آیة الکرسی – جلسه چهاردهم

«لا إِكْراهَ فِی الدِّین‏»

 

«در دین اکراه و اجباری نیست.»

 

انسان، فاعل مختار در مسیر کمال

 

آیت‌الله جوادی‌آملی می‌فرماید: «کمال انسانی در پرتو اندیشه، شناخت، انتخاب و اختیار تحقق می‌یابد، و انسان با اکراه، «قابل» می‌شود نه «فاعل»، و این با کمال اختیاری منافات دارد. از این رو، خداوند نیز بنای خود را بر اکراه بندگان قرار نداده است. رسالت انبیا نیز بر این محور استوار است که حق را بی‌پیرایه و روشن در اختیار مردم قرار دهند؛ اما انتخاب با مردم است.

«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ»[1]

«بگو: حق از جانب پروردگار شماست.»

 

«قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»

 

«مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است.»

 

وقتی غیّ به‌جای رشد می‌نشیند

 

«رُشد» به‌معنای واضح و شفاف است که هیچ ابهامی در آن وجود ندارد و کاملاً از «غَیّ» جدا شده است.

در ماهیت «رُشد» هیچ‌گونه ابهامی وجود ندارد، همان‌گونه که در «غَیّ» بودنِ غیّ نیز هیچ تردیدی نیست. این حقیقت، به‌روشنی قابل درک است. در نظام آفرینش، «رشد» نماد تمام کمالات و خیرات است و در مسیری کاملاً متضاد و با فاصله‌ای ژرف از «غیّ» قرار دارد که نمود تمامی ضدّ ارزش‌ها و گمراهی‌هاست.

پس چرا انسان‌ها در بسیاری موارد، غَیّ و گمراهی را رُشد می‌پندارند؟ چرا ضلالت و گمراهی‌ را عین هدایت تصوّر می‌کنند؟ چگونه تمامی سپاه عمربن‌سعد برای تقرب به خدا، امام حسین علیه‌السلام را به شهادت رساندند؟ اگر «رُشد» این‌گونه واضح است و «غَیّ» این‌گونه آشکار، پس این تناقض ظاهری چگونه قابل توجیه است؟

در پاسخ می‌گوییم: «تَبَیّن» ویژۀ فطرت سلیم است؛ یعنی فطرتی که بر سرشت نخستین خود باقی مانده است؛ اما هنگامی که انسان مرتکب گناه و معصیت می‌شود، در حقیقت خود را تیره‌ می‌سازد و قدرت تبیین و تشخیص را از دست می‌دهد. چراکه فرد بر فطرت خویش حجابی ناسازگار کشیده است و فطرت او دیگر توان بازشناسی ندارد. در این حال، برای او «تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» محقق نمی‌شود.

پس «فطرت محجوب» که از اصل خود منحرف شده، در مقابل «فطرت اصیل» – یعنی فطرت سالم – قرار می‌گیرد. بنابراین روشن است که برای برخی افراد، «تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» اتفاق نمی‌افتد.

 

«رشد»، میراث فطرت

 

تشخیص «رشد» از «غی» چه تأثیری در زندگی ما دارد؟ به عبارتی چه حد بر فطرت نخستین خود پایدار مانده‌ایم؟

اگر بر فطرت اصیل خود استوار باشیم، تمییز حق از باطل برایمان میسّر می‌شود؛ اما اگر فرد از فطرت اصلی خود منحرف شود، آن تبیّن و تشخیص به ابهام و اجمال تبدیل خواهد شد.

تبیین و رشد ویژۀ فرد بصیر است؛ اگر انسانی در مسیر حرکت باشد؛ ولی تقرّب به خداوند نداشته باشد، به قوّۀ رشد دست نخواهد یافت.

 

آراستگی قلب، نشان اهل رشد

 

اهل رشد در قرآن کریم به کسانی گفته می‌شود که از دو صفت ثبوتیِ ایمان‌دوستی و آراستگی و زیبایی ایمان در قلب برخوردار باشند.

«حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»[2]

«خدا ایمان را محبوب شما گردانید وآن را در دل های شما بیاراست.و خدا کفر و فسوق و نافرمانی را ناخوشایند شما ساخته است.»

و نیز از سه صفت سلبیِ کفر و فسوق و عصیان دوری گزینند.

در نگاه دیگر، با توجه به ادامۀ آیه: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ»، که کفر و ایمان در پی «رُشد» و «غَیّ» آمده است، معلوم می‌شود که «رُشد» همان ایمان است و «غَیّ» منطبق بر کفر است؛ یعنی اگر انسان واقعاً دل‌سپردگی به خدا و رسول و اولیای او داشته باشد، در مسیر کمال و صلاح قرار می‌گیرد و ارتقا می‌یابد، و اگر فاقد این دل‌سپردگی باشد، به انحراف کشیده و در نهایت به کفر منجر می‌شود.

 

تمایز رشد و غی پیش از قیامت

 

نکتۀ دیگر آنکه مفسری می‌فرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»، یعنی سعید و شقی در همین جهان از یکدیگر متمایزند؛ هرچند در کنار هم زندگی می‌کنند. فرد سعید از شقی جداست. مگر در تاریخ نیامده است که دو برادر در دو سپاه مخالف می‌جنگیدند، یا پدر و پسری که یکی در سپاه حق بود و دیگری در سپاه باطل؟ با وجود رابطۀ خونی. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛یعنی این جدایی در همین دنیا آشکار شده است، نه در آخرت.

«تَبَیّن»، همین‌جا آشکار است. به همین جهت ملاحظه می‌فرمایید هنگامی که حُرّ خود را به اباعبدالله(ع) می‌رساند، حضرت می‌فرماید:

«أَنْتَ حُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ»[3]

یعنی تو از ابتدا نیکو بودی! تنها پرده‌ای بر فطرت تو افتاده بود که اکنون برداشته شد؛ تو همواره سعید بودی. پس در همین دنیا، با وجود همۀ کدورتها، حقیقت روشن است.

فرد سعید که اهل ایمان و صلاح است، در همین جهانِ نورانی زندگی می‌کند؛ اما فرد شقی در همین دنیا در ظلمت و تاریکی به‌سر می‌بَرَد، تاریکی‌ای که خود برگزیده است. در حقیقت، ما با انتخاب‌های خویش، زندگی را می‌سازیم.

مفسری دیگر در این‌باره می‌فرماید:«همان‌گونه که روز و شب از هم جدا هستند، «رشد» و «غی» هم از هم متمایزند. اساساً یا رشد است یا غیّ، یا کفر است یا ایمان؛ هیچ آمیختگی‌ میان‌شان نیست. یا آدمی در مسیر شرع گام می‌نهد یا بیرون از آن است و این حقیقتی است آشکار که هیچ ابهامی در آن راه ندارد.

 

روشنیِ راه، در گرو آمادگی دل

 

یکی دیگر از مفسرین در ذیل همین آیه به فرمایش امیرالمؤمنین اشاره می‌کند:

«أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِی عَینَینِ»[4]

«صبح، نورفشانیِ بی‌مانند دارد؛ اما تنها برای چشمی که بیناست.»

رشد، همین اکنون آشکار است؛ اما برای کسی که طالب دیدنِ حقیقت باشد. چه‌بسا انسان چنان در چنبرۀ معصیت و گمراهی اسیر شود که اصولاً توان تشخیصِ راهِ رشد را از کف بدهد؛ گویی از سوی سرچشمۀ هدایت، «تَبَیَّن» برای او محقق نشده است. این نه از نقصِ نورِ هدایت که از تاریکیِ دلِ اوست که نمی‌بیند.

در این جهان، شب و روز، نور و ظلمت، حق و باطل، هدایت و ضلالت، به کلی روشن است. هر که نمی‌بیند، خود نخواسته است که ناظرِ نور باشد؛ وگرنه، نورِ حقیقت و مسیرِ رشد، واضح است!

 

اقسام مومنان

 

یکی از مفسران می‌فرماید: «انسان‌ها یا مؤمن‌اند یا کافر. و مؤمنان به عوام مؤمنان، خواص مؤمنان و خواص‌الخواص تقسیم می‌شوند.»

عوام مؤمنان چه کسانی‌اند؟ کسانی که خداوند مانع شد در کفرشان باقی بمانند؛ پس خود نیز از کفر روی گرداندند و خدای سبحان آنان را به وادی ایمان درآورد. بدین سان در مسیر رشد گام نهادند.

خداوند سبحان، عوام مؤمنان را از باورهای نادرست و تعلقات نفسانی رها می‌سازد؛ در نتیجه اعمال آنان ارزش و اعتبار می‌یابد. چرا که تنها مهر تأیید پروردگار بر صفحه اعمالشان آشکار است و بنده همواره به حمد و سپاس خداوند مشغول است که توفیق انجام عمل خالص را به او عطا فرموده و آن را به بار نشانده است.

اما خواص مؤمنان چه کسانی‌اند؟ آنان که در مسیر رشد سیر می‌کنند و از هرگونه اظهار منیّت و نفسانیّات پرهیز می‌کنند؛ چه‌بسا فردی با انجام طاعات و خیرات، هنوز در حصار نفسانیّات گرفتار است و امضای خود را در گفتار و کردارش می‌نمایاند. حقیقت آن است که خواص مؤمنان از قید نفسانیّات خویش رسته‌اند؛ چراکه نفس، طبیعتاً ظلمت‌زاست.

 

وقتی محبت الهی، راه را می‌گشاید

 

در حقیقت، هنگامی که خداوند بنده‌ای را به محبت خاص خود برگزیند، خود راه را برایش می‌گشاید و مسیر را هموار می‌سازد؛ پیوسته به او الهام می‌کند که اساساً نباید هیچ‌گونه منیّتی در کار باشد، بلکه فقط عمل توست که باید پایدار بماند. هر اندازه فعل تو رنگ الهی به خود گیرد، جاودانه خواهد ماند؛ یعنی تو باید در این میان ناپیدا باشی!

خواص‌الخواص چه کسانی‌اند؟ آنان که خداوند حتی توجّه به فعل خود را نیز از ایشان بازداشته است؛ حقیقتی که در آن، آغاز و انجام تنها به خدا باز می‌گردد و هیچ‌گونه نقشی برای خویش قائل نیستند. نه کارگزار ظاهریِ اعمال، بلکه کارگردانِ پشت‌صحنۀ هر حرکتی‌اند و همواره شاکرِ خداوندِ سبحان‌اند که: «الحمدلله، اثری از امضای ما در این افعال نیست!» یعنی اصلِ اصل، آن است که خودشان و عملشان هیچ‌جا حاضر نباشد؛ بلکه اول و آخر، فقط خدا باشد.

و این است حقیقتِ رشدِ ذومراتب که در هر مرتبه‌ای که باشی، دانسته‌ای که بالاتری هم هست.

از مصادیق مراتب رشد آن است که موسایِ کلیم‌الله که خدا برای او جلوه‌گری کرده و خلوت با خدا داشته است؛ اما از خدا درخواست شاگردی خضر را دارد صرفاً به این دلیل که رشد بیشتری را می‌خواسته است.

«هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»![5]

«آیا در پی تو بیایم تا از آن رشدی که آموخته‌ای مرا نیز بیاموزی؟»

از این رو، وسعتِ سطوحِ رشد چنان گسترده است که حتی موسیِ کلیم‌الله نیز به رشد خویش قانع نیست و پیوسته در طلبِ تعالیِ بیشتر است.

 

وقتی شیطان، ادراک را وارونه می‌سازد

 

مفسری در این باره می‌فرماید: گاه شیطان در قوۀ واهمۀ انسان تصرف می‌کند و آینۀ ادراک را تار می‌سازد؛ تا آنجا که سربالاییِ حق را سراشیبی، و سرازیریِ باطل را فراز می‌پنداریم.

«الشَّیطانُ سَوَّلَ لَهُمْ»[6]

«شیطان در نظرشان آراست.»

«تسویل»، آن است که زشتی‌ها در پرده‌ای از فریب، آراسته و زیبا نمایانده شوند. در درون هر انسانی، نفس مُسَوِّلَه جای دارد؛ نفسی که کردار ناروا را در جامه‌ای از حق‌نمایی می‌پوشاند؛ اما خداوند هشدار می‌دهد: در محضر وجدان خویش درخواهی یافت که این شیطان بود که با تو چنین کرد.

«بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ . وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ»[7]

«بلکه انسان بر نفس خویش بصیرت دارد. اگر چه عذر و بهانه آورد.»

انسان در محضر وجدان خویش به‌روشنی در می‌یابد که شیطان او را فریفته است، و خداوند این حقیقت را برایش آشکار می‌سازد؛ چراکه رشد، حقیقتی ناب و خالص است و هیچ آمیختگی با ناپاکی ندارد. آنچه با ضلالت درآمیخته باشد، به‌راستی که رشد نیست.

 

«رشد»، رهسپار سعادت؛ «غیّ»، انتهای شقاوت

 

مفسری می‌فرماید: انتهای رشد سعادت است و آخرِ غیّ شقاوت!

خدای سبحان می‌فرماید:

«أَفَلَا ینظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَیۡفَ خُلِقَت»[8]

«آیا به شتر نمی‌نگرند که چگونه آفریده شده؟»

چرا باید دربارۀ «اِبِل» (شتر) تأمل کرد؟ زیرا شتر از همان آغاز حرکت، پایان راه را می‌نگرد؛ از این رو هرگز خسته نمی‌شود و افق دیدش بسی گسترده است. حال اگر انسانی از درک این حقیقت عاجز بماند، آیا از شتر نیز فروتر نیست؟ آدمی در هر کاری که گام می‌نهد، باید پایان آن را از پیش بنگرد: آیا فرجام این راه، سعادت است یا شقاوت؟

 

دفتر اعمال، راهنمای بی‌کلام

 

گاه انسان را نه موعظه‌ای باید و نه پندی؛ تنها با نگاهی به دفترِ اعمال خویش، راهِ سعادت را می‌یابد:

«اِقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»[9]

«بخوان دفترِ کردارت را که امروز خودت برای محاسبه‌ات کافی‌ هستی»!

آری، هر کس باید خود داوری کند که با این دستورِ زندگی به کجا می‌رود؟ آیا پایان این راه، رستگاری است یا گمراهیِ محض؟

انسان نه‌تنها باید آگاه باشد که اکنون در چه مسیری گام می‌نهد؛ بلکه می‌بایست پایان راه را نیز پیش‌چشم داشته باشد: آیا این مسیر به سعادت می‌انجامد یا نه؟

در این لحظات شناخت، دستِ تضرع به درگاه الهی بلند می‌کند و از پروردگار می‌طلبد که حتی برای یک لحظه هم او را به خود وانگذارد؛ چراکه اگر طعمهٔ خودسپردگی شود، بی‌درنگ به قعر درّه‌های هلاکت درغلتد و آنگاه درخواهد یافت که در جادهٔ ضلالت گام می‌زده است؛ جاده‌ای که در آن، هیچ رهنمونِ خیری وجود ندارد.

در ارتباط با آیۀ «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» این آیات نیز قرار گرفته‌ است.

«فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»![10]

« گروهی در بهشت اند و گروهی در آتش سوزان خواهند بود.»

«هذا یوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ»! [11]

«این همان روز جدایی است که یکسره انکارش می‌کردید.»

«وَامْتَازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»![12]

«ای مجرمان جدا امروز از پرهیزکاران شوید»

هرثمه، از مردان کوفه و از بسیجیانِ رشیدِ جنگ صفین بود که در رکابِ امیرالمؤمنین می‌جنگید. بسیجیانِ صفین، لشکری شکست‌ناپذیر بودند و این نبرد، جنگی سخت و طولانی به‌شمار می‌رفت. پس از بازگشت از صفین، حضرت علی علیه‌السلام از مرکب فرود آمد و تربتِ کربلا را بوسید و بویید و فرمود:

«هَا هُنَا… مَصَارِعُ عُشَّاقٍ»[13]

«اینجاست… جایگاهِ افتادنِ عاشقان.»

هنگامی که هرثمه به خانه بازگشت، همسرش پرسید: «در راه چه دیدی؟» هرثمه گفت: «تو که شیعه‌ای، سخنی مهم برایت بگویم: امیرالمؤمنین در مسیر، در مکانی توقف کرد، خاک را بویید و بوسید و فرمود: اینجا، جایگاهِ افتادنِ بسیاری از عاشقان است.»

همسرش گفت: «علی علیه‌السلام سخن بیهوده نمی‌گوید!»؛ اما پس از بیست سال، هرثمه در سپاهِ عمربن‌سعد جای گرفت! صبح روز عاشورا به خدمت اباعبدالله رسید و به محضر آن حضرت عرض کرد: «آقا! با پدرتان بودم و جریان کربلا را شنیده‌ام!»

امام فرمود: «اکنون چه اراده کرده‌ای؟» گفت: «لا مَعَكَ و لا عَلَیكَ، خَلَّفتُ صِبیةً أخافُ عَلَیهِم عُبَیدَ اللّهِ بنَ زِیادٍ»[14] «نه با تو کاری دارم و نه علیه تو هستم؛ فرزندانی را پشت سر گذاشته‌ام که از عبیدالله بن زیاد بر آنان بیمناکم.»

حضرت فرمود: «از اینجا دور شو تا صدای مرا نشنوی؛ زیرا اگر کسی ندای مرا بشنود و به فریادرسی‌ام نشتابد، هلاک خواهد شد.»

 

مسیر رشد در زندگی ما چه اثری دارد؟

 

پاسخ را با آیاتی چند از قرآن بیان می‌کنیم.

 

1.     نجات.

 

اصحاب کهف درهنگام حرکت گفتند:

«رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَیّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا»[15]

«پروردگارا! خودت ار جانب خویش بر ما رحمتی کن و در این کارمان راه نجاتی برای ما بگشا.»

خدایا از پیشگاه خود رحمتی به ما عطا کن و برای ما در کارهایمان زمینه رشد و هدایتی فراهم ساز؛ یعنی به نیت کسب رشد، اراده حرکت را کردیم.

 

2.     یاد خدا.

 

خدای سبحان می‌فرماید:

«وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَىٰ أَنْ یهْدِینِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا»[16]

«هرگاه فراموش کردی،پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رشد نزدیکتری رهبری کند.»

حتی پیامبر اکرم نیز نیازمند رشد است و خداوند متعال می‌فرماید: همواره امیدوار به آن رشد باش.

 

3.     رهایی از خودبینی.

 

مولوی در رسالۀ «فیه ما فیه» با توجه به این آیه می‌فرماید: «اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیتَ» یعنی آنگاه که انسان از خودبینی و خودپرستی فارغ شود، شایستگی توجه الهی را می‌یابد.

حقیقت آن است که نمی‌توان همزمان برای خویش وجودی مستقل قائل بود و هم خداوند را به تمامی مشاهده کرد. تمام توجه‌ باید معطوف به او باشد. در حقیقت، اصل رشد در این است که انسان نفسانیّت و انانیت خود را نادیده انگارد، که در این صورت، به مقام ذاکر و مصلّی خواهد رسید.

« وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری‏ »[17]

«نماز را برای یاد کردن من بپادار.»

 

تا آخرین نفس، باید آموختن

 

رشد در آیت‌الکرسی در فراز «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» تجلّی یافته است؛ یعنی ما طالب رشدی بی‌منتها هستیم. بنابراین در مسیر معنویت، مفهومی به نام «فارغ‌التحصیلی» معنا ندارد، بلکه تا واپسین دم حیات می‌بایست در مقام بندگی باقی ماند و پیوسته طالب رشد بود. چراکه برای رشد، هیچ حدّ و مرزی متصور نیست و سقف آن نامتناهی است.

«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یأْتِیكَ الْیقِینُ»[18]

«پرودگارت را بندگی کن تا یقین تو را در رسد.»

«ما أَهْدِیكُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ»[19]

«جز به راه پیشرفت شما رهبری نمی‌کنم!»

برخی از انبیا و مؤمنان، و حتی آن مؤمن آل فرعون، همگی با یک زبان می‌گویند: «من شما را تنها به سوی مسیر رشد رهنمون می‌سازم».

 

کد ره‌یافتگان طریق رشد

 

خداوند گروهی را به‌عنوان ره‌یافتگان طریق رشد معرفی می‌فرماید:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمَانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».[20]

«و بدانید كه در میان شما رسول‌خداست كه (شما باید از او پیروى كنید و) اگر او در بسیارى از امور پیرو شما باشد، قطعاً به سختى و مشقّت خواهید افتاد، ولى خدا ایمان را محبوب شما قرار داده و در دلهایتان آن را زینت بخشیده است و كفر، فسق و گناه را مورد تنفّر شما قرار داده است. آنها همان رشد یافتگان هستند.»

در این آیه سه کد برای رشد وجود دارد:

 

  •  ادراک حضور در محضر پیامبر اکرم.

 

مصلّی در نماز می‌گوید: «السّلام علیک أیّها النّبی»؟ و این خطابِ مستقیم است. هر اندازه انسان خود را در حضور اولیای الهی حاضر ببیند، از راه راست منحرف نخواهد شد؛ اما هر چه از دیدگاه آن بزرگواران دور افتد، زندگی‌اش سرشار از آشفتگی و نابسامانی خواهد شد. پس نشانۀ رشد آن است که پیوسته خود را در محضر پیامبر اکرم و خاندان پاکش تصوّر کنیم.

 

  • تسلیم محض پیامبر بودن؛

 

یعنی بنده در برابر پیامبر اکرم تسلیم محض باشد و خواهان دگرگونی احکام الهی نباشد؛ چراکه قرار بر بندگی و فرمانبرداری ماست، نه آنکه پیامبر مطیع خواسته‌های ما شود.

 

  • ایمان.

 

قرآن می‌گوید: «حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمَانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِكُمْ»؛ «خدا ایمان را محبوب شما قرار داده و در دلهایتان آن را زینت بخشیده است.» رشد، ثمره‌ای است که از کشتزار دل سر برمی‌آورد. اما پرسش اینجاست: در این خاک دل چه باید کاشت؟

 

ایمان؛ یعنی دل‌سپردگی به خدا و رسول و اهل‌بیت

 

خدا ایمان را در قلب شما کاشته و اجازه داده است که در قلب «حُبُّ الایمان و بُغضُ الکفر» وجود داشته باشد و این رشد یافته‌گی است. حقیقت این است که خداوند متعال، بنیان رشد را در نهاد آدمی نهاده و اساس سلوک را مهیا ساخته است. ولایت امیرالمؤمنین و ذریّۀ پاک ایشان را خدای حکیم در قلب ما جای داده، همانگونه، بیزاری از دشمنان اهل بیت را نیز در جان ما نشانده است.

پروردگاری که این پیوند روحانی را برقرار کرده، بی‌گمان این اتصال برای بنده‌اش گرامی‌ترین و مقدس‌ترین پیوند است. در حقیقت، این پیوند الهی، شالودۀ اصلی حیات معنوی ما را تشکیل می‌دهد.

عنصر رشد در آیه «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» دو چیز است:

  1. حبّ؛
  2. بغض.

«هَلِ الإیمانُ إلاّ الحُبُّ و البُغْضُ ؟!»[21]

«آیا ایمان بجز حب و بغض است؟»

حقیقت آن است که خداوند سرشتۀ رشد را در نهاد آدمی نهاده و آنگاه فرموده است: «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»

 

 

تاریخ جلسه: 1402/5/12 – جلسه چهاردهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] . سوره کهف ،آیه 29.

[2] . سوره حجرات، آیه 7.

[3] .  پیام‌های عاشورا، محدثی، ج۱، ص۵۸.

[4] .  عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص: 367.

[5].  سوره کهف ،آیه 66.

[6] . سوره محمد،آیه 25.

[7] . سوره قیامت،آیه 14.15.

[8].  سوره غاشیه،آیه 17.

[9]. سوره اسراء، آیه 14.

[10].  سوره شوری ،آیه 7.

[11] . سوره صافات،آیه 21.

[12].  سوره یس،آیه 59.

[13] . بحار الأنوار، ج‏۴۱، ص ۲۹۵.

[14].  الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 137.

[15].  سوره کهف، آیه 10.

[16].  سوره کهف ،آیه 24.

.[17].  سوره طه،آیه 14.

[18]. سوره حجر،آِیه 99.

[19]. سوره غافر،آیه 29.

[20]. سوره حجرات،آیه 7.

[21] [المحاسن، ج‏1، ص: 262]

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط