آثار معرفة الله ـ بخش شانزدهم

 خداوند اهل معرفت را جذب می‌کند!

 

خدای سبحان می‌فرماید:

«وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَّهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلًا»[1]

«آنان را که ایمان آوردند و نیکوکار شدند به زودی در بهشتی درآوریم که نهرها از زیر درختانش جاری است و در آن زندگانی جاوید کنند و برای آنها در بهشت جفتهای پاکیزه است و آنان را به سایه رحمت ابدی خود درآوریم.»

اهل معرفت می‌دانند که جذبه‌ای نصیبشان شده است که ایشان را به‌سوی خود جذب می‌کند و بر این باورند که اگر جذبۀ حق نبود، هیچ عمل صالحی در زندگی‌شان صورت نمی‌گرفت. خداوند نمی‌فرماید که ایشان خودشان می‌آیند؛ بلکه می‌فرماید که ما ایشان را داخل می‌کنیم و می‌بریم: «سَنُدْخِلُهُمْ».

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست[2]

 

رسیدن به قربی وصف ناشدنی

 

کسی که اهل معرفت شد، باور دارد که خدای سبحان قرب و وصلی غیرتکراری نصیب او می‌کند. به میزانی که معرفت ما بیشتر شود، همۀ اموری که در محضر حق انجام می‌دهیم، به نظرمان تکرارناشدنی است و هر کدام لذت خاص خود را دارد. مانند اینکه اهل معرفت برای هر نماز، یک ذوق خاص دارند؛ از این که چندین سال نماز صبح، ظهر و مغرب می‌خوانند، خسته نیستند و برایشان تکراری نیست. با آن جذبه، قرب و وصلی نصیب انسان می‌شود که گویی نمی‌داند چیست و نمی‌تواند توصیفش کند.

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد [3]

مثلا می‌گوید این ماه رمضان، این عرفه یا شب جمعه یک چیز دیگری بود! اینها همان جنات است که خدا نصیب انسان عارف می‌کند و باطن این امور برای او معلوم نیست:«سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ»؛ «ایشان را وارد بهشت‌هایی می‌کنیم.» اصل، عالم دیگر است؛ ولی نمونه‌ای از هر آنچه که قرار است به انسان در عالم دیگر داده شود، در این عالم به انسان عطا می‌شود؛ پس در عالم دیگر هیچ چیز جدیدی نیست؛ بلکه پرده‌برداری است و امور، بدون محدودیت عرضه می‌شود.

 

جریان نهرهای بهشتی در زندگی

 

«سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ»

«ما ایشان را در بهشت‌هایی داخل می‌کنیم که در زیرشان نهرها جاری است»

نهرها، حکمت‌ها و علم و معرفتی است که در زندگی مؤمنین جاری است. خدای سبحان قربی نصیب ایشان کرده است و زیر این قرب جریان علم است. آقای قرائتی می‌گفت: «زمانی که در نجف بودم، شب‌های جمعه به کربلا می‌رفتم. از استادم خواهش کردم که زیر قبه چه دعایی کنم؟» ایشان فرموده بود: «از خدا بخواه که به علمی مشغول شوی که برایت نافع باشد.» علمی‌که در زندگی اهل معرفت وجود دارد، علم نافع است. خدای سبحان می‌فرماید که ما ایشان را به بهشت می‌بریم؛ به جایی که نهر علم و عسل در زندگی‌شان جاری است.

«اللهمّ إنّی أعوذُ بِک مِن علمٍ لا یَنفَع»[4]

«بار پروردگارا! من به تو از علم بدون فائده پناه می‌برم!»

 

جریان نهر عسل بهشتی در زندگی اهل معرفت

 

در قرآن کریم دربارۀ نهرهایی که در بهشت جاری است، می‌خوانیم:

«…وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي…»[5]

«نهر عسل در بهشت جاری است.»

تعبیر قرآن دربارۀ عسل نیز چنین است:

«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»  [6]

«در آن شفاء مردمان است.»

وقتی کسی اهل معرفت شد، در زندگی او نهر عسل جاری است. در تفاسیر معرفتی دو معنی بیان شده است: اول اینکه در زندگی اهل معرفت جریان نهری است که ایشان را از همۀ بیماری‌های اخلاقی، اعتقادی و رفتاری در امان نگه می‌دارد.

حال چه چیز در زندگی انسان عارف وجود دارد و نهر عسل چیست؟ عسل پرده‌برداری‌هایی است که برای او می‌شود؛ مثلا انسان می‌داند که حسادت صفت خوبی نیست و دائماً نیز از خدا می‌خواهد که اگر حسادتی در باطنش وجود دارد، هرگز ظهور نکند! اما وقتی انسان از نهر عسل نوشید، باطن حسادت را مشاهده می‌کند و به همین دلیل، برای همیشه از حسادت جدا می‌شود.

در گذشته برای اینکه کودکان را از پستانک بگیرند، آن را به‌نحوی تلخ می‌کردند که به هیچ عنوان کودک، نمی‌توانست آن را بخورد! وقتی فرد باطن بعضی از امور را ببیند، خود به خود برای همیشه از آن بیماری جدا می‌شود. اگر باطن حرص به دنیا را ببیند – که مثلا باطن حب به دنیا دوست داشتن نجاست است! – نه‌تنها یک سر سوزن رغبت ندارد، بلکه از خودش هم بدش می‌آید.

حال وقتی کسی اهل معرفت شد، در زندگی‌اش نهر عسل جاری است. همواره در زندگی او به جای رذائل اخلاقی، فضایل جاری است؛ زیرا پشت پردۀ فضائل را می‌بیند. مستی خاصی در زندگی‌اش وجود دارد، هم در مصیبت و هم در نعمت، بسیار خوش است. اهل معرفت به خاطر مصیبت نیز با خدا درگیر نیستند؛ زیرا پشت پردۀ مصیبت، نعمت می‌بینند و خدا را شکر می‌کنند. ایشان نه فقط مست نعمت، که مست مصیبت‌اند! زیرا دیدۀ زیبابین دارند. در زیارت عاشورا می‌گوییم:

«اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ»

«خدايا! مخصوص توست ستايش‏ سپاسگزاران تو بر مصيبت‌‏زدگى آنها.»

اگر کسی با معرفت شد، ما او را به وادی وصال وارد و جذبه نصیبش می‌کنیم. او را به وادی‌ای که نهر مستی و فطرت، حکمت و مکاشفه جاری است و باطن‌ها ملاحظه می‌شود، وارد می‌کنیم و اصلا اجازه نمی‌دهیم که او از ما جدا شود. در همین عالم نیز اجازه نمی‌دهیم که از ما جدا شود و به بهانه‌های مختلف، شرایط وصال را برایش ادامه می‌دهیم.

 

زوج شدن صفات الهی با بنده

 

«لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ»

«برای آنها در بهشت جفتهای پاکیزه است»

به آنچه که با انسان سازگار و جفت است و بین او و انسان درگیری نیست، زوج گفته می‌شود. زوج، صفاتی است که خدا از خود به انسان عطا می‌کند؛ صفات جمال و جلالی که خدا به بنده‌اش می‌دهد، با او جفت می‌شود. وقتی کسی اهل معرفت شد، می‌داند که خدا او را بدون اتصاف به صفات خودش نمی‌گذارد. صفات جمال و جلالی خاصی به چنین بنده‌ای داده می‌شود؛ صفاتی مانند علم، قدرت، رأفت، کریم بودن، اهل گذشت بودن، ستار العیوب بودن، مسلط بودن، مهیمن بودن و… به او عطا می‌کند؛ اینها زوج هایی است که خدای سبحان در اختیار بنده قرار می‌دهد. علاوه بر آن در این عالم او را با افراد خوب جفت می‌کند. مأنوس شدنش در این عالم با افراد خوب است و با آدم‌های بد سروکار ندارد.

 

وارد کردن بنده به سایبان رحمت ابدی؛ راحتی و آرامش مطلق

 

خداوند در ابتدا فرمود که او را به بهشت می‌بریم، سپس در سایبانی خاص، جذبۀ دیگری نصیبش می‌کنیم: «وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا»

«و آنان را به سایۀ رحمت ابدی خود درآوریم.»

«ظِلًّا ظَلِيلًا» به‌معنای سایبانی است که در آن راحتی بسیاری وجود دارد. سایبانی که در آنجا انسان بدون مشکل است و این با «جنات» متفاوت است. من تا وقتی «من» هستم و منیت دارم، راحتی ندارم! از آنجا که همه چیزم اندک است، ناراحت هستم! اندکی علم، قدرت، بی‌نیازی، رأفت و… دارم؛ اما ما هرگز با این اندک‌ها راضی نمی‌شویم و بی‌نهایت را می‌طلبیم!

اهل معرفت می‌دانند مسیری که خدا برای ایشان تدارک دیده است، «ظِلًّا ظَلِيلًا»؛ سایۀ امن و راحت خاص و یک آرامش مطلق است. خداوند می‌فرماید ما انسان را از وجود مجازی جدا می‌کنیم و یک وجود حقیقی نصیبش می‌کنیم. آن وقت است که او راحتی دارد.

«ظِلًّا ظَلِيلًا» سایبانی است که در آنجا منیتی وجود ندارد. من وقتی «من» هستم، همه چیزم یک ذره است! ولی وقتی «من» نیستم، همه چیزم بی‌نهایت است. هرگز سلام‌های بی‌شمار روزانه به اصحاب اباعبدالله علیه السلام، از طرف حضرت، بدون جواب نمی‌ماند. چراکه ایشان از محدودیت خارج شده و در سایبان امنی قرار گرفته است که در آن جا فنا، عجز، جهل و تنگنا نیست.

اثر معرفت خدا در دنیا این است که راحتی خاصی برای ما ایجاد می‌شود. ناراحتی ما همیشه به دلیل کمبودهایمان است! وقتی کمبود ‌نداشته باشیم، راحت می‌شویم! اهل معرفت چون از خودشان جدا شدند، کمبودی ندارند! به همین خاطر در اوج راحتی هستند. از امام باقر علیه‌السلام پرسیدند: «آقا این بدن‌های قطعه قطعه زیر سم اسب چطور بود؟» فرمود: «مانند دو انگشت است که وقتی به یکدیگر فشار داده می‌شود، ظاهراً در تنگناست؛ اما در باطن در اوج راحت است.»

مانند اینکه ما مادر سه شهید را دیده‌ایم که بسیار راحت است؛ اگر در راه خدا نبود، خدا می‌داند که هر داغی با دل او چه کرده بود! اما او در جایگاه راحتی قرار گرفته است. شاید راز و سرّ آن در آیه بعد باشد!

 

راحتی خاص به جهت امانت دانستن همۀ عطایا

 

خدای سبحان می‌فرماید:

«إِنَّ اللّهَ یأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکمْتُم بَینَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمِیعًا بَصِیرًا»[7]

«همانا خدا به شما امر می‌کند که امانتها را به صاحبانش باز دهید و چون حاکم بین مردم شوید به عدالت داوری کنید. همانا خدا شما را پند نیکو می‌دهد، که خدا شنوا و بیناست.»

خدا دستور داده است که امانات را به صاحبش برگردانید. وقتی فکر می‌کنیم که همه چیز برای خودمان است، حفظ و حفاظت از آنها سخت است؛ ولی اگر فکر کنیم مالکی داریم که قرار است آنها را حفظ کند، در اوج راحتی هستیم. یکی از آثار جدی معرفت، راحتی خاص است. راحتی‌‌ای که به هیچ عنوان با راحتی اهل دنیا قیاس‌بردار نیست. راحتی اهل معرفت، در تقدیم کردن به مولا و راحتی اهل دنیا، در نگهداشتن برای خودشان است.

 

حَکم دانستن شریعت و نه خود!

 

خداوند می‌فرماید:

«فَلاَ وَرَبِّک لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَكِّمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَ یجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»[8]

«نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان (به حقیقت) اهل ایمان نمی‌شوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حَکَم کنند و آن‌گاه به هر حکمی‌که کنی اعتراض نداشته، کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند.»

اهل معرفت شرع را حَکم می‌دانند، نه خودشان را! گاهی ما دلمان چیزی را می‌خواهد و گاه خدا می‌خواهد. اگر اهل معرفت شدیم، حاکمیت را با شریعت می‌دانیم، نه با دل خود! پس به هر آنچه که شرع گفت، چشم می‌گوییم، در درونمان چالشی ایجاد نمی‌شود و با دین و احکام آن نزاعی نداریم:«ثُمَّ لاَ یجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»؛«آن‌گاه به هر حکمی‌که کنی اعتراض نداشته باشند و کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند.»

چنین نیست که بعضی حکم‌ها برایمان سنگین باشد و العیاذبالله نمی‌گوییم که این چه حکمی‌ است که مولی کرده است!

 

تسلیم بودن در برابر امر و نهی مولا

 

اهل معرفت در کل زندگی تسلیم‌اند؛ ایشان تسلیم قضا و قدر الهی و اوامر و نواهی مولا هستند. می‌گویند که حکم شرع بهترین است. گاهی شرع حکم به صبر، گاهی حکم به تسلیم و گاهی حکم به شکر می‌کند. گاهی می‌گوید اوامر خاصی را اجرا کن و یا نواهی خاصی را ترک کن.

اگر اهل معرفت باشیم، در درگیری که بین ما و شرع پیش می‌آید، نظر خود را بر نظر شرع حاکم نمی‌کنیم و باطناً نظر ما تسلیم نظر شرع است: «وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»؛ « کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند.» گاهی اوقات ما مدام می‌خواهیم نقشه بکشیم و برنامه بریزیم! چه خوب است که کمی تسلیم باشیم! تسلیم بودن شیرین نیز هست! امیرالمؤمنین فرمود:

«أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ: یا دَاوُدُ، تُرِیدُ وَ أُرِیدُ، وَ لَا یکونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ، فَإِنْ سَلَّمْتَ لِمَا أُرِیدُ أَعْطَیتُک مَا تُرِیدُ، وَ إِنْ لَمْ تُسَلِّمْ لِمَا أُرِیدُ أَتْعَبْتُک فِیمَا تُرِیدُ وَ لَا یکونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ»[9]

«خداوند متعال به داوود (علیه السلام) فرمود: ای داوود، تو اراده می‌کنی و من هم اراده می‌کنم، ولی فقط اراده من تحقق می‌یابد. پس اگر تو تسلیم اراده من شوی، من آنچه را که تو اراده کرده ای به تو می‌دهم و اگر تسلیم اراده من نشوی، تو را در آن چیزی که اراده کرده ای، دچار رنج و تعب می‌کنم و باز هم فقط اراده من تحقق می‌یابد.»

ممکن است ما راه را اشتباه برویم، با خدا درگیر شویم و بخواهیم که قضیه تغییر کند؛ ولی اهل معرفت می‌گویند:

لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی[10]

به همین خاطر است که در دنیا و آخرت خوش هستند و درگیری ندارند! چون می‌دانند چیزی که پیش آمده است، بر مبنای حکمت و مصلحت است و طبق این آیه تسلیم هستند؛ هم باطناً راضی‌اند و هم ظاهراً کوچکترین اعتراضی ندارند:

لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ

عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند[11]

ممکن نیست که کسی ادعای عاشقی بکند که: «خدایا دوستت دارم» بعد بگوید: «چرا با من چنین کردی!»

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد[12]

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها پس از آن همه مصیبت در کربلا فرمود:

«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»

«من جز زیبایی چیزی ندیدم»[13]

زینب کسی است که در روز عاشورا به امام زمانش در گودال قتلگاه دلداری می‌دهد! قطعاً اعتراضی در بین نیست: «وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»؛ «کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند.»

 

هجرت از هر آنچه مورد پسند الهی نیست

 

خدای سبحان می‌فرماید:

«وَمَن یهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کثِیرًا وَسَعَةً وَمَن یخْرُجْ مِن بَیتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی اللّهِ وَکانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»[14]

«و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است.»

وقتی انسان معرفت پیدا کرد، به راه می‌افتد! ممکن نیست که انسان معرفت داشته باشد؛ اما ساکن باشد! معرفت، هجرت می‌آورد! وقتی شناختیم که محبوبمان چه چیز را دوست دارد، از سیئات اخلاقی هجرت می‌کنیم. وقتی دریافتیم که محبوبمان چه کمالاتی دارد، در مسیر سلوک به‌سوی او گام  برمی‌داریم. وقتی شناختیم که محبوبمان چه وصالی را می‌پسندد، به‌سوی آن وصل حرکت می‌کنیم.

وقتی فهمیدیم که محبوبمان حیوانیت را نمی‌پسندد و شیطنت، ضعف، عجز، جهل و رذائل اخلاقی را نمی‌پسندد، هجرت می‌کنیم. وقتی فهمیدیم که در یک قدمی ‌ما طبیبی است که کامل‌ترین معالجات را انجام می‌دهد، به سراغ او می‌رویم تا از انواع بیماری‌هایمان جدا شویم.

وقتی کسی اهل معرفت شد، حرکت دارد. ممکن نیست که انسان حسود باشد، آنگاه خداشناس هم باشد! زیرا اگر خداشناس باشد، از حسادت هجرت می‌کند؛ می‌داند که موجودی خدا محدود نیست. بنابراین خاصیت معرفت این است که سِیر ایجاد می‌کند و نمی‌گذارد که انسان در بدی‌های رفتاری، اخلاقی ، علمی ‌و اعتقادی باقی بماند!

 

در مسیر معرفت جوینده، یابنده است!

 

خاصیت معرفت این است که انسان را مسافر می‌کند. اگر کسی به راه افتاد، در این مسیر «یجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کثِیرًا»؛ «در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت». اگر اهل معرفت شدیم و به راه افتادیم، یقین داشته باشیم که یابنده هستیم. چنین نیست که بگوییم: «به راه می‌افتم، اما نمی‌دانم که آیا چیزی نصیبم می‌شود یا خیر!» حتما چنین فردی، یابنده است.

اگر فردی بگوید: «من در مسیر معرفت قدم برداشتم؛ ولی همان آش و همان کاسه هستم!» یا دروغ می‌گوید، یا مسیرش درست نیست! چرا که در مسیر معرفت دائماً رزق مادی، روحی توزیع می‌شود. فوراً هم آن را می‌یابد و لازم نیست راه بسیاری برود تا بیابد.

گاهی به طرز عجیبی معرفتی را که می‌خواهید، به شما می‌رسد. چیزی که قرار است به شما برسد، کامل می‌رسد. همین که همیشه جوینده هستید، این خود نعمت بزرگی است؛ در کودکی می‌شنیدیم که: «عاقبت جوینده، یابنده است.» اما می‌دانیم که «به مجرد جستن، یافتن است»؛ یعنی همین که جستجو کردید، به شرط اینکه مسیر درست باشد،«فوراً جوینده، یابنده است!» اصلا شما را معطل نمی‌کند! اگر به راه افتادی: «وَمَن یهَاجِرْ»؛ «و هر کس هجرت کند»، می‌یابی: «یجِدْ»؛ «می‌یابد». راه افتادن همان و یافتن همان! وقتی در مسیر درست راه می‌افتیم، خودمان توسعه و انبساط وجودی پیدا می‌کنیم. وقتی اهل معرفت ‌شویم، از جادۀتنگ حیوانیت نیز جدا می‌شویم.

 

در مسیر معرفت تنگنا وجود ندارد

 

اگر در جادۀ معرفت قدم برداریم، می‌بینیم که جاده، بسیار وسیع است و اگر صد هزار نفر نیز با هم برویم، کسی جای دیگری را تنگ نمی‌کند. در مسیر اربعین این جمعیت عظیم به کربلا می‌روند و نمی‌گویند: «کسی نرود! جا تنگ می‌شود!» چنانچه در همین عالم وقتی به طرف ولیّ خدا می‌روید، راه باز است و هیچ کس احساس نمی‌کند که جا برای دیگری تنگ می‌شود.

اگر در مسیر درست نیز قدم بردارید، راه، فراخ، رزق، واسع و دوستان بسیاری در جاده هستند که به شما مرحبا می‌گویند. در طلب دنیا با دیگران نروید! زیرا هر کس چیزی می‌خواهد و خواستۀ او ممکن است با دیگری در تضاد باشد؛ اما همراهی با دیگران در طلب آخرت، محدودیت ندارد.

پس در مسیر معرفت به راه بیفتیم! و البته به محض اینکه حرکت کنیم، از حیوانیت جدا می‌شویم. مسیر باز و معنویات، عرصۀ بی کران است.

رزق، واسع است. یک قطره‌اش می‌تواند جهنمی‌از آتش را خاموش کند. وقتی مسیر ما درست باشد، یک قطره اشک می‌تواند یک جهنم را خاموش کند. زمانی که می‌خواهیم بر مصیبت ابا عبد الله گریه کنیم، به دیگری نمی‌گوییم که شما گریه کردی و حالا نوبت من است! چنین نیست.

بیا سوته دلان گرد هم آییم [15]

 

تاریخ جلسه: 1393/8/18 ـ جلسه 16

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. سوره نساء، آیه 57

[2]. سعدی: دیوان اشعار: غزلیات: غزل شمارهٔ ۱۰

[3]. حافظ: غزلیات: غزل شماره ۱۴۵

[4]. «مصباح المتهجّد» طبع سنگى، ص 53، و : «محاضرات» ج 1، ص 35

[5]. سوره محمد، آیه 15

[6]. سوره نحل، آیه  69

[7]. سوره نساء: آیه 58

[8]. سوره نساء: آیه  65

[9]. کلیات حدیث قدسی(ترجمه الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة)، ص: 186

[10]. حافظ؛ غزلیات؛ غزل شمارهٔ ۴۹۳

[11]. همان؛ غزل شمارهٔ ۱۹۳

[12]. باباطاهر؛ دوبیتی‌ها؛ دوبیتی شمارهٔ ۲۸

[13]. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 115

[14]. سوره نساء: آیه 100

[15]. «بیا سوته دلان گردهم آئیم/ سخنها واکریم غم وانمائیم » (باباطاهر: دوبیتی‌ها ؛ دوبیتی : شمارهٔ ۱۶۶ )

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط