مقدمه
وقتی حادثۀ کربلا را عمیق بررسی میکنیم، درمییابیم که تعداد افراد ظاهراً متدین در جناح مقابل اباعبدالله، اندک نبود! کوفه مملو بود از قاریان و حافظ قرآن و عابدان شب زندهدار! اما در یک فراخوان، رودرروی اباعبدالله قرارگرفتند! مگر میشود کسی اهل عبادت و تهجد، حافظ و قاری قرآن باشد؛ اما از معرفت بیبهره باشد؟ امام زمانش را نشناسد و از سر ستیز با امام خود درآید و این همه عبادت برای او بصیرت ایجاد نکند؟!
چه عاملی باعث شد تا این دینداران متظاهر، در مقابل امام خود قیام کنند؟ قطعاً سپاه مقابل اباعبدالله در اثر تفکرات ناصحیح به این دام گرفتار آمدند و چشم دلشان از بصیرت بیبهره شد. برای پاسخ به این سؤالات، پندارها و افکار ناصحیح در قرآن را بررسی میکنیم تا بفهمیم افکار ناصحیح چه نوع افکاری است که تا این اندازه میتواند آدمی را گمراه کند.
آرامش و آسایش کینهتوزان!
«وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ»[1]
«و ما هرگونه كينهاى در سينههاى آنان را بركندهايم، (در نتيجه آنان) برادرانه بر تختها روبروى يكديگرند.»
خدای سبحان میفرماید: ما با تمام قدرت، کینه را از سینۀ بهشتیان زدودیم؛ آنان بر تختهای رفیعی روبهروی یکدیگر نشستهاند، یکدیگر را میپذیرند و انکار نمیکنند. بهشت، جایگاه امنیت و آرامش است که هیچ اثری از کینه در آن نیست.
تصور نادرست این است که گمان کنیم در این دنیا میتوان همزمان با وجود کینه در دل، به آرامش و آسایش دست یافت. آرامش و کینه هرگز نمیتوانند همزمان در یک جان جای گیرند. بهشت هم عرصۀ آسایش است و هم محل وصول به حق و کمالات گوناگون؛ به همین دلیل انسانهای کامل در آن جایگاه قرار میگیرند. وجود کینه در سینه مانع رسیدن به این مقام میشود. کینۀ باطنی، سدّ محشور شدن با انسانهای اهل کمال و دریافت کمالات است؛ گویی کینه آتشی است در درون انسان که اجازۀ رشد و تعالی در این فضای آتشین را نمیدهد.
وصول به کمالات، پیش از جدایی از رذائل
یکی از مفسران بیان کرده است که «غِلّ» تنها نماد کینه نیست، بلکه نمایانگر تمامی رذائل اخلاقی است. اگر انسانی بخواهد به کمالات معنوی دست یابد، باید نخست از زشتیها و آلودگیها پاک شود و خود را تخلیه کند، سپس آراسته به کمالات شود. بنابراین، تصور نادرستی است که گمان کنیم بدون جدا شدن از رذائل، میتوان به کمالات رسید. پاکسازی درونی، پیششرط اساسی برای دریافت کمالات و رشد معنوی است.
بیمقدار بودن کینه و سادگی رهایی از آن
کینههایی که در سینهها جا خوش کردهاند، قدرت بسیاری دارند و تنها بهوسیلۀ قدرت خدای سبحان میتوان آنها را از دلها پاک کرد؛ چراکه خداوند فرموده است: «نَزَعْنَا». پندار نادرستی است که کینه را امری کوچک و رهایی از آن را کاری ساده و آسان بدانیم. گاهی پس از حلال کردن فردی و گذشتن از مسئلهای، متوجه میشویم کینهای که گمان میکردیم از بین رفته، هنوز ریشه دارد و کاملاً نابود نشده است. این امر ناشی از آن است که خودمان به تنهایی تلاش کردهایم کینه را از دل بیرون کنیم؛ اما اگر خداوند سینۀ ما را از کینه پاکسازی کند، آن را به صورت کامل و ریشهای از میان برمیدارد.
ناامیدی مؤمنان!
« قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ. قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ. قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ»[2]
«ابراهيم گفت: آيا با اينكه پيرى به من رسيده، مرا چنين بشارتى مىدهيد؟ پس به چه چيز (عجيبى) بشارت مىدهيد. (مهمانان) گفتند: ما تو را به حقيقت بشارت داديم، پس از نااميدان مباش! (ابراهيم) گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مىشود.
اگر تصور کنیم تنها زمانی به مقصود میرسیم که تمامی اسباب فراهم باشد، دچار پندار ناصحیحی شدهایم. حضرت ابراهیم علیهالسلام، در رأس موحّدین و خلیل الرحمن است، اما حتی او نیز در معرض خطر ناامیدی قرار داشت.
پندار نادرست این است که گمان کنیم چون به رحمت خدای سبحان بسیار امیدواریم و درک بالایی از صفات او داریم، بیماری ناامیدی در ما راه نمییابد! با توجه به آیۀ مورد بحث، تنها گمراهان ناامید میشوند و میان گمراهی و ناامیدی رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد. هرچه مسیر حرکت ما در زندگی صحیحتر باشد، امیدمان به رحمت خداوند بیشتر است. بنابراین، تصور اینکه مؤمنان میتوانند از رحمت الهی ناامید باشند، پنداری نادرست و خلاف واقع است.
از آیتالله بهجت پرسیدند که آیا «انتظار الفرج من الفرج» تنها به ظهور حضرت ولیعصر عجّل الله تعالی فرجه محدود میشود؟ پاسخ منفی بود و ایشان این حدیث را به این معنا تفسیر کرد که در زندگی همواره باید انتظار بهبود و گشایش داشته باشیم. به عبارت دیگر، چشمانداز ما در زندگی باید زیبا و امیدوارکننده باشد و آینده را بهتر از وضعیت کنونی خود ببینیم. بنابراین، اگر چشمانداز زندگی ما زیبا و روشن نیست، احتمالاً مشکلی در اعتقادات ما وجود دارد که باید به آن توجه کنیم.
آشفتگی زندگی، امری اتفاقی!
«فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ»[3]
«و آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگهايى از سنگ گل بارانديم.»
اثر فحشا در زندگی، زیروروشدن نظم و انسجام آن است! در زندگی باید عقل در جایگاه برتر قرار گیرد و انواع شهوات در مرتبهای پایینتر باشند. اگر بالعکس شود و امور شهوانی صدرنشین زندگی ما شوند، یعنی زندگی ما دچار آشفتگی شده است؛ در چنین شرایطی عقلانیت حاکم نیست و تصمیمگیریها با تدبیر صورت نمیگیرد، بنابراین ثمرات پایداری در طول سالها حاصل نخواهد شد.
پس اگر زندگی فاقد عقلانیت باشد، این امر تصادفی نیست؛ بلکه مجازات شهوتپرستی است. خداوند در آیۀ مورد اشاره فرموده است که بر سر چنین زندگیهایی سنگهای ریز میریزیم و آنها را مانند کاهی خورده شده و متلاشی شده، قرار میدهیم که سرانجام از بین میروند.
وقتی در زندگی عقلانیت و دیانت حاکم نباشد و حکومت به دست شهوات مختلف مانند شهوت جنسی، حرص به ثروت و تجملات و حتی تمایل به پاسخ سریع و بیتأمل به دیگران باشد، ذلت و بیاعتباری حتمی است. زیر و زبر شدن زندگیها و ذلیل شدن افراد، اتفاقی و تصادفی نیست؛ بلکه نتیجۀ طبیعی حاکمیت شهوت بر جان آدمی است.
دریافت کامل رحمت پیامبر اکرم توسط مشرکان
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ. إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[4]
«پس آنچه را بدان مأمور شدهاى آشكار كن و از مشركان اعراض نما (و به آنان اعتنا نكن). همانا ما تو را از (شرّ) استهزا كنندگان كفايت كرديم.»
اگر مشرکان را بیخطر بشماریم و خطر شرک را اندک بدانیم، دچار پندار ناصحیح شدهایم. با وجود اینکه پیامبر اکرم رحمة الله الواسعه است، خدای سبحان میفرماید که از مشرکان روی بگردان و نسبت به آنان بیتوجه باش! این بدان معناست که شرک ما را از رحمت پیامبر محروم میکند. در زندگی روزمره، جملۀ «اول خدا بعد شما» نمونهای از شرک است و باید به جای آن از جملۀ صحیح «خدا شما را بر سر راه ما قرار داده است.» استفاده کنیم. پس پندار نادرست این است که گمان کنیم با وجود مشرک بودن، میتوانیم به طور کامل از رحمت پیامبر اکرم بهرهمند شویم. رحمت آن حضرت، به اذن حق، به همه کسانی افاضه میشود که از شرک پرهیز میکنند.
همچنین هنگامی که مرتکب گناهی مانند غیبت میشویم، تعویق کمالات خود را محتمل میدانیم؛ اما اگر در باطن به غیر خدا – مانند همسر، والدین یا فرزندان – بیش از حد امید ببندیم و اعتقاداتمان دچار خدشه شود، تأخیر در رسیدن به کمالات را نادیده میگیریم. بیماری شرک بسیار واگیردار است و معاشرت با مشرکان ما را کمکم تحت تأثیر قرار میدهد. پس هرگز نباید خود را در برابر شرک مقاوم و شکستناپذیر بدانیم.
تنهایی مومنین در برابر مستهزئین
نکتۀ مهمی که از آیۀ فوق برمیآید این است که وقتی کار درست انجام میدهیم، حتماً استهزء خواهیم شد. اما خدای سبحان اجازه نمیدهد که از جانب این افراد آسیبی به ما برسد و همانطور که در آیه آمده است، خداوند با تمام قدرتش ما را در برابر مستهزئین کفایت و حمایت میکند. بنابراین، پندار نادرست این است که گمان کنیم در مقابل مستهزئین تنها هستیم و شکست خواهیم خورد یا کم میآوریم. در حقیقت، قدرت و پشتیبانی الهی تضمینکنندۀ ایستادگی ماست.
تاریخ جلسه: 1395/8/2 ـ جلسه 22
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ حجر، آیه 47.
[2]. سورۀ حجر، آیات 54 تا 56
[3]. سورۀ حجر، آیه 74
[4]. سورۀ حجر، آیات 94 و 95