پندارهای نادرست ـ بخش بیست و یکم

مقدمه

 

وقتی حادثۀ کربلا را عمیق بررسی می‌کنیم، درمی‌‍‌یابیم که تعداد افراد ظاهراً متدین در جناح مقابل اباعبدالله، اندک نبود! کوفه مملو بود از قاریان و حافظ قرآن و عابدان شب زنده‌دار! اما در یک فراخوان، رودرروی اباعبدالله قرارگرفتند! مگر می‌شود کسی اهل عبادت و تهجد، حافظ و قاری قرآن باشد؛ اما از معرفت بی‌بهره باشد؟ امام زمانش را نشناسد و از سر ستیز با امام خود درآید و این همه عبادت برای او بصیرت ایجاد نکند؟!

چه عاملی باعث شد تا این دینداران متظاهر، در مقابل امام خود قیام کنند؟ قطعاً سپاه مقابل اباعبدالله در اثر تفکرات ناصحیح به این دام گرفتار آمدند و چشم دلشان از بصیرت بی‌بهره شد. برای پاسخ به این سؤالات، پندارها و افکار ناصحیح در قرآن را بررسی می‌کنیم تا بفهمیم افکار ناصحیح چه نوع افکاری است که تا این اندازه می‌تواند آدمی را گمراه کند.

 

درخواست­های کامل، دریافت­های ناقص!

 

«وَ آتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»[1]

«از هر چه از او خواستید به شما عطا كرد و اگر نعمت‏ خدا را شماره كنید نمى‏توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستم‏پیشه ناسپاس است.»

طبق آیه، هر آنچه را که از خدا بخواهیم، به ما عطا می‌شود. بر این اساس، علت دریافت نکردن برخی امور، آن است که اساساً آن‌ها را از خدای سبحان نخواسته‌ایم. اشتباه رایج این است که گمان کنیم در مقام درخواست از خداوند، عملکردی کامل و شایسته داشته‌ایم؛ اما پاسخ یا دریافت ما ناقص بوده است!

 

درخواستِ آشکار در محضرِ دانای پنهان

 

تفکر صحیح آن است که ایمان داشته باشیم بخشی از آنچه از خداوند خواسته‌ایم، به ما عطا شده و باقی آن نیز در زمان مقتضی، عنایت خواهد شد. آنچه تاکنون دریافت نکرده‌ایم، به این دلیل است که هنوز با تمام وجود، حقیقتاً طالب آن نبوده‌ایم.

نباید چنین بپنداریم که چون خداوند به نیّات و اسرار دل‌ها آگاه است، نیازی به بیان خواسته‌ها نیست. برعکس، سنت الهی بر آن است که بنده در پیشگاه پروردگار، اظهار نیاز و عجز کند. صرف میل قلبی، بی‌اظهار زبانی و خشوع درونی، کافی نیست.

بنابراین، اگر برخی از درخواست‌های ما از سوی خداوند اجابت نشده‌اند، یا به این دلیل است که آن خواسته‌ها را از ژرفای وجودمان نطلبیده‌ایم، یا اینکه آداب و شرایط صحیحِ درخواست را رعایت نکرده‌ایم.

 

سرمایۀ پنهان در عهد الست

 

فعل «سَأَلْتُمُ» در اصل، یک فعل ماضی است؛ یعنی شما هر آنچه در گذشته از خداوند درخواست کرده بودید، به شما عطا شده است و اکنون از سرمایه‌ای ارزشمند برخوردارید. در پیمان ازلیِ «عهد الست»، همۀ ما به بهره‌ای از عقل و دانشی نسبی دست یافته بودیم، و همین عقل و علم، ما را با بخشی از نیازهای وجودی‌مان آشنا ساخته بود. بر همین اساس، فقر و نیاز خود را به ربوبیت خداوند و ولایت اولیای او درک کردیم. اکنون خداوند در این آیه به ما یادآور می‌شود که آنچه در آن عهد درخواست کرده بودید، به شما عطا شده است.

 

پاسخِ کامل به درخواست صحیح

 

این حقیقت که هر آنچه در گذشته از خدا خواسته‌ایم، به ما عطا شده است، نشان می‌دهد که آن درخواست‌ها جامع، کامل و صحیح بوده‌اند؛ چراکه اگر درخواستی ناصحیح و خطرناک باشد، حتی مادر نیز در برابر اصرار فرزندش، وسیله‌ای مانند چاقو را در اختیار او قرار نمی‌دهد.

نکتۀ تأمل‌برانگیز دیگر آن است که در گذشته، یعنی در «عهد الست»، ما تنها از خداوند درخواست کردیم و هیچ نیروی دیگری را شایستۀ طلب نیافتیم. امروز نیز اگر در مقام سؤال و طرح نیاز، موحد باقی بمانیم و تنها از او بخواهیم، بی‌تردید به حاجت خود خواهیم رسید.

 

ناشنوایی خدا!

 

«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاء»[2]

«سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستى پروردگار من شنونده دعاست.»

پندار ناصحیح آن است که گمان کنیم خداوند، صدای ما را نمی‌شنود! چگونه ممکن است خالقی که اثر انگشت، رنگ چشم، صدای سخن، طرز راه رفتن و حتی تار موی هر بنده‌ای را یکتا و بی‌همتا آفریده است، صداهای آنان را از یکدیگر بازنشناسد یا ندایشان را نشنود؟! چنین تصوری نه با علم سازگار است، نه با ایمان و نه با عظمت خالقِ سمیع و بصیر.

 

فراهم بودن اسباب ظاهری، لازمۀ انجام کارها!

 

تصور نادرست دیگری که ممکن است از این آیه برداشت شود آن است که گمان کنیم برای اجابت هر خواسته، حتماً باید اسباب ظاهری آن فراهم باشد. گاهی چنین می‌پنداریم که تحقق امور، در گرو مدرک، ثروت، زیبایی یا سایر عوامل ظاهری است؛ حال آنکه این اندیشه، با حقیقت توحیدی ناسازگار است. تحقق خواست الهی، فراتر از ظواهر و اسباب معمول است و مشروط به آن‌ها نیست.

«مَن أرادَ عِزّاً بِلا عَشیرَةٍ وغِنىً بِلا مالٍ وهَیبَةً بِلا سُلطانٍ فَلینقُل مِن ذُلِّ مَعصِیةِ اللّه ِ إلى عِزِّ طاعَتِهِ»[3]

«هر كس عزّت و آقایىِ بدون تبار ، و بى نیازىِ بدون ثروت ، و هیبتِ بدون قدرت (سلطنت) مى خواهد ، مى باید خود را از خوارىِ نافرمانى خدا ، به عزّتِ پیروى از او بكشاند.»

آنگاه که مطیع فرمان خداوند شویم، خدای سبحان، بی‌نیاز از اسباب ظاهری، ما را به عزت، بی‌نیازی و هیبتی الهی می‌آراید.

 

آفرینش­های بیهودۀ خدا!

 

«وَا لأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَینَا فِیهَا رَوَاسِی وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن كُلِّ شَیءٍ مَّوْزُونٍ»[4]

«و زمین را گسترانیدیم و در آن كوه­هاى استوار افكندیم و از هر چیز سنجیده‌‏اى در آن رویانیدیم.»

وجود ما مانند زمینی گسترده است که خداوند سبحان آن را خالی نگذاشته و در آن انواع کمالات و امور نافع را قرار داده است. اگر در زمین وجود ما علف‌های هرز روییده، خواست خدا نبوده است. خداوند امور ارزشمند و وزین را در وجود ما پرورانده است. علف‌های هرز و صفات نامناسب، ناشی از مراقبت نکردن ما از مزرعۀ وجودیمان و یا آبیاری نکردن آن با آب معرفت است. خدا در این عالم هیچ چیز را بی‌ثمر نیافریده است؛ ممکن است منفعت یک چیز برای من آشکار نباشد، اما قطعاً دیگری از آن بهره‌مند می‌شود.

گاهی خداوند قفل‌ها و مصیبت‌هایی را در زندگی ما قرار می‌دهد که این‌ها نیز به نفع ماست؛ مثلاً موجب از بین رفتن غرور ما می‌شود. خداوند حکیم هیچ امر عبث و بیهوده‌ای در زندگی ما ایجاد نمی‌کند. اگر خشکیدگی و بی‌ثمر بودن زمین وجودیمان را به خدا نسبت دهیم، در حقیقت به او ظلم کرده‌ایم.

 

اعلام نیاز به دیگران و استجابت آن­ها

 

«وَ إِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[5]

«و هیچ چیز نیست مگر آنكه گنجینه‏‌هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‌‏اى معین فرو نمى‏‌فرستیم.»

ترکیب «إن» در ابتدای آیه و «إلا» در ادامۀ آن، معنای اثباتی می‌دهد؛ یعنی خزائن همه چیز فقط نزد خداست و او این خزائن را به اندازه برای ما فرود می‌آورد. پندار ناصحیح آن است که گمان کنیم می‌توانیم نیازهایمان را از دیگران تأمین کنیم.

گنجینۀ هر چیز نزد خداست و ما باید از سرچشمه؛ یعنی خداوند درخواست کنیم. مقدار هر نعمتی مطابق با حکمت خداوند تعیین می‌شود؛ زیرا او می‌داند ظرف وجودی ما چقدر است و چه اندازه از هر نعمت برای ما مفید است. پس علت تأخیر در اجابت بسیاری از دعاهای ما، آماده نبودن ظرف وجودیمان است؛ زیرا هر چیزی زمان مشخص خود را دارد. گاهی نیز درخواست‌هایمان را به‌زور از خدا می‌گیریم، اما بعد پشیمان می‌شویم و آن نعمت حتی موجب طغیان و فساد ما می‌شود.

 

تصادفی بودن الطاف الهی!

 

یکی دیگر از پندارهای نادرست آن است که گمان کنیم نزول ارزاق و الطاف از سوی خداوند سبحان قانون و قاعده‌ای ندارد و تنها بر اساس خواست ما صورت می‌گیرد. خواست ما مهم است؛ اما خدا می‌داند ظرف وجودی ما چه زمانی آمادۀ دریافت نعمات است.

زمان برآورده شدن تمام خواسته‌های ما در عالم معنا مشخص و برای خدا واضح است و هیچ چیز از او مخفی نیست. پس نباید تصور کنیم که زمان استجابت دعاهای ما تصادفی یا شانسی است، یا اینکه با اصرار خود بتوانیم آن را به خدا تحمیل کنیم. خداوند عزیز است و این به‌معنای نفوذناپذیری اوست؛ یعنی چون برنامۀ زندگی ما را حکیمانه تنظیم کرده است، نمی‌توانیم به حکمت او آسیبی برسانیم.

 

آسایش معصیت­کاران!

 

«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ»[6]

«فرمود از این [مقام] بیرون شو كه تو رانده‏ شده‌‏اى.»

در آیات پیشین، خداوند از شیطان پرسید که چرا به آدم سجده نکردی؟ و شیطان پاسخ داد که هرگز برای بشری که از خاک آفریدی، سجده نخواهم کرد. در این آیه، خداوند به شیطان فرمود: «از بهشت خارج شو! تو مطرود هستی!» بنابراین، کسی که اهل نافرمانی و معصیت باشد، آسایش و امنیت نخواهد داشت. هر که اظهار تمرد کند، بلافاصله از فضای آسایش و آرامش بیرون رانده می‌شود. پندار ناصحیح آن است که گمان کنیم می‌توان هم اهل معصیت و نافرمانی خدا بود و هم در جمع صالحان، در آسایش و امنیت زندگی کرد.

 

عزتمندی معصیت­کاران!

 

پندار ناصحیح دیگر آن است که گمان کنیم می‌توان هم معصیت‌کار بود و هم نزد خالق و مخلوق عزتمند باقی ماند. سجده صرفاً یک عمل ظاهری است؛ اگر ظاهر ما همراه با افراد درستکار باشد و در باطن نیز اعمال صحیح را بپذیریم، در واقع به جمع خوبان عالم راه یافته‌ایم.

هنگامی که افراد تمایلی به داشتن ظاهری هماهنگ با خوبان ندارند و آداب را به‌جا نمی‌آورند، در جمع خوبان جایگاهی نخواهند داشت. صرفاً داشتن نیت خوب کافی نیست؛ باید اعمال ما نیز با نیاتمان هم‌راستا و هماهنگ باشد تا بتوانیم عضوی از مجموعۀ انسان‌های نیکوکار باشیم.

 

تسلط حتمی شیطان بر بندگان!

 

«إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَكَ عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِینَ»[7]

«در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطى نیست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پیروى كنند.»

بنابر این آیه درمی‌یابیم که شیطان به خودی خود نمی‌تواند بر ما مسلط شود، مگر آنکه انسان خود به‌دنبال شیطان برود و از او پیروی کند. پندار نادرست این است که گمان کنیم با اینکه بندۀ خاص خداوند هستیم، شیطان بر ما مسلط است.

اگر عبد خدا باشیم، خداوند حفاظی برای ما قرار می‌دهد که شیطان نتواند به ما نزدیک شود. بنابراین، اگر شیطان به ما نزدیک یا بر ما مسلط شده است، احتمالاً در مسیر عبودیت دچار ضعف یا مشکل شده‌ایم.

 

تاریخ جلسه: 1395/8/1 ـ جلسه 21

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»

  


[1]. سورۀ ابراهیم، آیه 34.

[2]. سورۀ ابراهیم، آیه 39.

[3]. الخصال، ص 169.

[4]. سورۀ حجر، آیه 19.

[5]. سورۀ حجر، آیه 21.

[6]. همان، آیه 34.

[7]. سورۀ حجر ، آیه 42.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط