مقدمه
به لطف حضرت حق، زندگی خردمندانه را از وجود مقدس حضرت امام صادق علیهالسلام آموزش گرفتیم. ایشان برای عقل، هفتاد نیرو و در مقابل، برای جهل نیز هفتاد سپاه برشمردند. هر دو سپاه در کمال قدرت مشغول فعالیت هستند. درون ما محل جنگ این دو سپاه است و ما خواستار غلبۀ سپاه عقل بر سپاه جهل هستیم. هم شریعت ما را این چنین پرورش میدهد که مغلوب سپاه جهل نشویم و هم خود قوۀعاقلۀ ما در این زمینه ما را یاری میکند.
سپس دانستیم که یکی از سپاهیان عقل، «رضا» و در مقابل، یکی از سپاهیان جهل، «سخط» است. پیشنیاز «رضا»، معرفت است. هر چقدر انسان شناخت بیشتری به خدای سبحان داشته باشد، از افعال، تقدیر و جلوهگری خدای سبحان راضی است؛ چون میداند که او جمیل است. انسان جمالپسند میداند که او حکیم است، همه کارهای او، بر مبنای حکمت و مصلحت خاصی است و نسبت به بندگانش نهایت لطف و رافت را دارد؛ به همین جهت افعال الهی را میپسندد.
مرتبۀ دوم «رضا»: «رضا» در قلب
امام خمینی (ره) میفرماید: «پس از کسب معرفت به اینکه همۀ افعال الهی زیباست، همه کارهایی که برای ما انجام میدهد، در اوج زیبایی است و فطرت ما زیبایی را میپسندد، باید این معرفت را به قلب برسانیم.»
مرتبۀ دوم رضا این است که آن معرفت و شناخت در مرحلۀ علم باقی نماند و به قلب برسد تا تبدیل به باور و ایمان شود.
راهکار ایجاد «رضا» در قلب
امام(ره) میفرماید: «انسان باید دائماً الطاف و عنایات الهی را به قلب متذکر شود، تا قلب آرام آرام جمال حق و جمیل بودن افعال خدا را باور کند. اگر قلب به این باور دست پیدا کرد، خودبهخود در قلب او خوشبینی به خدا ایجاد میشود، بهنحوی که قلباً از خدا راضی است و هیچ گونه سوءظنی به خدا نخواهد داشت که مثلا خدا نسبت به من کملطف است که فلان فعل را در زندگیام انجام داده است.»[1]
پس از آنکه معرفت در صفحۀ دل ثبت شد، رضایت در قلب ما آشکار میشود. این اولین قدم برای کسب رضاست.
دلیلی که امام خمینی (ره) بر حقانیت نظر خود ارائه میکند، این است که وقتی که امیرالمومنین، ایمان را معرفی میکند، آن را بر چهار پایه استوار میداند که یکی از پایههای آن «رضا»ست.[2] به همین جهت است که تا این رضایت قلبی برای انسان حاصل نشود، هنوز ایمان فرد ظهور و بروز ندارد.
مرتبه سوم رضا: مقام طمأنینه
مقدمهای برای مرتبه سوم «رضا»
میدانیم که بعضی امور در زندگی ما ضروری نیست. برای مثال کسب مدارج علمیبرای عدهای ضروری نیست. اما اموری برای ما ضروری مینماید. وجود بعضی چیزها آنقدر در زندگی ما لازم و ضروری است که حاضریم هزینههای متعددی را متقبل شویم تا به آن دسترسی پیدا کنیم. یکی از امور ضروری زندگی ما که به خاطر آن کارهای بسیاری را انجام میدهیم، داشتن آرامش است. انسان، پول، مقام، مدرک، ازدواج، خانه و… را بهجهت کسب آرامش بیشتر میخواهد. (هر چند که آرامش اصلی در مرگ است. به همین جهت قبرستان، آرامگاه نامیده میشود. آرامش اصلی در زندگی پس از مرگ است و آرامش حقیقی در این دنیا دست نیافتنی است.)
«آرامش» بدون «رضا» ممکن نیست!
انسان تا زمانی که در این دنیاست، برای داشتن یک زندگی بدون اضطراب، تشویش و نگرانی، باید راضی باشد و تا زمانی که به رضا نرسد، به آرامش دست نمییابد. آرامش و رضا لازم و ملزوم یکدیگرند. دستیابی به آرامش، بدون رضایتمندی ممکن نیست. آرامش بدون رضایتمندی، یک آرامش صوری و ظاهری است.
مقام طمأنینه
بنده در مرتبۀ سوم رضا به مرحلۀ اطمینان میرسد و آرامش دارد. وقتی خدا را شناخت و او و افعالش را پسندید، با این پسند آرامش پیدا میکند و دیگر بهدنبال چیز دیگری نیست.
هر چه آن خسرو کند شیرین بود[3]
امام خمینی (ره) میفرماید این مقام «طمأنینه» است.
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة. ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة»[4]
«تو اي روح آرام يافته، به سوي پروردگار بازگرد در حالي كه هم تو از او خوشنودي و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآي، و در بهشتم وارد شو.»
وقتی ما خدا را میپسندیم و از او راضی میشویم، او نیز ما را میپسندد. ما در اعماق قلبمان دوست داریم که مورد پسند خداوند قرار بگیریم و او ما را بپسندد. اگر تمام دنیا من را بپسندند؛ اما او مرا نپسندد، برای من هیچ لذتی ندارد. من میخواهم کسی مرا بپسندد که با آن پسند، اوج قرب، نهایت وصل و کمال نصیبم شود. اگر به غیر از او، دیگران مرا پسندیدند، چندان ارزشی ندارد؛ اما پسند او در زندگی سرنوشتساز است.
همچنین شرط پسند او این است که من او را بپسندم. ابتدا من باید «راضی» باشم، تا بعد از آن «مرضیّ» شوم. ابتدا من باید او را بهنحوی بپسندم که وجودم سرشار از آرامش محض باشد. بدانم که از بارش لطف او تمام زندگیام آباد شده است و به جز لطف، چیزی از او به من نمیرسد. گرچه ممکن است که در نگاه اولیه، ظاهرش ناخوشآیند باشد؛ ولی پشت پردۀ همۀ الطاف او خوشایند است. در اینصورت به مقام طمأنینه میرسم.
قطع طمع از دیگران، اثر طمأنینه
وقتی به مقام طمأنینه رسیدیم، دیگر به هیچ کس امیدی نداریم؛ زیرا وقتی من یکی را پسندیدم، همه کارهای او را میپسندم، چشم نیازم از همه قطع شده است و میدانم که او بهترین الطاف را در حق من دارد. زمانی چشم من به دیگری است و به دیگران امید میبندم که فکر کنم خدا برایم کم گذاشته است؛ اما وقتی او را پسندیدم، از همه قطع طمع میکنم؛ زیرا باور دارم که او همۀ الطاف را در حق من جاری کرده و هر کاری که برای من میکند، بهترین است.
مرتبه چهارم رضا: نیل به مقام مشاهده
امام خمینی (ره) میفرماید: «نهایت مقام رضا، مقام مشاهده است.» در این صورت انسان، شهیدِ زنده میشود؛ زیرا کسی به مقام شهادت میرسد که شهید زندگی کرده باشد. ابتدا در زندگی خود شاهد خدا میشود و دائماً خدا را میبیند، سپس شهید میشود. امری را میبیند که برای رسیدن به او، در کمال رضایت حاضر است از همهچیز بگذرد.
گامهای رسیدن به مقام رضا
در گام اول انسان علم به جمیل بودن خدا دارد و میداند همۀ افعال الهی زیباست؛
در گام دوم علم به جمیل بودن خدا را بر روی قلبش ثبت میکند و آن ایمان است؛
در گام سوم به مقام طمأنینه میرسد و مطمئن است که از خدا فقط لطف میرسد؛
گام چهارم مقام شهود است. انسان کسی را که میپسندد، در همه حال به یاد اوست و او را میبیند. به مقام مشاهده میرسد؛ خدا را میپسندد و در حالیکه همۀ کثرات را میبیند؛ اما در همه حال به یاد خداست و او را میبیند. در میان مردم است و با آنها زندگی میکند؛ اما در همه او را مشاهده میکند.
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم[5]
چنین شخصی در اوج کثرت، وحدت را میبیند. همه را دوست دارد؛ زیرا به هر چه نگاه میکند، جلوهای از اوست:
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست [6]
چنین فردی در دل خود، «رفض غبار کثرت» میکند و دلش را از غیر خدا خالی میکند. («رفض» بهمعنای «ترک کردن» است.) در حالیکه با مردم زندگی میکند؛ اما از کثرات رها شده است. یک فرد اجتماعی است؛ اما در همۀ انسانها خدا را میبیند؛ به همین جهت همگان را بسیار دوست دارد و به همه احترام میگذارد. از آن جهت که خلق عیال خدا هستند، برای همه احترام قائل است.
حال خوش؛ جزای نقدی خدا برای انسان راضی
جزای نقدی که خدا به انسان راضی میدهد، این است که حال دلش بسیار خوب است. ما کارهای بسیاری مانند عبادت، دعا، ذکر، انفاق، خدمت به خلق، کسب علم و … را انجام میدهیم تا حال دلمان خوب شود. امام (ره) میفرماید وقتی مسیر رضا را پیش بروی، خوشدل میشوی و حال دلت خوب میشود.
چرا حال ناخوش؟
علت آنکه حال دل ما ناخوش میشود، این است که خدا را نمیبینیم! یا خدا را میبینیم، اما او و افعالش را نمیپسندیم! جمال و زیبایی او را نمیبینیم؛ بلکه تنها جلالش را میبینیم! یا جمال او را میبینیم، اما باور نداریم! یا جمال او را باور داریم؛ اما هنوز به آرامش لازم نرسیدهایم! و یا به آرامش رسیدهایم؛ اما هنوز در حدی نیست که هر چه را که میبینیم، قبل از دیدن آن ابتدا خداوند به ذهنمان متبادر شود. این بدان معناست که کثرات، ما را از توجه به خدا غافل کرده که نتیجۀ آن حالِ ناخوش است.
امیرالمومنین میفرماید:
«ما رَایتُ شَیئاً الّا وَ رَأیتُ اللّه قَبلَهُ وَ بَعدهُ و َمَعَهُ»[7]
«من چیزی را (در این دنیا) ندیدم مگر اینکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن و در آن دیدم.»
مراحل «رضا»
مرحلۀ اول، مشاهدۀ افعال الهی است؛ بهنحوی که دائماً افعال خدا را در حال جلوهگری ببیند. بطور مثال حتی اگر کسی کاری را برای او انجام میدهد، با خود بگوید که این فعل خداست که از طریق دیگری برای من انجام میشود و من این فعل را میپسندم. حتی اگر زمانی توسط فردی تحقیر شود، بداند که این تنبیهی است که حتماً برای رشد او لازم بوده است.
مرحلۀ دوم مشاهدۀ صفات الهی؛ مانند قدرت، رافت، حکمت، رفق و…است.
مرحلۀ سوم مشاهدۀ تجلی ذات است.
مرحلۀ دوم و سوم از مراتب عالی رضاست که افراد عادی از آن بی بهرهاند. وقتی که فاعلیت خدا در زندگی خود را بپسندیم، دیگر هیچ اعتراضی به خدای سبحان نداریم، به همین جهت اغتشاش نمیکنیم؛ چراکه اغتشاشها بهدنبال اعتراضهاست. میگوییم: «خدایا! میدانم که هر کاری که انجام میدهی، در راستای ربوبیت توست. تو میخواهی مرا تربیت کنی، به کمال برسانی و نواقص من را مرتفع کنی.» البته در برخی موارد برایمان دردناک است. مانند اینکه عمل جراحی برای بیمار سخت است؛ اما او پس از انجام آن، از پزشک تشکر نیز میکند.
سخط
صفت «رضا» را از طریق ضد آن که «سخط» است، بهتر خواهیم شناخت؛ زیرا شناخت هر چیزی، از طریق شناخت ضد آن ممکن است: «تعرف الاشیاء باضدادها»[8]؛ «پدیدهها توسط مخالفشان شناخته میشوند» لذا از طریق شناخت «سخط» در مییابیم که آیا صفت «رضا» در وجود ما وجود دارد یا خیر.
شناخت فطرت مخموره و محجوبه
ما دارای فطرت مخموره هستیم؛ فطرتی که خمیره، سرشت و ذات ما بر آن فطرت است و در آن همۀ خوبیها، زیباییها و کمالات وجود دارد. وقتی که ما به این دنیا میآییم، باید مراقبت کنیم که روی این فطرتمان پرده نیفتد.
«کافر» از ماده «کَفَرَ» بهمعنای «کَتَمَ» بهمعنای کسی است که آن فطرت را پنهان کرده است. وقتی که روی فطرت «مخموره» و اصلی پوشیده شد، به آن فطرت «محجوبه» گویند. فعال شدن فطرت محجوبۀ افراد بهدلیل بیمعرفتی است. هر چقدر از معرفتمان به خدای سبحان کاسته شود، فطرت اصلی ما پشت پرده میرود و فطرت دیگری ظهور میکند.
عشق به دنیا؛ مانع کمال و مقامات معنوی
علت اینکه آن فطرت اصلی دیده نمیشود، این است که انسان خدا را نمیشناسد. به این دلیل خدا را نمیشناسد که عاشق دنیا شده و معشوق را فراموش کرده است. فطرت مخموره و اصلی ما عاشق مولا بود. آنقدر عاشق بود که وقتی مولا سوال کرد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ عاشقانه «بلی» گفتیم:
«أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ»[9]
«آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «آرى، گواهى مىدهيم.»
اما وقتی که به دنیا آمدیم، غافل شدیم و معشوق و محبوبمان عوض شد! وقتی غیرخدا محبوب ما شود، روی آن فطرت اولیه پرده میافتد و ما دیگر محبوب اصلی خود را نخواهیم دید. دنیا چشممان را پُر میکند و آن چشم که قرار بود معشوق اصلی خود را تماشا کند، نابینا میشود. آن چشمیکه خدا را میدید، آن گوشی که صدای خدا را میشنید و آن پایی که به سمت خدا میرفت، همه از کار میافتند.
هر چقدر عشق ما به دنیا بیشتر شود، عشق ما نسبت به مولا پنهان میشود و دیگر دیده نمیشود؛ به همین جهت است که دیگر حال رسیدن به مقامات معنوی را نداریم! ندای «حَیَّ عَلی الصَّلوة، حَیَّ عَلَی الفَلاح»[10]؛«بشتابید به سوی نماز. بشتابید به سوی رستگاری» و «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ»[11]؛«پروردگارا، همانا ما (صداى) فرا خواننده اى را شنيديم كه به ايمان دعوت مىكند كه: به پروردگارتان ايمان بياوريد، پس ما هم ايمان آورديم.» را میشنویم؛ اما بهدلیل عشق به دنیا، حال رسیدن به مقامات معنوی و روحانی را که به ما عرضه میشود، نداریم! عشق دنیا نمیگذارد که طالب آن مقامات باشیم و متأسفانه از وضعیت جدید رضایت نیز داریم! به خاطر وجود معشوق دروغین خود خوشحال و با معشوق اولیۀ خود درگیر هستیم. این رضای کاذب است.
یکی از عرفا به نام جنید میگوید: «روزی خانمیکه پوشیه زده بود، نزد من آمد و گفت: «من نمیتوانم روبندهام را بالا بزنم و خود را به تو نشان بدهم، من بسیار زیبا و دارای همۀ کمالات هستم؛ اما همسرم عجوزهای را اختیار کرده است. آیا حق من این است؟!» جنید بهمحض شنیدن سخن او بیهوش شد. وقتی به هوش آمد، گفت: «خدا میخواست مرا متنبه کند که چگونه او را که کمال و جمال مطلق است، رها کرده و به غیر او دلبسته شدهام؟!»
علت گرفتاریهای متعدد در دنیا
خداوند به مؤمن گرفتاریهای متعددی میدهد تا او به جایگاه اولیه خود بازگردد. اگر مؤمن در شرایط عادی نتواند خود را تنظیم کند، آنقدر گرفتارش میکند تا از وضعیت فعلیاش ناراضی شود و به جایگاه اصلی خود بازگردد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[12]
«سخت ترین افراد از نظر گرفتاری انبیاء هستند، بعد کسانی که از آنها تبعیت میکنند و همین طور درجه درجه پایینتر.»
علت ابتلائات انبیاء
آیا العیاذبالله انبیاء نیز از آن پسند اولیه خود ناراضی هستنند و در کنار خدا دیگری را میپسندند؟ چنین نیست؛ بلکه ابتلائاتی که برای انبیاء پیش میآید دو دلیل دارد: یکی به دلیل ازدیاد عشق است. آنقدر آن عشق در وجودشان زیاد است که هرگز دلشان هوای غیرخدا را نکند. دیگر آنکه گویی خدا با گرفتاریها، از این که انبیا بخواهند غیرخدا را ببینند، پیشگیری میکند؛ چنانچه پیشگیری بهتر از درمان است. خداوند در هر گرفتاری، جمالی از خود را به ایشان نشان میدهد و آنان را گرفتار خود میکند.
پاداش فرد گرفتار به اطرافیانش نیز تعلق میگیرد!
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُم»[13]
«پاداش بزرگ ، همراه بلاى بزرگ است و خداوند ، مردمى را دوست نمى دارد ، مگر آن كه مبتلايشان مى كند.»
هر گرفتاری بزرگی پاداش بسیار گستردهای دارد. «عظیم» بهمعنای «گسترده» و «کثیر» بهمعنای «زیاد» است. پاداشی که به انسان گرفتار، بابت اجر داده میشود به اطرافیانش نیز میرسد؛ زیرا پاداش کثیر نیست، بلکه عظیم است و گسترش دارد. اطرافیان فردِ گرفتار نیز از پاداش او سهم و بهرهای دارند.
همچنین هر چقدر که گرفتاری بزرگتر شود، پاداشها نیز گستردهتر میشود و وقتی که خدا کسی را دوست دارد، او را آزمایش میکند. گویی خداوند در هر ابتلایی میخواهد بنده را موحدتر کند.
علت ابتلائات بعضی از بندگان خالص
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا يُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لَا بَلِيَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ.»[14]
«خداوند عزّ و جلّ بر روى زمين بندگانى دارد ناب و خالص كه هيچ تحفه اى از آسمان به زمين نمى فرستد، مگر اين كه آن تحفه را نصيب ديگران و نه آنان مى كند و هيچ بلايى نمى فرستد، مگر اين كه آن را متوجّه ايشان مى گرداند.»
توضیح آنکه، اگر خدا بعضی از بندگان را در ناز و نعمت قرار دهد، گویی خود، دلش را بهسوی دنیا متمایل کرده است! در اینصورت محبت دنیا در قلب آنها ریشه میزند، قهراً از الطاف الهیه بیبهره میمانند و گرفتار دیگری میشوند.
بیشتر اوقات وقتی که غنا، ثروت، صحت، سلامت، امنیت و رفاه در انسان جمع شد، بسیاری از بیماریهای نفسانی همچون حسادت، کبر، فخر فروشی و… در وجود انسان پدید میآید. گویی وقتی که دنیای ما تکمیل باشد، غافل میشویم و مراقبه و توجه نداریم. لذا خداوند ابتلائاتی مانند بیماری، ناامنی، نگرانی و… را قرار داده است تا شدت نیازمان به او را احساس کنیم. اگر همۀ نعمات زندگی ما تکمیل باشد، دچار غفلت میشویم و فراموش میکنیم که چه کسی این نعمات و الطاف فراوان را در زندگی ما قرار داده است! بنابراین با یک نگاه زیبابین پی میبریم که علت انواع ابتلائات این است که از خدا غافل نشویم و به همین جهت خدا را شاکریم.
آیا همه انسان ها باید با گرفتاری رشد یابند؟!
امام (ره) میفرماید: چنین نیست که همۀ انسانها لزوماً باید با گرفتاری ساخته شوند. نیازی نیست نفوس بسیار کامل، با وجود انواع گرفتاریها از غیرخدا منصرف و منقطع شوند؛ چراکه آنها دائماً در حضورند. امام(ره) بهعنوان شاهد مثال، روایتی را ذکر میکند: امام باقر علیهالسلام به عیادت جابربنعبدالله انصاری رفت و فرمود: «جابر حالت چطور است؟» عرض کرد: «یابنَ رسولِ الله در حالی هستم که فقر را بر غنا و بیماری را بر سلامت و مرگ را بر زندگی ترجیح میدهم.» حضرت فرمود:
«ما اهل بیت هر چه را خدا برایمان بخواهد دوست داریم. هر چه خدا به ما بدهد، به وظیفه خود در مورد آن عمل میکنیم. اگر خدا به ما ثروت بدهد، همان را دوست داریم. اگر فقر بدهد، همان را دوست داریم و اگر سلامت یا بیماری بدهد، همان را دوست داریم.» [15]
جابر از صحابه بزرگ پیغمبر اکرم است و هفت معصوم را درک کرده است و شاید به نظر خودش در اوج معرفت است و گمان میکرد امام او را تحسین خواهد کرد؛ اما امام باقر علیهالسلام میفرماید: اصل رضایت این است که هرچه او میدهد، بپسندیم و در مقابل پسند او نظری نداشته باشیم، چراکه میدانیم که هر آنچه که او میدهد، حکیمانه است. جابر با وجود جایگاه رفیعش، باز هم نگران خود بود! او میترسید که با وجود سلامتی و ثروتمندی، در زمرۀ غافلان قرار گیرد.
عافیت طلبی
ما از خداوند سلامت، ثروت و… را همراه با مراقبه، توجه و محفوظ ماندن از عوارض سوئش درخواست میکنیم. بهترین دعا در بهترین شب سال که شب قدر است، دعای عافیت است. ما از خداوند عافیت را که اعم از عافیت جسم و روح، دین و دنیا و ظاهر و باطن است، طلب میکنیم و هرگز گزینهای که نمیپسندیم را به خدا پیشنهاد نمیدهیم!
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَ الْعَافِيَةَ وَ الْمُعَافَاةَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»ِ[16]
« بار خدايا از تو عفو و بخشش و سلامت از هر لغزش و هر گونه آسايش در دنيا و آخرت مى طلبم.»
ما نباید طالب گرفتاری باشیم و هرگز با تصور اینکه در شرایط عافیت، سلامت، ثروت، امنیت و…رشد و کمال پیدا نمیکنیم، عکس آنها را از خداوند طلب نمیکنیم؛ اما اگر خدای حکیم امری غیر از عافیت را برای ما پسندید، میگوییم: «خدایا! من از تو عافیت کامل درخواست میکنم؛ اما اگر تو غیر آن را برای کمال من لازم میدانی، من پذیرای آن هستم؛ زیرا تو رب من هستی و نظر تو زیباترین و کاملترین نظر است.» چنانچه در فرازی از زیارت امین الله میخوانیم:
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي… رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»[17]
«خدایا هر آنچه که تو حکم کنی، من به آن شادمان باشم»
تفاوت شادمانی با صبوری
گاهی ما صبور هستیم؛ اما تصور میکنیم که شادمانیم. در حالیکه شادمانی با صبوری متفاوت است؛ ما در صبوری، تلخی کار را میچشیم؛ چراکه صبر یک گیاه تلخ است. ما تلخی را میچشیم؛ اما بر آن صبر میکنیم. ما با وجود صفت رضا خوشحال هستیم و اصلاً تلخی کار به چشممان نمیآید. آنقدر الطاف خدا به چشممان آمده و آنها را پُررنگ میبینیم که تلخیها را نمیبینیم.
صبر و رضا؛ رأس طاعت
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«رَأسُ طاعَةِ اللّه ِ الصَّبرُ و الرِّضا عنِ اللّه ِ فيما أحَبَّ العَبدُ أو كَرِهَ ، لَا يَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِهَ إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِه»[18]
«شكيبايى و خشنودى نسبت به آنچه خدا مىكند، خواه خوشايند بنده باشد يا نه، در رأس عبادت خداست . هيچ بنده اى، در پيشامدهاى خوشايند و ناخوشايند از خدا خشنود نباشد، مگر اين كه آن برايش بهتر باشد.»
اگر اطاعت را به یک بدن تشبیه کنیم، سر این بدن که همۀ علائم حیاتی از آن نشأت میگیرد و زنده ماندن بدن به آن بستگی دارد، صبر و رضاست. این بدان معناست که اگر صبر و رضا از زندگی ما برداشته شود، اصلا زندگی نمیکنیم، چه رسد به آنکه فکر کنیم در حال طاعت هستیم! بنابراین در اموری که دوست داریم یا ناخشنودیم، برای ما مهم این است که او راضی است.
آیا اگر راضی باشیم به ضرر ما نمیشود؟!
بعضی میگویند: «اگر راضی شوم، ممکن است که آنچه در زندگی به من میرسد، به ضرر من باشد!» پاسخ آن است که ما باید مطمئن باشیم که وقتی راضی شدیم، او بهترینها را برای ما رقم میزند. مانند اینکه وقتی بر سر عدد مهریه چانهزنی نمیکنند، اگر طرف مقابل فرد کریمی باشد، رقم بالایی را اعلام میکند و حتی مجدداً مقدار بیشتری نیز به آن اضافه میکند.
خدا میگوید: اموراتت را به دست من بسپار و آن را بپسند و به من اعتماد کن! وقتی به من اعتماد کنی من هر آنچه را که برایت نفع دائمیدارد، برای تو مهیا میکنم و آن وقت تو برای همیشه راضی و خوش میشوی! بنابراین وقتی ما راضی میشویم، خدا برایمان بهترین را جعل میکند.
بنا به روایات تا زمانی که بندۀ مومن راضی نشود، او قبض روح نمیشود. بنابراین مؤمن تا زمانی که خود راضی نشود، از دنیا نمیرود؛ پس اگر مؤمن باشیم، در هنگامۀ مرگ به رضا میرسیم. حال بعضیها بهآسانی و با یک اشاره بهسوی محبوب میدوند و بعضی برای راضی شدن به مرگ، عزرائیل را به زحمت بسیاری میاندازند!
در هر حال مؤمن بدون رضایت خود جان نمیدهد. پس اطمینان داریم که هر مؤمنی که از دنیا رفت، با خوشحالی جان داده است. چیزی را به او نشان میدهند که دیگر به هیچ عنوان حاضر نیست که به دنیا باز گردد. مانند خانم مؤمنهای که در خواب گفته بود: «وقتی عزرائیل میخواست مرا قبض روح کند، به خاطر خانواده و فرزندانم رضایت نداشتم؛ اما وقتی جایگاهم را به من نشان دادند، دیگر به هیچ وجه نخواستم که به دنیا باز گردم.» ما میخواهیم که نهتنها در هنگامۀ مرگ؛ بلکه در همۀ زندگیمان خوش باشیم.
علت ناآرامی در زندگی
همۀ ناآرامیهای زندگی ما بهدلیل یک درگیری پنهانی است که بین ما و خدا وجود دارد! خدا چیزی را برای ما میپسندد و ما آن را نمیپذیریم! مانند اینکه وقتی افراد در زندگی مشترک با یکدیگر به تفاهم میرسند، زندگی برایشان شیرین است و به آرامش میرسند. در رابطۀ میان عبد و مولا زمانی که عبد بگوید: «خدایا! من هر آنچه را که تو بپسندی، میپسندم. تو را بطور کامل قبول دارم و یقین دارم که پسند تو بهترین است.» آنگاه زندگی و ابدیتی از جانب خداوند برای عبد ساخته میشود که در مخیله او نیز نمیگنجد:
«مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر»[19]
«نه چشمیدیده، نه گوشی شنیده و نه برای هیچ دلی خطور کرده است.»
این منوط به آن است که ما با خاطری آسوده، امور خود را به دست مولا بسپاریم و هیچ ناله و شکایتی نداشته باشیم؛ زیرا در این صورت خدا کار را به خود ما واگذار خواهد کرد!
در روایت دیگری خواهیم آموخت که اساسا علامت عالم بودن ما، رضایت است. انسان با داشتن بهترین و بالاترین مدارک علمی، تا زمانی که ناراضی باشد، در زمرۀ جاهلان بهشمار میرود؛ زیرا «سخط» بهمعنای «غضب نسبت به خدا» جزء جنود جهل است. همانطور که اگر فردی بدون تحصیلات آکادمیک؛ ولی دارای معرفت و رضا باشد، در زمرۀعالمترین مردم قرار میگیرد.
تاریخ جلسه: 1401/8/23 ـ جلسه 7
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. کتاب جنود عقل و جهل، ص 171.
[2] . نهج البلاغه، حکمت 30.
[3] مولانا؛ دیوان شمس، غزلیات، غزل شمارهٔ ۸۲۰.
[4]. فجر،27و28.
[5]. باباطاهر، دوبیتیها؛ دوبیتی شمارهٔ ۱۶۲
[6]. سعدی، مواعظ ،غزلیات؛غزل شمارهٔ ۱۳
[7]. علمالیقین، ملامحسن فیض کاشانی، ج1، ص 99.
[8]. یک قاعده علمیو فلسفی است که در میان فلاسفه و حکماء شهرت زیادی دارد.
[9]. اعراف،172
[10]. فرازی از اذان و اقامه
[11]. آل عمران، 193
[12]. کافی(ط-اسلامیه) ج2، ص 252.
[13]. کافی(ط-اسلامیه) ج2، ص 252.
[14]. کافی(ط-اسلامیه) ج2، ص253
[15]. ارشاد مفيد ج 1 ص 165
[16]. مفاتیح الجنان؛ تعقیبات مشترکه است که بعد از نمازها
[17]. مفاتیح الجنان، زیارت امین الله
[18]. کافی( ط- اسلامیه) ج2، ص 50
[19]. صحیفه الامام رضا علیه السلام، باب الزیادات، ص 92