«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوت و یُؤْمِنْ بِاللّه»
ایمان به خدا و باور به جنود غیبی
ترکیب «یُؤْمِنْ بِاللّه» همراه با آیۀ
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»[1]
«پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و همه مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگان و كتابها (ى آسمانى) و فرستادگانش ايمان دارند.»
بیانگر آن است که داعی باید به ذات الهی، صفات الهی، افعال الهی و ملائک ایمان داشته باشد. این باور، بهمعنای پذیرش این حقیقت است که خدای سبحان لشکریانی غیبی دارد که در خدمت انساناند و ساماندهی امور او را بر عهده دارند.
برای نمونه، علمآموزی بهواسطۀ حضرت جبرئیل انجام میگیرد و حضرت میکائیل مأمور رساندن روزی است؛ از این رو، میزان رزق و روزی، لزوماً با کار و تلاش مادی تناسب مستقیم ندارد؛ چهبسا کسی سخت تلاش کند و روزی اندکی نصیبش شود، و گاه برعکس، تلاش اندک باشد؛ اما رزق فراوان برسد. این امر بر اساس فرمولی پیچیده و الهی رقم میخورد.
بنابراین، شایسته است به نیابت از این نیروهای غیبی، همچون میکائیل، جبرئیل و اسرافیل که در کارآیی و تدبیر امور ما نقش دارند، به انجام قرآنخوانی و اعمال مستحبی اهتمام ورزیم.
مراتب ایمان به کتب الهی
ایمان به کتب الهی، یعنی باور قلبی و پذیرش کامل حقیقت وحی و جایگاه آن در هدایت انسان. این ایمان، چند بُعد اساسی دارد:
- باور به وحیانی بودن کتب الهی. کتب آسمانی، سخن خداوند و وحی الهیاند؛ از این رو قرآن، نه پیشگویی، نه القای شیاطین و نه سحر است، بلکه حقیقتی قدسی و معصوم از خطاست.
- باور به نزول وحی از طریق ملائکه. وحی به واسطۀ فرشتگان مقدس، چون جبرئیل، نازل میشود: «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِين»[2] فرشته، محتوای وحی را نمیآفریند و از باطن آن خبر ندارد؛ بلکه همانگونه که به او سپرده شده، بیکموکاست و بیتصرف، آن را به پیامبر میرساند.
- باور به مصونیت و جامعیت قرآن. قرآن، هیچگونه تغییر، تحریف یا فساد را به خود ندیده است. این کتاب الهی، دارای محکمات و متشابهات، و ناسخ و منسوخ است؛ اما مهمتر از همه، طبق فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، «قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمیشوند»[3] یعنی در پشت این قرآن صامت، قرآن ناطقی وجود دارد که همان معصومین علیهمالسلاماند؛ از این رو، در زیارت ناحیۀ مقدسه، از زبان حضرت بقیةالله ارواحنا فداه آمده است که دشمنان، قرآن را پارهپاره و حقیقت آن را ذبح کردند.
مراتب ایمان به رسولان الهی
ایمان به رسولان الهی، یکی از ارکان بنیادین ایمان است و ابعاد گوناگونی دارد:
- عصمت پیامبران: رسولان الهی، معصوم از هرگونه گناهاند؛ نه گناه کبیره و نه صغیره، و نه به صورت عمدی و نه سهوی، هیچ خطایی از آنان سر نمیزند.
- تفاوت در مراتب رسالت: پیامبران در یک سطح و رتبه قرار ندارند: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»[4] در عین حال که مؤمنان، طبق آیه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»[5] به همۀ آنان ایمان دارند، قرآن بهروشنی بر وجود مراتب و برتریهای خاص میان پیامبران تصریح کرده است.
- ایمان به رسالت خاتمالانبیاء: باور به اینکه رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، آخرین رسالت الهی است و دین او تا قیامت باقی خواهد بود؛ دینی که نه نسخ میشود و نه از میان میرود.
- ایمان به نصب جانشینان از سوی پیامبران: همۀ پیامبران، برای پس از خود، جانشینانی منصوب کردهاند؛ و پیامبر خاتم نیز پس از خود، خلیفه و اوصیایی منصوب فرموده است تا تداوم هدایت الهی تضمین شود.
ایمان به امامت اوصیای الهی
در حکایتی آمده است: شیعهای با یک فرد سنّی به گفتوگو نشست. آن فرد اصرار داشت که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کسی را برای پس از خود منصوب نکرده است. شیعه گفت: «میخواهم تا سر کوچه بروم.»
سنی پرسید: «در این مدت کوتاه که غایبی، چه کسی را جای خودت در مغازه میگذاری؟»
شیعه پاسخ داد: «وقتی برای چند دقیقه غیبت من در یک مغازه، تعیین جانشین لازم است، چگونه ممکن است پیامبر، پس از رحلت از دنیا، جانشینی برای امت تعیین نکرده باشد؟! همۀ پیامبران وصی دارند و پیامبر ما نیز وصی دارد.»
بر همین اساس، ایمان به امامت اوصیای الهی یعنی باور به اینکه همۀ آنان از هرگونه خطا و آلودگی منزّهاند و امر خلافت و امامت پس از پیامبر، به امیرالمؤمنین علیهالسلام سپرده شده و سپس در میان حضرات معصومین علیهمالسلام ادامه یافته است.
این ایمان، یعنی باور به اینکه ما جلودارانی الهی داریم که همچون «خضر طریق» عمل میکنند؛ کسانی که نقشه راه زندگی را ترسیم کردهاند و با هدایت خویش، ما را از هرگونه گمراهی و انحراف حفظ مینمایند.
ایمان به مبدأ و معاد
ایمان به قیامت و باور به مبدأ و معاد، از ارکان اصلی ایمان است. این باور، هر صبح در زیارت آلیاسین یادآوری میشود:
«أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقْ وَ الْبَعْثَ حَقْ وَ أَنَّ الصِراطَ حَقْ وَ الْمِرْصادَ حَقْ وَ الْمیزانَ حَقْ، وَالْجَنَّةَ حَقْ وَ النّارَ حَقْ وَ الوَعْدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقْ»
در این زیارت، صحنۀ قیامت هر روز پیش روی مؤمن ترسیم میشود؛ ایمان به اینکه قیامتی برپا خواهد شد، حساب و کتابی دقیق وجود دارد، میزان و ترازویی برای سنجش اعمال برپا میشود، نامۀ عمل گشوده خواهد شد،
عبور از صراط قطعی است و بهشت و جهنم دو سرانجام محتوماند. قیامت، «یومالفصل» است؛ روزی که «فَريقٌ في الجَنَّةِ وَ فَريقٌ في السَّعير»[6] و هر کس محصول کِشتههای دنیوی خویش را درو خواهد کرد.
قلب، جایگاه ایمان
آیه «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِنْ بِاللّه» بیان میکند که جایگاه ایمان، قلب انسان است؛ یعنی همۀ این باورها باید در عمق جان و دل مؤمن جای گیرند، و آنچه در ظاهر نمود مییابد، بازتاب همان ایمان قلبی است.
طاغوت پنهان؛ عقل بیمهار از نگاه ملاصدرا
ملاصدرا سخنی شگفت دارد: طاغوتِ هر انسان میتواند همان عقل او باشد؛ اگر این عقل زیر پرچم شرع و وحی قرار نگیرد.
در جامعالسعادات آمده است که هر انسانی سه قوّه دارد: شهویه، غضبیه و واهمه. این سه قوّه برای زندگی لازماند؛ اما ریاست آنها با قوّه عاقله است. اگر قوّه عاقله فرماندهی کند، دیگر قوا از مسیر درست منحرف نمیشوند؛ امّا اگر عقل در زندگی کمرنگ شود، قوّه واهمه بهتنهایی بسیار خطرناک خواهد بود.
قوّه واهمه منشأ انواع تصورات است. اگر این تصورات تحت نظارت عقل باشند، به راه صحیح میروند؛ ولی واهمه رهاشده، به شیطنت میافتد. اصل شیطنت نیز منیت است.
از نگاه ملاصدرا، عقل بیمهار و بیاعتنا به وحی، همان طاغوت پنهان است که انسان را به شقاوت میکشاند؛ امّا اگر عقل، مطیع شرع باشد، انسان را به بندگی خدا سوق میدهد.
زرنگبازی یا عقل؟ نگاهی به معنای «یَکْفُرْ بِالطّاغوت»
یکی از شاگردان مرحوم آیتالله بهاءالدینی روزی به خدمت ایشان رسید و پرسید: «آقا، امام رضا علیهالسلام برای من پیغامی نفرمود؟»
مرحوم آیتالله بهاءالدینی ـ که گاه از قم به مشهد میرفت، در صحن امام میایستاد و سخن خود را عرض میکرد و بیدرنگ بازمیگشت ـ پاسخ داد:
«چرا! امام رضا علیهالسلام برای شما پیغام داد که به شما بگویم دست از زرنگبازیهایت بردار!»
گاهی ما همان چیزی را که زرنگبازی است، عقل میپنداریم؛ اما «یَکْفُرْ بِالطّاغوت» یعنی همۀ رفتارها، تصمیمها و حتی تدبیرهای عقلی، باید زیر نظر آن قوّه عاقله اصلی باشد؛ همان عقل کلی عالم که وجود مقدس پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله است. عقل اگر از این محور جدا شود، دیگر نور هدایت ندارد؛ حتی اگر در ظاهر «زرنگ» جلوه کند.
«فَقَدِ إِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی لَانْفِصامَ لَها»
واژه شناسی:
«إِسْتَمْسَکَ»: ریشۀ آن «مسک» بهمعنای بازداشتن همراه با نگهداری است. «استمساک» یعنی به چیزی محکم چنگ زدن و رها نکردن. در تعبیر «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ»، بهکار رفتن فعل ماضی همراه با «قد» بر تحقق قطعی این چنگزدن و تمسک دلالت دارد.
«عُرْوَة»: بهمعنای دستگیره است. ظرف دستهدار را «عُرْوَة» مینامند.
«وُثْقى»: مؤنث «أوثق» است که صیغه افعل تفضیل از «وثوق» میباشد و بهمعنای محکمترین و استوارترین است. بنابراین «العروة الوثقى» یعنی محکمترین دستگیره.
«إِنْفِصام» بهمعنای جدا شدن و گسستن است. در تعبیر «لا انفصام لها» تأکید میشود که این دستگیره هیچگونه انقطاعی ندارد؛ و از جای خود جدا نمیشود.دسته به دستگیره چسبیده و یکپارچه است؛ نه خود دستگیره آسیب میبیند و نه پیوند دسته با آن سست میشود. چنین استواری، همان ویژگی «العروة الوثقى» است که قرآن وعده داده است.
پیشنیاز تمسک به محکمترین دستگیره
برای گرفتن محکمترین دستگیره که هیچ گسستی در آن نیست، دو گام بنیادین لازم است:
- «یَکْفُرْ بِالطّاغوت»: نفی و دور کردن هر آنچه در زندگی نقش حاکمیت باطل، سلطهگری یا جایگزینی خدا را دارد. این مرحله، تخلیه است؛ پاکسازی قلب و عمل از هر طاغوت بیرونی و درونی.
- یُؤمِنْ بِالله: ایمان و التزام عملی به خداوند و همۀ لوازم این ایمان. این مرحله، تحلیه است؛ آراستن جان به باور و بندگی در برابر حق.
بنابراین، تمسک واقعی به «العروة الوثقى» تنها زمانی محقق میشود که هم طاغوتها از دل و زندگی زدوده شده باشند، و هم پیوند ایمان به خدا محکم و پیوسته برقرار باشد.
عُرْوَةُ الوُثْقَى چیست؟
در تفاسیر مختلف، «عُرْوَةُ الوُثْقَى» معانی متفاوتی دارد که همگی بر یک حقیقت محکم و استوار دلالت میکنند؛ یعنی آن چیزی که دست گرفتن و چنگ زدن به آن، امنیت و سعادت ابدی را تضمین میکند:
1. دین حق
عُرْوَةُ الوُثْقَى همان دین حقیقی است. کسی که مصداق «یَکْفُرْ بِالطّاغوت وَ یُؤمِنْ بِالله» باشد، یعنی دین را بهدرستی گرفته است. این تمسک به دینِ حق بدون گسست است؛ نه انسان از دین جدا میشود و نه دین از انسان. به همین جهت کسانی که در مسیر زندگی از دین پیاده شدند، یا شرط نفی طاغوت را نداشتند یا شرط ایمان به خدا را. بنابراین، این پیوند مستحکم سعادت ابدی فرد را تضمین میکند.
2. حجت قوی و دلیل محکم
عُرْوَةُ الوُثْقَى حجتی قاطع و دلیل محکمی است که هیچ شبهه و خدشهای به آن وارد نمیشود. تمسک به این دلیل، انسان را از هر تأثیر شیطان و وسوسههای او در امان نگه میدارد. این دلیل آنقدر قوی است که هیچ شک و شبههای نمیتواند استواری آن را کم کند.
3. توفیق الهی
عُرْوَةُ الوُثْقَى میتواند توفیقی باشد که خداوند به بنده عنایت میکند؛ توفیقی که هماهنگی کامل بین ظاهر و باطن و تمام کائنات را در مسیر سلوک فراهم میآورد. توفیق یعنی «وفق مراد بودن»؛ یعنی همه چیز مطابق خواست حق پیش رود بدون هیچ اختلال.
اما این توفیق فقط وقتی حاصل میشود که فرد «یَکْفُرْ بِالطّاغوت وَ یُؤمِنْ بِالله» باشد. این توفیق، رفیق و همراه راه انسان در رسیدن به سعادت است و مسیر سلوک را آسان و نرم میکند.
4. پیغمبر و سنت پیامبر
عُرْوَةُ الوُثْقَى بهمعنای تبعیت و پیروی از سنت پیامبر است. ایمان به رسالت پیامبر و پیروی از او شرط اصلی تمسک به دستگیرۀ محکم است. برای تحقق این تمسک دو شرط لازم است:
- دور کردن همۀ عوامل طغیان و انحراف از زندگی؛
- پرکردن وجود خود از ایمان راستین.
اگر این دو شرط برقرار باشد، توفیق تبعیت از سنت پیامبر حاصل و تمسک واقعی به عروة الوثقى محقق میشود.
عُرْوَةُ الوُثْقَى، یعنی آن پیوند ناگسستنی و محکم که انسان را در برابر لغزشها، انحرافها و وسوسهها بیمه میکند. این دستگیره، دین حقیقی، حجت قوی، توفیق الهی و سنت پیامبر است که فقط با نفی طاغوت و ایمان به خداوند، بهصورت کامل و محکم در زندگی انسان ریشه میدواند و سعادت ابدی را تضمین میکند.
چرا سپاه مقابل امام حسین علیهالسلام سنت پیامبر را رعایت نکردند؟
سپاهیان مقابل حضرت اباعبدالله ظاهراً مسلمان بودند؛ اما چرا سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را رعایت نکردند؟ آن سنت، محبت و وفاداری به اهل بیت بود؛ اما این افراد این سنت را رعایت نکردند، چون «یَکْفُرْ بِالطّاغوت» نداشتند.
آنها تمسک به «عُرْوَةُ الوُثْقَى» نداشتند؛ یعنی نفی طاغوت را انجام ندادند. به عبارتی، خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را پذیرفته بودند و فقط امیرالمؤمنین را بهعنوان خلیفۀ چهارم قبول کردند، نه ولیّ واقعی که پیامبر معرفی کرده بود. آنها حتی امیرالمؤمنین را که ولیّ واقعی بود، مورد حمله قرار دادند؛ یعنی ابتدا خلافت سه خلیفه اول را پذیرفته و بعد با امیرالمؤمنین مخالفت کردند. این وضعیت نشان میدهد که ریشۀ مشکلاتشان از ابتدا بود؛ همانطور که آن عارف گفت: «همه از آخر کار میترسند، من از اول.»
در حقیقت، این افراد از همان ابتدا دچار ضعف در «یَکْفُرْ بِالطّاغوت» شدند و لذا دستگیرۀ محکم تمسک را رها کردند. بنابراین، این کماعتنایی به نفی طاغوت و پذیرش ولایت حق، علت اصلی تخطی از سنت پیامبر و جریان تاریخی نادرستی بود که به واقعۀ عاشورا انجامید.
تمسک به عُرْوَةُ الوُثْقَى؛ امری ارادی و آگاهانه
تمسک به «عُرْوَةُ الوُثْقَى» هرگز با اجبار و اکراه حاصل نمیشود؛ همانطور که غذایی که با کراهت و بیمیلی خورده شود، اثر مثبت در بدن نمیگذارد، تمسک اجباری به این دستگیره نیز ثمری نخواهد داشت. هر انسان باید خودش اراده کند و با آگاهی و رغبت کامل، دست خود را محکم به این دستگیره بچسباند. اگر کسی دستش بهاجبار به «عُرْوَةُ الوُثْقَى» چسبانده شود، هیچ فایدهای ندارد و تمسک واقعی محقق نمیشود.
رسیدن به این بلوغ فکری و روحی، شرط لازم است تا پیوستگی حقیقی به دستگیره، محکم برقرار شود. این بلوغ، تنها با تحقق دو شرط اساسی امکانپذیر است:
- «یَکْفُرْ بِالطّاغوت»: نفی و دور کردن هرگونه طاغوت و جایگزین باطل،
- «یُؤمِنْ بِالله»: ایمان و اعتماد کامل به خداوند.
پس، تمسک حقیقی به «عُرْوَةُ الوُثْقَى» نتیجۀ انتخاب آگاهانه و ایمان راسخ است، نه تحمیل و اجبار بیرونی.
عُرْوَةُ الوُثْقَى؛ ریسمان محکم توحید
یکی از مفسرین دربارۀ «عُرْوَةُ الوُثْقَى» میگوید: «این دستگیره، محکمترین ریسمانی است که هر بندهای باید به آن چنگ بزند؛ و آن ریسمان چیزی جز توحید نیست.»
وقتی توحید در زندگی حاکم شود، بهتبع آن ولایت حق نیز برقرار میشود. با پذیرش توحید، معاد و رسالت پیامبران نیز پذیرفته میشود. بنابراین، توحید محکمترین دستگیرۀ زندگی انسان است که او را از هر آفت و انحرافی دور میکند؛ اما برای رسیدن به این موحد حقیقی، دو پیشنیاز اساسی لازم است:
۱. «یَکْفُرْ بِالطّاغوت»: نفی و دور ساختن هرگونه طاغوت و جایگزین باطل،
۲. «یُؤمِنْ بِالله»: ایمان و باور کامل به خداوند.
این دو شرط، پایه و اساس تمسک به عُرْوَةُ الوُثْقَى یعنی ریسمان محکم توحید هستند.
واجبالوجود و حلقۀ محکم اتصال بین ممکن و واجب
واجبالوجود، محکمترین وجود است؛ وجودی که هیچ گسست و ضعفی در آن نیست. پیامبر و اهل بیت ایشان، حلقۀ ربط بین ممکنالوجود و واجبالوجود هستند؛ این حلقه، محکمترین دستگیرهای است که اگر همه عالم آن را بگیرند، نه این حلقه خواهد شکست و نه انسانها از آن سقوط میکنند.
این دستگیره بسیار بزرگ و وسیع است، به گونهای که جای گرفتن همه انسانها را دارد و امنیت و استواری همگان را تضمین میکند؛ بنابراین، تمسک به این حلقۀ واسطه، تمسک به منبع ثبات و استواری بینهایت است که انسان را از سقوط و انحراف حفظ میکند.
کمال انقطاع و حقیقت عُرْوَةُ الوُثْقَى
در مناجات شعبانیه میخوانیم: «اِلهی هَب لِي کَمالَ الانقطاعِ إلَیکَ» یعنی در زندگی هیچ چیز را مطلقاً مطمئن و قطعی ندانم و به جز خدا، روی هیچ عروۀ وثقی حساب نکنم.
انسان باید از خود بپرسد: چه چیزی را محکم گرفتهام؟ چه چیزی را بهعنوان دستگیرۀ زندگیام انتخاب کردهام؟ خانواده، مال، مقام، مدرک و امثال آنها همه شکنندهاند و هر لحظه ممکن است از دست بروند؛ اما حضرات معصومین علیهمالسلام دستگیرهای مطمئن و غیرقابل گسست هستند؛ دستگیرۀ مطمئنی که هیچ شکستی در آن نیست و هیچ قطع شدن و جدایی در آن رخ نمیدهد.
بنابراین، عُرْوَةُ الوُثْقَى همان توحید، رسالت و ولایت است؛ دستگیرهای که هر کس آن را بگیرد، در برابر ناپایداریهای دنیا محفوظ و پایدار خواهد ماند.
مسیر رسیدن به عُرْوَةُ الوُثْقَى
ریسمان تمسک به دو بخش تقسیم میشود:
- ریسمان جسمانی؛
- ریسمان معنوی و روحانی.
این ریسمان از عالم بالا بهسوی زمین کشیده شده و سوی دیگر آن در دست خداوند متعال است. برای تمسک واقعی به «عُرْوَةُ الوُثْقَى»، باید به سمت بالا حرکت کرد و آن را محکم گرفت؛ یعنی رشد معنوی و تقرب به خدا را در مسیر زندگی دنبال کرد.
عُرْوَةُ الوُثْقَى در قرآن به صورتهای مختلف آمده است:
- ولی خدا؛ 2.ولایت؛ 3. دین؛ 4. صراط مستقیم.
چنگ زدن به این دستگیرهها انسان را در حیات طیّب قرار میدهد و از سقوط و انحراف محافظت میکند.
بنابراین، تمسک به عُرْوَةُ الوُثْقَى یعنی حرکت بهسوی خداوند، پیوند مستحکم با ولایت و دین، و استواری در مسیر حق.
حقیقت عُرْوَةُ الوُثْقَى و تفاوت تمسکها در طبقات انسانها
حضرات معصومین علیهمالسلام حقیقت عُرْوَةُ الوُثْقَى هستند؛ چنگ زدن به این دستگیرۀ الهی موجب میشود که الطاف خداوندی در وجود انسان جلوهای ویژه و درخشان پیدا کند؛ اما این تمسک برای هر طبقهای از انسانها متفاوت است:
برای عوام مردم، تمسک به عُرْوَةُ الوُثْقَى بهمعنای اطاعت و بندگی خداوند است؛ انجام واجبات و دوری از محرمات که اساس ارتباط با حق است.
برای خواص، عروة الوثقی در قالب توجه و محبت دائم به خداوند نمود پیدا میکند؛ عشقی مستمر و عمیق که دل را بهسوی خدا میکشاند.
برای خواص الخواص، عروة الوثقی همان جذبات ربوبیت خود خداوند است؛ جریانی از محبت و فیض الهی که آنان را به درجات عالی سلوک و قرب الهی بالا میبرد.
بدینسان، هر کس بسته به درجه و ظرفیتش به عروة الوثقی تمسک میجوید و این تمسک، مسیر رشد و شکوفایی معنوی او را رقم میزند.
آیت الله جوادی آملی می فرماید: «کسی که به الله کفر ورزید و به طاغوت ایمان آورد، مانند کسی است که بی هیچ دستاویزی میان آسمان و زمین معلّق باشد. چنین کسی یا طعمۀ شاهینها و کرکسها میشود یا بادهای توفنده او را به عمق درّههای دور میاندازند و او را پودر میکنند. مشرکی که در درّه دور سقوط کرده است، به جهت نداشتن مستمسک، چیزی از او نمی ماند.»
تاریخ جلسه: 1402/5/16- جلسه هفدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 285.
[2]. سوره تکویر، آیه 21.
[3]. الکافی، ج2، ص415.
[4]. سوره بقره، آیه 253.
[5]. سوره بقره، آیه 285.
[6]. سوره شوری، آیه 7.