ثمرات پایدار در پرتو ابدیت
آموختیم که چون ما ابدیتی پیشِ رو داریم، باید ثمرات و نتایج کارهایمان نیز پایدار و ماندگار باشد. گاه اعمالی از ما صادر میشود که هیچ نتیجهای به همراه ندارد و ابتر میماند. گاه، رفتارهایی از ما سر میزند که نهتنها بیثمر است، بلکه پیامدهای زیانباری دارد و به دنیا و آخرت ما آسیب میزند. امّا در مرتبهای بالاتر، گاهی عملکرد انسان چنان سنجیده و درست است که نتایج مثبت و ماندگاری بهبار میآورد؛ ثمراتی که از قید زمان و مکان رهاست و تا روز قیامت، انسان از برکات آن بهرهمند خواهد بود.
استغفار، دستاورد رهایی از ناامیدی
«عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ اَلاِسْتِغْفَارُ»[1]
«تعجب میکنم از کسی که از رحمت پروردگار مأیوس میشود در حالی که جای استغفار و طلب آمرزش هست.»
در باب استغفار، چند نکته اساسی شایان توجه است:
گاه اشتباهاتی از ما سر میزند که آثار آنها بسیار سنگین، مخرب و ویرانگر است. برای جبران و زدودن این خطاها، خود ما باید دست به کار شویم؛ هیچکس به جای ما نمیتواند توبه کند یا آثار گناه را از میان بردارد. صرف گفتن «التماس دعا» به دیگران، مشکلی را حل نخواهد کرد. باید ایمان داشته باشیم که به لطف و رحمت الهی، هر خطا و لغزشی با اقدام درست و بهموقع قابل جبران است.
همچنین باید باور کنیم که نهتنها اصل خطا، بلکه آثار و پیامدهای منفی آن نیز میتواند بهکلی برطرف شود.
امید؛ دستاورد حقیقی استغفار
اگر با چنین نگرشی به استغفار بنگریم، درمییابیم که دستاورد اصلی آن نجات انسان از ناامیدی است. استغفار، روح را زنده و دل را امیدوار میسازد؛ در نتیجه، امید بر زندگی حاکم میشود و انسان نسبت به آینده نگاهی روشن و سالم پیدا میکند.
علت آنکه برخی افراد آینده را تیره و تار میپندارند، در چند امر نهفته است:
- خود را در مشکلات و خطاها مقصر نمیدانند؛
- باور ندارند که تقصیرشان قابل جبران و رفع است؛
- در مسیر اصلاح و جبران، برای خویش نقش فعالی قائل نیستند؛
- تمایل و ارادهای جدی برای تحول در درون خود ندارند.
اما اگر این چهار مانع از زندگی انسان زدوده شود، نهتنها آینده برای او نازیبا نخواهد بود، بلکه افقی به وسعت ابدیت پیش روی خود خواهد دید.
بر اساس این حکمت، ثمرۀ استغفارِ درست، زایشِ امید در دلِ مستغفر است. فردی که حقیقتاً توبه و بازگشت دارد، انسانی است پرنشاط، پرتلاش، اهل اصلاح درون، همواره در تضرع و اتصال به خدای سبحان و زیسته در انتظار فرج و گشایش الهی. چنین انسانی هرگز خود را در بنبست نمیبیند.
نتیجۀ استغفار، آفرینشِ «حال خوب» در وجود ماست؛ زیرا کسی که به آینده با نگاهی زیبا مینگرد، همواره امیدوار، شاد و فعال است. او تنها خود را در تاریکیهای گذشته مقصر میداند و تصمیم میگیرد با نور استغفار، آن ظلمات را بزداید. آنگاه خدایی که «نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[2] است، آیندهاش را درخشانتر و زیباتر از همیشه ترسیم خواهد کرد.
روح زندهٔ استغفار
نکتۀ قابلتوجه در تعبیر حضرت امیرالمؤمنین این است که فرمود: «مَعَهُ الاِسْتِغْفَار»، نه «بلسانِه الاِسْتِغْفَار». تفاوت این دو تعبیر، بسیار ژرف است. «بلسانِه الاِسْتِغْفَار» یعنی استغفار تنها در حد زبان و گفتار باشد؛ در حالی که تعبیر «مَعَهُ الاِسْتِغْفَار» نشان میدهد که استغفار باید همراهِ انسان و همنفسِ او باشد، یعنی وجودی زنده، پویا و همراه با جان انسان.
بسیاری از مؤمنان حتی آنان که اهل نماز شب و استغفارهای نیمهشباند، در برابر مشکلات بهسرعت دچار یأس میشوند و نشاط و تلاش خود را از دست میدهند. این نشان میدهد که استغفارِ آنان هنوز روح ندارد؛ تنها لفظی بر زبان است، نه حقیقتی در جان.
یکی از پیامهای تعبیر «مَعَهُ الاِسْتِغْفَار» این است که حضرت، استغفار را بهمنزلۀ موجودی زنده معرفی میکند؛ وجودی که روح دارد و در لحظات سختی، همراه انسان میماند. اگر چنین استغفاری در کنار ما باشد، ناامیدی هرگز به زندگی ما راه نخواهد یافت، و تا قیامت از برکات امید و تحولِ ناشی از آن بهرهمند خواهیم بود.
گاه برخی انسانها بسیار استغفار میکنند، اما استغفارشان بیجان و بیاثر است؛ تحولی در آن نیست؛ زیرا در درون، خود را واقعاً مقصر نمیدانند و از گناه خویش اندوهی ندارند. چنین استغفاری، زبان دارد؛ ولی جان ندارد، از همین رو، در زندگیِ صاحبانش نشانی از امید دیده نمیشود.
استغفارِ حقیقی چنان نیرومند است که نمیگذارد انسان در سختیها مأیوس شود. از اینرو باید از خود بپرسیم:
آیا استغفار ما، ما را از ناامیدی نجات میدهد؟ آیا توانِ ایجادِ تغییر و تحولی پایدار در زندگی و سرنوشت ما را دارد؟
استغفارِ دائمی؛ چشمۀ امید و بهارِ زندگی
استغفار باید همیشگی و پیوسته باشد. تعبیر «مَعَهُ» در کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام بدین معناست که استغفار باید مصاحب و قرین انسان باشد؛ نه امری مقطعی و موسمی، بلکه همراهِ دائمیِ جان و اندیشه. اگر میخواهیم در دنیا با امید زندگی کنیم، در برزخ به رحمت الهی دلگرم باشیم و در قیامت با امیدی صادق در پیشگاه حق حاضر شویم، باید همواره با استغفار زندگی کنیم. چنین استغفاری چهار ویژگی بنیادین دارد:
- انسان در خطاها و لغزشهای خود، خویشتن را مقصر میداند؛ نه دیگران را؛
- باور دارد که این تقصیرات و کاستیها قابل جبران و رفع هستند؛
- از فرافکنی و مقصر دانستن دیگران پرهیز میکند؛
- برای رفع عیوب و ایجاد تحول در خویش اقدام جدی و پیوسته انجام میدهد.
زندگیِ چنین انسانی، واقعاً پرنشاط و سرشار از طراوت است؛ زیرا در مسیر اصلاح و رویش گام برمیدارد. او درگیر امر مثبت است، پس گویی همۀ عمرش بهار است و مجالی برای خزان در جانش نمیماند. چنین فردی هر روز خواستار ریزش رذائل و رویش فضائل در وجود خود است. هنگامی که به مزرعۀ زندگیاش مینگرد، کویر نمیبیند؛ بلکه سرسبزی و حیات میبیند. از همین روست که امید در دلش زنده میماند.
پس اگر استغفار در زندگی ما دائماً جاری باشد، شاهد تحولهای همیشگی و پویایی درونی خواهیم بود. این جریانِ مداوم، ما را بانشاط میکند و ناامیدی را از دلهایمان میزداید. در حقیقت، نگرش درست در استغفار این است که نقص را از خود و کمال را از خدای سبحان بدانیم. هرچه بیشتر خود را در کاستیها مقصر بشماریم، درهای امداد و لطف الهی بیشتر بر ما گشوده میشود، و همین، سرچشمۀ امیدی بیپایان در زندگی ما خواهد بود.
استغفارِ حقیقی و نسبتِ آن با تربیت الهی
برای درک بهتر رابطۀ استغفار و امید، میتوان از دایرۀ رابطۀ خدا و بنده پایین آمد و به نمونهای انسانی نگریست؛ مانند رابطۀ معلم و شاگرد یا مادر و فرزند. اگر شاگردی در پاسخ به درس ناتوان باشد؛ اما با ادب و فروتنی بگوید که قصور از اوست و نه از معلم، در واقع نقص را به خود نسبت داده است. چنین شاگردی نهتنها مورد خشم معلم قرار نمیگیرد، بلکه از محبت، حمایت و توجه ویژهٔ او برخوردار میشود. در مقابل، معلم نیز با مهربانی میگوید: «نه، تو هم تلاش خودت را کردهای، من باید بهتر توضیح میدادم و بیشتر یاریات میکردم.» این نوع رابطه، بستر رشد و تربیت را فراهم میآورد.
به همین قیاس، در مسیر زندگی نیز اگر انسان هنگام مواجهه با مشکلات، خویشتن را مقصر بداند و نقائص را به خود نسبت دهد، خدای کاملِ علیالاطلاق نیز به او روی میآورد، تربیتش میکند و مراتب تازهای از کمال را نصیبش میسازد؛ اما اگر انسان در برابر مشکلات چموش و گستاخ باشد، همواره دیگران را مقصر بداند و هیچگاه عیوب را به خود نسبت ندهد، در واقع از دایرۀ تربیت الهی خارج شده است؛ گویی خداوند او را به حال خود وامیگذارد. در چنین حالتی، انسان با عجز، ضعف و ناامیدی روبهرو میشود. از اینجا میآموزیم که هرچه استغفار حقیقیتر و عمیقتر باشد، امدادهای الهی نیز افزونتر میشود و آینده در نظر انسان زیباتر جلوه میکند.
پس دانستیم که استغفار، یکی از ماندگارترین اعمال زندگی انسان است، به شرط آنکه به معنا و روح آن توجه شود. باید استغفار را از حالت یک ذکر زبانیِ تکراری خارج کرد و به تجزیه و درک حقیقت آن پرداخت. اگر گمان میکنیم اهل استغفاریم؛ اما آینده را تیره و مبهم میبینیم و از رحمت الهی نومیدیم، باید بدانیم که استغفارمان ناقص و غیرحقیقی است؛ زیرا به فرمودهٔ امیرالمؤمنین، استغفارِ درست، همیشه امید میآفریند؛ و امید، نشانۀ زنده بودنِ روحِ استغفار در وجود ماست.
ارتباط با خالق، راز تدوام ارتباط سالم با خلق
«مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ أَصْلَحَ اَللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّاسِ و مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اَللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ»[3]
«هر که بین خود و خدا را اصلاح کند خداوند بین او و مردم را اصلاح فرماید و هر که مسائل مربوط به آخرتش را اصلاح کند، پروردگار مسائل مربوط به دنیایش را اصلاح خواهد کرد.»
یکی از خطاهای رایج در مسیر اصلاح و رشد معنوی آن است که اغلب، به جای اصلاح رابطۀ خود با خداوند، در پی بهبود روابط خود با مردم برمیآییم. گویی در این مسیر، خدا را موقتاً کنار میگذاریم و تمام توجه خود را صرف جلب رضایت و نظر دیگران میکنیم. برای این منظور از شیوههای گوناگونی بهره میبریم؛ مانند هدیه دادن، تکریم بیش از حد، یا پاسخ مثبت دادن به درخواستهای همکاری.
اما نتیجهٔ این رفتارها، برخلاف انتظار ما، معمولاً مطلوب نیست؛ چرا که راه را از ابتدا اشتباه پیمودهایم. در حقیقت، چنانچه رابطۀ ما با خداوند درست نباشد، حتی بهترین رفتارها و نیکوترین خدمتها نیز اثر مطلوبی در دل دیگران نمیگذارد. ممکن است به مردم بسیار خدمت کنیم؛ اما آنان گویا ما و زحماتمان را نمیبینند یا قدردان آن نیستند. این وضعیت نشانهٔ آن است که محور اصلی اصلاح، یعنی رابطۀ ما با خالق، مغفول مانده است.
در عین حال باید به یاد داشت که روابط درست و سالم، در سرنوشت ابدی ما نقشی اساسی دارند. در آخرت نباید مدیون کسی باشیم و بارِ حقالناس بر دوشمان بماند؛ ازاینرو، مؤمن میکوشد چنان به دیگران خدمت کند که بدهکاریای در میان نباشد، زیرا در آن روز، هیچکس از کوچکترین حق خود نخواهد گذشت.
از کلام امیرالمؤمنین میآموزیم که اگر خواهان روابطی نیکو با مردم هستیم، بهگونهای که دیگران از خطاهای ما درگذرند، در حقمان تغافل کنند و در برابر نیکیهای ما شکرگزار باشند، باید پیش از هر چیز، رابطۀ خود با خدا را اصلاح کنیم.
در چنین حالتی، نیازی نیست برای جلب محبت و رضایت مردم دست به کارهای ظاهری بزنیم؛ زیرا وقتی پیوند ما با خدای سبحان درست شود، او خود رابطۀ ما با خلق را سامان میدهد.
به تعبیر دیگر، راه رسیدن به دلهای مردم از درِ بندگی خدا میگذرد، نه از مسیر تملق، جلب توجه یا معاملههای اجتماعی.
راه اصلاح روابط
قلوب مردم در دست خداوند است؛ اوست که میتواند دلها را به سوی ما نرم و مهربان سازد، اعمال اندک ما را در نظر دیگران بزرگ جلوه دهد و رضایت آنان را نسبت به ما برانگیزد؛ اما این موهبت تنها در صورتی نصیب انسان میشود که مسیر را درست بپیماید؛ یعنی پیش از آنکه به خلق بنگرد، به خالق توجه کند.
پیش از آنکه به اصلاح تعامل با مردم بیندیشیم، باید در تعامل خود با خداوند درست عمل کنیم؛ اوامر و نواهی او را بیکاستی و فزونی انجام دهیم. در این صورت، خداوند خود به دل ما الهام میکند که در چه زمانی و نسبت به چه کسی باید بخشش، احسان، صبر یا گذشت نشان دهیم.
نکتۀ اساسی این است که اولویت نخست در زندگی مؤمن، انجام واجبات و ترک محرمات است، نه خدمترسانی به مردم، حتی اگر آن مردم، نزدیکترین افراد همچون خانواده باشند. هنگامی که فرمان خداوند در اولویت نخست قرار گیرد، او خود به ما میآموزد که در چه موقعیتی باید صبر پیشه کنیم، شکرگزار باشیم، قانع بمانیم یا رضایت دهیم.
در حقیقت، کارفرمای ما خداست و ما کارگزار اوییم. از این رو، همان خدایی که دلها را در دست دارد، میتواند اشتباهات ما را در نظر مردم ناچیز جلوه دهد، آنان را از برخی حقوقشان در برابر ما درگذرانَد، و دلهایشان را نسبت به ما مهربان و نرم سازد.
پس کلید رضایت مردم در رابطۀ درست با خداوند نهفته است؛ هرگاه این پیوند استوار باشد، خدا خود دلها را به سمت ما مایل میکند.
اصلاح رابطه با خدا، کلید اصلاح روابط اجتماعی
در عبارت شریف «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ»، واژۀ «مَن» دلالت بر عموم دارد؛ یعنی این وعده، مخصوص گروه خاصی نیست، بلکه شامل هر انسانی میشود که در روابط خود، اولویت را به اصلاح رابطۀ خویش با خداوند میدهد.
چنین انسانهایی در نگرش خود، ابتدا وحدت را میبینند و سپس کثرت را؛ نخست به سوی خالق میروند و سپس به سراغ خلق. به بیان دیگر، آنها سرچشمۀ همه ارتباطات را در پیوند با خدا میجویند و از همانجا به سامان دادن روابط انسانی میپردازند. خداوند نیز به پاس این بینش توحیدی، تمام ارتباطات اجتماعی ایشان را بیمه و تضمین میکند. اوست که محبت و مقبولیت آنان را در دل مردم مینشاند و کارهایشان را در چشم دیگران جلوهگر میسازد.
در حقیقت، از دست ما کاری ساخته نیست؛ هر اندازه هم که بکوشیم، اگر نگاه الهی در کار نباشد، روابط و تلاشهایمان به نتیجه نمیرسد؛ اما اگر دست خدا در زندگی ما وارد و رابطۀ ما با او اصلاح شود، آنگاه امور دنیوی و اجتماعی نیز به نیکویی و برکت پیش خواهند رفت.
ثمرۀ ابدی اصلاح رابطه با خدا
اگر در مسیر زندگی، در پیِ اصلاح ارتباط خود با خدای سبحان باشیم، ثمرۀ آن محدود به دنیا نخواهد بود؛ بلکه نتیجهای ابدی و ماندگار در پی دارد. مهمترین اثر چنین اصلاحی آن است که خداوند اجازه نمیدهد رابطۀ ما با مردم تباه شود.
تعبیر حضرت امیرالمؤمنین از واژۀ «ناس»، گسترهای وسیع دارد که از نزدیکترین حلقه آغاز میشود؛ یعنی خانواده و تا همۀ انسانها امتداد مییابد. هنگامی که ما برای اوامر و نواهی الهی حرمت قائل شویم و در عمل، بندگی او را محور تصمیمها و رفتارهایمان قرار دهیم، خداوند در دل مردم احترامی عمیق و حقیقی برای ما قرار میدهد؛ احترامی که فراتر از توان و تدبیر انسانی است.
این احترام، زمانبردار و زودگذر نیست؛ بلکه ابدی و جاویدان است و تا قیامت باقی میماند. نمونهٔ روشن آن را در تاریخ دین میبینیم: علما، اولیا، شهدا و مؤمنان راستین که قرنها پس از رحلتشان هنوز با عظمت و محبت از آنان یاد میشود.
برای مثال، هیچیک از ما رابطۀ شخصی یا خدمتی مستقیم از اصحاب سیدالشهدا علیهالسلام دریافت نکردهایم؛ نه حبیببنمظاهر، نه مسلمبنعوسجه، و نه دیگر یاران عاشورا. با این حال، بسیاری از مؤمنان در زیارت عاشورا، روزانه صد سلام بر آنان میفرستند و دلهایشان سرشار از عشق و احترام به ایشان است.
ریشۀ این محبوبیتِ فرازمانی در این حقیقت نهفته است که آنان رابطۀ خود با خداوند را اصلاح کردند؛ و در نتیجه، خداوند نیز محبوبیت و مقبولیت جاویدان در میان خلق برایشان مقدّر ساخت. از اینرو، هرکس پیوندش را با خدای سبحان اصلاح کند، خداوند نیز پیوند مردم با او را تا ابد زیبا و استوار خواهد کرد.
نشانههای اصلاح رابطه با خدا
اما از کجا میتوان دریافت که رابطۀ ما با خدای سبحان واقعاً اصلاح شده است یا نه؟ یکی از راههای تشخیص هر حقیقت، شناخت مفهوم مقابل و ضدّ آن است. چنانکه «صالح» در برابر «فاسد» و «اصلاح» در برابر «افساد» قرار دارد. «فاسد» بهمعنای بیفایده و غیرنافع است؛ یعنی چیزی که شاید ظاهرش باقی باشد؛ اما دیگر سودی ندارد. برای مثال، شیر یا گوشتی که فاسد شده است، از نظر حجم و وزن تفاوتی نکرده است؛ اما قابل مصرف نیست.
در همین قیاس، وظایفی که خداوند به ما سپرده است نیز باید نافع و ثمربخش باشند. خداوند صمد و بینیاز است، و انجام تکالیف الهی برای سود او نیست؛ بلکه برای رشد و تعالی ماست. پس اگر اعمالی چون نماز، روزه، دعا یا خدمت، در وجود ما اثر مثبت و سازندهای ایجاد نکند، نشان میدهد که عمل، حقیقی و مؤثر نبوده است.
خداوند دربارهٔ نماز میفرماید:
«إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»[4]
«نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.»
اگر کسی نماز بخواند؛ اما همچنان در مسیر نادرست و بداخلاقی باقی بماند، نماز او صورتی بیسیرت و لفظی بیروح است. به همین ترتیب، نماز شب باید در انسان حُسن خلق، نرمخویی و مهربانی بیافریند؛ در غیر این صورت، روحِ آن نماز در او جاری نشده است.
هر عبادت و هر تکلیف الهی، باید در زندگی عملی و خلق و خوی ما اثر بگذارد. اگر چنین تأثیری پدید نیاید، به معنای آن است که روح عمل تحقق نیافته است؛ اما هرگاه اوامر و نواهی الهی را چنان انجام دهیم که قابل عرضه به درگاه حق باشد و آثار آن در رفتار و روح ما نمایان شود، آنگاه به فرمایش امیرالمؤمنین، خداوند خود اصلاح رابطۀ ما با مردم را برای همیشه تضمین میکند.
این، همان دستاورد ماندگار اصلاح رابطه با خدا است؛ اثری ابدی که نه زمان آن را میفرساید و نه حوادث دنیا آن را تباه میسازد.
تقدّم حقالله بر حقالناس در مسیر اصلاح درون
در نگاه نخست، نگرانی برای حقالناس نگرانی درست و ارزشمندی است؛ چراکه تضییع حقوق بندگان خدا، پیامدهای سنگینی در دنیا و آخرت دارد. اما در نگاهی عمیقتر درمییابیم که اگر حقالله را بهدرستی ادا کنیم، همین امر خود بهگونهای طبیعی مانع بروز بسیاری از حقالناسها خواهد شد.
چنانکه پیشتر بیان شد، هرگاه انسان در مسیر بندگی و عمل به اوامر الهی قرار گیرد، خداوند به او الهام میکند که در موقعیتهای حساس چگونه رفتار کند. اگر در دل، تمایل به انتقام یا مجازات کسی داشته باشیم، الهام الهی در دل ما میتابد و یادآور میشود که: «اگر دوست داری خدا از خطاهایت درگذرد، تو نیز از خطای بندگانش درگذر.»
و اگر در جایی قصد زیادهروی یا تعدی داشته باشیم، همان الهام الهی ما را متوجه میکند و از افراط بازمیدارد. به بیان دیگر، کسی که در ادای حقالله دقیق است و خدا را ناظر و مربی خویش میبیند، هر لحظه از جانب او هدایت و الهام دریافت میکند. در چنین حالتی، نفسِ انسان از مرتبهٔ «نفس امّاره» که میل به خطا و خودخواهی دارد، به مرتبهٔ نفس ملهمه ارتقا مییابد؛ نفسی که پیوسته از سوی خداوند راهنمایی میشود.
بنابراین، اگر حقوق خالق را درست ادا کنیم و به بندگی خالصانه بپردازیم، خداوند خود ما را از ظلم به خلق و پایمال کردن حقوق آنان حفظ میکند. چنین انسانی، نه از ترس مجازات، بلکه از الهام الهی و محبت درونی، از تعدی به دیگران بازمیماند؛ و این، بالاترین مرتبهٔ اخلاق و اصلاح درون است.
امنیت حقیقی در سایۀ تقوا و اعتماد به خدا
بسیاری از انسانها همّ و غمّشان تنها امنیت در دنیاست؛ اینکه رزقشان قطع نشود، سلامت و عافیتشان پایدار بماند، موقعیت اجتماعیشان محفوظ بماند و زندگیشان از گزند آسیبها در امان باشد؛ اما به فرمایش امیرالمؤمنین، دغدغهٔ اصلی مؤمن باید آخرت باشد؛ چراکه اگر انسان برای آخرت خویش سرمایهگذاری کند، خداوند خود تدبیر دنیای او را بر عهده میگیرد، و در نتیجه، نیازی به اضطراب و دلنگرانی نخواهد داشت.
در تاریخ خلقت، هیچ جنازهای بر زمین نمانده است؛ همیشه دستی، دلی یا توانی برای دفن آن فراهم شده است. همان خدایی که امور یک جنازهٔ بیجان را بهکمال میگرداند، رزق و روزی بندگان زندهاش را نیز خود متکفّل است.
اشتباه ما در آن است که در باب رزق، خود را «فاعل و مؤثر» میدانیم؛ اما در باب کفن و دفن جنازهٔ خود میپذیریم که «هیچ کاری از ما برنمیآید». حال آنکه حقیقت این است که در هر دو عرصه، کارگردان حقیقی خداست و از ما تنها خواسته است که اعمالمان را در مسیر رضای او و برای آخرت سامان دهیم.
قرآن کریم نیز تأکید میکند:
«تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى»[5]
«و توشه برگیرید که بهترین توشه، پرهیزکاری است.»
در واقع، تقوا کلید امنیت پایدار است، نه فقط در آخرت، بلکه در دنیا نیز؛ زیرا انسان بیتقوا، برای به دست آوردن دنیای بهتر، به دروغ، غیبت، تجسس و کمفروشی در حقوق دیگران متوسل میشود و میپندارد این رفتارها برایش آرامش و رفاه میآورد؛ اما حقیقت این است که چنین دنیایی سرابی بیش نیست؛ هر چه به سوی آن بدود، از او دورتر میشود. در مقابل، مؤمنی که تقوا را پیشه میکند و دل به تدبیر الهی میسپارد، حتی در سختیها احساس امنیت و آرامش حقیقی دارد؛ زیرا میداند کار به دست خدایی است که «رازق»، «مدبّر» و «رحیم» است.
اصلاح امور آخرت؛ راه رسیدن به دستاورد ماندگار
خدای سبحان فرموده است: «امور آخرت خود را اصلاح کنید.» این فرمان در حقیقت همان دعوت به تقواست؛ یعنی انجام واجبات، ترک محرمات و زیستن در مدار بندگی خدا؛ اما معنای عمیقتر تقوا آن است که انسان همهٔ خیرات و نیکیهایی را که از او صادر میشود، از حول و قوۀ الهی بداند و در آغاز و انجام کارها هیچ نقشی برای خویشتن قائل نباشد. مؤمن حقیقی هرگز نام خود را در میان نمیآورد، زیرا باور دارد:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِر»[6]
«اوست اول و آخر.»
بنابراین، اصلاح امور آخرت از دو راه تحقق مییابد: 1. انجام طاعات و ترک معاصی بهعنوان اصل بندگی؛ 2. دیدن تمام توفیقات به عنوان عطای الهی، نه حاصل اراده و توان شخصی خود. در چنین نگرشی، انسان مطمئن میشود که خداوند خود تدبیر امور دنیایی او را بر عهده میگیرد و دیگر نیازی به دغدغههای دائمی نسبت به دنیا ندارد.
در حقیقت، بسیاری از انسانها مسیر را اشتباه میپیمایند. آنان برای رزق فراوان، شغل مناسب یا همسر شایستهٔ فرزندانشان دعا میکنند، در حالی که دعای درست آن است که از خداوند بخواهیم: فرزندانمان توفیق یابند امور آخرت خود را به درستی انجام دهند و در هر لحظه با خدا زندگی کنند.
در این صورت، نه والدین و نه فرزندان، هیچ اضطراب و نگرانی نسبت به امور دنیوی نخواهند داشت؛ زیرا خداوند خود کفیل آنهاست. البته این به معنای اعطای گنج قارون نیست، بلکه خداوند رزق قناعت و آرامش درون را نصیبشان میکند؛ رزقی که درک میکنند همان خدایی که امروز روزیشان را میرساند، فردا نیز عهدهدار زندگی آنان خواهد بود.
از اینرو، دستاورد ماندگار زمانی به دست میآید که همهٔ توجه و تلاش ما معطوف به آخرت باشد، نه دنیا. رمز ماندگار شدن اعمال در این است که فاعل حقیقی آن خداوند باشد، نه ما. کارهایی که از ما صادر میشود؛ اما با نیت و قدرت الهی انجام میگیرد، چون به فاعلیت نامحدود خداوند متصل است، زمانپذیر نیست و تا ابد باقی میماند.
انشاءالله به برکت لطف الهی و به آبروی حضرت امیرالمؤمنین، هر یک از ما از دستاوردهای ماندگار بهرهمند شویم و بتوانیم از آن ذخایر در قیامت برای خود و به شفاعت، برای دیگران نیز بهرهای جاودان برگیریم.
تاریخ جلسه: 1403/7/30 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه، حکمت 84
[2]. سوره نور، آیه 35.
[3]. نهجالبلاغه، حکمت 86
[4]. سوره عنکبوت، آیه 45.
[5]. سوره بفره، آیه 197.
[6]. سوره حدید، آیه 3.