مقدمه
با وجودی که انسان رفتارهای اشتباه را در زندگی میشناسد؛ اما با ناچیز شمردن آنها، مرتبأ تکرار میکند؛ در نتیجه صدمه میخورد. انسان تا در محضر معصوم قرار نگیرد به اشتباهات خود واقف نمیشود و یاد نمیگیرد. به غیر از محضر معصوم چگونه میتوان آموخت که ناتوان تربیت کردن خود و اطرافیان یکی از اشتباهات زندگی است!
پنج سفارش حیاتی
«أُوصِیكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا»[1]
«شما را به پنج چیز سفارش میكنم كه براى بدست آوردن آنها اگر (با پاشنههاى پاى خود) زیر بغلهاى شترها بزنید (بشتاب رفته رنج و سختى را بر خود هموار سازید) سزاوار است.»
از مفهوم مخالف این حکمت، اشتباهات زندگی انسان نیز روشن میشود. حضرت میفرماید: سزاوار است برای کسب این پنج سفارش، مسیرهای طولانی را بپیمایید و رنج فراوانی را بر خود هموار کنید.
به بیان دیگر، شناخت و عمل به این نکات آنقدر در زندگی انسان مؤثر است که ارزش دارد هر سختیای را برای آموختن و بهکار بستن آنها به جان خرید.
1.اشتباه اول: امید به غیر خدا
«لَا یرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ»[2]
«باید هیچیك از شما امیدوار نباشد مگر به پروردگار خود (زیرا امیدوارى و توجّه باو مستلزم اخلاص در عمل و دوام عبادت و بندگى است)»
امیرالمؤمنین با استفاده از نون تأکید ثقیله میفرماید: «حتماً و حتماً امید شما به هیچکس جز ربّ نباشد.»
یکی از اشتباهات بزرگ انسان این است که در مسائل مختلف زندگی به دیگران امیدوار است و آنان را نقشآفرین اصلی در سرنوشت خود میداند. حضرت از واژه «ربّ» استفاده کرد و بهجای آن واژه «الله» را به کار نبرد. «ربّ» بهمعنای مالک، مدیر، تدبیرکننده، مصلح و سیّد است. در واقع، «ربّ» بهمعنای متصرف در امور است که توانایی تغییر و تحولات را در همهچیز دارد.
یکی از اشتباهات نظری و فکری انسان این است که در امور زندگی خود، خدا را متصرف و تدبیرکننده نبیند و در نتیجه به افراد و اعتبارات مختلف امیدوار شود. این امیدواری میتواند به صورتهای مختلف در زندگی او ظهور کند: انسان ممکن است امیدوار باشد که پس از کسب مدرک، شغل مناسبی پیدا کند، یا با ازدواج تغییرات مثبتی در زندگیاش ایجاد شود، یا با شغل جدید زندگیاش رونق بگیرد. او حتی ممکن است امیدوار باشد که از طریق رفاقت با شخصی خاص، از برخی رذایل اخلاقی خود رهایی یابد، یا با مصرف دارو، درمانی سریع و موثر پیدا کند. گاهی نیز انسان تصور میکند که اگر در مکانهای مقدس دفن شود، از رحمت خاصی بهرهمند خواهد شد.
اینگونه امیدواریها نشان میدهد که انسان در بسیاری از مواقع امید خود را به چیزی یا کسی جز خداوند قرار میدهد. اما حضرت به ما میآموزد که هیچ امیدی جز به خداوند نداشته باشیم؛ چراکه او تنها کسی است که به تمامی امور تسلط دارد و قادر است همهچیز را تغییر دهد.
امید به خدا: تنها منبع واقعی تغییر و تحول
این حکمت میفرماید که انسان نباید روی هیچچیز از جمله همسر، اقوام، دوستان، مدرک، مقام، زمان، توان و … حساب کند. امید او فقط باید به خداوند باشد. به طور مثال، امید به همسر برای تأمین آسایش و امنیت در زندگی اشتباه است. امید به تغییرات سبک زندگی برای رفع مشکلات نیز اشتباه است. امیدواری به دارایی، مقام، خانواده و موارد مشابه همگی امیدواریهای کاذب هستند.
بسیاری از مشکلات زندگی افراد بهدلیل این اشتباه فکری است که تصرف خداوند را نمیبینند. در مثال دیگری، گاهی اوقات زوجین اصلاح زندگی مشترک را غیرممکن میبینند و گمان میکنند که امکان ساخت مجدد آن وجود ندارد. در این شرایط ممکن است به مشاور مراجعه کنند و مشاور نیز نظر دهد که زندگی مشترک تمام شده است و باید رها شود! البته مشاوره اقدامی بسیار صحیح است و توصیه شرع نیز مشاوره با یک مشاور آگاه است؛ اما گاهی اوقات این مشاوره به ضرر زوجین میشود. زمانی که امید و اعتماد از تمام اسباب، از جمله والدین، دوستان، و اطرافیان قطع شود و انسان در اضطرار محض قرار گیرد، به «مسببالاسباب» پناه میبرد و متوجه میشود که خداوند تصرف کرده و تغییرات اساسی در او ایجاد شده است. آنچه که قبلاً غیرممکن به نظر میرسید، با یاری خدا ممکن شده است.
قدرت پنهان خداوند در زمان
گاه خداوند از طریق زمان قدرت خود را به انسان نمایش میدهد. بسیاری از زوجین برای رشد، بلوغ فکری و تغییرات اساسی به زمان نیاز دارند. زمان، بسیاری از مشکلات را حل میکند و دیدگاهها را تغییر میدهد. از این رو، یکی از ابزارهایی که خداوند برای نمایش قدرت خود در اختیار انسانها قرار میدهد، «زمان» است.
بنابراین، هرگاه انسان به غیر خدا، اعم از مقام، مدرک، مال، حسب و نسب، خانواده و … امیدوار باشد، در اشتباهی بزرگ است. تنها خداست که در تمامی امور تصرف دارد و قادر است هر چیزی را تغییر دهد.
2.اشتباه دوم: نگرانیهای بیجا
«وَ لَا یخَافَنَ إِلَّا ذَنْبَهُ»
«نترسد مگر از گناه خود (زیرا بزرگترین ترسها از عذاب و كیفر خداوند است و به بنده نمى رسد مگر بر اثر گناه)»
واژههای «ذَنب» و «ذَنَب» از یک ریشهاند و گناه از آنرو «ذَنب» نامیده شده که دنباله و پیآمدی نادرست دارد. گناه، آثار سوء را بهدنبال خود میکشد و به انسانیت آدمی آسیب میزند. به هیچ وجه جنس گناه نباید وارد زندگی شود. ورود گناه به زندگی خطاست؛ زیرا ماهیت گناه آسیبزاست.
برخی گمان میکنند نگرانی نسبت به دیگران، امری پسندیده و حتی نشانۀ غیرتمندی است؛ نگران آیندۀ جامعه، فرزندان، جوانان و اطرافیاناند و گاهی بیتفاوتی نسبت به این مسائل را نقص و عیب میپندارند. در حالیکه یکی از بزرگترین خطاهای انسان آن است که درگیر انواع نگرانیها میشود، بیآنکه نگران خود و اعمال خویش باشد.
هرگاه انسان فهرستی از دغدغههایش تهیه کند؛ دغدغه نسبت به فرزند، همسر، خانواده، دوستان و آشنایان، بهروشنی درمییابد که کمتر نگران عملکرد خودش بوده است. اینگونه دغدغهها از منظر دین نهتنها ضروری نیست؛ بلکه غیرقانونی شمرده میشود. تنها نگرانی مشروع و مجاز برای انسان، نگرانی از آثار گناهان و تبعات اعمالی است که میتواند آیندهاش را تیره و تار سازد.
تنها دغدغه مجاز
انسانها غالباً اصلاح را از دیگران آغاز میکنند، در حالیکه اگر ابتدا به اصلاح خود بپردازند، بسیاری از مشکلات اطرافشان نیز بهتبع آن اصلاح خواهد شد. حضرت، با صراحت و روشنی، تابلوی روشنی از نگرانیِ درست را پیشروی ما قرار میدهد و اعلام میکند که تنها دغدغۀ مجاز برای انسان، رسیدن به جایگاه ترک گناه است.
انسان باید نگران باشد مبادا گناه، سیمای ملکوتی او را نازیبا سازد؛ مبادا اثر سوء در خانواده و جامعه بر جای گذارد و یادگاری نازیبا باقی بماند! در واقع، بخش عمدهای از نگرانیها و غصههای ما بیمورد و بیثمرند. اینگونه غصهها، نهتنها مشکلی را حل نمیکنند، بلکه خود زمینهساز بیماریاند؛ بیماریای که خود منجر به غصهای دیگر میشود، و این چرخۀ معیوب همچنان ادامه مییابد.
نگرانی سازنده، دغدغهای برای انسان ماندن
انسان توان آن را دارد که در خویشتن تغییر ایجاد کند، از خداوند طلب آمرزش کند و با توسل به قدرت الهی و تصرف ربوبی، به توفیق بندگی دست یابد. اما او قدرتی برای اصلاح دیگران ندارد؛ حتی نمیتواند بهتنهایی فرزند خود را تغییر دهد. بنابراین، شایسته است انسان نگران چیزی باشد که قادر به تغییر آن است.
نگرانی نسبت به خویشتن، نگرانی مفید و سازنده است؛ چنین نگرانی کارآمد است و فرد را بیمار نمیسازد، بلکه او را بهسوی اصلاح سوق میدهد. انسانی که چنین دغدغهای دارد، از خداوند برنامهای برای اصلاح نفس خود میطلبد تا بتواند عیوب و گناهانش را برطرف کند. او نگران آن است که گناهان، او را از حقیقت انسانیاش جدا کنند و جنبههای حیوانیاش را تقویت سازند.
واقعیت این است که انسان باید نگران حیوان شدن خود باشد؛ نه درگیر نگرانیهایی که بیرون از دایرۀ اختیار اوست. هر گناه، سیمای ملکوتی انسان را تیره میسازد. عیبجویی، غیبت، تهمت، دروغ و… جلوههایی از حیوانیتاند که در ظاهر شاید عادی جلوه کنند، اما در باطن، چهره انسان را از نورانیت تهی میکنند و نازیبا میسازند.
نگرانی بابت تأخیردر ازدواج، بچهدار شدن، پول برای خرید خانه، رزق روزانه… مجاز نیست. تنها نگرانی به حق، نگرانی بابت حیوانیت خویش است. انسانیت انسان برای همه اطرافیان کارایی بالایی دارد، موجب وجود مثمرثمری میشود که به همۀ افراد خیررسانی خواهد داشت و چنبن افرادی دعای مستجاب دارند. بنابراین تنها نگرانی فرد بابت خروج از دایرۀ انسانیت است. غالب افراد چنین نگرانی سازندهای ندارند و دچار اشتباه میشوند. حتی بابت انجام گناهان نگرانی ندارند و سعی میکنند فوری آن را از صفحۀ ذهن خود پاک کنند و شروع به توجیه و موجه جلوه دادن گناهان میکنند؛ گویی نفس مطمئنهای هستند که هیچ مشکل ندارند! دائمأ نگران و درگیر مشکلات دیگران میشوند. نگران گناهان خود نبودن و نگرانی بابت امور دیگران، اشتباه محض است.
3.اشتباه سوم: شرم داشتن از ندانستن
«لَا یسْتَحِینَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یعْلَمُ أَنْ یقُولَ لَا أَعْلَمُ»
«اگر چیزى را كه نمى داند از او بپرسند باید شرم نكند كه بگوید نمىدانم (زیرا اگر شرم كند ندانسته مى گوید و دیگرى را گمراه مى سازد و آن موجب تباهى است)»
بعضی اوقات افراد در مورد اموری که واقعاً نسبت به آنها جاهل هستند، نظرمیدهند. موجب تعجب نیست که هر فرد بعضی از امور را میداند و بعضی امور را نمیداند. یکی از اشتباهات زندگی این است که افراد میخواهند در همه چیز نظر داشته باشند. در صورتیکه هر کس محدودۀ تخصصی دارد. نظر پزشک متخصص تحصیلکرده در امور پزشکی، نسبت به نظر عالم روحانی صائب است. افراد تصور میکنند با گذراندن یک دورة پاره وقت، عالِم میشوند و یا از طریق جستجو در فضای مجازی خود را صاحبنظر فرض میکنند و به علم جزیی و ناقص خویش اکتفا میکنند و گمان دارند پاسخ هر سوال را میدانند!
مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی که یکی از علمای بزرگ شیعه محشوب میشود، وقتی یک سؤال فقهی از ایشان میشد، میگفت: حکم را نمیدانم، رسالههای علما را بیاورید تا از رساله بازگو کنم. حضرت امام خمینی(ره) حتی حکم خود را از متن رساله که به شکل مستدل و مقبول ثبت شده است، بیان میفرمود! یعنی ممکن است در گذشته نظری داشتهاند که اکنون نسبت به آن حضور ذهن ندارند.
«نمیدانم»؛ نیمی از دانایی
افراد عامی، به خود اجازۀ نظر سریع در هر امری میدهند و خیال میکنند گفتن «نمیدانم» کسر شأن است. امیرالمؤمنین آموزش میدهد «لا اَدری نِصفُ العِلم»[3] وقتی میگوییم «نمیدانم» نصف علم است.
حضرت با نون تأکید ثقیله، تأکید میکند، حتماً و حتماً از ندانستن خجالت نکشید و وقتی از شما سؤالی شد که نمیدانستید بگویید:«نمیدانم». اگر از انسان درخواست راهنمایی شد که جواب آن را نمیدانست، میتواند افراد عالِم و یا سایتهای اطلاعرسانی معتبر را معرفی کند.
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند[4]
بنابراین یکی از اشتباهات، نظر دادن در همه امور و شرمندگی از اعلام جهل است.
4. اشتباه چهارم: شرم داشتن از آموختن
«وَ لَا یسْتَحِینَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یعْلَمِ الشَّیءَ أَنْ یتَعَلَّمَهُ»[5]
«اگر چیزى را نمىداند باید شرم نداشته باشد از اینكه آنرا بیاموزد (زیرا اگر شرم نماید در جهل و نادانى باقى مى ماند و بیچاره میشود.»
انسان در هر سن میتواند بیاموزد. ترس از آموختن در سنین بالا مذموم است. عالمۀ مشهد سرکار خانم طاهایی رئیس مکتب نرجس مشهد در سال آخر عمرشان غیر از سخنرانی هفتگی، درس فلسفه میخواند! با وجود اینکه فلسفه را اصولیون قبول دارند و علمای مشهد عمدتاً اخباری هستند و فلسفه را قبول ندارند. حتی دایی بزرگوار ایشان یک کتاب در ردّ فلسفه با عنوان «فیلسوف چه میگوید» نگاشته است؛ اما ایشان به این دریافت رسیده بود که اکنون در آخر عمرشان و در سن هفتاد هشتاد سالگی باید فلسفه یاد بگیرد! این نوع یادگیری خیلی شجاعت لازم دارد.
یادگیری در هر سن؛ راهی به سوی رشد
برای یادگیری سنّ خاصی لازم نیست. انسان در هر مقطع سنی هرآنچه را که لازم است یاد بگیرد، بایستی بیاموزد. به طور مثال احکام شرع، چون ضروری دین است، باید یاد گرفت. لااقل جستجوی احکام شرعی در فضای مجازی را آموخت و سواد اطلاعاتی را بالا برد. فرد بداند چه جستجو کند، در کدام پایگاه جستجو کند و بتواند جوابها را بررسی و نقادی کند.
بزرگسالان زیادی در کلاسهای نهضت سوادآموزی سواد آموختند. جاهل ماندن خجالتآور است و یاد گرفتن در هر سن شجاعت محسوب میشود. بعضی افراد عروس و داماد دارند؛ اما هنوز آیین همسرداری را نمیدانند!
ضرورت آموختن در هر مرحله از زندگی
ندانستنها در موقعیتهای خاص خود را نمایان میکند؛ زیرا تا زمانی که فرزندان در خانه هستند، زندگی محدود و بسته است؛ اما هنگامی که خانواده گسترش مییابد و وصلتها صورت میگیرد، زندگی بازتر میشود. در این صورت، نهتنها جهالتهای ناشی از ندانستن آشکار میشود، بلکه بدآموزی نیز به وجود میآید و افراد تازهوارد نیز همان رفتارها را تقلید میکنند. در نتیجه، بزرگتر خانواده ممکن است بهطور نادرست معرفی شود. در صورتی که بهراحتی میتوان روشهای صحیح و تعاملات مناسب را آموخت. خجالت از یاد گرفتن، اشتباه است. اما آموختن مسائل مورد نیاز، در هر سنی اشتباه نیست ؛زیرا ضروری زندگی است و باید یاد گرفت.
اولویتها در زندگی
خیلی از افراد یا برای یادگیری اقدام نمیکنند یا در مواردی اقدام میکنند که مشکلی از زندگی آنان مرتفع نمیکند. به دنبال یادگیریهای اساسی نیستند؛ اما سراغ یادگیریهایی میروند که با آن، بین دیگران عنوان و امتیاز کسب کنند! بهدنبال یادگیری که برای ابدیت آنها نافع است، نمیروند و زحمت تعلّم به خود نمیدهند. به طور مثال رفتار با همسر، عروس، داماد و… را نمیدانند؛ ولی در آموزشهای غیر لازم مدارک فراوان دارند!
یادگیری بر اساس نیاز
حتی اگر فردی امور مهم زندگیاش را نمیداند، مطالعه هجده کتاب تفسیر در هفته برای او غیرضروری و اشتباه است؛ زیرا علومی که در زندگی کاربرد ندارند، تنها به بایگانی تبدیل میشوند. اگر فردی با قرآن زندگی نمیکند و قرآن در زندگیاش جریان ندارد، آموختن تفسیر قرآن، علوم قرآن و بررسی روایات مختلف که برخی تفاسیر قرآن را نقض یا اثبات میکنند، برای او کاربردی نخواهد داشت. البته مطالعه این علوم مفید است و اگر فرد وقت دارد، میتواند آنها را مطالعه کند؛ اما رعایت اولویتها ضروری است. یادگیری باید بر اساس اولویتهای ضروری زندگی انجام شود.
بنابراین اولأ این گمان که یادگیری، خاص یک دوره از زندگی است، اشتباه است. ثانیأ رعایت اولویتها در یادگیری لازم است و یادگیری امور غیرضروری اشتباه است.
یادگیری و پویایی
کلمه «یتعلّم» از باب «تفعّل» است و یکی از معانی این باب «تکلّف» بهمعنای زحمت و وظیفه است؛ به همین دلیل، یادگیری در هر سن و سال برای انسان ضروری است. اساساً آموزش علم نافع در هر مرحله از زندگی، فرد را سرحال، توانمند و سرپا نگه میدارد. چنین افرادی زنده و پویا هستند و هیچگاه احساس پژمردگی و کسالت نمیکنند؛ زیرا موضوعاتی که میآموزند، برای آنها کاربردی و مورد نیاز است و در زندگی روزمره به کار میآید. آبِ دانایی مانند نهر جاری در زندگیشان برکت میآورد و آموزشها تنها در ذهن ذخیره نمیشود بلکه در عمل مورد استفاده قرار میگیرد.
5. اشتباه پنجم: شکننده بودن
«وَ عَلَیكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَیرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه»[6]
«بر شما باد به صبر و شكیبائى زیرا (هیچیك از فضائل و كمالات از صبر خالى نیست و) شكیبائى از ایمان مانند سر است است از تن، و خیر و نیكى نیست در تنى كه سر نداشته باشد و در ایمانى كه با آن شكیبائى نباشد.»
امکان تصور زندگی بدون صبر، اشتباه است. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید که نسبت صبر به کل ایمان مانند نسبت سر به بدن است. این تصور که دین بدون صبر حفظ میشود، اشتباه است؛ چراکه اصل دین صبر است. صبر یعنی مقاومت و توانمندی؛ توانمندی در مقابل مصیبتها تا انسان شکننده نشود، توانمندی در برابر طاعت تا عبادات با کیفیت مطلوب انجام شود و توانمندی در برابر معصیت تا گناه وارد زندگی نشود. صبر، عنصر اساسی در زندگی است و اگر صبر در زندگی نباشد، دین هم وجود ندارد. این گمان که تدیّن بدون صبر و مقاومت حفظ میشود، اشتباه است.
به طورمثال لاابالیگری و فسق و فجور در احکام دینی مربوط به عصر حاضر نیست و در همۀ تاریخ وجود داشته است، در نتیجه اگر امروزه مؤمنین شکننده شوند و مقاومت خود را از دست بدهند و گمان برند هیچ امری در جامعه قابل اصلاح نیست، سخت در اشتباهاند. وقتی در تاریخ نظر بیافکنیم حتی در زمان قابیل هم معصیت وجود داشته است و نباید مؤمنین در برابر موج معصیت، احساس ضعف و ناتوانی کنند و تصور کنند در اقلیت هستند و از اقلیت کاری ساخته نیست. یا در سیل مصیبتها ممکن است به دلایلی پی در پی در زندگی فردی امور ناگوار ایجاد شود؛ اگر فکر کند با جزع، بیقراری، بیتابی، دین او محفوظ میماند، سخت در اشتباه است. بلکه باید فکر کند او نه اولین نفر و نه آخرین نفری است که گرفتار مصیبت شده است. به متدینین توصیه شده است در مصیبتها به یاد مصیبت اباعبدالله باشند تا آرامش پیدا کنند؛ زیرا همه مطلع هستند که میان مصیبت آنها و مصیبت اباعبدالله چقدر تفاوت وجود دارد.
صبر در طاعت؛ مقابله با وسوسههای شیطان
در انجام طاعت، صبوری و مقاومت ضروری است؛ زیرا شیطان دائم انسان را وسوسه میکند که این عبادت اکنون لازم نیست یا به شیوهای که شرع دستور داده، نیازی به انجام آن نیست و باید آن را تغییر داد! بسیاری از افراد گمان میکنند اگر در مقابل نظرات شیطان مقاومت نداشته باشند، دین آنها محفوظ میماند. در حالیکه وسوسههای شیطان به اشکال مختلف آنقدر ادامه دارد تا تمامی طاعتها را باطل کند. یکی از دلایلی که در صدر اسلام مسلمانان هنگام ملاقات با یکدیگر حتماً سوره عصر را میخواندند، این بود که دائم یادآوری کنند که ممکن است دین انسان از دست برود. بنابراین، با توصیه به صبر، یکدیگر را در مسیر دین یاری میدادند.
صبر در زندگی شخصی و اجتماعی انسان نیز تأثیرگذار است. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به مالک میگویند اگر خواستی کسی را سر کار بیاوری و او از انجام مسئولیت استعفا داد او را به کار نگیر فردی که یک بار استعفا میدهد ناتوان است و نباید به فرد ناتوان پُست داد. فرد شکننده قدرت انجام وظیفه ندارد، و باید به کسی کار داد که تواناییاش ظهور پیدا کرده است.
صبر؛ اساس زندگی و تربیت درونی
ضرورت صبر به اندازه سر در بدن انسان است. اگر فردی صبر نداشته باشد، زندگی حقیقی ندارد و هیچ دیانتی در او مشاهده نمیشود. انسان در زندگی اجتماعی و شخصی به صبر نیاز دارد. حتی در تعامل با خود باید مقاومت و صبر را به کار گیرد. گاهی انسان با خود تصمیم میگیرد که چهل روز بر یک امر مداومت داشته باشد؛ اما بعد از چند روز بهانههایی مانند خواب، خستگی، کمبود وقت و… ظاهر میشود. اما فرد صبور به خود میگوید: اگرچه عهد و نذری نکرده است یا قسم نخورده است، اما باید خود را به درستی تربیت کند و هیچگاه به راحتی تسلیم نشود. حتی به زور و با تمام قدرت مقاومت میکند تا آنچه که خواسته است، انجام شود. بنابراین، انسان باید خود را توانا و مقاوم تربیت کند.
ناتوان تربیت کردن؛ گامی به سوی پایان تواناییها
این گمان اشتباه است که وقتی فردی جوان، کودک، پیر، بیمار و… است، توان انجام کاری را ندارد! نباید کمطاقتی دیگران را توجیه کرد. موجّه جلوه دادن ناتوانی افراد اشتباه است. یکی از اشتباهات بزرگ در زندگی ناتوان تربیت کردن افراد است، در حالی که از مصدر غیب به همۀ انسانها قوت خاصی داده شده است که باید از آن استفاده کنند. حتی هنگام مراقبت از کهنسالان، باید توجه شود که توان اجرایی، عملی و فکری آنها حفظ شود. رعایت استقلال آنها نهتنها بیحرمتی نیست؛ بلکه موجب ایجاد عزت است. برای مثال، اگر پاها ضعیف است، باید از توان دستان استفاده کنند و اگر دست و پا ناتوان است، از قدرت تکلم بهره ببرند. وقتی گفته میشود فردی قوّت لازم را ندارد، بهتدریج تمام تواناییهای او از دست میرود و در نهایت، زندگیاش به پایان میرسد.
صبر؛ اساس استواری دین و توانمندی فرد
باید اطرافیان را با قدرت و توانا تربیت کرد. عبارت «علیکم بالصبر» یعنی باید همیشه توانمندیهای خود و اطرافیان را آشکار و تقویت کنیم. رحم و محبت در توانمندسازی افراد نقش دارند و توان انسان را استوار و پابرجا نگه میدارد، در حالیکه جزع و فزع او را روزبهروز ناتوانتر میکند. هیچگاه ممکن نیست فردی متدین باشد و صبور نباشد. دین بدون صبر، مانند بدن بدون سر است. هیچکس نمیخواهد قاتل دین خود باشد و سر دین خود را از تنش جدا کند. دین بدون سر، دین بیفایده است. حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «بدنی که سر ندارد هیچ فایده و کارایی ندارد و زنده نیست.» همینطور ایمانی که همراه با صبر نباشد، هیچ خیری ندارد. دینی که انسان در آن توانمندی مقابله با معصیت، مصیبت و انجام طاعت را نداشته باشد، دین حساب نمیشود. برخی افراد حتی با کوچکترین درد، کلاس درس خود را تعطیل میکنند، در حالیکه اگر دست خود را جراحی کردهاند، سایر اعضای بدن سالم هستند و باید از توان آنها استفاده کنند. ناتوان کردن خود و اطرافیان ظلم بزرگی است.
تاریخ جلسه: 1400/9/29 ـ جلسه 12
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه فیض، حکمت 79
[2]. نهجالبلاغه، حکمت79.
[3]. غرر الحكم : 6758
[4]. ملا احمد نراقی، معراجالسعاده
[5]. حکمت79 .
[6]. حکمت79.