندگی آدمی میشود. لازم نیست پرداخت بدهی و وام افراد را به عهده گرفت، شاید به علت نداشتن توان مالی، امکان کمک مالی به دیگران را نداشته باشیم؛ اما میتوان به فرد بدهکار امید داد و برایش دعا کرد.
شاید بتوان برای افراد کمروزی سورۀ واقعه خواند و به نیت رسیدن روزی به همۀ افراد کمروزی و بسط روزی برای همۀ افراد توانگر دعا کرد و ختم این سوره مبارکه را گرفت! برای خدای قادر، اجابت آن کاری ندارد. به جای این که برای یک نفر دعا کنیم؛ دعای خود را گسترده سازیم و برای همه دعا کنیم. مطمئناً به پاس چنین گستردگی در دعا، حال خوبی نصیبمان خواهد شد.
به امانت گذاشتن سرور در قلب دیگران
واژۀ «أَوْدَعَ» در این حکمت بهمعنای ودیعه و امانت است. شاید علت این که انسان مأمور است سفرۀ دعایش را بسیار گسترده بیاندازد، همین است که قرار است سرور را در قلب دیگران به امانت بگذارد؛ به این معنا که این سرور از آن خود اوست و از او چیزی کم نمیشود. به همین جهت به جای دعا برای هدایت یک نفر، دعا کنیم:خدایا! همۀ گمراهان عالم را با عافیت، بهسرعت، باسهولت و حُسنعاقبت هدایت کن زیرا هدایت یک یا چند نفر و یا همۀ مردم برای خداوند یکسان است.
ریای مستحب!
لازم نیست برای دیگران بازگو کنیم که در حقشان دعا کردهایم. گرچه گاهی اوقات با گفتن اینکه در حق آنها دعا کردهایم به آنان احساس شخصیت میدهیم و حس خوشِ دیدهشدن را در ایشان پدیدار میکنیم. چه بسا بازگو کردن اینگونه دعا کردن، نوعی ریای مستحبی به حساب آید.
گاهی برای بعضی از افراد سخت است که بشنوند دیگران دعایشان کردهاند؛ زیرا ایشان با اینکار احساس دِین میکنند. گاهی اوقات بعضی از افرادِ گرفتار، وقتی متوجه شوند که یادشان بودید و برایشان دعا کردید؛ از شما پوزش میطلبندکه چرا حواس شما را بابت گرفتاریشان پرت کردهاند و شما مجبور شدید دعایشان کنید! برای همین لازم نیست به این افرادی که اذیت میشوند، بگویید دعایشان کردید؛ همین که بعد خوشحالی ایشان و رفع گرفتاریشان اعلام خوشحالی کنید، کافی است.
همین مقدار که خدا را شکر کنید و بگویید: «الحمدلله مشکلت برطرف شده، حتما دعاگوی تو حضرت ولی عصر بودند.» کافی است. این نوع گفتار باعث میشود که به ما احساس دِین نکند. باید دانست که همه دعاهای انسان تا امضای حضرت ولیعصر بر آن نباشد؛ به اجابت نمیرسد و بالا نمیرود؛ پس برای دعای خودمان به تنهایی نیز هیچ ارزشی قائل نباشیم.
تقویت خوشبینىها
امیرالمؤمنین نکتۀ دیگری را در ارتباطات آموزش میدهد:
«مَنْ ظَنَّ بِک خَیراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ»[2]
«چون كسى به تو گمان نیك برد، خوش بینى او را تصدیق كن.»
اگر کسی گمان میکند از طرف ما دعا میشود؛ پس او را دعا کنیم. اگر کسی گمان میبرد وقتی از فردی کمک بخواهد حتماً پاسخ مثبت میگیرد؛ پس لازم است در حد وُسع، نیاز او برآورده شود. اگر کسی گمان میکند فردی امانتدار خوبی است و اگر حرفی را مطرح کرد، یقین دارد که افشا نمیشود؛ پس لازم است فرد امانتدار گمان او را محقق کند. اگر دیگری گمان میکند در مشکلی که برایش پیش آمده کمک میشود؛ باید گمانش را تصدیق کرد.
اگر کسی گمان میکند با ثبت نام در کلاسی مطالب جدیدی یاد میگیرد، استاد آن کلاس نباید به مطلب تکراری بپردازد و لازم است ظن خیر او را محقق کند. این فرد نسبت به استاد کلاس این گمان را داشته و بهطور مثال میگوید این استاد یافتههای جدیدی از نهج البلاغه دارد؛ اگر این استاد مطالب تکراری را بگوید؛ گمان خیر شاگردانش را محقق نکرده است. افرادی که در سخنرانیها شرکت میکنند؛ خواهان آنند که مطالب تازهای یاد بگیرند؛ پس لازم است که سخنران ظن ایشان را تصدیق کند.
حتماً فردی که به مهمانی دعوت میشود خواهان احترام است و گمان میبرد که اکرام خواهد شد؛ طبق این عبارت ظن افراد باید تصدیق شود.
درک متقابل
هنگامی که افراد ازدواج میکنند قرار ایشان از ازدواج این است که به آرامش و راحتی برسند. زن و مرد فرقی نمیکند؛ مثلا گمان میکرده که از این طریق به آرامش کامل و به کمال میرسد و یا فکر میکرده است که همسرش آدم قانعی است، گمانهای او باید محقق شود. اگر آقا یا خانمی هر کدام اینگونه فکر کنند که همسرشان فرد توانمندی است باز هم باید گمانشان محقق شود و فرد در حالت توانمندی بماند.
اگر مردی فکر میکند وقتی با یک دنیا مشکل به خانه بیاید، باز هم در کنار همسر خود به آرامش میرسد؛ باید ظنش تصدیق شود و به خواستۀ او جامۀ عمل پوشانده شود. اگر فکر میکند الان که گرفتار مشکلی شده است، حتماً همسرش او را سرزنش نمیکند، باید گمان همسر را تقویت کرد.
درک افرادی که اسرار و یا مشکلات خود را با دوستانشان مطرح میکنند تا آرامش کسب کنند، مثال دیگری در این زمینه است. ایشان توقع دارند تا مشکلاتشان توسط دیگران فهمیده شود. آنها با این احساس که مسلماً طرف مقابل زبان او را میفهمد و او را درک میکند، از دردهایش صحبت میکند؛ پس باید زبان او را فهمید و درکش کرد.
این گمانهایی که افراد در مورد ما و افراد شبیه به ما دارند، آبرویی است که خدا به ما و امثال ما داده است که میتوان این آبرو و اعتبار اهدایی خداوند سبحان را حفظ کرد یا از بین برد. نباید شخصیتی که خدای سبحان برای ما و امثال ما ساخته است، به واسطۀ عملکرد نادرست تخریب کنیم.
ضرورت حفظ عطیۀ الهی
هرکس به دیگری هر گمان خیری دارد، این گمان خیر را عطیه الهی بداند و باید این گمان خیر را حفظ کند. «فَصَدِّقْ ظَنَّهُ»؛ به این معناست که در ارتباطاتی که افراد با دیگران دارند؛ این خود افراد هستند که شخصیتشان را با آموختههایی که در اختیار دارند با کمک و حول و قوۀ الهی حفظ یا تخریب میکنند. لازم است گمانهای خیر را محقق کرد. اگر کسی گمان کرد بعد از پوزش خواستن عذر او مورد قبول واقع میشود؛ باید عذرش پذیرفته شود. نباید آنچه که افراد در مورد ما گمان میکنند، نادیده بگیریم. بهطور حتم بعد از این رفتار دنیای ارتباطات بسیار تغییر خواهد کرد.
برای تأکید بیشتر باید گفت خود انسان با حول و قوۀ الهی حافظ جایگاهی است که خدای سبحان در اختیارش قرار داده است و میتواند تصدیق این جایگاه را داشته باشد. باید از خدا کمک گرفت که اگر انسانی افرادی را امین خود دانسته، امین باشند؛ و اگر آنها را شنوندۀ خوبی برای سخنانش یافته است؛ باید سخنانش را بهخوبی گوش دهند.
تخریب جایگاه الهی، هرگز!
نباید جایگاهی را که خداوند برای ما انسانها ساخته است، نادیده گرفت و آن را تخریب کرد. اگر شخصی از دیگری توقع مادری کردن دارد؛ به این معناست که او این توانمندی را در او دیده است؛ زیرا انسانها همینگونه و به سادگی به هرکسی گمان خیر نمیبرند! معمولاً در جامعه سوءظن به دیگران رواج دارد و معمولاً افراد روی بدی هم تمرکز دارند! حال اگر کسی به دیگری حُسنظن دارد، بایستی برآن صحه گذاشت و آن را تصدیق کرد. تصدیق در مقابل تصور است، تصور در ذهن است، تصدیق به فعلیت رسیدن آن تصور است، او تصوری در مورد شما داشته است و شما باید از تصور او جلوتر بروید.
احسان به دیگران
در سورۀ مبارکۀ الرحمن میخوانیم:
«هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان»[3]
«مگر پاداش احسان جز احسان است؟»
خیلی از کارهایی که برای دیگران انجام میدهیم براساس عدل است؛ چه بهتر که انجام امور برای دیگران بر پایۀ احسان باشد نه عدل. نباید با محاسبۀ اینکه دیگران چه کاری برای ما کرده یا نکردهاند، مقابله به مثل کنیم. اگر در نگاه ایشان فردی قدرتمند هستم که میتوانم برای آنها کاری انجام دهم؛ باید گمان ایشان را محقق کنم. اگر گمان میکنید مردم نباید دربارۀ ما اینچنین فکر کنند و نباید ما را اینگونه خوب بپندارند! لااقل آنها را ناامید نکنیم؛ میتوان به ایشان گفت: «اگر این خدمت را نمیتوانم برایتان انجام دهم بهجای آن خدمت دیگری را انجام میدهم!»
ضرورت تحقق حسن ظن دیگران
بایستی با این حکمت زندگی کنیم و صبح تا شب در برنامۀ زندگی خود مراقبۀ این امر را داشته باشیم. اگر شما معلم و یا استادید و گمان شاگردانتان نسبت به شما این است که سر ساعت کلاس درس را شروع کنید؛ اگر شما را منظم میپندارند، نباید این اعتبار را خراب کرد. حال که با لطف خدای سبحان شاگردان شما را منظم میدانند؛ این گمان خیر است که استادشان را منظم میشناسند؛ آنها در مورد هرکسی این گمان را ندارند. شُکر نقدی این گمان این است که آن را محقق کنیم.
پرهیز از جدایی
امیرالمؤمنین میفرماید:
«احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ»[4]
«از رمیدن و دور شدن نعمتها (بر اثر كفران و ناسپاسى) بترسید.»
یکی از نعمتهای زندگی آدمی ارتباطات انسانهاست. باید از نابود شدن ناگهانی این نعمت هراس داشت. هراسی سازنده لازم است؛ به این معنا که خیال انسان راحت نباشد؛ زیرا وقتی خیال آدمی راحت میشود گستاخ میشود و میتازد.
زمانی که ترس سازندهای در زندگی انسان حاکم باشد، همواره به آنچه میگوید و آنگونه که رفتار میکند، دقت لازم را مبذول میدارد و مراقبۀ لازم بر روی اخلاق و رفتار و گفتار خود دارد. امیرالمؤمنین در این حکمت آموزش میدهد که از کوچ نعمتها هراسان باشیم.
در ادامۀ حکمت حضرت، دلیل این ترس را میفرماید:
«فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ»
«هر گریختهاى باز نمىگردد.»
برخی از گریختهها قابل بازگشت هستند و برخی دیگر غیرقابل بازگشت. گاهی اوقات فردی بهعلت عملکرد نادرستش، توجه و احترام دیگران را از دست میدهد، او مسبب بیاعتبار کردن خود، نزد دیگران است.
هیچ تضمینی برای دوام ارتباطات وجود ندارد. چه بسا استاد و شاگردی بعد از سالهای متمادی معاشرت، تدریس و آموختن، به دلیل ساده و کوچکی از هم جدا شوند. در مسئلۀ زوجیت نیز دیده میشود که افراد در سن شصتسالگی از هم جدا میشوند؛ چه برسد به رابطههای معمولی و دوستانه و حتی رابطۀ فامیلی. نباید اینگونه تصور کرد که بعد از جدایی و قطع ارتباط با اطرافیان، پیوست مجدد به آسانی بهدست میآید. اینکه با انجام هر خطایی میشود خاطرۀ آن را سریع زدود، تصور اشتباهی است؛ چه بسا ممکن است انجام دادن یک خطا، یکسال فردی را از طرف مقابل خود مکدر کند؛ حتی بعد از رفع کدورت مشاهده میشود که این ارتباط مثل گذشته نیز نیست. اگر فردی با فردی سیسال احوالپرسی دارد، با هم سفرهای متعدد و بسیاری رفتهاند، در این سالها دوستهای بسیار صمیمی بودهاند و برای یکدیگر خدمات متقابل بسیاری انجام دادهاند؛ خیالشان از این ارتباط تنگاتنگ آسوده نباشد.
ارتباط با دیگران، نعمتی عظیم
یکی از مهمترین نعمتها رابطهای است که انسان با همسر، فرزند، دوست، شاگرد، معلم و دیگر اطرافیان خود دارد. این ارتباطات از مهمترین نعمتهای زندگی است؛ اما نباید تصور کرد این نعمت پایدار و همیشگی است؛ بههمین جهت باید دائم مراقب بود تا این نعمت از دست نرود.
حدود ارتباط
در ارتباطات باید بهنحوی عمل شود که نعمت حُسنِ رابطه از بین نرود. وقتی افراد عفتکلام را رعایت نمیکنند و به اطرافیان خود با بیادبی و گستاخی سخن میگویند؛ نباید توقع محبت و خوش آمد دیگران را داشته باشند. به چه دلیل باید به چنین انسان کمظرفیت و گستاخی محبت کرد و او را دوست داشت؟ هر انسانی مختار است و میتواند با هرفردی که بخواهد ارتباط برقرارکند و به او تمایل داشته باشد.
ضرورت ارتباط سازنده
بایسته است کلام امیرالمؤمنین را سرفصل زندگی خویش قرار دهیم. در ارتباط مادر و فرزند نیز باید دانست زمانی که مادر بد عمل کند و رفتار درست با فرزند خود نداشته باشد؛ همین فرزند که پارۀ تن مادر است دیگر به خانه نمیآید. حتی برخورد نازیبا با همسر هم، فرزندان را عصبانی میکند. برای فرزند، خوب زندگی کردن مهم است؛ او میخواهد آرامش داشته باشد. وقتی روابط میان زوجین مشکلدار است آرامش فرزندان را سلب و آنان را از خانه که بایستی محل آرامش باشد، گریزان میکند. نباید پنداشت که هیچ کس نمیتواند جای والدین را برای انسان بگیرد یا اینکه چه کسی میتواند جای مادر را برای آدمی بگیرد؟!
نباید پنداشت شاگردانی که معلمی را پذیرفتهاند و همواره پایبند معلم و کلاس خود هستند؛ اگر از استاد خود برخورد نادرست ببینند، برای همیشه ماندگارند؛ بهطور حتم این استاد را کنار میگذارند و سراغ معلم دیگری میروند. حتماً خداوند بهسرعت معلم دیگری را برای ایشان جایگزین میکند.
ترس ممدوح
واژۀ «اِحذَرُوا» علامت هشدار است و باید در ذهن مخاطب پررنگ شود. اگر گفته شود آیا این امر باعث ترس و ناآرامی انسان نمیشود؟ در پاسخ میگوییم: در رعایت کردن تقوا باید آدمی در دل خود ترسی سازنده را بههمراه داشته باشد؛ بهطوری که موجب دقت و حواسجمعی او شود؛ مراقبهای که موجب توجه بیشتر فرد در ارتباطاتش شود. اگر حواس خود را جمع کند، دقت میکند تا در روابط و برخورد با اطرافیانش بهخوبی رفتار کند.
برخورد نامناسب، بسیاری از اوقات روابط را خراب میکند و امکان دارد اصلاح هم نشود. مثلا اگر اختلاف و دعوای خانمی با همسرش موجب خرابی رابطۀ ایشان شده است، نباید پنداشت که حتما بعد از مدتی این رابطه درست میشود! چه بسا رابطههای صمیمی نیز برای همیشه قطع میشود.
قانونمندی در نگاهداری نعمت
گاه پیش میآید که فردی بیجهت از روی جهل و کمفهمی با قهر بیجا و یا آشتی نکردن بهموقع، باعث دوری اطرافیان خود شود؛ اما بایستی باور داشت که نعمتها استاندارد خاص خود را دارند؛ بنابراین برای نگهداریشان قانونی خاص لازم است. این قوانین الهی باید اجرا شوند تا نعمتها ماندگار شوند.
اولین قانون دیدن نعمتها و شکر به درگاه خداوند بابت آنهاست. در نتیجه باید در ابتدا شاکر نعمت داشتن رابطه خوب با دیگران باشیم. بسیاری از اوقات فردی از دیگری دلخور است؛ ایشان به یکدیگر سلام هم نمیکنند یا اگر جواب سلام هم را بدهند با سرسنگینی و به اکراه جواب میدهند؛ زیرا به سبب آزار و اذیتی که در حق هم روا داشتند از یکدیگر دلخورند.
سلامی که افراد به یکدیگر میدهند نیز نعمتی از نِعَم الهی است. اگر این نعمت بزرگ دیده شود و شکرش بهجا آورده شود؛ میتوان گفت در حفظ قوانین الهی تلاش هرچند اندک صورت گرفته و به سخن حضرت جامه عمل پوشانده شده است.
حواسمان باشد رابطههای بین افراد بیمه شده و تضمین شده نیست. در این ارتباطات که قابلیت کوچ، گریز و جدایی وجود دارد؛ باید قوانین صحیحِ حفظ رابطه، آموزش گرفته شود تا گرفتار آن کوچ و جدایی نشد.
گاهی اوقات فردی چنان اعتبار و توجه قبلی خود را از دست میدهد که دیگر هیچگاه برگشت به جایگاه قبلی برایش ممکن نیست. چه بسیارند افرادی که با هم در زیر یک سقف زندگی میکنند؛ ولی جایگاه و اعتبار اولیۀ خود را ندارند. در رابطهها باید دقت کرد که گریز اتفاق نیافتد، والّا اگر گریز اتفاق افتاد امکان بازگشت به حالت قبل، قطعی و حتمی نیست. خیلی اوقات آنها که از رابطهها دور شدند برای همیشه گریزان شدند و این دوری بازگشتی نداشت.
انشاءالله خدای سبحان کمک کند آنچه که آموزش داده میشود در زندگیها جاری و ساری باشد؛ این علم برای ما علم نافع باشد و تأثیر حقیقی در ملکوت و شاکلۀ ما باقی گذارد. انشاءالله همگی از نورانیت کلام مولا امیرالمؤمنین در زندگیمان بهرهمند شویم و تمام زندگیمان تحت تعالیم شرع با عافیت سپری شود.
تاریخ جلسه: 1401/5/9- جلسه شانزدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . حکمت 249.
[2] – نهج البلاغه، حکمت 148
[3] . سوره الرحمن، آیه 60.
[4]. حکمت 238.