موسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا ع - مهر و قهر

مقدمه

 

اذن حضور در مجالس حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها، اذن حضور در اشرف مجالسِ عالم است که با وساطت اولیای حق به افراد اعطا می‌شود. به تعبیر حضرت حق، در نظام عالم وجود مقدس حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها اشرف موجودات است؛ زیرا به پیامبر فرمود: «لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما» بهانۀ خلقت تو و علی، فاطمه بود. اگر فاطمه نبود شما دو نفر هم خلق نمی‌شدید! لازم است قدردانِ نعمتِ حضورِ در محضر قرآن و عترت باشیم و با دعای صاحبان اصلی این مجالس، ادب حضور را رعایت کنیم. یکی از شئون ادب در محضر فاطمی این است:

شست‌و‌شویی کن و آنگه به خرابات خَرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده[1]

اما این شست‌وشو نیز بدون وساطت و شفاعت مادر عالم انجام نمی‌گیرد.

گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست[2]

به‌یقین این نام چنان در عالم دلبری می‌کند که وقتی جبرئیل از خدای سبحان شنید: «هُم فاطِمَةُ و أَبوها و بَعلُها وَ بَنوها»[3] از همۀ عرش و ملکوت صرف‌نظر کرد و بلافاصله اجازه گرفت تا در محلی که محوریت آن با فاطمه است حاضر شود:

 «اَتَاْذَنُ لِی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الارْضِ لاِکونَ مَعَهُمْ سادِساً»[4]

جبرئیل، بدون مبالغه کمال‌طلب است، هیچگاه از کمال‌طلبی جدا نمی‌شود و درخواست هبوط ندارد؛ اما جایی که فاطمه حضور داشته باشد از محل حضور جبرئیل در سرای قدسی عرش، بالاتر است. به ظاهر «اَهْبِطَ» است؛ اما در باطن عروج است. ظاهراً پایین می‌آید اما باطناً از جایی که هست بالاتر می‌رود. بابِ جبرئیل در مسجدالنبی اجازه‌های مکرّرِ او را به نمایش گذاشته است. چه بالی قرار است به انسان داده شود تا بتواند با آن در مجالس فاطمی حاضر شود!

چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد

 که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟[5]

از جبرئیل، که نام فاطمه به شدت برای او دلبری کرده و مصاحبِ فاطمه است، عاجزانه تقاضا داریم، إذن ورود و صعود برای محبین حضرت بگیرد. اذن دخولی که به هیچ کس «لا» گفته نشود، بلکه بشنویم: «اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک»[6]

 

درخواست عاشقانه  در آستان فاطمه

 

واسطۀ دیگر برای ورود به مجالس فاطمی وجود مقدسِ امام حسن علیه‌السلام است. کَریمِ مدینه، شاهدِ عینی صحنه‌های مختلف مدینه، شاهد عینی کوچه بنی‌هاشم و شاهد عینی جریان در و دیوار است. او اوجِ پذیرایی را از مهمانانِ مادرش انجام می‌دهد.

دل‌ها را پشت در بقیع می‌بریم و سینه را به پنجره می‌چسبانیم و حضرت را به کرامتش قسم می‌دهیم و عاجزانه استدعا می‌کنیم منّت بگذارد، هوای دل محبین مادرش را در ایام فاطمیه داشته باشد تا زائرهای مؤدبی باشیم. همنشینی با معصومین را یاد بگیریم و مرهمی بر زخم‌های دختِ پیامبر اکرم باشیم. می‌خواهیم با علی علیه‌السلام هم‌نوا شویم، زینب‌گونه پایدار بمانیم و همسفری وفادار در کاروانِ فاطمیه باشیم.

او همیشه شفیعِ ما بوده است؛ واسطه‌ای مهربان تا با همۀ ناپاکی‌هایمان، اجازهٔ حضور در این محافل را بیابیم.

از کریم، کم‌خواستن نابخشودنی است! پس با جسارتی عاشقانه می‌گوییم: امکان دارد از عارفانِ به حق‌ِ مادرت شویم؟ زائری نمونه در آستانِ فاطمه باشیم! دنیا و آخرت را در سایه‌سارِ مهرِ او بگذرانیم! و آن‌گاه که بانگِ «مَن اَنصاری؟» بلند شود، همه‌جا لبیک‌گویان فریاد برآوریم: «لَبَّیْکَ یَا فَاطِمَهُ! لَبَّیْک!»

 

مهر و قهر در قرآن

 

موضوع مهر و قهرِ در قرآن از سورۀ رعد به بعد بررسی می‌شود. در نظامِ عالّم جریانِ مهر و قهرِ حق، جاری است. قرآن با نگاهی ژرف، برداشت انسان را از این دو مفهوم دگرگون می‌سازد و او را با حقیقتی نوین از رحمت و شدتِ الهی روبرو می‌کند.

انسان می‌پندارد مهر و قهر خدا را می‌شناسد؛ ولی با تدبّر در آیات قرآن درمی‌یابد از بسیاری نشانه‌های مهر و قهر حق غافل بوده است.

 

پرسش‌های بنیادین

 

۱. خداوند به چه کسانی مهر می‌ورزد؟

۲. قهر الهی شامل چه کسانی می‌شود؟

۳. کسانی که مورد مهر خدا قرار می‌گیرند چه الطافی را دریافت می‌کنند؟

۴. گرفتاران قهر، با چه کیفرهایی روبرو می‌شوند؟

۵. نمادهای مهر و قهر خدا کدامند؟

گاه انسان کسی را مشمول مهر الهی می‌پندارد، حال آنکه در دیدگاه قرآنی گرفتار قهر خداست و گاه فردی را مورد قهر می‌داند، در حالی که در حقیقت تحت مهر پروردگار قرار دارد. تنها با معیارهای قرآنی می‌توان مهر و قهر الهی را به‌درستی بازشناخت.

 

علائم و نشانه‌های قهر الهی

 

«وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ  وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»[7]

«اگر بخواهی تعجب کنی، پس تعجب از گفتار منکران لجوج است که [بدون توجه به قدرت خدا که آنان را از خاک پدید آورد، می گویند]: آیا ما هنگامی که [پس از مردن] خاک شدیم، به راستی در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟! اینانند که به پروردگارشان کافر شدند، و اینانند که در گردنشان بندها و زنجیرها [ی گمراهی در دنیا و عذاب در آخرت] است، و اینان اهل آتش اند و در آن جاودانه‌اند.»

 

خدای سبحان گروهی را معرفی می‌کند که مورد قهر قرار گرفته‌اند، این گروه اهلِ تردید هستند و در اعتقاداتشان یقین ندارند.

طبق این آیه گروهی که مورد قهر حقّ قرار می‌گیرند سه ویژگی دارند:

  1. مُردّد هستند و اعتقادِ یقینی ندارند. اگر انسان در اعتقادات، به یقینِ ثابت و راسخ نرسد، در نهایت گرفتار قهر و عذاب می‌شود. انسان نمی‌تواند اعتقادات خود را با تردید سپری کند بلکه باید دائم اعتقادات را به یقینِ خاصی ارتقاء داد به عبارتی به یقینِ سابق اکتفا نکرد و به یقینی فوق یقین رسید.
  2. از قدرت حق مأیوس و ناامیدند و آن را باور ندارند. ناامیدی از رشد خاص و احیاءِ خاص، انسان را گرفتار قهر الهی می‌کند.
  3. به قدرت حق جاهل هستند. برای خدا، تبدیل نطفه به انسان در دنیا یا تجدید حیات انسان مرده و پوسیده به انسان جدید در قیامت، یکسان است؛ اما این گروه به قدرت حق معرفت ندارند. اگر شناخت انسان به قدرت خدا ضعیف باشد، در درازمدت مورد قهر قرار می‌گیرد.

 

 علامت قهرِ حق چیست؟

 

به گردن این افراد، زنجیر بسته شده است. در تفاسیر شیعه، زنجیرِ در گردن چند معنا دارد:

  1. نماد ذلت، اسارت و بردگی است،

فردی که زنجیر به گردنش بسته شده است آزاد نیست، با آن زنجیر به اطراف کشیده می‌شود و قدرت ندارد. گویی افسار او در اختیار دیگران است. بنابراین یکی از نمادهای عذاب این است که فرد، اسیرِ تفکراتِ غلط دیگران است، در حالی‌که انسان هیچ وقت گمان نمی‌کند آدمی که افسارش در اختیار دیگران است و قدرت تصمیم‌گیری صحیح ندارد، عذاب شده است.

  1. نماد وجود مانع در سفر انسان به درون خود است.

شبیهِ این آیه در سوره مبارکه یس است[8]، کسی که زنجیر در گردن دارد نمی‌تواند در مقابل حق خضوع داشته باشد، نمی‌تواند در درونِ خود سیر داشته باشد، نمی‌تواند خودشناسی داشته باشد.

به‌تعبیر دیگر وقتی انسان از درونِ خود فارغ باشد مشغولِ برون می‌شود. متوجه نیست در درونِ او عالّمِ بزرگی قرار گرفته و خدا او را خلیفه خویش قرار داده است، توجه ندارد می‌تواند نماد قدرت، علم، لطف و… خدا باشد. وقتی انسان زنجیر به گردن دارد از سفر به درونِ خود محروم است. بیرون را خوب می‌بیند؛ اما نمی‌تواند سر به جِیبِ خود فرو ببرد و سفرِ باطنی به خود داشته باشد.

اگرانسان سفر باطنی داشته باشد معرفةُ‌النَفس نصیب او خواهد شد: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[9]و به‌دنبال آن به «معرفةُ‌الرَبّ» می‌رسد. تعبیرِ خیلی زیبای یکی از مفسرین این است که این افراد آن‌قدر اسیرِ محسوسات هستند که با معقولات بیگانه شدند، آنقدر اسیرِ ظواهر شدند که از بَواطِن دور شدند.

 

عجله برای گناه؛ نشانه قهر الهی

 

«وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ  وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ»[10]

«و از تو [بر پایه تمسخر، استهزا، جهل و نادانی] پیش از [درخواست] خیر و خوشی تقاضای شتاب در [فرود آمدن] عذاب می­‌کنند، [اینان گمان می­‌کنند که عذاب­ها و مجازات­های الهی دروغ است] با اینکه پیش از آنان عذاب­ها و عقوبت­های عبرت­ آموز [بر کافران و منکران] گذشته است و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمی که می‌­کنند صاحب آمرزش است، و مسلماً پروردگارت سخت کیفر است.»

گروه دیگری که مورد قهر الهی قرار می‌گیرند کسانی هستند که وقتی سراغ خدا می‌روند به‌جای عجله برای دریافت حسنه برای گرفتنِ سیئه عجله دارند. بیش از اینکه طالبِ کمالاتِ باقی باشند، طالبِ مادیات فانی هستند، پیش از اینکه از خدای سبحان میل به طاعت را طلب کنند درخواست آزادی دارند تا در انجام معصیت راحت باشند. بیش از اینکه طالبِ عنایاتِ خاصِ حق باشند برای رهایی از اطاعت، طلب مجوّز می‌کنند. قبل از اینکه از خدا طلب انجامِ طاعت کنند مجوّزِ انجام معصیت می‌خواهند.

گرایش آن‌ها به حسّیات و مادیّات از گرایش به معنویات افزون است. به طور مثال به‌جای اینکه از خدا معرفت کامل، نور علم، نور توحید، نور ولایت و… را طلب کنند تا جاده بندگی را با سرعت بیشتر بروند، جهت را درست ببیند و صحیح حرکت کنند، ندانستن را عیب نمی‌دانند و از خدا درخواست دارند جزءِ گروهی باشند که هم ندانند و هم بابتِ ندانستن مؤاخذه نشوند. به‌جای کمال‌طلبی، نقص‌طلب هستند. البته خدا خیلی از این درخواست‌های نابه‌جا را می‌بخشد. خدای سبحان نفرموده با آن‌ها چه می‌کند؛ بلکه می‌فرماید «إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ».

 

از رحمانیت تا شدت عقاب؛ دو چهرۀ عدل الهی

 

در این جا ذکر یک نکته لازم است. خدایی که ما می‌شناسیم، خدایی است که رحمتش بر غضبش پیشی دارد: «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه». او با نامِ رحمانش عالّم را آفرید و با نامِ رحیمَش همه را به کمالات خاص ‌رساند؛ اما همین خدا «شَدِيدُ الْعِقَابِ» است. کسانی که به‌جای طلب کمال، نقص، طلب می‌کنند، کسانی که به‌جای انجامِ طاعت مجوز ورود به معصیت را خواهانند، به‌جای اینکه از خدا، خدا را بخواهند، دنیا و پستی‌ها را طلب می‌کنند، عقوبت می‌کند. این گروه هم موردِ قهرِ حق هستند و هم عقوبت خیلی سخت در انتظار آنان است. چند نمونه از این عقوبت‌ها در آیات قرآن بیان شده است.

«إِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُم»[11]

«همانا برای شماست، آنچه را درخواست کنید.»

هرچه درخواست کنند خدا به آن‌ها می‌دهد. حتی اگر درخواستِ نقص باشد.

«كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»[12]

قانون الهی امداد است. هر کس در هر چه هست خدا او را پیش می‌برد. اگر کمال‌طلب است، نیروهای بازدارنده می‌فرستد که او را از خطا دور کنند؛ اما وقتی نقص می‌خواهد او را در نقص پیش می‌برد. اگر به‌جای خدا، طالب دنیاست عقوبت این است که خود را از او می‌گیرد و به او دنیا می‌دهد. او را در خودش رها می‌کند و از خدا جدا می‌شود. بنابراین علامتِ قهر خدا این است که انسان به‌جای کمالات، دائم از خدا نقائص را طلب کند. درخواست‌های متعالی نشانۀ مهر خداست. طلب امور مادی و پست فانی، علامت قهر خداست و عقوبت خدا نسبت به این بنده این است که همانی را که می‌خواهد به او می‌دهد؛ و او روز به روز بیشتر سقوط می‌کند.

 

فرشتگانِ پاسدار، جلوه‌ای از مهر بی‌پایان الهی

 

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [13]

«برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [از آسیب ها و گزندها] حفظ می­‌کنند. یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتی را [به سوی بلا، نکبت، شکست و شقاوت] تغییر نمی‌دهد تا آنکه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شایسته و پسندیده] در وجودشان قرار دارد به زشتی‌ها و گناه تغییر دهند.»

 

خدای مهربان برای پاسداری از بندگانش، همواره فرشتگانی را به صورت منظم و پیوسته می‌گمارد. نماد مهر خدا به انسان این است که برای او ملائکه‌ای قرار داده است که پشت سر هم می‌آیند و ملائکۀ صبح و شب با هم متفاوتند. خداوند با فرستادن فرشتگان جدید در هر نوبت، این فرصت را به بنده می‌دهد که هر روز را آغازی تازه بداند. این چرخش باعث می‌شود قضاوت دربارۀ انسان همواره بر اساس حال حاضر او باشد، نه گذشته‌اش.

این فرشتگان نه به‌عنوان مراقبانی سختگیر، بلکه همچون حامیان مهربان در کنار انسان هستند. این نظام حفاظت، نشانه‌ای از رحمت بی‌پایان پروردگار است.

از طلوع تا غروب، انسان در معرض آسیب‌های جسمی و روحی قرار دارد. فرشتگان روز و شب، به اذن خدا، او را از گزند حوادث و وسوسه‌ها مصون می‌دارند.

کارهای نیک بی‌درنگ توسط فرشتگان به حساب می‌آیند و خطاها با تأخیری حکیمانه ثبت می‌شوند تا شاید بنده بازگردد و عملش پاک شود.

این نظام حفاظتی الهی نشان می‌دهد که انسان هرگز بی‌پناه نیست. هر روز فرصتی نو برای ساختن خود داریم.

خداوند آن‌قدر مهربان است که حتی پس از خطا نیز مهلت بازگشت می‌دهد.

پس با اطمینان بدانیم که همواره در پناه لطف الهی هستیم!

 

اعتماد به غیر خدا و توجیه خطاها؛ قهر الهی

 

«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ  وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ»[14]

«و هنگامی که خدا نسبت به ملتی آسیب و گزند بخواهد [برای آن آسیب و گزند] هیچ راه بازگشتی نیست؛ زیرا برای آنان جز خدا هیچ یاوری نخواهد بود.»

 

اگر خدا ارادۀ آسیب به بنده‌اش داشته باشد هیچکس نمی‌تواند برای خدا انصراف ایجاد کند. غیرخدا هم نمی‌تواند به انسان کمک کند.

از مفهومِ آیه دو قهر خدا مشخص می‌شود:

 

1.  ثبات در اشتباهات

 

«فَلَا مَرَدَّ لَهُ»: اگر خدا نخواهد، انسان قادر به برگشت از بدی‌های خود نیست. به طور مثال افرادی دارای عادتِ بد، خُلقِ نامناسب، فکرِ ناپسند، رفتار ناشایست و … هستند؛ اما به جای برگشت، درصدد توجیه خطاها هستند و آن‌ها را موجه و ناچیز جلوه می‌دهند. این رفتار ناشی از قهر خداست. اصرار بر بدی نمایش قهر خداست. مهر خدا این است که شرایط توبه و بازگشت را برای انسان فراهم می‌کند. قهر و عذاب خدا این است که انسان را در بدی ثابت می‌کند تا خود را قابل اصلاح نداند. حتی ممکن است این قهر الهی چنان لطیف باشد که انسان متوجه نشود. اگر انسان خود را قابل تغییر می‌بیند، حاکی از لطف خداست. فردی که خود را قابل اصلاح نداند و گمان دارد بدی او ماندنی است و هیچ وقت بدی او رفع نمی‌شود، گرفتار قهر خداوند است.

 

2.  پناه بردن به غیرخدا

 

«مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ»: وقتی انسان با قهرالهی مواجه شود، ولیّ دیگری برای خودش می‌بیند. به طور مثال عده‌ای گمان می‌کنند مال، مقام، مدرک، و… مشکلات را حل می‌کند. اگر انسان بر موجود دیگری غیر از خدا حساب کرد، نماد قهر خداست. این تفکر که غیر خدا حامی انسان است و با سراب‌های مختلف پول، مقام، مدرک، حسب، نسب ،آبرو، اعتبار و… کار راه می‌افتد، عذاب الهی است.

 

توکل بر خدا، نماد مهر الهی

 

تقکر صحیح این است که ولیّ، فقط خداست. غیرخدا کار راه‌انداز نیست. در اوجِ مشکلات که انسان هیچ راهی ندارد اگر معتقد باشد که «أَزِمَّةُ الْأُمورِ طُرًّاً بِيَدِهِ»[15] همۀ امور به دست خداست و او مشکلات را برطرف می‌کند نماد مهر خداست. خدا نسبت به چنین بنده‌ای خیلی لطف دارد که این تفکر را به او یاد داده است.

بنابراین، یکی از نمادهای قهر الهی حساب روی غیر خداست و فرد بدون اینکه متوجه باشد عذاب می‌شود. در انتها وقتی متوجه سراب بودن اسباب غیر الهی شد و دریافت که از هیچ‌کس کمکی ساخته نیست به عمق قهر خدا نسبت به خویش آگاه می‌شود.

 

سمع قبول و میل به تعالی؛ مهرالهی

 

«لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ  وَ بِئْسَ الْمِهَادُ»[16]

«برای آنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، بهترین سرانجام است؛ و آنان که دعوت او را پاسخ نگفتند، اگر مالک دو برابر همه آنچه روی زمین است باشند، بی­تردید آن را برای رهایی خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختی است، و جایگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بستری است.»

 

خدای متعال بنده را شنوای پیام خویش قرار می‌دهد و این خود نشان‌دهندۀ مهر اوست. هنگامی که انسان پس از شنیدن ندای حق، پاسخ مثبت می‌دهد، این اجابت نیز جلوه‌ای دیگر از لطف پروردگار است. اگر بنده‌ای همواره مشتاق است که به خدا «بله» بگوید و از«نه» گفتن بیزار است، این خود نشان‌گر الطاف ویژۀ الهی نسبت به اوست.

مهر خداوند به بنده آنجا آشکار می‌شود که او را «سَمِیع» (شنوا) و «مُجِیب» (پاسخ‌دهنده) می‌سازد. برای مثال، اگر فردی از یک محرومیت معنوی (سلب توفیق) رنج می‌برد، همین ناراحتی نشان می‌دهد که خداوند او را از جمله مستجابان قرار داده است. چنین بنده‌ای همیشه می‌خواهد فرمانبردار باشد و اگر گاهی ناخواسته خطایی از او سر زند، از کردۀ خود شرمنده می‌شود؛ زیرا میل او همواره به اطاعت است.

پس نماد مهر خدا به بنده آن است که او را چنان تربیت کند که همواره آمادۀ پذیرش حق باشد و با دل و جان، دعوت الهی را اجابت کند.

در روزِ اَلَست، بَلی گفتی

امروز، به بسترِ لاخُفتی[17]

در عهد الست کارِ انسان بله گفتن بوده؛ بنابراین هم‌اکنون نیز مایل است همان شیوه را ادامه دهد و از «لا»، اکراه دارد و از پاسخ منفی شرمنده است. این رفتار ناشی از لطف خدا و اوج مهر اوست.

 

رشد جاودانه، نشانۀ مهر «ربّ»

 

از کلمه «رَبّ»، استفاده می‌شود که مهرِ دیگرِ خدای سبحان به انسان رغبت به تعالی است. انسان علاقمند است از هر چه هست بالاتر برود و رشد داشته باشد. انسان، مُجیبِ تربیت خداست. خداوند که رَبّ است، پیوسته انسان را تربیت می‌کند. سن هرگز مانع رشد انسان نیست؛ حتی یک پیرزن نودساله هم قابلیت ارتقا دارد، چرا که انسان خود را همواره قابل تربیت می‌بیند. در مقابل، عبارت «از ما که گذشت» نماد قهر خداست.

فیضِ روحُ القُدُس اَر باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد[18]

انسانی که خود را مُجیبِ ربوبیّت و تربیت الهی می‌داند، هرگز تربیت شدن و ربوبیت را از خود جدا نمی‌بیند و این اعتقاد، خود نماد لطف خداست. از کلمه «اَلْحُسْنَی» می‌توان لطف الهی را برداشت کرد. کسانی که به ندای خدا پاسخ می‌دهند، تحت مهر خاص او قرار گرفته‌اند. «جَزاءُ الحُسنی»، «عاقِبَةُ الحُسنی» و «ثَوابُ الحُسنی» در انتظار آنهاست، چرا که مهر الهی آنها را به این وادی‌ها کشانده است.

 

 

تاریخ جلسه: 1391/1/14 جلسه اول

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. غزلیات حافظ.

[2] – غزلیات حافظ

[3] – حدیث کساء

[4] – حدیث کساء.

[5] – غزلیات حافظ

[6] – حدیث کساء

[7] – سوره رعد، آیه 5

[8] – سوره یس 8.

[9] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام, ج۲, ص ۳۲

[10] – سوره رعد آیه 6

[11] – سوره بقره آیه 61

[12] – سوره اسراء، آیه 20

[13] – سوره رعد، آیه 11

[14] – سوره رعد آیه 11

[15]. شرح‌المنظومه، ج 2، ص 35.

[16] – سوره رعد آیه 18

[17] – شیخ بهایی، شیرو شکر

[18] – فزلیات حاقط

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط