آیة الکرسی – جلسه یازدهم

«وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»

 

«کرسی»؛ مقام فرمانروایی و تدبیر الهی

 

آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: مقصود از «کرسی» در آیه، مقام فرمانروایی، تدبیر و ربوبیت خداوند است که همتای علم فعلی او به شمار می‌آید؛ زیرا علم الهی که به خیر، صلاح و فلاح جهان مرتبط است، عامل اصلی تدبیر امور است و نیازی به ترویج و گسترش ذهنی ندارد.

 

معانی «کرسی»

 

ملاصدرا می‌فرماید: «در قرآن الفاظ متشابه وجود دارد که برای تشبیه بکار می روند. بعضی از این الفاظ، بر معنا و حقیقت خود دلالت دارند؛ اما این معنا برای خداوند کاربرد ندارد، مانند، «میزان» به‌معنای ترازو که ابزار سنجش است. برای شناخت حقیقت کرسی – که از الفاظ متشابه قرآنی است – بنا بر فرمان الهی می‌بایست یا به ذات اقدس الهی متوسل شد، یا به راسخان در علم (حضرات معصومین علیهم‌السلام) مراجعه کرد. بر همین اساس است که پیامبر اکرم کامل‌ترین دعاها را در شأن امیرالمؤمنین علی بیان فرمود.

همچنین، برای رجوع به راسخان در علم، شرطِ تطهیر باطن و پذیرشِ ولایت ضروری است؛ چراکه تا زمانی که ظلمتِ نفسانیات بر وجود آدمی سایه افکنده باشد، تأویلِ ولایی را نخواهد پذیرفت.

پس آموختن علم تأویل تنها از سوی خداوند متعال میسّر است و هیچ‌کس به‌صورت مستقل توانایی فراگیری قرآن را ندارد؛ از این‌رو آشنایی با باطن قرآن، مقامی بلندمرتبه است که پیامبر اکرم برای علی علیه‌السلام آرزو کرد.

برای رجوع به راسخان در علم، تطهیر باطن و پذیرشِ ولایت شرط است؛ چراکه تا زمانی که تاریکیِ نفسانیات بر وجود انسان سیطره دارد، تأویلِ ولایی را درنخواهد یافت.

گروهی که به‌معنای ظاهری «کرسی» توجه کرده‌اند، بر این باورند که آن جسمی عظیم است که تمام آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است.

 

کرسی همان عرش است

 

برخی نیز معتقدند: «کرسی» همان عرش است و برخی دیگر می‌گویند: تختِ زیر عرش و فراتر از آسمان هفتم است.

ملاصدرا در ادامه می‌فرماید: «خداوند با همان ذهنیت مادی مردم، خود را به آنان معرفی می‌کند؛ چنان‌که خانه‌ای به نام کعبه قرار داده و به مردم فرمان داده است، همان‌گونه که به خانۀ بزرگان خود می‌روید، به خانۀ من نیز درآیید و آن را طواف کنید.»

 

عرش خداوند، نماد عظمت و تسلط رحمانی بر هستی

 

خداوند متعال برای ذات مقدس خویش عرشی مقرر فرموده است:

«الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی»[1]

«(او خداوندى بخشنده و) رحمان است كه بر عرش (تخت فرمانروايى هستى)، تسلّط دارد.»

رحمت بی‌کران الهی بر این عرش استوار شده است. و در جای دیگر می‌فرماید:

«وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماء»[2]

«عرش خداوند روی آب است.»

«وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ»[3]

«و فرشتگان را مى‌بينى كه گرد عرش حلقه زده‌اند.»

خداوند متعال که چنین عرش باشکوهی برای خویش مقرر فرموده، کرسی عظیمی نیز قرار داده است. بسیاری از علمای اسلام تصریح می‌کنند: «آفرینش عرش و کرسی، گواهی است بر عظمت بی‌کران پروردگار که قصد تجلی این شکوه الهی را داشته است.»

 

کرسی الهی؛ تجلی حاکمیت مطلق

 

همچنین، «کرسی» به سلطنت و قدرت مطلق پروردگار اشاره دارد؛ زیرا در گسترۀ هستی، تنها فرمانروایی و حاکمیت خداوند است که آشکار و بی‌چون‌وچرا جلوه می‌کند. به‌عبارتی، «کرسی» نماد اریکۀ قدرت الهی است که همۀ انسان‌ها را در تحت حکومت حق قرار می‌دهد. یقین به این حقیقت، زمینه‌ساز دریافت مضاعف الهامات و فیوضات ربانی می‌شود.

 

ارتباط میان «کرسی» و «علم»

 

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مقصود از «کرسی»، علم الهی است که همۀ عالم را در بر گرفته است.»[4]

علم، تکیه‌گاه و مایۀ اعتماد انسان است؛ از این‌رو، به «کرسی» نیز علم گفته می‌شود، چراکه همچون پایه‌ای استوار، پشتوانۀ شناخت و یقین آدمی است.

 

ارتباط کرسی و علم و رحمت الهی

 

آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: «از آنجا که وسعت رحمت و علم الهی در تناسب کامل با یکدیگر قرار دارند، مقصود از آیه شریفه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ» همان گستردگی علم تدبیری و ربوبی پروردگار همراه با رحمت واسعۀ او بر تمامی آسمان‌ها و زمین است.»

ایشان در ادامه تأکید می‌فرماید:

در روایات اهل بیت علیهم‌السلام و آرای علمای امامیه، کرسی و عرش الهی به علم خداوندی تفسیر شده است، با این تفاوت که عرش خداوند – که اعمّ و اوسع از کرسی است – تمامی کرسی را نیز در بر می‌گیرد.»

در تفسیر عرفانی آمده است که کُرسی، صدر (سینۀ گستردۀ وجود آدمی) است و عرش، قلب؛ که در آن، رحمتِ واسعۀ الهی تجلّی یافته و انسان با تمامیتِ هستی خویش بر ذات اقدس پروردگار تکیه زده است.

 

 حضور حق در جان‌ها

 

قوای طبیعی انسان چنان گستره‌ای دارد که هم‌ظرفِ تدبیر امور دنیوی است و هم وصول به مقامات اخروی؛

و این سعۀ وجودی، از همان حقیقتی نشأت می‌گیرد که خداوند در جان‌هایشان حاضر است.

ملاصدرا می‌فرماید: «وجود مؤمن چنان وسیع است که گویی تمام آسمان‌ها و زمین در آن جای گرفته‌اند. جایگاه کرسی نسبت به عرش، همانند حلقه‌ای است در میان بیابانی بیکران؛ آن بیابان پهناور، عرش است و این حلقۀ کوچک، کرسی.»

این تمثیل در وجود انسان اینگونه تجلی می‌یابد که قلب مؤمن، عرش الرحمن است – همچون آن بیابان بی‌کران – و صدر انسان همان فضای محدود پیرامون قلب است. در این میان، تنها در محدودۀ صدر است که شیطان توانایی نفوذ دارد، چرا که صدر، مرز میان حریم قدسی قلب و عالم طبیعت به شمار می‌آید. آیات متعددی در قرآن در تأیید این مطلب وجود دارد:

«الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاس‏»  [5]

«آنکه همواره در سینه های مردم وسوسه می‌کند.»

«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك‏»[6]

«آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟»

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏»[7]

« پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین] گشاده گردان.»

«أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام‏ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّه‏»[8]

«آیا کسی که خدا سینه اش را برای [پذیرفتن] اسلام گشاده است، پس او از نوری از سوی پروردگار خویش بهره‌مند است

اما در ژرفای قلب، هرگز ردّی از شیطان یافت نمی‌شود؛ چراکه قلب جایگاهی مقدس و متعالی است و شیطان را به حریم آن راهی نیست. با این حال، پیرامون قلب می‌تواند از تأثیرات شیطان نشانه‌هایی باشد.

 

از عرش تا کرسی: تجلی حاکمیت خداوند

 

کرسی، آن چیزی است که شایستۀ اعتماد و تکیه‌گاه باشد و از اجزای گوناگون تشکیل شده است. به عالمان، «کرسی» گفته می‌شود؛ زیرا همچون میخ‌های استوار در زمین هستند و تودۀ مردم به آنان اعتماد دارند.

آیت‌الله جوادی‌آملی فرموده‌ است: «خدای سبحان، بالاصاله، خالق، مدبّر، حامل و حافظ عرش است و فرشتگان، حاملان عرش و کرسی‌اند. همچنین، کرسی، نگهدار آسمان‌ها و زمین است. پس عرش و کرسی، دو موجود غیبی، مجرّد و مخلوق اند که در پوشش ربوبی قرار دارند و با علمِ فعلی الهی، اتحادِ مصداقی دارند.»

حفظ آسمان‌ها و زمین تا هنگام فرا رسیدن امر الهی و طلوع قیامت کبری، بر عهدۀ کرسی- که مظهر حَفظ و نگهبانی خداست – نهاده شده است؛ اما آنگاه که زمین در قبضۀ قدرت ربوبی قرار گیرد و آسمان‌ها چون طوماری در هم پیچیده شوند، رسالت کرسی به پایان می‌رسد. در آن روز عظیم، دیگر سخنی از بازگرداندن کرسی نیست؛ بلکه همۀ سخن از عرش است؛ آن سکوی پرشکوه الهی که جایگاه تجلّی جلال ربوبی می‌باشد.

«وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ»[9]

«عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل می‌کنند.»

 

کرسی و عرش، دو موجود متمایز

 

در حقیقت، کرسی و عرش دو موجود متمایزند؛ اگرچه عرش بر کرسی احاطه دارد و دایرۀ تأثیر آن فراخ‌تر از محدودۀ اثرگذاری کرسی است. چنانکه عرش هم در دنیا و آخرت حضور دارد و هم در عوالم ماده و غیب نفوذ می‌کند؛ اما کرسی تنها متکفّل تدبیر نشئۀ دنیوی و نظام کنونی است.

نسبت «کرسیه» به خداوند اشاره به این حقیقت دارد که این کاراییِ بی‌همتا، از آن روست که کرسی به ذاتِ پاک او منسوب است.

 

«وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ العَلیُّ العَطیم»

 

اختلاف مفسران در تعیین فاعل «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا»

 

واژه «اَوَد» در لغت به‌معنای سنگینی، مشقت و دشواری است. میان مفسران در تعیین فاعل این عبارت اختلاف نظر وجود دارد:

۱. برخی از مفسران فاعل «لَا یَؤُدُهُ» را به «کرسی» ارجاع داده‌اند. در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: «حفظ آسمان‌ها و زمین برای کرسی دشوار نیست؛ نه سنگینی دارد و نه مشقتی.»

۲. گروهی دیگر از علما فاعل را به ذات اقدس اله نسبت داده‌اند که در این صورت معنا چنین خواهد بود: «حفظ آن دو [آسمان و زمین] او را به زحمت نمی‌اندازد.»

اگر فاعل «لَا یَؤُدُهُ» را ذات اقدس الهی بدانیم، این معنا تجلّی می‌یابد که حفظ آسمان‌ها و زمین برای خداوند متعال هیچ دشواری ندارد. در حقیقت، هیچ فعلی – هرچند عظیم – برای آن مبدأ کلّ هستی مشقتی ایجاد نمی‌کند. چنانکه: در یک آن، بنده‌ای خاکی را از فرش دنیا به عرش ملکوت می‌رساند، انسانی زمینی را به مقامات متعالی می‌کشاند و گذشته‌ای ناپسند را در لحظه‌ای می‌آمرزد.

 

آسانی فعل در افق تقرّب به خدا

 

برای ذاتِ اقدس الهی، هیچ کاری دشوار، طاقت‌فرسا یا سنگین نیست. به همان میزان که انسان به خدا نزدیک شود، به میزانی که انسان به صفات الهی متصف شود انجام هیچ کاری برای او دشوار و رنج‌آور نخواهد بود.

«لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما»؛ یعنی خدای سبحان تمام آسمان‌ها و زمین را حفظ می‌کند. این قسمت از آیه در ژرفای سینۀ انسان گنجینه‌ای از معارف الهی را جای داده است که روح قدسی پیوسته حافظ و نگاهبان آن است. از همین رو، هرگز فرد به خویشتن هشدار نمی‌دهد که این گنجینه‌های معرفتی سنگین‌بار است و در پی رهایی از آن برنمی‌آید.

آیا عشق خدا و اولیای الهی که در نهاد ما جاری است، خستگی آورده است؟ هرگز! چراکه خداوند خود، نگاهبان آن مِهر بی‌پایان است. آیا تاکنون از اجرای مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین احساس فرسودگی کرده‌ایم؟ نه! زیرا هرچه انسان به مقام الهی نزدیک‌تر شود، انجام کارها بر او آسان می‌شود.

پس اگر گاهی بار مسئولیت‌ها بر دوشمان سنگینی می‌کند – خواه انبوه کتاب‌های نخوانده، کارهای منزل یا خدمت به دیگران – این نشان از آن دارد که قطرۀ وجودمان هنوز به آن اقیانوس بی‌کران وصل نشده است. اگر پیوند با آن نامتناهی برقرار شود، دیگر سختی و خستگی مفهومی نخواهد داشت.

اگر مرحوم علامه امینی (ره) شبی را تا سپیده‌دم در کتابخانه‌ای میان انبوه کتب به  یادداشت‌برداری مشغول می‌شد و بامدادان، کتابی کامل فراهم می‌آورد، این همه از برکت آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» بود. او نه‌تنها خسته نمی‌شد، که در اوج لذت و وجد، این نسخه‌برداری را به انجام می‌رساند.

همچنین ملاصدرای شیرازی (ره) که شبی پانزده جزء قرآن تلاوت می‌کرد. این توانایی را از قوّت الهی می‌گرفت؛ چرا که با اتکال به قدرت بی‌منتهای که «حفظ آسمان‌ها و زمین بر او دشوار نیست»، چنین اموری سهل و آسان می‌نماید.

 

تلازم تقرب به خدا و زوال منیت

 

حقیقت این است که هر اندازه انسان به مقام الهی شدن نزدیک‌تر شود، «منیّت» او رنگ می‌بازد و به عالم نامحدود راه می‌یابد؛ اما تا زمانی که حجاب خودبینی وجود دارد، قدرت، زمان و احساساتش همگی در دایرۀ محدودیت اسیرند.

آنگاه که انسان به حقیقت الهی متّصل شود، به سرزمین بی‌کران‌ها قدم می‌نهد. همچون پیاده‌روی اربعین که مصداق بارز «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» است. وقتی ما را می‌برند (به دست قدرت الهی)، خستگی راه به دل نمی‌نشیند؛ اما وقتی «می‌رویم» (با تکیه بر نفس)، سنگینی راه آشکار می‌شود.

گر می برندت واصلی گر می‌روی بی حاصلی

در حقیقت، آنگاه که خود به کاری دست می‌زنم و پیش می‌روم، در نظرم دشوار می‌نماید و زبان به شِکوه می‌گشایم؛ آنگاه فعل مثبت تباه می‌شود؛ اما زمانی که منیت و وجودی نیست:

« هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏»[10]

«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.»

همه‌چیز از اوست و به او باز می‌گردد. هر حرکتی، فعل اوست؛ هر دستی، دست قدرت اوست. چنانکه ملاصدرای شیرازی می‌فرماید: «اگر خدای سبحان به آدم علیه‌السلام همۀ‌ اسماء را تعلیم فرمود؛ چون سینۀ او گنجینه‌ای الهی بود….»

«عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها‏»[11]

«و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت.»

این پذیرش دفعی اسماء از همان حقیقت الهی بودنش نشأت می‌گیرد. به میزانی که انسان به مقام الهی شدن نزدیک شود، خستگی در او راه نمی‌یابد؛ اما هرچه غلبۀ نفس اماره و تعلقات جسمانی بیشتر شود، سنگینی و فرسودگی نیز بیشتر خودنمایی می‌کند.

 

 وقتی روح، جسم را به پرواز در می‌آورد

 

چگونه ممکن است در طول شب و روز تاسوعا و عاشورا، از سپیده‌دم تا شامگاه، به گریه و عزاداری پرداخت و حتی شب عاشورا را به احیا نشست؟ راز این توانایی در آن است که در این لحظات قدسی، جنبۀ روحانی با تمام قدرت به میدان می‌آید و انسان را چنان نیرو می‌بخشد که گویی آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» در وجودش تجلّی می‌کند؛ پس خستگی در آن راه ندارد.

اما اگر حرکت با تکیه بر جنبۀ جسمانی باشد، انسان در میانۀ راه از پا می‌نشیند؛ چراکه جسم، محدود و فرسودنی است؛ ولی روح اگر به سرچشمۀ بی‌پایان وصل شود، توانایی‌اش نامحدود می‌شود.

 

ودایع الهی در وجود انسان

 

ملاصدرا می‌فرماید: خدای سبحان در وجود انسان دو ودیعه قرار داده است:

  1. ابداع: ابداع تصور چیزی است بدون این که ماده‌ای در اختیار باشد؛ «تصور شیء لا عن شیء». خدا بدیع است:

«بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»[12]

«پدپد آورندۀ آسمان‌ها و زمين است.»

بدیع بودن خدا با خالق بودنش چه فرقی دارد؟ در جواب بیان می‌شود که در خلقت، ماده‌ای در میان است؛ مثلا خداوند می‌فرماید: «از خاک آفریدم.»؛ یعنی مادۀ خاک وسط است؛ اما بدیع بودن خداوند یعنی نوآور است و هیچ چیزی وسط نیست؛ بدعت هم از این خانواده است، خداوند در انسان قدرت ابداع را قرار داده است؛ یعنی بدون هیچ سببی، توان تصور امور متعالی را دارد، مثلا این قابلیت را دارد که هر لحظه خود را در خیمۀ امام زمان تصور کند؛ حتی لباسی که در خیمه امام می پوشد هم می‌تواند تصور کند؛ پس در ذهن آدمی دنیای تصورات وجود دارد که سخت و سنگین نیست.

آیا تصوّر یاران باوفای اباعبدالله(ع) دشوار است؟ چه تفاوتی دارد که حبیب‌بن‌مظاهر را تنها در نظر آوری، یا آن هفتادودو تن را یکجا؟ مگر این تصاویر روحانی، سنگینی‌ای در بر دارند؟

آیا تجسّم اصحاب خالص معصومین یا آنان که به حضرت ولی‌عصر ارادتی تام دارند، طاقت‌فرساست؟ و اگر به نیابت از همگان، کار خیری انجام پذیرد، آیا گران‌بار است؟ هرگز!

چرا که در ژرفای روح آدمی، این توانایی نهفته است که به وکالت از پیامبران الهی، شهیدان راه حق، عالمان ربانی، اوصیای معصوم و صالحان روزگار، به اقامۀ خیر بپردازد. این نیابت‌های روحانی و تصورات ابداعی، نه تنها سنگین نیستند، که چونان نور، سبک و جان‌فزا هستند.

  1. احداث: این واژه در اصطلاح حکمت، به‌معنای تحریک و به حرکت درآوردنِ تصورات ذهنی برای تجلّی در عالم عمل است. چنانکه ملاصدرا فرموده‌است: «در مرحلۀ احداث، انسان می‌کوشد تا تصورات خود را – اعم از امور متعالی یا ادب حضور در محضر انبیا، اوصیا، صدیقان و شهیدان – به فعلیت برساند.»

وی با استناد به آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» تأکید می‌کند که هیچ‌یک از این مراحل (تصور و احداث) دشوار نیست. تصور معارف بلند در ذهن آسان است و جریان‌یافتن این تصورات نیز آسان است.

چرا که در حدیث نقل شده است:

«نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه‏»[13]

«نیت مؤمن، برتر از عمل اوست.»

نیت، آن ابداع است که در ذهن قرار می‌گیرد و محدودیت ندارد.

 

سبک‌بالی، از نیت تا عمل

 

ملاصدرا می‌گوید: «آنگاه که انسان به مقام الهی نائل آید، آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» در وجودش تجلّی می‌یابد؛ تا بدانجا که نه احداث معارف در ذهن و دل، او را خسته می‌کند و نه تحقّق آن‌ها در عالم خارج. پس چنانکه نیت‌های پاک سبک‌بال‌اند، اجرای آن‌ها نیز گران‌بار نخواهد بود.»

پرسش: پس چرا برخی اعمال در نظر ما چنان دشوار و سنگین می‌نمایند؟

پاسخ: از آن رو که با بُعد روحانی خویش انس نگرفته‌ایم؛ آن حقیقتی که خدای سبحان در آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» بدان اشاره فرموده است.

عرش که همان قلب مؤمن است، جایگاهی برتر از کرسی دارد؛ پس نه ابداع (آفرینش تصوّری) و نه احداث (تحقق عملی) نباید برایش دشوار باشد. در حقیقت، هیچ عمل الهی برای چنین انسانی طاقت‌فرسا نیست.

حقیقت آن است که برای ذات بی‌همتای الهی، هیچ کاری دشوار و سنگین نیست. اگر ما نیز به مقام الهی شدن برسیم، مشقت و سختی برایمان بی‌معنا خواهد شد. آنگاه که بنده‌ای به این مقام والا دست یابد، آیۀ «لَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» در وجودش تجلّی می‌کند و او را خستگی‌ناپذیر می‌سازد. برای چنین انسانی، میان آفرینش رشته‌کوه‌های عظیم هیمالیا و خلق سنگریزه‌ای کوچک، تفاوتی نیست؛ چراکه همه‌چیز به قدرت بی‌منتهایی که از آنِ خداست، آسان می‌نماید.

 

راز حرکت بی‌وقفه در سایۀ توکل

 

خداوند می فرماید:

« فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب‏»[14]

«زمانی‌که از کاری فارغ شدی، فورا کار دیگری را انجام بده.»

امیرالمؤمنین نیز می‌فرماید:

«لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا»[15]

به خودتان مرخصی ندهید شل می‌شوید.

آیۀ شریفه «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» به ما نمی‌گوید: «مدتی استراحت کن و سپس به کار بعدی بپرداز!» بلکه فرمان می‌دهد: بی‌درنگ پس از پایان یک کار، به کار دیگری مشغول شو! چرا؟ زیرا در حقیقت این خداوند است که کارها را انجام می‌دهد.

پس خستگی در این مسیر معنایی ندارد. وقتی بدانی که تمام قدرت از آنِ اوست، مانند رودی جاری می‌شوی که از چشمۀ بی‌پایان الهی سیراب می‌شود.

 

 

تاریخ جلسه: 1402.5.6 – جلسه یازدهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] . سوره طه، آیه 5.

[2]. سوره هود، آیه 7.

[3]. سوره زمر، آیه 75.

[4] . معانی الاخبار ص 30.

[5] سوره ناس، آیه 5

[6] سوره انشراح ،آیه 1

[7] سوره طه، آیه 25

[8] سوره زمر،22

[9] سوره الحاقه، آیه 17

[10] سوره حدید،آیه 3

[11] سوره بقره،آیه 31

[12]. سوره بقره، آیه 117.

[13] مصباح الشريعة، ص: 53

[14] سوره انشراح،آیه 7

[15] غررالحکم و درر الکلم، ج1، ص 748

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط