سیری در دعای ندبه ـ جلسه هفتم

در ادامۀ مطالبى که در جلسات گذشته دنبال مى‌كرديم، این بار هم بعضی از فرازهای دعای شریف ندبه را بررسی می‌کنیم تا به حقایقی ناب دست یابیم.

 

«هَلْ إِلَيْكَ يَا بْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقى‏»

«ای پسر احمد، آیا به سوی تو راهی هست تا ملاقات شوی؟»

 

جاده‌ای منتهی به قرب

 

تک تک واژه‌های این عبارت، قابل تأمل است.

  1. فرد منتظر، با کلمۀ «إِلَيْكَ» خود را رهرو مسیری می‌بیند که در پایانش احتمال وصال داده می‌شود؛
  2. در «إِلَيْكَ» ضمیر مخاطب به کار رفته است؛ بنابراین، منتظر خود را در حضور امام می‌یابد. می‌داند که در بیراهه گام نمی‌زند. او یقین دارد مولای مهربانش با ولایت، اعانت و حمایت خود، اجازه نمی‌دهد منتظرینش به بیراهه بروند. کسی که خویش را در حضور امام می‌بیند و خود را در جادۀ منتهی به قرب می‌یابد، آداب حضور را رعایت می‌کند و روزگار عمرش متفاوت با دیگران سپری می‌شود؛
  3. «إلَیکَ» جار و مجروری است که مقدم شده است و طبق قواعد زبان عربی، افادۀ حصر می‌کند؛ یعنی فقط به دنبال راهی هستم که به سوی تو باشد.

اگر عاشق صادقی هستیم باید یگانه مقصودمان، رسیدن به یار باشد. در انجام هر عمل صالح، هر آموختن، هر خدمت کردن، هر انفاق داشتن و…، باید غایت، قرب و وصل باشد. اگر در زندگی غرَض‌های متعددی داریم، ره به خطا رفته‌ایم.

اگر هر روز، بارها از خداوند درخواست می‌کنیم: «وَلَا الضَّالِّین»[1]، شاید یکی از وجوهش این است که نمی‌خواهیم در شمار کسانی باشیم که راه را گم کرده‌اند و اولویت اول زندگی‌شان را امام خود قرار نداده‌اند. نمی‌خواهیم در زمرۀ کسانی باشیم که راه‌های متعددی را طی می‌کنند؛ اما هیچ کدام «اِلیک» نیست و به لقاء، منتهی نمی‌شود. میان‌بُرترین راه همین است که انسان در جاده‌ای قرار گیرد که غایتش حضور است. جاده‌ای که رهرو آن از الطاف و عنایات ولیّ‌الله برخوردار است و توفیق بهره‌مندی از انواع کمالات به او داده می‌شود.

 

هواخواه تواَم جانا

 

داعی، با لفظ «اِلیکَ»، به مولای خود اعلام می‌کند: غرض من این نیست که به تو برسم تا خواسته‌هایم را طلب کنم و از طریق تو حوائجم برآورده شود. غایت آمال من، به تو رسیدن است. به عبارت دیگر، نمی‌خواهم از مولایم برای مطامع و منافع دنیای‌ام استفاده کنم، تو را برای خودت می‌خواهم.

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

یکی از علما نقل کرده است: شبی امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را در خواب دیدم و حضرت از غربت خود سخن گفتند. به ایشان عرض کردم: آقا جان، شما در همین مسجد جمکران، عاشقان و طلب‌کنندگان فراوان دارید. پس از این کلام، امام از حقیقت امر پرده‌برداری کردند. دیدم همۀ افرادی که در مسجد جمکران بودند حاجات خود را طلب می‌کردند. فقط یک طلبۀ جوان، بدون این که خواستار عطایی باشد، به عشق خود حضرت آمده بود.

 

پسر پیامبر

 

از میان تمامی عناوین وجود مقدس ولیّ عصر عجل‌الله تعالی‌فرجه، حضرت را با عنوان «يَابْنَ أَحْمَدَ» خطاب می‌کنیم، نه به عنوان «بقیَّة‌الله» یا «حُجَّة‌الله» و يا ديگر عناوین. شاید با خطاب «يَابْنَ أَحْمَدَ» مى‌خواهيم به طور كنايه به حضرت بگوييم: جد بزرگوار تو بار عام داشت و به همگان اجازۀ ملاقات می‌داد و کسب اجازه از محضر او امر دشوارى نبود. تو فرزند همان بزرگوارى هستی که باب ديدارش براى همه باز بود؛ پس تو نيز كرامت بى‌انتهايت را شامل حالم كن و برايم راهى به سوى لقاى خود بگشا.

 

از جنس نور

 

در این قسمت از دعای ندبه، وقتى مى‌خواهيم از پیامبر صل‌الله‌علیه و آله نام ببريم، اسم آسمانی ايشان را ذكر مى‌كنيم: «احمد»، نه اسم زمینی «محمد» را؛ یعنی تو پسر آن پیامبری هستی كه آسمانیان زائر او هستند و گاهى توفیق زیارت او را دارند.

شاید در این نگاه بتوانیم بگوییم: حتماً باید نور بر خاک غالب شود تا توفیق وصال نصیب‌مان شود؛ زيرا آسمانیان كه توفیق ارتباط دارند، جنس‌شان از نور است. براى لقاى پسر پيامبر هم بايد خوش‌جنس شويم. بايد جنسی نورانی داشته باشيم تا بتوانيم به محضر امام خود مشرّف شويم.

 

نوریان مر نوریان را طالب‌اند

 

نكره آمدن «سَبِيلٌ» حاكى از اين حقيقت است كه گرچه فقط از طریق جادۀ شریعت امکان وصال امام میسر است؛ ولی نمی‌دانیم که در هر زمان بايد چه امرى را با قوّت بيشترى انجام دهیم تا امكان برقرارى اين ارتباط برای ما فراهم شود؟

مى‌گوييم: آیا راهی به سوی تو هست؟ یعنی به عنوان منتظر حضرت، روی هیچ یک از اعمالی که خود انجام می‌دهيم؛ حساب نمی‌کنيم و به قرب‌آور بودن آن اميد نمى‌بنديم. از سوی دیگر، مى‌دانيم که باید حرکتی کرد، راهی رفت و اقدامی نمود. قرار نيست منتظر باشيم تا جذبه‌اى نصیب‌مان شود.

اصل خود جذبست لیک ای خواجه‌تاش

کارکن، موقوف آن جذبه نباش

مى‌دانيم که با توقف و سکون امکان وصال فراهم نمى‌شود. باید سفر کرد، باید گذر کرد، بايد از تعلقات رها شد. باید در هر حرکتی و هر اقدامی، مقصودمان رسیدن به امام باشد که رسیدن به امام، حقیقت قرب الهی است و قرب، بدون وساطت او میسر نیست. پس به عنوان منتظرين آن يار غايب از نظر در جستجوی راهی هستيم که ما را به مقصودمان برساند و اين راه را از خود او طلب مى‌كنيم.

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده

 

فنا، لازمۀ وصال

 

نکتۀ مهمی که در این عبارت جلب توجه می‌کند این است که دعاکننده نمی‌گوید: «فاَلقیٰ» «تا من تو را ملاقات کنم»، بلکه می‌گوید: «فَتُلْقىٰ» «تا تو ملاقات شوی». فرق است فعل، مجهول باشد یا معلوم. وقتی فرد منتظر از فعل مجهول استفاده می‌کند، نشان این است که برای خود وجودی قائل نیست و در برابر امامش به فنا رسیده است. بنابراین در این ملاقات، فاعلیتی را به خود نسبت نمی‌دهد؛ به همین جهت است که در ماجرای ملاقات بسیاری از تشرف یافتگان، ملاحظه می‌کنید که وقتی بر حسب اتفاق، کسی از تشرف آن‌ها مطلع می‌شد، مصرّانه از او می‌خواستند تا زمانی که زنده هستند موضوع را برای کسی نقل نکند. در واقع نمی‌خواستند خودشان مطرح شوند.

آری، راه وصال به حضرت، به فنا رسیدن و خود را ندیدن است. در جادۀ شریعت به سرعت پیش رفتن و فقط جذبۀ دوست را مشاهده کردن است.

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد آنجا که خاطرخواه اوست

بنده هرچقدر سالک‌تر باشد، بیشتر به فنا می‌رسد و درطی جادۀ انتظار، این سیر محقق می‌شود. در عبارات قبلی دعای ندبه، فاعل، معلوم است: «أَحارُ»، «اُطیلُ»، «أَبکیَک»؛ اما در نهایت، فاعل، مجهول می‌شود: «فَتُلقی» و این، همان به فنا رسیدن است؛ همان امری است که انسان پس از سال‌ها عشق صادقانه و انتظار خالصانه، ممکن است به آن راه پیدا کند.

سالک بر این باور است که هر زمان وصالی صورت گیرد، صرفاً با جذبۀ دوست و به کرامت و عنایت اوست. نه برای وجود خود نقشی قائل است، نه برای اعمال و اذکار و عبادات خود.

 

شایستگی برای لقاء

 

در عبارت «هَلْ إِلَيْكَ يَا بْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقى‏» دو نکتۀ دیگر، قابل تأمل است:

  1. داعی، ادب را رعایت می‌کند و به جای صراحت، به کنایه خواستۀ خود را مطرح می‌کند.
  2. قابلیت فرد منتظر، در دعایش ظهور می‌کند؛ قابلیت ملاقات با امام و لقای انسان کامل. قابلیتی که خدای سبحان به فضل و کرمش در وجود همۀ افراد به ودیعت نهاده است.

همان‌گونه که در روایات ذکر شده است: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام‏»[2]«تماميت حجّ به ملاقات كردن با امام است.» منتظر این شایستگی را دارد که جدّاً قصد یار را داشته باشد، حقیقتاً حاجی شود و به ملاقات امام نائل آید.

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

تا زمانی که اسیر عالم ماده و در بند تعلقات دنیایی باشیم، نمی‌توانیم جذبۀ امام را درک کنیم و قابلیت وجودی خود را به فعلیت برسانیم. جا دارد به خود نهیب زنیم که:

تو را ز کنگرۀ عرش می‌زنند سفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتادست

کافی است انسان از دام دنیا برَهد، رفع مانع کند و حجاب منیّت‌ها را کنار بزند تا حاجی به حساب آید. حاجی‌ای که نه زائر کعبۀ ظاهری، بلکه زائر امام می‌شود که حقیقت «بیت الله» است.

 

مایۀ فخر زمین

 

امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید:

«كَأَنِّي بِأَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ قَدْ أَحَاطُوا بِمَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ فَلَيْسَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ هُوَ مُطِيعٌ لَهُمْ حَتَّى سِبَاعُ الْأَرْضِ وَ سِبَاعُ الطَّيْرِ يَطْلُبُ رِضَاهُمْ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تَفْخَرُ الْأَرْضُ عَلَى الْأَرْضِ وَ تَقُولُ مَرَّ بِيَ الْيَوْمَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ»[3]

«گویا اصحاب حضرت قائم را می‌بینم که مشرق و مغرب عالم تحت سلطۀ آنهاست و چیزی نیست که مطیع‌شان نباشد. حتی حیوانات درندۀ زمین و درندگان پرنده [مانند کرکس و عقاب]، به دنبال جلب رضایت آن‌ها هستند. تا جایی که حتی زمینی به زمین دیگر فخر می‌کند و می‌گوید: امروز اصحاب قائم از روی من عبور کردند.»

یاران حضرت ولیّ‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه از نظر ارزش وجودی به حدی می‌رسند که موجب تفاخر زمین زیر پایشان به زمین‌های دیگر می‌شوند. این منزلت خاص به جهت عبور آن‌ها از منیّت خود و کنار زدن موانع قرب است. اصحاب حضرت در همه زندگی، اولویت اولشان رسیدن به امام بوده است. در سراسر عمر، خود را برای امام می‌خواستند، نه امام را برای خود.

اگر می‌خواهیم ساخته شویم، اگر می‌خواهیم رذائل ما مرتفع و فضائل در وجودمان جایگزین شود، اگر می‌خواهیم در نهایت، به مقام فنا برسیم و از هر منیّتی جدا شویم؛ تنها یک راه داریم و آن، طی کردن طریقی است که وجود مقدس ولیّ‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه جلودار آن است.

 

«هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِغَدِهِ فَنَحْظى‏»

«آيا امروز ما به فردايش می‌رسد كه بهره‌مند شويم؟»

 

در انتظار فردا

 

به ما اجازه داده شده است جمعه‌ها از وجود مقدس حضرت ولیّ‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه سؤال دیگری هم داشته باشیم. دردمند و مشتاق، از آن بزرگوار می‌پرسیم: آیا امروز كه ما به فراق تو نشسته‌ايم به فردائى می‌رسد كه در آن از ديدار جمالت بهره‌مند شویم؟

فرد منتظر، علیرغم اینکه در شب غیبت به سر می‌برد، جلوه‌گری حضرت را ادراک می‌کند؛ به همین جهت نمی‌گوید «هَل یَتَّصِلُ لَیلتنا»؛ بلکه لفظ «يَوْمُنا» را به کار می‌برد.

امام، همواره جلوه‌گر است و منتظر، تجلّی «نور اللّه فِی الاَرض» را در گوشه گوشۀ زندگی خود مشاهده می‌کند. می‌گوید: «هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا» و زبان حالش این است که: آقا جان! یقین دارم اگر از  ایمان، هدایت، حکمت، معرفت و توفیق عمل صالح برخوردار هستم، همۀ این امور از جلوه‌گری توست. نور تو در عالم می‌درخشد. تو هم حضور داری و هم ظهور.

اهل عالم پرده کشیده‌اند، در پس حجاب‌ها و موانع مانده‌اند و خود را در تاریک‌خانۀ غفلت‌ها و معصیت‌ها محبوس کرده‌اند، و گرنه در پرتو نور ولایت تو، ارتباط با تو و توجه به حضور تو، عاشقانت در روز زندگی می‌کنند. مگر می‌شود خورشید بتابد و زمین روشن نشود؟!

به تعبیر آیت‌الله الهی طباطبایی حضرت ولیّ‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه علاوه بر ظهور جهانی، برای برخی ظهور فردی دارند. و همین ظهور انفرادی حضرت، برای منتظر، شب را به روز بدل کرده است. درد جانکاه عاشقان امام این است که نمی‌توانند محبوب خود را به همه بشناسانند و جلوه‌گری او را برای همه اثبات کنند. زیرا اهل دنیا کور دل‌اند، در سیاهی به سر می‌برند و جلوه‌گری امام را نمی‌بینند.

 

هرچه هست، از اوست

 

با کلمه «مِنکَ» «از سوی تو»، تأکید می‌کنیم که ما لایق لقاء تو نیستیم. اگر وصلی صورت گیرد به جهت شایستگی ما نیست، از سوی توست و به جهت فیض تو. « مِنّی» یا «مِنّا» نیست. هر کمالی نصیب‌مان می‌شود، از ناحیۀ تو و به عنایت و کرامت توست.

 

روز وصلش می رسد

 

«بِغَدِهِ»: يقين داريم فرداى وصالى هست؛ امّا آيا ما مى‌توانيم آن زمان را ادراك كنيم؟ روزی را که شما در مسجد‌الحرام مى‌ايستى، خلايق به دورت حلقه مى‌زنند و گروهى پشت سرت نماز می‌خوانند، شاهد خواهيم بود؟ آيا روز وصل‌ات مى‌رسد؟

گذشتگان ما با اين حسرت از دنيا رفتند. نكند ما نيز با دنيايى حسرت و افسوس از اين جهان رخت بربنديم و به ديدار يار نائل نشويم! كاش پيك خوش خبرى در گوش جان‌مان زمزمه كند:

وعدۀ دیدار نزدیک است یاران، مژده باد

روز وصلش مى‌رسد ايام هجران مى‌رود

«فَنَحْظى»: می‌دانیم اصل لذت و تنعم ما پس از روزگار وصال است. آن زمان است که می‌توانیم معنی حقیقی زندگی را دریابیم و از حیات خود حظّ و بهرۀ وافر بریم.

 

تمنایی از دل

 

در سؤال‌های دعای ندبه با دنیایی درد و شوق از نهاد دل ناله بر می‌آوریم و طالب وصال امام خود می‌شویم. امامی که از خاندان کرَم است و یقیناً دست رد به سینۀ سائلین خود نمی‌زند. یقین داریم آن بزرگوار در جواب تمنای ما، نه نمی‌گوید.

به دل خود وعده می‌دهیم که آن کریم‌بن‌الکریم به تک تک ما پاسخ خواهد داد: «بله، روز وصال را خواهی دید. آماده باش و منتظر. اگر اجل مهلت ندهد و شاهد روزگار ظهورم نباشی، باز هم لقاء و وصال خواهی داشت. من امامم و تو مأموم. هنگام مرگ، در بستر احتضار، به دیدارت خواهم آمد و به دوران هجران و فراق پایان خواهم داد.»

روز مرگم، نفسی مهلت دیدار بده

تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

 

تاریخ جلسه: ۹۹/10/10 ـ جلسه 7

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره حمد، آیه 7

[2] عيون أخبار الرِّضا، ج 2، ص 262

امام باقر عليه السلام :تماميت حجّ به ملاقات كردن با امام است.

 

[3] . کمال‌الدین و تمام‌النعمه، باب 57، حدیث 25

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *