مقدمه
اگر سپاه عقل بر وجود ما حاکم شود، رنگ زندگی زیباترین رنگ خواهد بود و سعادت جاودانه برای ما رقم زده میشود. ما با انتخاب خود میتوانیم سپاه عقل را بر وجودمان حاکم کنیم. حاکمیت سپاه عقل نه فقط عالم دیگر که همین عالم ما را نیز آباد میکند و در همین عالم نیز لذت مداوم نصیبمان میشود.
دانستیم که یکی از سپاهیان عقل رضاست و سخط، از سپاهیان جهل است. لذا رضایت از خدای سبحان نماد عقل و غضب نسبت به خدا علامت جهل است. در زیارت امین الله که در همه زیارتگاه ها میخوانیم، برای خود درخواست رضایت میکنیم:
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِیةً بِقَضَائِك»[1]
«خدایا مرا به آنچه که تو حکم کردی و به آن احکام نهایی که در این عالم برای ما قرار دادی،راضی و خشنود قرار بده.»
همۀ ما این قابلیت را داریم که از احکام الهی راضی باشیم و نه فقط در ظاهر، بلکه باطناً این سرور در ما موج بزند. حتی در اموری که برای ما ناگوار جلوه میکند، نهتنها صبور؛ بلکه راضی باشیم و بدانیم که گرچه ظاهر این امر برای ما ناگوار است؛ اما در باطن دارای حکمتی است که آن را مطلوب و شیرین میکند.
اعطای مقام صدیقین از جانب خدا به بندۀ راضی، صابر و شاکر
ممکن است سوال شود: اگر بندهای راضی، صابر و شاکر باشد، خدا چه عنوانی به او میدهد؟ خداوند میفرماید: اگر بندهای راضی، صابر و شاکر باشد، زیباترین عنوان را که عنوان صدیقین است به او خواهم داد. امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِی اَلْمُؤْمِنُ لاَ أَصْرِفُهُ فِی شَیءٍ إِلاَّ جَعَلْتُ ذَلِكَ خَیراً لَهُ فَلْیرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیصْبِرْ عَلَى بَلاَئِی وَ لْیشْكُرْ عَلَى نَعْمَائِی أَكْتُبْهُ فِی اَلصِّدِّیقِینَ عِنْدِی .»[2]
«وقتی بنده من به من ایمان دارد، هر دگرگونی و تحولی را که برای او ایجاد میکنم، به نفع اوست. پس باید در قضا من راضی باشد و در برابر بلاها صبوری کند و نعمت های مرا شکرگزار باشد، دراینصورت من خود نام او را در زمرۀ صدیقین ثبت میکنم.»
در روایتی چنین آمده است:
«آخِرُ ما یخرُجُ مِن قُلُوبِ الصِدّیقینَ حُبُّ الجاهِ»[3]
«آخرین چیزی که از قلوب صدیقین خارج میشود، حب مقام است.»
مقام صدیق، مقامی بسیار عالی و والاست. «صدیق» بهمعنای شدت و کمال صدق است؛ با این حال، آخرین چیزی که از دل صدیق بیرون میآید، حب مقام است. صدیق بودن در نهایت از همین طریق تحقق مییابد. در حدیث قدسی خداوند میفرماید: «اگر تو راضی باشی، من نام تو را در زمرۀ صدیقین ثبت میکنم»؛ چراکه تو در این که هیچ چیز و هیچکسی جز من در وجودت نیست، صدیق واقعی هستی.
علامت رضایت از منظر امام خمینی (ره)
بر اساس روایات، امام خمینی (ره) معیاری را برای شناخت رضایت به ما معرفی میکند. ایشان میفرماید: نشانۀ واقعی رضایت این است که در مواجهه با هر پیشامدی که برای ما رخ میدهد، هیچگاه نگوییم که ای کاش اوضاع به شکل دیگری بود! در سیرۀ پیامبر اکرم چنین میخوانیم:
«لَمْ یكُنْ رَسُولُ اللَّهِ یقُولُ لِشَیءٍ قَدْ مَضَى لَوْ كَانَ غَیرُهُ.»[4]
«هر اتفاقی که میافتاد، حضرت هیچگاه نگفت که اگر غیر از این بود، بهتر بود.»
از این زاویۀ دید، رضا به این معناست که در لحظه زندگی کنیم، به حال و اکنون توجه کنیم و باور داشته باشیم که آنچه خداوند برای ما تقدیر کرده است، نهایت لطف و مهربانی اوست. زمانی که میگوییم «کاش اوضاع غیر از این بود»، در حقیقت داریم حکمت خداوند را زیر سوال میبریم. گویی در حال انکار صفات خداوند چون رئوف، قدیر، علیم و خبیر هستیم و بهنوعی میگوییم که گزینه پیشنهادی من برای تو، کاملتر است!
وقتی این نظر را مطرح میکنیم؛ بهنحوی ناراضی هستیم و همه چیز را زیر سوال بردهایم! علامت رضا این است که ما گزینۀ دیگری روی میز نمیگذاریم و وقتی خدا گزینه خود را به ما نشان داد، راضی هستیم.
آیا «رضا» با «دعا» منافات دارد؟
زمانی که دعا میکنیم، از خداوند آنچه را که یا در حال حاضر وجود ندارد، یا به کمال مطلوب نرسیده است، طلب میکنیم. اما در حالت «رضا»، چنین نیست. برای مثال، هیچگاه کسی برای فردی که فوت کرده است، دعا نمیکند تا زنده شود؛ اما در این وضعیت، یا فرد دائماً در حال اعتراض و سوال است و یا راضی است و باور دارد که کمال واقعی او در این بود که در این زمان و مکان و با این وضعیت از دنیا برود. او یقین دارد که خداوند بهترین خیرات را برای او در این زمان و در این شرایط تقدیر کرده است. این مقام رضاست.
تلاش جدی برای کسب صفت رضا
ما بر روی صفت رضا باید بسیار کار کنیم؛ زیرا به کسی که به مقام رضا رسیده است در هنگام مرگ میگویند:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة. ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیة»[5]
«ای نفس (قدسی) مطمئن و دلآرام. بهسوى پروردگارت بازگرد كه تو از او راضى و او از تو راضى است.»
«صابرا»، «شاکرا» در آیه ذکر نشده است، بلکه «راضِیةً مَرْضِیة» است.
اگر ما از جمله افرادی باشیم که دائماً غر میزنیم و پیشنهادات خود را مطرح میکنیم، قطعاً در برابر حضرت عزرائیل نیز به پرسشهایی چون «چرا الان؟»، «چرا به این شکل؟»، «چرا در این مکان؟» و… خواهیم پرداخت. اما وقتی نگاهمان در زندگی به لطف خداوند چنین باشد که «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود»، در آن صورت در لحظه مرگ هیچ گونه نارضایتی نخواهیم داشت. رضایت بهحدی در ما تجلی پیدا میکند که خود خداوند بر بنده عنوان «راضی» را قرار میدهد. بنابراین، باید تمام تلاشمان را به کار گیریم تا دنیا را با صفت «رضا» ترک کنیم.
«شکر» و ضد آن «کفر»
«شکر» بهمعنای «سپاسگزاری»، از سپاهیان عقل و در مقابل آن «کفر» بهمعنای «ناسپاسی»، از سپاهیان جهل است. بنابراین در این موضوع کفر اعتقادی مورد نظر نیست.
تعریف شکر
از نظر علمای اخلاق، شکر یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی دارد.
معنای لغوی شکر
«شکر» بهمعنای «امتلاء» است. بدین معنا که وقتی نعمتها و برکات خداوند در زندگی ما ظهور میکند، باید شکر آن را بجا آوریم. عبارت «دابهٌ شَکری» بهمعنای حیوانی است که نعمتهایی را که دریافت کرده است، به نمایش میگذارد و بهنوعی از آنها استفاده میکند. در واقع، حیوان در برابر صاحب نعمت، نشان میدهد که آنچه را که خورده، از بین نرفته و مصرف شده است و به شکلی محسوس در بدن او نمایان میشود. به همین ترتیب، «دابه شکور» به حیوانی اطلاق میشود که چاقی خود را بهوضوح نشان میدهد.
همچنین، عربها برای چشمههای پرآب و جوشان از واژه «عینٌ شکری» استفاده میکنند تا نشان دهند که این چشمه پر از آب است و به نوعی از این آب بهرهبرداری میشود. در حقیقت، شکر در این معنا بهمعنای نشان دادن و اظهار وجود نعمت است.
از نظر مرحوم راغب اصفهانی، در شکر، قلب صورت گرفته است. توضیح آنکه در عربی گاه فاء الفعل با عین الفعل و یا عین الفعل با لام الفعل جابجا میشود و این جابجایی در خود واژه را قلب گویند. ایشان میگوید که اصل شُکر، «کَشر» بهمعنی «ظهور» و «آشکار شدن» بوده است. بر همان اساس، شکر بهمعنی آشکار کردن و اظهار کردن نعمت است. سپس میفرماید که ضد آن نیز «کفر» بهمعنای «کتمان و پوشاندن نعمت» است.
شکر در اصطلاح
بعضی از علمای علم اخلاق معتقدند که «شکر»، اظهار نعمت در نیت، گفتار و رفتار است. اظهار نعمت در فکر، اندیشه و نیت بدان معناست که ما واقعاً باور کنیم که قابلیت رسیدن به فلان کمال را داریم. پس وقتی نیت میکنیم که میخواهیم به فلان کمال برسیم، این یک نوع شکر است؛ زیرا این نعمت را در درون خود اظهار کردهایم. سپس در محضر خدای سبحان ذکر میکنیم که خدایا! تو حولوقوۀ رسیدن به این رتبه را به من عطا کردی و من ممنون تو هستم؛ آنگاه همۀ جریان زندگی را بر همین مبنا تنظیم میکنیم؛ این شکر است.
ارکان شکر
امام (ره) اشاره میکند که شکر سه ستون دارد و اگر این ستونها در زندگی ما برافراشته باشد، شکر روی آنها منعقد میشود.
1. معرفت منعم و نعمت
اولین رکن و ستون شکر، معرفت و شناخت منعم است. ابتدا باید منعم را بشناسم و بدانم که آن کسی که نعمت میدهد، کیست؟! هر چقدر که بینهایت بودن، قدرتمندی، حکمت، لطف، رحمت، رفق و دیگر خصوصیات او را بشناسم، بیشتر امکان شکر فراهم میشود. بیمعرفتی به خدای سبحان، اصلا اجازه شکر را به ما نمیدهد. در حقیقت، گویی پشت پردۀ شکر، یک دعای جوشن کبیر است. هر چقدر هزار و یک اسم خدا را بهتر بشناسیم، به منعم و نعمات او شناخت پیدا میکنیم.
مرحلۀ بعد آن است که خود نعمت را نیز بشناسیم. بطور مثال اگر تنها نعمت تکلم را در نظر بگیریم، در مییابیم که چه نیروهای مختلفی در درون ما وجود دارد که همین یک نعمت برای ما فعال باشد. اما گاهی افراد زمانیکه با یکدیگر احوال پرسی میکنند، در جواب «چه خبر؟» میگویند: «هیچ خبری نیست!» آیا حقیقتاً سلامتی خبر مهمینیست؟! چه سلولهایی که دست به دست یکدیگر دادهاند و چه امکاناتی در بدن تدبیر شده است تا ما سالم باشیم؟!
به همین جهت ما وقتی نعمت را شناسایی میکنیم، هرگز یک نعمت را بهعنوان یک نعمت نمیبینیم، بلکه در پشت هر نعمتی، هزاران نعمت میبینیم. مانند اینکه حتی وقتی دستمان را بالا میآوریم، درمییابیم چه بسیار نیروهایی که پشت پرده وجود دارد که ما میتوانیم این دست را بالا بیاوریم. پس در پس پردۀ هرنعمتی، بینهایت نعمت نهفته است.
2. سرور باطنی و تواضع ظاهری
یکی دیگر از ارکان شکر، خوشحالی و سرور درونی است. این بهمعنای شکرگزاری بهواسطۀ نعمتهایی است که داریم، مانند شادی و رضایت از سلامت، توفیقهای الهی و فعال بودن قوه ادراکمان. وقتی که از فعال بودن ذهن و توانایی درک خود خوشحال و سپاسگزار هستیم، یکی از جلوههای شکر است. به عبارت دیگر، نتیجۀ معرفت به خداوند و نعمتهای او، باید به احساس خوشی و حال خوب در دل منتهی شود. این شکر باطنی است که در اعماق وجود انسان نمایان میشود و نشانهای از درک نعمتها و ارتباط عمیق با خداوند است.
در حالِ ما دو چیز باید دیده شود: اول سرور باطنی؛ این بدان معناست که در درون خود نسبت به نعمت های خدا بسیار خوشحال باشیم. دوم: تواضع ظاهری؛ بدین معنا که در مقابل خدایی که این نعمت ها را به ما داده است، نهایت خضوع را داشته باشیم. در واقع حال ما ظاهر و باطنی دارد.
3. عمل
رکن سوم عمل است. ما معمولا وقتی سرحال هستیم، خوب کار میکنیم. وقتی خوشحالیم، هر کس، هر چه از ما میخواهد، انجام میدهیم! پس وقتی ما از معرفت نسبت به خدا و نعمتهایش خوشحال باشیم، تلاش میکنیم که در راستای دستورات منعم، از آن نعمات، حُسناستفاده را داشته باشیم.
به زبان ساده، شکر یعنی سپاسگزاری. سپاس بهمعنای سه پاس یا نگاهداشت است که به این صورت تفسیر میشود:
- پاسداری قلب: یعنی قلب انسان از نارضایتی دور و از نعمتهایی که دارد، خوشحال و راضی باشد؛
- پاسداری زبان: یعنی زبان انسان همواره به ذکر نعمتها و منعم (خداوند) مشغول باشد و به شکر خداوند بپردازد.
- پاسداری عمل: یعنی انسان در عمل نیز نعمتها را بهدرستی و در جهت صحیح مصرف، و از آنها به نحو درست استفاده کند.
امام (ره) عمل را نیز به سه بخش تقسیم میکند: عمل قلبی، عمل لسانی و عمل با اعضاء و جوارح. عمل قلبی آن است که پس از آنکه نعمت را شناختیم، باطناً در مقابل منعم تعظیم کنیم. عظمت آن منعم به چشم قلب ما بیاید و قلب ما در مقابل آن منعم تعظیم و خضوع داشته باشد. عمل زبانی آن است که با زبان خود از آن منعم تعریف کنیم. زبان دائماً به مدح و ثنای آن منعم قیام کند. با «الحمدلله»، گویا زبان ثناگوی منعم شده است. عمل اعضاء و جوارح آن است که نعمتهایی را که به ما داده شده است، در مسیر بندگی و طاعت مصرف کنیم.
تفاوت شکرگزاری در افراد
به اندازهای که معرفت و شناخت ما به منعم (خداوند) و نعمتهای او بیشتر باشد، شکر ما نیز عمیقتر و بالاتر خواهد بود. در واقع، کمیت و کیفیت شکر ما وابسته به میزان شناختمان است. به همین دلیل، شکر کسی که تنها به زندگی مادی نگاه میکند و تمام لذائذش، لذائذ حیوانی و محدود است، با شکر کسی که دریچههای عالَم ملکوت به روی او باز شده است و ورای نعمات مادی، معنویات بیپایان را میبیند، کاملاً متفاوت است.
فردی که به این سطح از شناخت و معرفت رسیده است، درک میکند که نعمتها نامحدود هستند؛ به همین دلیل شکر او نیز نامحدود میشود. چنین فردی با خداوند ارتباطی نامحدود برقرار میکند، خوشیها و لذتهایش نیز بیپایان است، و ثناگوییهایش نیز هیچگاه پایان نمییابد. برای مثال، وقتی دعاهای صحیفه سجادیه را میخوانیم، در واقع سفرۀ حمد و شکر را تا قیامت میگسترانیم و از خداوند میخواهیم که در زندگیمان تا قیامت حامد و شکرگزار او باشیم.
امام خمینی (ره) میفرماید: «شکر کسی که اسباب در اختیار خود را از آن مسببالاسباب میبیند، با شکر کسی که اسباب را بهعنوان سبب مستقل میبیند، تفاوت بسیاری دارد.» به عبارت دیگر، شکر واقعی در آن است که انسان درک کند اسباب و علل موجود در زندگیاش، تنها واسطههایی هستند که به اذن و ارادۀ خداوند عمل میکنند.
برای مثال، فردی که پیادهروی و تغذیه سالم را عامل سلامتی خود میداند، ممکن است غافل باشد از اینکه این درک و فهم از مراقبتهای بهداشتی نیز به خداوند تعلق دارد. او ممکن است فراموش کند که این اسباب و شرایط به اذن خداوند است و هیچیک از آنها بهطور مستقل نمیتوانند علت سلامت او باشند. بنابراین، هر چیزی که ما بهعنوان سبب برای سلامتی خود میبینیم، در واقع سبب غیرمستقل است که در نهایت به مشیت الهی وابسته است.
برخی افراد نعمتهای خدا را بهطور مستقل میبینند. برای مثال، موفقیت در زندگی را بهعنوان یک دستاورد مستقل از نعمتهای الهی میشمارند و فراموش میکنند که پشت پردۀ هر موفقیت، هزاران نعمت دیگر است که از جانب خداوند به آنها رسیده است. در اینگونه مواقع، افراد، موفقیت را تنها به خودشان نسبت میدهند و از منعم واقعی غافل میشوند!
شکرگزاری حقیقی از اسباب تا مسببالاسباب (خداوند)
وقتی که ما اسباب و علل را مستقل از خداوند ببینیم، شکر ما محدود خواهد بود. چرا که تنها به عوامل ظاهری توجه میکنیم و از درک حقیقت نعمتها غافل میمانیم. اما وقتی که بفهمیم این اسباب و علل در واقع واسطههایی هستند که تحت اراده و مشیت خداوند عمل میکنند، شکر ما بسیار وسیع و عمیق خواهد شد. زیرا در این حالت، شکر تنها به واسطهها محدود نمیشود، بلکه به خود خداوند برمیگردد که همه چیز را تقدیر کرده است.
همچنین، هر چه بیشتر شکر میکنیم و به عمق نعمتهای خداوند پی میبریم، اثر فوری شکر در زندگی ما، بروز میکند. به این معنا که خداوند خودش را از طریق نعمتها و برکاتش به ما نشان میدهد.
مثالی از این موضوع را میتوان در تفاوت بین دو نوع شکر مشاهده کرد. تفاوت زیادی است بین فردی که از کسی بابت یک نعمت تشکر میکند و آن شخص پاسخ میدهد: «علاوه بر این نعمت، نعمتهای بسیار دیگری نیز برای تو در نظر گرفتهام!» و فردی که در برابر محبت و کمکهای دیگران، طلبکارانه میگوید: «کاری برایم نکردید، وظیفهتان بوده است! » در حالت دوم، وقتی کسی از نعمتهای والدین یا دیگران غافل و شاکی باشد، آنها ممکن است در برخی موارد نعمتها را از او دریغ کنند تا او قدر آنها را بداند و شکر واقعی را بهجا آورد.
نتیجه شکرگزاری
هرچقدر الطاف الهی را سپاسگزاری میکنیم، خداوند جلوهای دیگر از خود و نعمتهایش را به ما نشان میدهد. این همان چرخهای است که وقتی از نعمتهای خدا غافل میشویم و آنها را نادیده میگیریم، گویی خداوند به ما میگوید: «چرا باید الطاف و نعمتهای بیشتری را به تو نشان دهم؟» زیرا هرچقدر بیشتر نشان دهم و تو بیشتر آنها را کتمان کنی، به ضرر خودت تمام میشود.
بنابراین، هرچقدر که ما بیشتر خدا را شکر میکنیم، خودمان در حقیقت تجلی خداوند میشویم. قلب سالک تبدیل به مظهر جلوههای رحمانی، رحیمی، مالکی و قهاری خداوند میشود. او همچون آینهای است که در آن خداوند منعکس شده است و هیچ چیزی را از خود نمیداند. سالک در این مرحله میداند که تمام این زیباییها و نعمتها از جانب خداوند است و در واقع خود خداست که در او تجلی کرده است.
اگر کسی از او بپرسد که این همه زیبایی و نعمت را از کجا کسب کرده است، او با تمام وجود آدرس خداوند منعم را میدهد و تمام توجهاش به منبع اصلی نعمتهاست. البته این نوع شکر و این سطح از معرفت و تجلی، برای برترینها و کسانی است که در مسیر قرب الهی گام برمیدارند. به همین دلیل، خدای سبحان میفرماید:
«وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّكُور»[6]
«اندکی از بندگان من بسیار سپاسگزارند. (که در همه نعمتها من را ببینند و نعمت ها را اظهار کنند و منعم را به همه معرفی کنند.)»
برای تبیین بهتر بحث به مثالی اشاره میکنیم: وقتی غذای خوشمزهای درست میکنیم و از ما میپرسند که چطور این غذا آنقدر خوشمزه شده است؟ اولین پاسخی که فوراً به ذهن ما متبادر میشود چیست؟ این جواب فوری مهم است، نه پاسخی که پس از فکر کردن میدهیم! آیا فوراً میگوییم که این بار ادویه و میزان طبخش را تغییر دادم؟ یا بلافاصله میگوییم که مُطعَم و طعم دهنده به غذا خداست؟! در حالت اول خود را و در حالت دوم منعم را معرفی کردهایم.
این مثال را میتوانیم در همه زندگی خود تعمیم دهیم. اگر از ما بپرسند که چه کار کردی که الحمدلله زندگی خانوادگیات آرامش خاصی دارد؟ اگر فورا میگوییم: «همه، کار اوست و او به من آموزش و توفیق داده است وگرنه من هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدهم؟!» شاکریم. شکر بهمعنای آن است که ما در زوایای زندگی خود، خدا را معرفی کنیم:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[7]
«او اول و آخر و ظاهر و باطن است.»
راز شادزیستن در اسلام
«نعمت» در زبان عرب بهمعنای «نرم و راحت» است. پس به لباس خواب و لباسی که بسیار نرم و راحت است، «نعوم» گویند. نعمت آن است که ما از آن لذت میبریم. ما واقعا چقدر از نعمتهای زندگیمان لذت میبریم؟! گاهی افراد به جای لذت بردن، شکایت نیز میکنند! مانند اینکه فردی که خانۀ بزرگی دارد، بگوید که کاش خانهام آنقدر بزرگ نبود! یا فردی که توفیق خدمترسانی به دیگران را دارد، بگوید که کاش آنقدر کار از من نمیآمد! یا فردی که کار مناسبی انجام میدهد، بگوید که کاش چنین نبود و مانند کسانی بودم که راحت در خانه خوابیدهاند و استراحت میکنند! گویی واقعاً برای ما فرهنگسازی نشده است که از دارایی هایمان لذت نبریم! در حالیکه در سبک زندگی اسلامی، افراد همیشه خوش و دائماً در حال لذت بردن هستند. بسیاری از بیماریهای جسمی افراد به این دلیل است که نمیتوانند خوش زندگی کنند! در حالیکه ما هر روز در نمازهای واجب خود از خدا میخواهیم که خوش زندگی کنیم! وقتی که میگوییم:
«صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»[8]
«راه کسانی که به آنها نعمت دادی.»
در واقع از خدا میخواهیم: «خدایا! من راه کسانی را بروم که خوش زندگی میکنند، نه با تکلف و زحمت! کسانی که حالشان خیلی خوب است!» چرا حالشان خوب نباشد، وقتی میبینند که منعمشان خدایی است که ایشان را نزد دیگری نفرستاده است؟! نعمت میدهد و نعمتهایش قابل توصیف نیست. هیچ جایی غیر از مسیری که خود نشان میدهد نیز نمیتوان این نعمتها را بدست آورد.
البته این موضوع حتی در میان متدینین جامعه نیز فرهنگسازی نشده است. اگر کسی همیشه خوش باشد، باعث تعجب دیگران است. در حالیکه این یک اصل است که زندگی ما باید بر مدار خوشی باشد؛ چرا که بندگی با خوشی است که بندگی حساب میشود. بندگی بدون خوشی، عبادت هست؛ اما اطاعت نیست. خدا دائماً جلوهگری دارد. در سورۀ الرحمن میخوانیم:
« كُلَّ یوْمٍ هُوَ فی شَأْن »[9]
«هر روز خدا یک لطف و جلوهگری جدیدی در اختیار بنده قرار میدهد.»
وقتی که ما آن الطاف را نبینیم و به دیگران نشان ندهیم، ناشکر محسوب میشویم. این بدان معنی است که اگر ما بخواهیم شاکر باشیم، باید هر روز یک زندگی نو و تازه داشته باشیم.
به یاد داشته باشیم که وقتی زندگی برایمان یکنواخت است و تکراری بودنش ما را ملول و افسرده کرده است، به این معناست که الطاف و جلوهگری جدید خدا را در زندگی خود نمیبینیم. وگرنه هر روز برای ما یک روز جدید است، و این معنای شکر است.
شاه کلید زندگی
شاه کلید زندگی شکر است. اگر شاکر باشیم، دنیا و آخرتمان آباد است و بدون شکر، نه دنیا داریم و نه آخرت! اگر شکر در زندگی ما جاری باشد، اساساً رنگ زندگیمان عوض میشود، نگاهمان به زندگی تغییر میکند و میزان انرژی ما بسیار افزایش مییابد. در مییابیم که در هر لحظه چه اتفاقاتی میتوانست در زندگی ما بیفتد که اتفاق نیفتاده است! ما نهتنها بابت نعماتی که داریم، بلکه باید خدا را بابت ناگواراییها که تاکنون در زندگیمان دیده نشده است، شاکر باشیم. در دعای جوشن صغیر یک عبارت وجود دارد که مرتباً تکرار میشود:
«وَ اجْعَلْنِی لِنَعْمَائِكَ مِنَ الشَّاكِرِینَ وَ لِآلَائِكَ مِنَ الذَّاكِرِین» [10]
«خدایا! من را شاکر همۀ نعماتت و ذاکر همۀ نعمات پشت سر هم قرار بده.»
البته اگر احساس کنیم که شاکریم، خود یک ادعا و یک دروغ است! چرا که ما تلاش میکنیم شاکر باشیم؛ اما میدانیم که بین تلاش ما و جایگاه شاکر بودن فاصله بسیار است!
تاریخ جلسه: 1401/8/30 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. فرازی از زیارت امین الله.
[2]. کافی(ط-اسلامیه)ج2، ص61.
[3]. انوار هدایت، مکارم شیرازی، ج1، ص590.
[4]. کافی؛ ( ط-اسلامیه) ج2، ص63
[5]. سوره فجر ایات 27 و 28.
[6]. سبا، 13.
[7]. حدید،3.
[8]. سوره حمد، آیه 7.
[9]. الرحمن، آیه29.
[10].فراز 1