زندگی خردمندانه (جنود عقل و جهل) ـ بخش پنجم

مقدمه

 

طبق حدیث جنود عقل و جهل بیان شد که با ورود لشکر عقل به زندگی ما، به لطف حق سعادت ابدی نصیبمان می‌شود و به سوی خدا اقبال داریم. در مقابل، اگر سپاه جهل بر زندگی ما حاکم شود، چیزی از انسانیت ما را باقی نمی‌گذارد. سپس به بررسی یکی از سپاهیان عقل به نام «عدل» و ضد آن به نام «جور» پرداختیم.

گاهی وقتی بحث عدل به میان می‌آید، ذهن به سمت عدالت اجتماعی می‌رود. اما امام (ره) می‌فرماید که اصالتا عدالت – که حد وسطی بین افراط و تفریط است- باید در وجود ما حاکم باشد؛ به همین جهت تمام خوبی‌ها و فضائل تحت عنوان عدل قرار می‌گیرد. پس هر زمان که ما از افراط و تفریط دور باشیم، عادل هستیم. همچنین در مقابل عدل، جور است و هرگونه افراط و تفریطی نماد ظلمی‌است که بر خود وارد می‌کنیم.

 

توصیه امام خمینی (ره) به جوانان

 

حال اگر فردی در طول عمر خود افراط یا تفریط های زیادی داشته و عدالت نداشته است، باید چه کند؟ توصیه امام (ره) به جوانها این است که سعی کنند در جوانی ملکۀ عدالت در وجودشان مستقر شود و خود را از هرگونه افراط و تفریطی دور نگه دارند، تا افراط و تفریط در وجودشان نهادینه نشود و ریشه ندواند.

 

توصیه امام خمینی (ره) به افراد مسن

 

ایشان به افراد مسن توصیه می‌کنند که اگر درخت وجودشان کج بالا آمده و افراط یا تفریط در ایشان مستقر شده است- مثلا در به کارگیری احساسات، عفت، شجاعت، حکمت و… زیاده‌روی یا کوتاهی دارند – تا زمانی که در دنیا هستند، قدرت اصلاح خود را دارند. در واقع خداوند به ایشان قدرت اصلاح را داده است. پس نمی‌توانند بگویند که با عبور از جوانی دیگر امکان اصلاحات وجود ندارد. درست است که افراط‌ها و تفریط‌ها در وجودشان ریشه دوانیده و محکم شده است؛ اما تا زمانی که انسان در عالم دنیاست، با مجاهده و سختی بیشتر امکان تغییر و اصلاح وجود دارد. پس نباید خود را رها کند و بگوید: «از ما که گذشت!»

گاهی بعضی از افراد به فرزندانشان می‌گویند: «از ما که گذشت! شما فلان رفتار را انجام ندهید و…» در حالی‌که این سخن صحیح نیست؛ زیرا ایشان تا وقتی که در دنیا هستند، قابلیت اصلاح را دارند.

 

باطن اخلاق رذیله: حیوانات موزی!

 

از نظر اهل معرفت، حیوانات موذی که در قبر بر فرد وارد می‌شوند، در واقع افراط و تفریط های این عالم او و ملکات خود او بوده که در قبر و برزخ ظهور پیدا کرده است. اهل معرفت گاهی حتی از ظاهر قبر متوجه می‌شوند که صاحب قبر تحت فشار است یا در انبساط و آرامش!

آن حیوانات موذی، اکنون نیز وجود دارند! آنها باطن همین اخلاقیات افراطی یا تفریطی ما هستند؛ ولی ما آنقدر گرفتار عالم ماده شده‌ایم که پرده را از ظاهر خود کنار نمی‌زنیم تا باطن خودمان را ببینیم!

اگر از وجود انسان پرده‌برداری شود، یک آزار زبانی به‌صورت عقرب یا ماری دیده می‌شود که با فرد همراه است! وقتی وارد عالم دیگر می‌شویم، عالم ماده دیگر دیده نمی‌شود. در عالم ملکوت پشت پرده‌ها را به ما نشان می‌دهند. اولین پشت پرده، باطن خود ماست که به شکل حیوانی گزنده یا درنده آشکار می‌شود.

 

مراحل تطهیر وجود انسان از افراط و تفریط‌ها پس از خروج از دنیا

 

 برزخ: ایستگاه تطهیر اجباری!

 

اگر فرد مومنی که هنوز نور ایمان و فطرت در وجودش زنده است، با ملکات خبیثه و افراط و تفریط‌ها از این عالم، وارد عالم دیگر شود، با فشارهای عالم برزخ، به تعادل می‌رسد. فشارهای عالم برزخ فقط به این دلیل است که چنین افرادی از افراط و تفریط جدا شوند و به اعتدال برسند. گویا خدای سبحان به انسان فرصت دوباره‌ای می‌دهد.

قابل توجه است که انسان تا زمانی که در این عالم زندگی می‌کند، با اختیار خود می‌تواند خودش را اصلاح کند؛ اما در برزخ دیگر اصلاحات به اختیار انسان نیست. هیچ یک از فشارهای برزخ – که از فشار قبر شروع می‌شود- به اختیار انسان نیست؛ اما همۀ آن فشارهای برزخی –  که اگر به اختیار خود انسان بود، حاضر نبود حتی دقایقی از آن را تحمل کند – در راستای اصلاح انسان مومنی است که با اختیار خویش از فرصت اصلاح خود در دنیا استفاده نکرده است. خدای سبحان آن را در عالم برزخ برای اصلاح مومن قرار می‌دهد، تا بدان وسیله از جور رها شود و به عدل برسد.

اگر ما در هر سنی که هستیم، با انتخاب خود در این دنیا افراط و تفریط های خود را اصلاح نکنیم و با این حال به قبر و عالم دیگر وارد شویم، در عالم برزخ خدای سبحان بدون اختیار ما، ما را اصلاح می‌کند. حال اگر اندازه آن افراط و تفریط های ما به‌قدری بود که با فشارهای برزخی اصلاح شد، در قیامت از شفاعت شفعاء بهره‌مند می‌شویم؛ اما در برزخ، مدت این پاکسازی بر ما معلوم نیست. ممکن است که دورۀ پاکسازی برزخی برای فردی صد سال باشد و برای دیگری، یک میلیون سال! همچنین سالهای برزخی مانند سالهای دنیا نیست و نیز به میزان افراط و تفریط هر فرد بستگی دارد. خدا ما را بسیار دوست دارد که ما را در برزخ پاک می‌کند. آن نور ایمانی که در وجود ما وجود داشته است، باعث می‌شود که ما در قیامت پاک وارد شویم. گویی برزخ، حمامی‌برای تطهیر وجود ماست!

 

 تطهیر در قیامت

 

سپس امام(ره) می‌فرماید: اگر افراط و تفریط مومنی آنقدر زیاد باشد که با وجود طولانی بودن دورۀ برزخ، باز هم اصلاح نشد، باید در مواقف متعدد قیامت اصلاح شود. مواقفی که گردنه‌ها و عقبه‌های متعدد دارد و یک روز آن 50  هزار سال است! گویی هر حول و نگرانی که در هر عقبه بر انسان وارد می‌شود، خود به خود یک سلسله اصلاحات صورت می‌گیرد و فرد را از رذایل جدا می‌کند.

 

ورود به جهنم برای تطهیر

 

اگر افراط و تفریط های فردی آنقدر زیاد بود که نه برزخ و نه عقبات قیامت، او را علاج و تطهیر نکرد، ضمن روایتی علاج او را چنین بیان می‌کنند:

«آخِرُ الدَّوَاءِ الْكَی»[1]

«آخرین راه درمان چنین فردی، سوزاندن و داغ زدن است.»

 او باید داخل جهنم شود، اما نه برای اقامت، بلکه برای تطهیر! مأمن در جهنم اقامت ندارد؛ اما وقتی با فشارها تطهیر نشد، باید با آتش تطهیر شود. در حقیقت با قرار گرفتن در جهنم، طلای خالص وجود او از تمام ناخالصی‌هایی که داشته است، جدا می‌شود و سپس از جهنم خارج  و وارد بهشت می‌شود.

 

نبود دوره‌های تطهیر برای مؤمنان خالص و کفار

 

همۀ این دوره‌ها به دلیل این است که انسان تا زمانی که در دنیا زنده است، به فکر اصلاح خود نبوده است! اگر انسان در زمانی که زنده است، توجه کند که باید اصلاحاتی در وجودش صورت بگیرد و باید از افراط و تفریط خود جدا شود، دیگر نیازی به دورۀ طولانی برزخ یا قیامت نیست. همان قیامتی که برای بعضی 50 هزار سال طول می‌کشد، برای مؤمنی که کارش در این دنیا اصلاح شده باشد، در حد دو رکعت نماز است:

«شِیعَتُكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی»[2]

«شیعیان تو بر منبرهایی از نورند، درحالی که رویشان سپید، و در بهشت پیرامون من، و همسایگان من‌اند.»

این در قیامت است و در بهشت نیست. زمانی که همه مشغول حساب و کتاب‌اند، ایشان روی منبرهای نور نشسته و بسیار مسرورند؛ زیرا ایشان در دنیا آن سپاه عقل و عدل را در وجود خود پیاده کردند. شیعه واقعی دیگر آن دوره‌های تکمیلی را ندارد.

همچنین اساسا برای کافر، وجود این دوره‌ها معنا نخواهد داشت؛ زیرا کافر هرگز نخواسته که عادل باشد، بلکه می‌خواهد جائر باشد! برای او جور به‌معنای انحراف، افراط و تفریط، نه‌تنها ضد ارزش نیست؛ بلکه یک ارزش است. در حالی‌که عدالت برای مؤمن ارزش است؛ اما به دلیل اشتباه در فکر یا در اجرا، آن دورۀ طولانی را لازم دارد تا سینه‌اش از هر نوع آلودگی پاکسازی شود:

«وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِین‏»[3]

«ایشان در بهشت قرار می‌گیرند و سینه هایشان از هر نوع آلودگی پاکسازی شده و یکدیگر را قبول دارند و هیچ افراط و تفریطی در وجود ایشان دیده نمی‌شود.»

افرادی که دچار افراط و تفریط هستند، به بهشت نمی‌روند! کسی که ملکه عدالت در وجودش مستقر شد، وارد بهشت می‌شود. حال یا انسان در دنیا به اختیار خود با حول و قوۀ الهی ملکۀ عدالت را در وجود خود مستقر می‌کند و همۀ تلاش خود را به‌کار می‌بندد که افراط و تفریط نداشته باشد و یا اگر با اختیار خود چنین نکرد، ربوبیت خدا اقتضا می‌کند که در برزخ و قیامت این عدل بدون اختیار او در وجودش صورت بگیرد تا در نهایت، عاقبت مؤمن در کمال عدل، ورود به بهشت باشد.

 

«رضا» از سپاهیان عقل و «سخط» از سپاهیان جهل

 

تعریف «رضا»

 

«رضا» به‌معنای خشنودی بنده از خداست. اگر بنده از خدای خود راضی باشد، به‌معنای آن است که او از خدای خود بابت هر تدبیر و اراده‌ای که در زندگی‌اش داشته و هر تقدیری که برای او مقدر فرموده، بسیار خوشحال و راضی است. امام (ره) می‌فرماید: مقام «رضا» یکی از مقامات متعالی است و این مقام در صدر درخواست‌های ماست:

«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِیةً بِقَضَائِك‏»[4]

«خدایا نفس مرا در برابر تقدیرت آرام و به قضاوتت خشنود قرار ده»

می‌گوییم که خدایا! من دوست دارم که همیشه راضی به قضای تو و خوش باشم! به هر چه که تو از احکام تشریعی یا تکوینی و از بایدها و نبایدها حکم کنی، خوشحال باشم. آنها را با علم به اینکه قطعا در این احکام نهایت حکمت تو اعمال شده و در انسانیت من تأثیرگذار است و انسانیت مرا رشد می‌دهد، با خوشحالی اجرا کنم. بطور مثال توصیه شده است که هنگام نگاه کردن به آیینه چنین دعا کنیم:

«اللَّهُمَّ كَمَا حَسَّنْتَ خَلْقِی فَحَسِّنْ خُلُقِی‏»[5]

«پروردگارا همچنان که صورت مرا زیبا و نیکو آفریدی، باطن و اخلاق مرا نیز زیبا و نیکو بگردان!»

این دعا نه فقط برای زیبارویان عالم؛ بلکه برای همگان با هر رنگ پوستی و با هر خصوصیات چهره‌ای توصیه شده است. همگان تصریح کنند که خدایا! تو من را زیبا آفریدی! خُلق مرا هم زیبا قرار بده! هیچ کس نباید با خدا درگیر شود که خدایا! چه می‌شد اگر بینی مرا کمی‌کوچکتر یا چشم مرا درشت‌تر یا فاصلۀ بین چشم و ابروی مرا کمی‌بیشتر قرار می‌دادی؟! قرار است موج رضایت در زندگی ما باشد و بسیار خوشحال باشیم. قرار است که خوش زندگی کنیم و هر چه در عالم می‌بینیم، مایه سرور ما شود و نه مایه غصه ما!

 

«رضایت» به یمن وجود «امام رضا (علیه السلام)»

 

ما رضایت خودمان را در عالم مدیون امام رضا علیه‌السلام هستیم:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِی بْنِ مُوسَى الرِّضَا الَّذِی ارْتَضَیتَهُ وَ رَضِیتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِك‏»[6]

«خدایا تمام افرادی را که راضی هستند، به واسطه امام رضا (علیه السلام) به رضا رساندی!»

امام حسن عسکری علیه‌السلام در صلوات حضرت علی‌بن‌موسی الرضا علیه‌السلام تصریح می‌کند که امام رضا علیه‌السلام نقش پررنگی در زندگی همه مخلوقاتی که راضی‌اند، دارند و همگان بر سر سفره لطف امام رضا قرار گرفته‌اند. اگر کسی از زندگی شخصی، خانوادگی یا اجتماعی خود راضی است، رد پای امام رئوف در زندگی‌اش وجود دارد. امام رضا علیه‌السلام «فرحةالقلوب» است و نقش اساسی در رضایت دل و خوش‌حالی ما دارد.

بدون رضایت، امکان خوشحالی وجود ندارد. وقتی انسان راضی باشد، قلباً خوشحال است. ما در محضر امام صادق علیه‌السلام در حدیث جنود عقل و جهل می‌آموزیم که «رضا» علامت عقل و جزء سپاه عقل است. وقتی که از احکام الهی و از تقدیری که خدای سبحان در زندگی ما کرده است، راضی باشیم و با خدا درگیر نباشیم، نماد عقل ماست و نشان می‌دهد که یکی از سپاهیان عقل در زندگی ما جولان دارد و فعال است. پس به خاطر داشته باشیم که همه زندگی‌مان را مدیون امام رضا علیه‌السلام هستیم.

 

«رضا»: هماهنگی ارادۀ بنده با اراده خدا

 

امام (ره) از قول مرحوم خواجه عبدالله انصاری نقل می‌کند که «رضا» به‌معنای آن است که ارادۀ بنده با اراده‌های خدای سبحان سازگار باشد. خداوند در نظام عالم اراده‌های حکیمانه‌ای دارد و این که ما با آن اراده‌ها هماهنگ باشیم و در مقابل آن‌ها موضع گیری نکنیم، به‌معنای رضاست.

 

مرتبه بالای «رضا»؛ پسند مولای حکیم

 

مرتبه بالای رضا این است که ما حتی تقدم یا تأخر امور را نیز طلب نکنیم. یعنی خدایا! من به هر چه و هر زمان که تو بگویی و به هر شکلی که تو بگویی، راضی هستم. امام (ره) از قول خواجه عبدالله می‌گوید که انسان با رتبه بالای رضا حتی خواهش برای تقدّم و تأخر نیز ندارد. این که انسان بگوید: «خدایا من می‌خواهم این کار را برای من تا فلان وقت انجام دهی!» مرتبه بالای رضا نیست. این که می‌خواهید که خواستۀ شما سریعاً اجابت شود، رضا نیست.

لذا زبان حال راضی این است:«خدایا! چه زمانی می‌پسندی که این کار انجام شود؟ مرا به همان زمانی که خودت برایم در نظر گرفتی راضی کن! نه به زمان پیشنهادی من!» گاهی نیز عجولانه و شتابزده به خدا می‌گوییم که درخواست‌مان را اجابت کند، سپس می‌گوییم که خدایا البته به حرفها و ناله‌های من گوش نکن! هر چه که مصلحت می‌دانی برای من انجام بده!

در واقع در رضا، عبودیت بنده دیده می‌شود. بنده، در هر آنچه مولا برایش بپسندد، بنده است و همان پسند مولا را دارد. اصلا خوشحالی بنده در این است که از خود هیچ پسندی ندارد؛ زیرا یک مولای حکیم دارد که در کمال لطف، بهترین‌ها را برای او می‌پسندد و او می‌خواهد همان پسند را قبول کند.

این برای عموم مردم بسیار سخت و از اشق مراتب است. مثلا وقتی هم که خیلی خوب باشیم می‌گوییم که خدایا می‌دانی که من فلان امر را دوست ندارم، اما چون تو می‌گویی من هم راضی هستم! ولی قلب من خوشحال نیست! در حالی‌که رضا به‌معنای آن است که من با تمام وجود، خود از آن چیزی که خدا برایم  تقدیر کرده است، خوشحال باشم.

 

نقد امام (ره) بر نظر خواجه عبدالله انصاری

 

سپس حضرت امام (ره)، پس از ذکر تعریف خواجه عبدالله، نظر ایشان را نقد می‌کند و می‌فرماید: «منظور خواجه از اینکه ارادۀ انسان با ارادۀ خدا هماهنگ باشد، چیست؟! اگر منظور این است که ما اصلا در مقابل ارادۀ خدا از خودمان هیچ اراده‌ای نداشته باشیم، این مقام فناست و مربوط به بحث رضا نیست! زیرا رضا به‌معنای آن است که من هنوز هستم و از ارادۀ الهی نیز خوشحالم! اگر منظور خواجه این است که بنده در مقابل ارادۀ خدا تسلیم باشد، این نیز مقام تسلیم است و مقام رضا نیست! مقام تسلیم نیز با مقام رضا متفاوت است.

 

مقام رضا از دیدگاه امام خمینی

 

آنگاه مقام رضا را چنین توضیح می‌دهد که رضا به‌معنای آن است که بنده از هر آنچه که خدا برای او اراده کرده است، اعم از بیماری یا سلامتی، نعمت یا مصیبت و… راضی و خوش باشد. گویی بنده در تمام تصرفات خداوند، بیشتر از این که تصرف را ببیند، خود خدا را می‌بیند. در واقع از بودن با خدا خوش است. آنقدر بودن با خدا چشم بنده را می‌گیرد که اصلا توجه نمی‌کند که خدا با او چه می‌کند!

 

رضایت از اراده خداوند و نگاه به خلق خدا

 

قابل توجه است که لازمه این که کسی از اراده‌های خدا در زندگی‌اش خشنود باشد، این است که از خلق خدا نیز خوش باشد! بلکه باید رفتار ناشایست دیگران را به عنوان فرصتی برای رشد خود ببیند و نگاهش را بر خوبی‌های همان فردی که او را آزرده کرده است، متمرکز کند. بدین معنا که خدا را در خلق ببیند و به خلق، نه به عنوان موجوداتی جدا از خدا، بلکه از جهت مخلوق بودنشان نگاه کند. به طور مثال، نه تنها به معصیت‌های فراوان یک فرد معصیت‌کار، بلکه باید به یک کار خوب او که از جانب خداست، توجه کند.

وگرنه انسان مجبور خواهد بود دائماً درگیر دیگران و مشکلات شود! از این رو، امام خمینی (ره) می‌فرماید که لازمه رضایت، خشنودی از خلق است. چنین فردی همیشه حتی در سخت‌ترین و پیچیده‌ترین شرایط زندگی‌اش، خشنود و راضی است.

این تفکر به انسان کمک می‌کند تا در مواجهه با مشکلات و دشواری‌ها، نگاهش را بر زیبایی‌ها و نکات مثبت متمرکز کند و در نتیجه از اراده خداوند در زندگی‌اش راضی و خرسند باشد.

 

عارف همیشه خوش حال است!

 

سپس به فرمایشات ابن‌سینا در اشاراتش، اشاره می‌کند و می‌فرماید: ابن سینا در مقامات العارفین وقتی می‌خواهد عارف را برای ما به تصویر بکشد و بگوید که عارف چه کسی است، بیان می‌کند که قطعا عارف همیشه خوشحال است.

سپس از قول خواجه نصیر الدین نیز عبارتی می‌آورد که: «الْعارِفُ هَشٌّ بَشٌّ بسام»[7]؛ «عارف خندان، بشاش و متبسم است.» البته این خوشحالی صوری و ظاهری نیست، بلکه باطناً خوشحال است و این خوشحالی باطن در ظاهر او ظهور کرده است.

سپس می‌فرماید: «یبَجِّلُ الصَغیرَ مِنْ تَواضُعِهِ کما یبَجِّلُ الْکبیرَ وَ ینْبَسطُ مِنَ الْخامِلِ کما ینْبَسطُ مِنَ النَّبیهِ»[8]؛ «با تواضعش همان طور که در مقابل بزرگتر احترام دارد، به کوچکتر نیز احترام می‌گذارد و با دیدن گمنام همان قدر انبساط پیدا می‌کند که با دیدن یک شخص معروف.» برای عارف فرقی نمی‌کند که یک چهرۀ سرشناس علمی معروف را ببیند یا یک فرد گمنام را!

 

چرا عارف همیشه خوش حال است؟!

 

اگر سوال شود که چرا عارف آنقدر خوش حال است؟ خواجه عبد الله انصاری پاسخ می‌دهد: «وَ کیفَ لا یهِشُّ وَ هُوَ فَرْحانٌ بِالْحَقِّ وَ بِکلِّ شَی ء»[9]؛ «اصلا چطور عارف خوش حال نباشد؟ در حالی که او با خدا خوش است. همه چیز را جلوه خدا می‌بیند.» به هر چه که نگاه می‌کند، خدا را در آن می‌بیند؛ به همین جهت خوش است. سپس می‌گوید: «إنَّهُ یرَی الْحَقَّ فیهِ، وَ کیفَ لا یسْتَوی وَ الْجَمیعُ عِنْدَهُ سَواسِیةٌ»؛ «اساسا همه نزد او یکسانند و به هرکس نگاه می‌کند، اثر انگشت خالق را در او می‌بیند.» هر چند که در فردی اثر انگشت خالق پررنگ و در دیگری کمرنگ دیده می‌شود.

محقق طوسی در ادامۀ این صفت‌ها می‌گوید که علت آنکه عارف همیشه خوش است، این است که خلق در نظر او یکسانند. آیا ما چنین هستیم؟! اگر به حرم امام رضا علیه‌السلام برویم، آیا نشستن در کنار کسی که مدام در حال اعتراض است با کسی که بسیار ادب را رعایت می‌کند و آرام نشسته و دعایش را می‌خواند، یکسان است؟! انسان راضی به هر کس که نگاه می‌کند، آن جنبۀ لطف حق را در او می‌بیند. همگان در نگاه او یکی هستند و متفاوت نیستند. این اثر خُلق رضاست و مقام بسیار بالایی است.

 

«رضا» ذاتی انسان است

 

سپس می‌فرماید: رضا در ذات همۀ ما وجود دارد و در فطرت همه ما بوده است. در فطرت مخموره و سرشت ما رضایت از خداوند و اراده های او بوده است. نارضایتی هایی که بعداً از ما دیده می‌شود، ذاتی ما نیست، بلکه عَرَضی است. رضا لازمۀ فطرت مخموره است؛ یعنی اگر من بر آن سرشت قبلی و اولیه‌ام باقی بمانم، از خدا راضی هستم و هرگز از او ناراضی نیستم. ما در مورد بهشتی‌ها در آیه 15 سوره مبارکه محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌خوانیم که بهشتی ها از چهار نهر می‌نوشند. یکی از آن نهر‌ها «لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُه»؛ «یکی از نهرها، نهر شیری است که طعمش عوض نشده است.» عرفای بزرگوار ما در تفسیر این آیه می‌گویند که این بدان معناست که ایشان بر فطرت خودشان باقی ماندند. پس وقتی که ما ناراضی هستیم، از فطرت خود جدا شده‌ایم. وقتی انسان راضی است، بر فطرت خود باقی مانده است: «لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُه‏».

 

«رضا» و زیبا دانستن کارهای خدا

 

امام (ره) می‌فرماید: رضا به معنای آن است که خدا کمال علی الاطلاق و کمال مطلق است؛ پس تمام افعال خدا نیز کامل است. هر کاری که او در عالم می‌کند، کامل است. در کارهای خدا هیچ عیب و نقصی وارد نیست. علامتش نیز این است که ما دائماً می‌گوییم: «سبحان الله»؛ «خدا – از این که عیب و نقصی در کارش باشد- منزه است.» بهشتی‌ها نیز دائما ًدر بهشت می‌گویند:

«دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ»[10]

«بهشتی ها در بهشت می‌گویند که خدایا تو از هر عیبی منزه هستی.(ملکه وجود آنها تسبیح است)»

سپس ایشان می‌فرماید: در واقع در رضا، نه‌تنها خدا همه کارهایش درست است؛ بلکه زیبا نیز هست؛ زیرا خدا جمیل است و همۀ کارهای جمیل، جمیل است. پس اگر کارهای خدا به چشم من غیر جمیل می‌آید، باید عینکم را عوض کنم!

وقتی فردی راضی است، همان عشقی که به خدا دارد، به مخلوق نیز دارد؛ زیرا همه مخلوقات او هستند. مانند اینکه نوعا افرادی که خود دارای ظاهر زیبایی هستند، هیچ وقت از نازیبایی کسی عیب‌جویی نمی‌کنند.

هر چه هست، کار خداست. مگر خدا غیر زیبا می‌آفریند؟! وقتی که فرد فاقد زیبایی است، نازیبایی دیگران به چشمش می‌آید. وقتی خود در اوج زیبایی است، می‌گوید که همه همین طور زیبا هستند و هر کدام یک نوع زیبایی دارند.

راضی با علم به اینکه خدا جمیل است، همه کارهای او و نظام عالم را نیز جلوه جمال می‌داند؛ به همین جهت از همه چیز راضی است. او می‌داند هر کاری که خدا انجام می‌دهد، کاملترین و به جاترین کار است و هیچ نقصی به او وارد نیست.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست[11]

«خرم» در نگاه سعدی همان رضایت است. او با وجود مشکلات و سفرهای مختلف، همیشه در حال آموختن بوده و نه عیب‌بین؛ بلکه خوشحال بوده است.

 

رضایت فطری و نارضایتی از نقص در نظام خلقت

 

وقتی ما از خداوند و به‌تبع آن از تمامی اراده‌ها و افعال الهی راضی هستیم، باید از هر آنچه عدم و نیستی است، ناراضی باشیم. از کمال راضی‌ایم و از معصیت ناراضی. لازمه این عشق ذاتی و رضایت فطری، نارضایتی از جنبه‌های سباعی و جهات نقص، ظلمت و عدم است.

خداوند لطف‌هایی در حق ما کرده است که حالِ ما با مشاهدۀ آن‌ها خوش می‌شود. اما در عین حال، ما دچار گستاخی‌ها، جسارت‌ها، بی‌ادبی‌ها و معصیت‌هایی هستیم که نقص به شمار می‌آیند و به هیچ عنوان نمی‌پسندیم. چرا که قانون فطری ما این است که کمال را می‌پسندیم و نقص را نمی‌پسندیم.

این نگاه، در مورد دیگران نیز صادق است. ما در خلقت دیگران، جنبه‌هایی را که خداوند به آن‌ها لطف کرده، می‌پسندیم، اما از خلق رذیله‌ها و نقص‌های آن‌ها ناراضی هستیم. برای مثال، ممکن است کمال فردی را دوست داشته باشیم؛ ولی از جنبه نقص او که مثلاً متجسس یا فضول است، ناخوشایند باشیم. در حقیقت، ما جنبه‌های کمالی که خداوند به آن فرد عطا کرده است، می‌پسندیم؛ اما هیچ‌گاه جنبه نقص او را نمی‌پسندیم، چرا که فطرت انسان نقص را نمی‌پذیرد و نباید هم بپذیرد.

 

دیدگاه زیبا در مواجهه با نقص‌ها و کمالات

 

اگر پرسیده شود که چگونه می‌توان با وجود نقص‌های فراوان مردم، از ایشان راضی بود، پاسخ آن است که ما باید چشمان خود را به دیدن کمالات و عنایات خداوند عادت دهیم. هنگامی که به عالم نگاه می‌کنیم، باید به جای تمرکز بر نواقص که ساختۀ دست خود انسان‌هاست، آن کمالات و نعمت‌هایی را ببینیم که از جانب خداوند و عنایات اوست.

برای مثال، همان فردی که ما او را پر از معصیت می‌بینیم، در عین حال ممکن است پر از سخاوت نیز باشد. سخاوت او که جنبۀ کمالی شخصیتش است، باید به چشم ما بیاید. خوشحال شویم و خدا را شکر کنیم که با فردی سخاوتمند برخورد کرده‌ایم؛ زیرا سخاوت او در واقع نماد جود و کرم خدای سبحان است.

بنابراین، اگر بخواهیم در زندگی راضی و آرام باشیم، باید در مواجهه با همه حوادث و حتی مصیبت‌ها خود را به داشتن چشمی زیبا و بینا عادت دهیم، چشمی که همیشه کمالات و نعمت‌های خداوند را در همه چیز و در همه افراد ببیند.

 

زیبابینی در هنگکام مصیبت!

 

حضرت اباعبدالله علیه السلام فرمود:

«الهی رضاً بِقَضائِک»[12]

«خدایا راضی به رضای تو هستم.»

حضرت زینب سلام الله علیها پشت پرده فرمایش مولا را در روز دوازدهم محرم بیان می‌کند:

«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[13]

«به خدا قسم که جز زیبایی ندیدم»

زیبابینی در این خانواده، رضایت را ایجاد کرده است. مصیبت چه زیبایی دارد؟ مصیبت نردبان رشد ماست! ما با مصیبت صد سال جلو می‌رویم! آیا این زیبا نیست؟! دنیا دیر یا زود، بالاخره تمام می‌شود؛ اما با گرفتاری، خدا صد سال شما را جلو می‌برد! به یاد داشته باشیم که ما مصیبت را انتخاب نمی‌کنیم؛ بلکه ما همیشه درخواست عافیت را داریم؛ اما خدایی که همه کارهایش حکیمانه است، گاهی در جهت رشد و اصلاح فردی، مصیبت را لازم می‌داند. لذا به جای ناراحت شدن، باید خوشحال شد!

 

رضایت قلبی و تأثیر آن بر چهره

 

در «رضا»، باید رضایت قلبی ما در چهره‌مان نمایان شود؛ چرا که هر کدام از ما یا راضی هستیم و یا ناراضی! هرگز نمی‌توانیم این رضایت یا ناراحتی را به صورت نمایشی نشان دهیم. اگر انسان متبسم و گشاده‌رو باشد، یعنی واقعاً ارادۀ خدا را زیبا می‌بیند. وقتی فردی ارادۀ خدا را در زندگی‌اش زیبا می‌بیند، به آن اراده راضی است؛ اما اگر کسی ارادۀ خدا را در زندگی‌اش زیبا نبیند، بدون شک چهره‌اش در هم است و ناخودآگاه آن انبساط ظاهری را نخواهد داشت.

 

تاریخ جلسه: 1401/8/9 ـ جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»

 


[1]. نهج البلاغه، خطبه 167

[2]. مناقب الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، ج2، ص۲۹۲.

[3]. سوره حجر، آیه 47.

[4]. فرازی از زیارت امین الله

[5]. تحف العقول، ص11

[6]. صلوات حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

[7]. روضه المتقین (ط-قدیم) ج2، ص482

[8]. روضه المتقین (ط-قدیم) ج2، ص482

[9]. روضه المتقین (ط-قدیم) ج2، ص482

[10]. سوره یونس، آیه 10

[11]. سعدی، غزلیات؛ غزل شمارهٔ ۱۳

[12]. مقتل الحسین، مقرم، ص 367

[13]. اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *