اشتباهات زندگی (در نهج‌البلاغه) ـ بخش سیزدهم

مقدمه

 

اشتباهات در زندگی نقش پیام‌رسانی دارند و اگر توجیه یا تکرار نشوند، منبع عبرت انسان خواهند بود. گاهی دیدگاه‌های نادرست چنان امور را موجه جلوه می‌دهند که فرد حتی تصور نمی‌کند آن‌ها اشتباه باشند؛ اما در محضر معصوم و به نورانیت ایشان، انسان به خطاهای خود پی می‌برد و از خداوند درخواست مصونیت از خطا می‌کند.

دعای «یا عاصمَ من استَعصَمَه» به‌معنای «ای خدایی که هر کس از تو درخواست عصمت کند، او را مصون می‌داری.»، نشان‌دهندۀ اهمیت طلب عصمت از خطاهای فکری و عملی است.

شایان ذکر است که این معارف که امروزه در کتاب‌های روانشناسی غربی با زبان دیگری بیان می‌شود، پیش‌تر در فرهنگ اسلامی به‌وضوح مطرح شده است.

 

ترک استغفار

 

«عَجِبْتُ‏ لِمَنْ‏ یقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَار»[1]

«عجب دارم براى كسی‌كه (از آمرزش خداوند) نومید می­شود، در حالی‌كه با او (براى گناهانش) استغفار و طلب آمرزش هست.»

«یقْنَطُ» به‌معنای ناامیدی است.

این حکمت از چند زاویه بررسی می­‌شود:

گاه انسان در زندگی دچار اشتباهاتی می‌شود و تصور می‌کند که برای جبران آن، زمان و توان لازم را ندارد. در این شرایط، درهای گشایش بسته به نظر می‌رسند و همه راه‌ها مسدود می‌نمایند. طبیعی است که انسان خود را بسیار ناکام بداند، به فردی شکست‌خورده تبدیل شود و احساس ناامیدی کند؛ اما حقیقت این است که وقتی انسان به اشتباه خود پی می‌برد، نیمی از مسیر را طی کرده است. نیمی دیگر راه، این است که با استفاده از راهکارهای مناسب، آن اشتباه را جبران کند.

 

استغفار؛ راهی برای رهایی از ناامیدی و جبران اشتباهات

 

استغفار یعنی آنکه انسان پس از ارتکاب اشتباه، بدون فرافکنی، مشکل را بپذیرد و خواهان رفع آن باشد. در استغفار، انسان نسبت به اشتباهی که انجام داده است، پشیمان می‌شود و تصمیم جدی بر ترک آن می‌گیرد. همچنین از هر عمل مفیدی برای رفع مشکل استفاده می‌کند تا هیچ ردّی از آن اشتباه در زندگی‌اش باقی نماند.

خدای سبحان به انسان قدرت داده تا اصلاحات لازم را در خود انجام دهد، بنابراین ناامیدی جایی در زندگی ندارد. به جای تسلیم شدن در برابر ناامیدی، باید سراغ استغفار و انجام وظایف خود رفت.‌ به‌ویژه زمانی که انسان در دوران جوانی به علت جهالت خطایی مرتکب شده، بسیار اشتباه است که در میانسالی خود را در زندان ناامیدی حبس کند. برای مثال، فردی که به‌دلیل ناآگاهی نمی‌توانسته ارتباط مناسبی با همسر، فرزندان، عروس، داماد و… برقرار کند، اگر متوجه شود که جهالت تا چه حد مشکل‌ساز بوده است و به اشتباهات گذشته پی ببرد، باید با یادگیری و اصلاح رفتار، جهل را از زندگی خود پاک کند؛ نه اینکه آن را در قالبی دیگر و در سطحی متفاوت ادامه دهد.

 

قدرت جبران اشتباه و نقش استغفار در زندگی انسان

 

به عبارت دیگر، یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی این است که انسان پس از ارتکاب خطا، قدرت جبران و اصلاح آن را در خود نبیند و باور نداشته باشد که کلید حل مشکل در اختیار اوست. خدای سبحان پاک‌کن استغفار را به او عطا کرده است. در روایات آمده است که استغفار، پاک‌کنندۀ گناهان است:

«الاستغفارُ مِمحاةٌ للذُّنوب»[2]

«استغفار، پاک‌کنندۀ گناهان است.»

واژه «مِمحاة» اسمی است که برای ابزارهای پاک‌کننده به کار می‌رود؛ وسیله‌ای است برای محو و زدودن. بنابراین، نباید گمان کنیم که اشتباهات‌مان جبران‌شدنی است. هر فردی توانایی اصلاح و جبران اشتباهات خود را دارد و نیازی نیست دیگران را واسطه کند یا به وساطت آن‌ها وابسته باشد. با تغییر روش زندگی و عذرخواهی صادقانه، می‌توانیم گذشته را جبران کنیم و مسیر تازه‌ای در زندگی خود بسازیم.

 

تغییر، ممکن و در دسترس است‌

 

برخی افراد خود را محدود می‌بینند و گمان می‌کنند رفتارهای ناپسندی مانند بداخلاقی، بخل، حسادت و… ناشی از فرهنگ خانوادگی، آداب و رسوم قومی، وضعیت مالی یا محیط زندگی آن‌هاست و به همین دلیل قابل اصلاح و تغییر نیستند! در حالی‌‌که اگر این باور درست باشد، همه انسان‌ها در جایگاه فعلی خود رسوب می‌کنند و دیگر راهی برای رشد و پیشرفت باقی نمی‌ماند.

اما تجربۀ تاریخ اسلام خلاف این را نشان می‌دهد. بسیاری از شهدای جنگ بدر در دوران جاهلیت اهل نوشیدن مشروب و انجام کارهای خلاف بودند؛ اما پس از پذیرش اسلام، به چنان تحولی دست یافتند که به مقام والای شهادت رسیدند. این یعنی انسان با خواستن، آگاهی و اراده می‌تواند مسیر زندگی خود را تغییر دهد و به بالاترین درجات انسانی برسد.

 

اصلاح، فرصتی همگانی و مسئولیتی فردی

 

قابلیت اصلاح برای همه انسان‌ها وجود دارد و هرکس باید این مسیر را آگاهانه و با ارادۀ خود انتخاب کند. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نفرمود: «عجبتُ لمن یقنط» «تعجب می‌کنم از کسی که ناامید است.»؛ بلکه فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یقْنَطُ وَ مَعَهُ الإِسْتِغْفَارُ» «تعجب می‌کنم از کسی که با وجود استغفار، باز هم ناامید است.»؛ یعنی استغفار چیزی نیست که دور از دسترس باشد؛ همراه انسان است و باید از آن بهره بگیرد.

در طلب استغفار و اصلاح، انسان نباید منتظر کسی بماند. اشتباه است که برای شروع یا ادامۀ مسیر اصلاح، چشم‌به‌راه اقدام دیگران باشیم. این مسئولیتی است که ابتدا بر دوش خود ما قرار دارد.

برای اینکه صفات نیکو در جان انسان نهادینه شوند و تغییرات واقعی و ماندگار به‌وجود آید، زمان لازم است. برخلاف تصور رایج که چهل روز را کافی می‌دانند، تجربه و سیر تربیتی انسان‌ها نشان می‌دهد که حداقل یک سال تلاش مداوم و آگاهانه نیاز است تا یک خصلت ناپسند جای خود را به یک ویژگی مثبت بدهد و در وجود انسان به ملکه‌ای پایدار تبدیل شود. بنابراین، نباید فرصت‌ها را از دست داد. هر روزی که با تردید و تعلل می‌گذرد، ممکن است فرصتی باشد که بازنگردد.

 

فرافکنی

 

یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات، فرافکنی است و آن وقتی است که انسان گمان می‌کند دیگران مقصر اشتباهات و مشکلات او هستند. این طرز فکر افراد را ناکام و ناامید می‌کند، موجب درگیری با دیگران می‌شود و آنها را به گوشۀ عزلت می‌کشاند.

وقتی انسان به استغفار دعوت می‌شود، یعنی مشکل از دیگران مانند مادر، خواهر، همسر و … نیست؛ بلکه مربوط به خود اوست. مقصر دانستن دیگران در مشکلات زندگی، خطایی بزرگ است. به عبارت دیگر، انسان عاقل هرگز با ناامیدی سلامت روان خود را به خطر نمی‌اندازد.

برای مثال، برخی نوجوانان و جوانان به‌دلیل ناامیدی دچار خودزنی یا حتی خودکشی می‌شوند؛ در حالی‌که راه‌حل‌های عقلانی و انسانی برای مشکلاتشان وجود دارد؛ اگر نسبت به خدا معرفت و باور داشتند، دست رحمت و لطف الهی را همیشه باز می‌دیدند.

تمام موانع حل مشکل در واقع قابل رفع هستند؛ تنها شرط آن این است که انسان بپذیرد اشتباه از خودش است و باور کند هیچ مانع واقعی برای جبران و اصلاح وجود ندارد، مشروط به اینکه مشکل را در خود بیابد و دیگران را مقصر نشمرد.

 

غفلت از قلب

 

«إِنَ‏ هَذِهِ‏ الْقُلُوبَ‏ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَم‏»[3]

«این دلها (از فكر و اندیشه در یك موضوع) به‌ستوه می‌آیند و خسته می­‌شوند، چنانكه بدن­ها و تن­ها (از خوردن یك خورش و كار یكرنگ انجام دادن) به‌ستوه آمده و خسته می­‌شوند، پس براى (رفع خستگى) آن دلها حكمت­‌ها و دانش­‌هاى تازه و شگفت‌­آور را بطلبید.»

بسیاری از افراد برای بهره‌مندی از سلامتی جسم، ورزش می‌کنند، سفر می‌روند و استحمام می‌کنند، شاید یکی از دلایل غسل زیارت این باشد که موجب نشاط و شادابی در هنگام زیارت شود؛ اما اغلب به این نکته توجه ندارند که به همان اندازه که جسم نیاز به مراقبت دارد تا دچار خستگی نشود، قلب نیز نیازمند رسیدگی و توجه است تا بانشاط و سرزنده بماند.

یکی از اشتباهات بزرگ زندگی این است که انسان نگران ملالت و خستگی قلب خود نیست. نباید قلب را خسته و بی‌رمق نگه داشت؛ بلکه باید از خستگی آن پیشگیری کرد تا کار به درمان نکشد. امیرالمؤمنین به‌صراحت فرمود: برای رفع خستگی قلب، باید حکمت تازه‌ای به آن رساند.

مثلاً حکمت تازه در طلبگی یعنی آموختن علمی نو و تازه. قرآن کریم «احسن الحدیث» است؛ حدیث یعنی سخن تازه و نو. بنابراین قرآن همیشه حرف تازه و جدیدی برای خواننده دارد و هیچ‌گاه کهنه و تکراری نمی‌شود. از سوی دیگر، در هر معرفت و علم نو، «لذتی» نهفته است. در بهشت، مردم کنار دریا نیستند، بلکه کنار نهرها هستند؛ آب نهر همیشه در جریان و حرکت است و تازه می‌شود. همین‌گونه، معارف نو که در بطن قرآن و روایات وجود دارد، همچون آب جاری نهر است.

هر بار که انسان به قرآن مراجعه می‌کند، سخنی جدید و نویی که پیش‌تر دریافت نکرده بود، می‌یابد و قلبش سرشار از شادی و شعف می‌شود. این معارف تازه، غذای روح و قوت قلب انسان است و او را سرزنده و بانشاط نگه می‌دارد.

 

معرفت نو و حیات دل

 

یکی از علمای اهل سلوک، شصت روز متوالی هر روز یک ساعت در محضر یک عارف حضور داشت و کلمه «لا اله الا الله» را به‌صورت خصوصی می‌آموخت. ایشان می‌گفت که مطالب هر روز کاملاً تازه و متفاوت بود و هیچ‌گاه تکراری نبود؛ زیرا معرفت، مانند آب چشمه است که همواره می‌جوشد و نو می‌شود.

زیارتنامه حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام نیز نمونه‌ای از همین کلام خاص است؛ حتی انسان‌های عادی هر بار که آن را می‌خوانند، معرفت تازه‌ای دریافت می‌کنند که پیش‌تر به آن دست نیافته بودند.

اگرچه افراد، انواع ویتامین‌ها و پروتئین‌ها را مصرف می‌کنند و زیارت‌های معنوی دارند؛ اما اگر حال خوشی ندارند و دچار افسردگی‌اند، دلیل آن این است که معرفت ناب به آنان نرسیده است. دل هر انسانی به معارف تازه نیاز دارد و باید این معارف را طلب کند.

وقتی حال دل خوب باشد، حال جسم نیز بهبود می‌یابد. انسانی که سر سفرۀ معرفت قرآن و اهل بیت نشسته، آن‌چنان خوشحال است که درد و مشکلات جسمی را فراموش می‌کند و حتی به یاد آن‌ها نمی‌افتد.

 

ارزش قلب و رفع ملالت آن

 

گاهی انسان برای قلب خود ارزش قائل است؛ اما راه رفع ملالت و خستگی آن را نمی‌داند. مثلاً کم‌حوصله است و خوشحال نیست. برای رفع این حال ناخوشایند به دشت و صحرا می‌رود. امام کاظم علیه السّلام فرمود:

«ثَلاثَهٌ یَجلینَ البَصَرَ: اَلنَّظَرُ اِلی الخُضرَهِ وَ النَّظَرُ اِلَی الماءِ الجاری وَ النَّظَرُ إلَی الوَجهِ الحَسَنِ»[4] «سه چیز است که چشم را روشن و پُرنور می‌کند: نگاه به سبزه، نگاه به آب جاری، نگاه به چهرۀ زیبا.»

این سه چیز، غصۀظاهری و نمایان را از افراد می‌زدایند و به باطن و عمق وجود انسان مربوط نمی‌شوند. اگر این‌گونه بود، تمام کسانی که در روستاها و طبیعت زندگی می‌کنند، باید حال روانی‌شان خوب و خوش باشد.

در حالی که واقعیت چیز دیگری است؛ انسان ممکن است در محیط طبیعی و سالم باشد؛ اما باز هم از اضطراب و تشویش درون، رنج ببرد و حال روحی خوشی نداشته باشد؛ دلیل آن این است که قوت اصلی قلب مغفول مانده و فرد دل خود را با تنقلات ظاهری و موقت سرگرم کرده است، نه با معارف و مراقبت‌های عمیق و روحانی.

 

مصمم بودن برای جستجوی آرامش دل

 

همان‌گونه که انسان بالغ و عاقل برای رفع ملالت جسمانی تصمیم می‌گیرد، باید برای آرامش و رفع ملالت قلب نیز مصمم باشد. به همین دلیل گفته شده است: «فَابْتَغُوا»؛ یعنی هر کس باید خودش به‌دنبال حال خوش و آرامش دل باشد.

اگر فردی علی‌رغم میل باطنی به محلی که معارف ناب توزیع می‌شود، برده شود، اما ذهنش درگیر گرفتاری‌هایش باشد، تغذیه روحی لازم را دریافت نمی‌کند و حال دلش همچنان ناخوش است. «فابتغوا» به‌معنای آن است که هر فرد باید خودش به داد دل خویش برسد و برای دلش حکمت‌ها و معارف ناب و خاص را طلب کند.

اشتباه بسیاری از انسان‌ها این است که دل خود را گم کرده‌اند و متوجه نیستند که ناخوشی آن‌ها ناشی از خرید نکردن، خانه‌نشینی یا قطع ارتباط با دیگران نیست؛ بلکه به این دلیل است که غذای دل، دیر به آن‌ رسیده است.

برای مثال، بودن در محضر قرآن و خواندن حداقل یک جزء در هر روز، حال افراد را بهبود می‌بخشد. هر آیه، پیام و حرف خاص و جدیدی دارد و با کسب این رزق معنوی در ابتدای هر روز، دل، آرام و شاداب می‌شود.

 

بزرگ‌انگاشتن خدمات

 

«لَا یسْتَقِیمُ‏ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ‏ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا  لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنَأ»[5]

«شایسته نیست روا نمودن درخواست‌ها مگر به سه چیز: (نخست) به كوچك شمردن آن تا (نزد پروردگار) بزرگ شود (دوم) به پنهان داشتن آن تا (هنگام پاداش) آشكار شود (سوم) شتاب در انجام آن تا (براى خواهنده) گوارا باشد.»

برآورده کردن نیاز دیگران تنها با سه کار صحیح انجام می‌شود؛ به عبارت دیگر با رعایت این سه مورد، نیاز دیگران به‌درستی برآورده می‌شود:

 

1. تواضع در خدمت

 

یکی از نکات مهم در برآورده شدن صحیح نیازها این است که انسان کارهایش را کوچک و ناچیز بپندارد؛ نه به صورت تعارفی، بلکه واقعاً کار به چشم خودش صغیر و کم‌اهمیت باشد. هرچقدر خدمت به دیگران برای انسان کوچک‌تر و ساده‌تر جلوه کند، خداوند آن را بزرگ و ارزشمند می‌کند؛ اما اگر انسان کار خود را عظیم و بزرگ ببیند، در نظر دیگران کوچک و ناچیز خواهد آمد.

برای مثال، بعضی افراد می‌گویند با اینکه در خدمت‌رسانی به دیگران، از جمله فرزندان و همسران خود، تمام تلاش‌شان را کرده‌اند و کم نگذاشته‌اند؛ اما در نظر آن‌ها کارشان چشم‌گیر نیست و نتیجۀ مطلوب را به‌همراه نداشته است؛ در چنین مواردی مسیر را اشتباه رفته‌اند، چون کاری را که انجام داده‌اند، بسیار بزرگ می‌پندارند.

انسان باید بابت توفیق خدمت‌رسانی به دیگران نیز شکرگزار و حتی منت‌گذار خدا باشد؛ زیرا اگر کوچک‌ترین خدمت برای انسان بزرگ جلوه کند، خداوند ممکن است او را از ادامه دادن کار خیر بازدارد و توفیق خدمت به دیگران را از او سلب کند و به دیگری بدهد.

برای مثال، اگر کسی تمام شب را بیدار می‌ماند و فقط دو ساعت می‌خوابد، باید شکرگزار باشد که خدا به او این توفیق را داده است. یا در آشپزی، از دم کردن چای تا تهیه غذا برای صد نفر هیچ تفاوتی ندارد و باید همه را کوچک بشمارد. نباید کاری را بزرگ و دیگری را کوچک دید؛ بلکه تمام خدمات باید در نظر انسان ناچیز باشند.

اگر این تواضع رعایت نشود، خداوند بلافاصله برای انسان بدل و جانشین قرار می‌دهد و توفیق خدمت را از او می‌گیرد. این نگرش موجب می‌شود روابط با اطرافیان بهتر شود، زیرا انسان هرگز خدماتش را بزرگ نمی‌بیند و هرگز طلبکار دیگران نیست.

 

2. خدمت پنهانی

 

«وَبِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ»؛ یعنی خدمت‌ها باید به‌صورت پنهانی انجام شود و رسانه‌ای نشود. لطف و نعمت پنهانی را خداوند آشکار می‌کند.

متأسفانه برخی افراد هنوز خدمتی انجام نداده‌اند و در حد طرح و برنامه هستند؛ اما سریع آن را به همه اطلاع می‌دهند و انتظار تشکر دارند. در حالی‌که اصل بر این است که خدمات انسان در منظر خداوند است و او می‌بیند، پس نیازی به اطلاع‌رسانی به دیگران نیست.

خدمت به دیگران وقتی ارزشمند و درست است که اظهار نشود و پنهانی انجام گیرد. برای نمونه، در شرح حال یکی از عالمان بزرگ چهارصد سال پیش نقل شده که وقتی استاد او بیمار شد، درس و بحث را تعطیل کرد و به خانۀ استاد رفت و در خدمت او قرار گرفت، بدون آنکه کسی مطلع شود. این اخلاص است که خداوند آن را آشکار می‌کند. خداوند گاهی یک مثقال خدمت پنهانی را نمایان می‌سازد؛ اما هزاران خدمت نمایان شده به‌خاطر قصد اظهار و ریا نادیده گرفته می‌شود.

 

3. سرعت در خدمت‌رسانی

 

«بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنَأ»؛ یعنی کارهای مردم باید به‌سرعت انجام شود تا لذت‌بخش و گوارا باشد. اگر انسان می‌خواهد خدماتش مطلوب و دلپذیر باشد، نباید در ارائۀ آن تأخیر کند و باید برای دیگران احترام قائل شود. وقتی کاری با تأخیر انجام شود و زمان مناسب آن بگذرد، برای دیگران لذت‌بخش نخواهد بود و اثر لازم را نمی‌گذارد. افراد از خدماتی که به تأخیر می‌افتد ذوق و رضایت کافی ندارند.

برای مثال، معطل شدن در اتاق انتظار پزشک، لذت معالجه را کاهش می‌دهد یا تأخیر در شروع کلاس درس، از لذت یادگیری می‌کاهد. تأخیر در خدمات‌رسانی موجب تلخی و ناخوشایندی می‌شود.

حتی خدماتی که قرار است در آینده به دیگران برسد، بهتر است هم‌اکنون انجام شود. مثلاً ارث که بعد از مرگ به وراث می‌رسد، بهتر است در زمان حیات، اضافۀ مال خود را با اعتدال و مهر به وراث بسپارید تا خاطرۀ خوب از خود برجای بگذارید و دیگران از آن بهره‌مند شوند نه اینکه دیگران برای گشایش مالی منتظر مرگ شما باشند.

 

نتیجه

 

یکی از اشتباهات بزرگ این است که انسان خدمت‌رسانی به دیگران را بزرگ و مهم بداند. در این صورت، به نتیجۀ مطلوب نمی‌رسد، بهتر است از ابتدا در ذهن خود خدمتش را کوچک و ناچیز بشمارد. این‌گونه اولاً از کسی توقعی ندارد و همیشه خود را بدهکار و شرمندۀ دیگران می‌داند؛ ثانیاً انتظار تشکر و سپاس ندارد.

وقتی خدمت‌رسانی در نظر انسان بزرگ می‌آید، ممکن است به آن منت بگذارد؛ اما اگر کار را کوچک ببیند، هیچ‌گاه منت نمی‌گذارد. گاهی خداوند انسان را به‌خاطر منت کوچکی که هنگام انجام عمل خیر می‌گذارد، عقوبت می‌کند.

 

تاریخ جلسه: 1400/10/6 ـ جلسه 13

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»

 


[1]. نهج‌­البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 84

[2]. نهج‌الفصاحه، ص367.

[3]. نهج‌البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 89.

[4]. الخصال، ص92.

[5]. نهج­‌البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 97

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *