در بحث امر به معروف و نهی از منکر با توجه به روایات گذشته بیان شد معروف امری است که شرعاً و عقلاً باید به آن ملزم شد و بدون شرمندگی دیگران را به آن دعوت کرد همچنين پذیرش عملکرد صحیح خود معروف است زیرا وقتی فرد آن را بپذیرد و در جای جای زندگیش اجرا کند وجود خود او معروف میشود. گر چه باید در بعضی مواقع از معروف لسانی استفاده کرد اما چندان که معروف عملي تأثیرگذار است امر و نهی زبانی تأثیرگذار نیست. آمر بايد خود به جایی برسد که با اين عنوان معروف گردد و در هر فضایی قرار میگیرد دیگران او را با همین عناوین بشناسند؛
به عنوان مثال اگر مومنی به خوش اخلاقی معروف شود چنانچه به جمعی دعوت گردد همه منتظر دیدار وی هستند، او آمری است كه خود عامل است، همچنين وجود وی میتواند مانع انجام مُنکر شود یعنی تا زمانی که اين مومنِ خوش اخلاق در مجلسی حضور دارد كه دیگران از حضورش لذت میبرند باوجود او از انجام منکر اِبا میکنند؛
مثلاً اگر فضا برای غیبت فراهم باشد تا او در مجلس حضور دارد غیبتی صورت نمیگیرد. اینجا است که گفته میشود هستی و وجود چنین فردی امر به معروف و نهی از منکر است و حضورش سبب انجام خیرات و منع از بدیها ميگردد.
معروف؛ مسؤلیت پذیری و مُنکَر؛ عدم مسؤلیت
«فردی به نام محمد بن منکدر از دانشمندان اهل تسنن میگويد: در روزی گرم به بیرون از مدینه رفتم. محمدبن علی (امام باقر علیهالسلام) را دیدم که با دو غلام سیاه مشغول کار کردن بود. از مشاهده این وضعیت که کسی در طلب دنیا اینگونه به خود سختی بدهد، ناراحت شدم و با خود گفتم که باید او را موعظه کنم، به او نزدیک شدم، سلام کردم؛ در حالی که از شدت خستگی نَفَس نَفَس میزد و عرق از سر و رویش میریخت، پاسخم را داد.
به او گفتم: «آیا هیچ فکر کردهای که اگر در این حالت مرگ تو فرا رسد، پاسخ خدا را چگونه خواهی داد؟!» امام باقر علیهالسلام در پاسخ فرمود: «اگر در این حالت مرگ من فرا رسد، در حقیقت، در حالتی مرگ من فرا رسیده است که مشغول پرستش خداوند هستم، من با این عبادت، خودم و عیالم را از تو و دیگران بینیاز میکنم.
در صورتی باید از فرا رسیدن مرگ بترسم که در حال معصیت و نافرمانی خداوند مرگ من فرا برسد.»[1]
انجام کار و تلاش در هر سن و سالی معروف، و بیکاری و واگذار کردن مسئولیت به دیگران منکر است.
حضرت با جوابی که به ایشان دادند زاویه دید وی را نسبت به کار کردن تغییر دادند و به ایشان یادآور شدند که کار کردن ربطی به وضعیت مالی يا سن و سال ندارد، نباید گمان شود كه اگر كسی از جهت مالی بینیاز شد باید مسؤلیت پذیری و کار را رها کند.
نگاه اکثریت مردم نسبت به کار کردن نادرست است معمولا گمان میشود تنها نیاز مالی است كه انسان را به کار کردن وا میدارد در حالیکه غافلیم مسؤلیتپذیری، معروفی است که باید تا آخر عمر به آن پرداخت و گذاشتن مسؤلیت بر دوش دیگران مُنکری است که باید در هر سنی از آن دوری کرد. فرد مُسنی که توانایی انجام کارهای شخصی خود را دارد اگر فكر کند چون عنوان بازنشسته بر او بار شده باید اطرافيانش در خدمت وی باشند گرفتار مُنکر شده و دیدگاهش با قوانین شریعت سازگاز نیست.
در حدیث نبوی آمده است:
«مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى اَلنَّاسِ»[2]
«كسی كه بار خود را بر دوش مردم افكند، ملعون است.»
هر کس وظیفه دارد در هر سنی به قدر توان خویش مسؤلیتهای مربوط به خود را انجام دهد؛ مادری که وظایف و مسئوليتهای مربوط به خويش را در منزل به دیگری واگذار کند حتی اگر برای زیارت یا شرکت در مجالس حضرات معصومین باشد مرتکب مُنکر شده است.
هرکس باید ابتدا مسؤلیت و وظایف واجب خویش را انجام دهد و چنانچه ممکن شد به مستحبات بپردازد.
معمولاً افراد نسبت به معروف و منکر شناخت ندارند و انجام کار و تلاش در هر مقطع سنی را معروف نمیدانند و یکدیگر را بر بیکاری و بیمسولیتی توصیه میکنند در حالیکه اگر زاویه دید ما با شرع هماهنگ باشد در میيابيم که نه تنها كار كردن و انجام مسئوليت در هر سنی معروف است بلكه توصیه كردن به انجام مسؤلیت نيز معروف است. به عنوان مثال پدر و مادری که فرزند خود را به كار توصيه میكنند آمر به معروفاند.
آنان سعی بر اين دارند تا شرایط کار را برای او فراهم کنند، اگر سرمایهایی دارند در اختیارش بگذارند و اگر نمیتوانند سرمایهایی برای او قرض کرده و با او همراهی نمایند تا شرایط کار برایش فراهم گردد اين عمل به معروف است، اين والدين فرزندشان را به دریافت پول بدون زحمت عادت نمیدهند تا بیمسؤلیت و تنپرور و و فردی ضد ارزش گردد و همیشه چشمش بدست دیگران باشد و توقع کمک از ديگران را داشته باشد، اما معمولا در نگاه پدر و مادرها عدممسئوليت پذيری و تنپروری و توقع از پدر و مادر در فضای خانه و در اجتماع از ديگران نوعی دلسوزی برای فرزند محسوب میشود در حالیکه اين پدر و مادر غافل از اين هستند كه خود گرفتار منکر شدهاند آنان باید بتوانند فرزند خود را فردی توانا و مسؤلیتپذیر تربیت کنند تا به معروف عمل كرده باشند. دلرحمی، توانا تربیت کردن فرزند است نه ناتوان ساختن او
همچنين میتوان به نمونه ديگری اشاره كرد و گفت مثلا دخترانی که دیرتر ازدواج میکنند و یا اصلاً ازدواج نمیکنند معمولا گرفتار مُنكر عدم مسئوليت در منزل میشوند آنان گمان ميكنند نباید مسؤلیتی از امور منزل را بر دوش كشند و چون به آنچه ميخواستهاند دست نيافتهاند بايد ديگران اين كاستی را جبران كنند و در خدمت آنان باشند تا گرفتار ضربه روحی نشوند، اين تن پروری و عدم مسئوليت مُنكری است كه در نگاه ديگران نوعی دل رحمی و معروف جلوه ميكند؛ اطرافيان اين دختر غافل از اين هستند كه در دراز مدت او را فردی ناتوان و وابسته به ديگران ساختهاند و توان زندگی جمعی و هم سويی با جمع را از اين دختر سلب كردهاند.
عقلا توصيه میكنند براي پايبندی به معروف، عقلي كه در نهايت از معروف شرعی جدا نيست به همین جهت بايد چنين مواردی مسئوليتهای مربوط به خويش و بخشی از امور مربوط به جمع خانواده به اين دختر واگذار گردد زيرا همگان نيازمند زندگی جمعی هستند و فضای خانواده از اين قانون جدا نيست.
قرار دادن دعا برای تن پروری ممنوع
روايت ديگر: «فردی به نام عمربنیزید میگوید: خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و از حضرت درباره فردی که در خانه نشسته و دائم عبادت میکند و نماز میخواند و روزه میگیرد و میگوید خدا خود روزی مرا میرساند سوال کردم امام فرمودند: او در شمار كسانی است که دعایش اجابت نمیشود.
حضرت میفرمايند:
دعای چهارکس مستجاب نمیشود: اول: مردی که در خانهاش نشسته و میگوید خداوندا! روزی مرا برسان پس به او گفته میشود مگر من به تو دستور کسب روزی ندادم…»[3]
استنباط روایت آن است که کار و تلاش وظیفه است و دعا را نباید وسیلهای برای تن پروری قرار داد
معروف: تأمل در قضاوت؛ مُنکر: زود قضاوت کردن
معروف تامل و اندیشیدن در قضاوت است.
«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا
«پس (مريم) در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد؛ گفتند: اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى»
يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»[4]
«اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود»
طيف وسيعی از ما گرفتار اين منكر هستيم از اينرو هر کس باید خود را نسبت به آن ارزیابی کند که آیا در شمار کسانی است که بدون تفکر و تأمل قضاوت میکند و یا با اندیشه و فکر اظهار نظر مینماید.
آیه به قضاوت بدون فكر مردم زمان حضرت مريم اشاره دارد و میگويد: حضرت مریم عابده زمان خویش بوده و آزمون خود را با موفقیت در امر پاکدامنی ميان مردم داده، اما زمانی که با کودکی در بغل از معبد خارج میشود گروهی بدون تأمل او را قضاوت کرده و به مريم تهمت ناروا میزنند در حالیکه آنها از سابقه وی آگاه بوده و خانواده او را میشناختند و با آنها زندگی کرده بودند و مکرر آوازه مائدههای آسمانی حضرت مريم را شنیده بودند اما با وجود تمام باورهای صحيح گرفتار قضاوت بیتامل شدند و سوابق خوب مريم را به یکباره نادیده گرفتند و بدون اندیشه اظهار نظر کردند.
آیه از عبارت «لَقَدْ جِئْتِ» استفاده میکند تا بیان دارد که آنان حتی اجازه سخن گفتن و مطرح کردن موضوع را به مریم ندادند، بلکه با حرف تاکیدی که بر سر فعل ماضی بکار رفته معلوم میشود آنان به سرعت و بدون تفكر مریم را یک خطا کار واقعی معرفی کردند و چنین خطابش کردند: ای خواهر هارون! پدر و مادر تو بدکار نبودند چه امری باعث شد تو گرفتار این خطا شوی؟! آنها در یک لحظه پیشینه مریم را زیر سؤال برند و بدون آنکه از پشت پرده تولد این نوزاد آگاه شوند به سرعت اظهار نظر کردند.
نکته کاربردی آیه
در دنیای مجازی امروز که اخبار دنیا در اختیار همگان قرار دارد، هر کس باید خود را ملزم کند که نسبت به اطلاعاتی كه از فضای مجازی دريافت میكند گرفتار قضاوت عجولانه نشود و فرصتی به خود بدهد که از پشت پرده امر آگاه شود.
اما معمولا چنين نيست و مردم گرفتار انجام منكری میشوند كه در نگاهشان منكر نيست، لازم است به خود يادآوری كنيم كه معروف و منكر زايش و تكثير دارند در پی هر معروفی معروف ديگر و در پی هر مُنكری، مُنكر ديگر كه آيه نيز به همين امر اشارهای دارد؛
قوم مريم در پی قضاوت عجولانه گرفتار منكری ديگر شدند آنان از پدر و مادر مريم تعریف کردند اما این تعریف به قصد تکذیب او بود، به كاربردن معروف برای دستيابی به اهداف نادرست كه خود یک مُنکر جدی است.
این مُنکر است كه بسياری از متدينين گرفتار آن میشوند و به خود اجازه زود قضاوت كردن را میدهند اگر مخاطب را مومنين قرار داديم از آنروست كه آنان نيز در تير راس انجام اين مُنكر هستند آیه از عبارت «قومها» استفاده میکند و نشان میدهد منکرین مریم قبل از این تهمت مؤمن به مریم بودهاند.
بالاترین مُنکر؛ ریختن آبرو
گاهی جسارت آنان به اندازهای است که تهمت را با كمال شجاعت و جسارت در مقابل خود فرد اظهار میکنند همانطور که مخاطبین آیه با حضرت مریم چنين کردند.
تهمت زدن و آبرو ریختن در نگاه آنان امر مهمی نیست و در عبارت سادهای بیان میدارند که اگر چنین نباشد حلالیّت میطلبیم و غافلند از اینكه ریختن آبرو در شمار بالاترین منکرات است زیرا بازگرداندن آن امر بسیار دشواری است و آسیبهای بجا مانده از تهمت گاهی برای تمام عمر باقی میماند..
فردی میگفت: در پیاده روی اربعین دیدم مردی بر گاری نشسته و خانمی او را میبرد با خود گفتم بیانصافی تا چه اندازه! مردی بنشیند و همسرش او را ببرد اما وقتی به آنان نزدیک شدم متوجه شدم آن مرد فلج و همسرش نابینا است و من پیش داوری نادرست كرده بودم.
امر به معروف باید همراه با محبت باشد نه جدل
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا»
«چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و از تو چيزى را دور نمىكند مىپرستى»
«يَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا»[5]
«اى پدر به راستى مرا از دانش (وحى حقايقى به دست) آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم»
«يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا»
«پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است»
توجه به این آیات نشان میدهد که فضای امر به معروف و نهی از منکر باید فضایی در کمال محبت باشد، حضرت ابراهیم در این آیات سه مرتبه از عبارت «يَا أَبَتِ» به معنی ای پدرم! استفاده میکند و همین دلیل بر عاطفی بودن فضا است.
امر به معروف و نهی از منکر از مصادیق لطف و رحمت خدای سبحان به بندگان است؛ از این رو فضای آن باید فضای محبت باشد نه جدل.
نکته کاربردی آیه
زمانی که در محضر قرآن قرار میگیریم با مُنکرات آشنا میشویم، حضرت ابراهیم عموی خویش را از مُنکری باز میداشت که در نگاه عموی ابراهيم مُنکر نبود. او بُتِی را میپرستید که نه میشنید و نه میدید و نه میتوانست نیازی را برآورده کند. «لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ» ابراهيم او را از پرستش اين مُنکر اعتقادی باز میداشت.
برای مؤمن نيز هر غیر خدايی بت است، هر امر غیر الهی که در زندگی حرف اول را بزند بت است خواه مقام و مدرک باشد یا پول و آبرو.
اگر مؤمن بر این عقیده باشد که اسباب در زندگی او نقش اساسی دارد گرفتار شرک شده است، زیرا اسباب از مصادیق «لَا يَسْمَعُ و َلَا يُبْصِرُ» هستند حال اگر ما بر دارايی غير خدايی خود تكيه كنيم گرفتار مُنكر اعتقادی شدهايم، بدون اينكه خود متوجه اين گرفتاری باشيم زيرا هر يك از وابستگیهای خود را به گونهای توجيه میكنيم.
در رابطه با دارايیهای خود میگويیم: برای اين است كه از ديگران بینياز باشيم، در رابطه با پست و مقام این گونه توجیه میکنیم که انسان نمیتواند بيكار باشد، در رابطه با وابستگی بيش از اندازه به فرزند گفته میشود فرزند ثمره و نتيجه زندگی ماست، اما غافل از اين امر هستيم كه هر يك از اين وابستگیها اگر جايگزين خدا شود شرك است، زیرا برای رهايی از مشكلات به جای آنكه دست به سوی حضرت حق دراز كنيم بر مال و سرمايه و مقام تكيه میكنيم.
ممکن است این سؤال مطرح شود که هر یک از اسباب ذکر شده میتواند نقش اساسی در زندگی داشته باشد و واقعا در بسياری از موارد با بودن اينها مشكل فرد مرتفع میشود در پاسخ گفته میشود هر زمان که اسباب ظاهراً کار سازند حقيقتا به اذن خدای سبحان عمل میکنند زیرا چه بسیار افرادی که مدرک و مقام و پول دارند اما گرفتار مشكلات خويشاند و هيچ يك از اين اسباب كوچكترين كمكی نتوانسته به آنها بكند، قرآن میگويد بتهای شما نه میبينند و نه میشنوند.
لسان حضرت ابراهيم برای رهايی عمو از اين شرك عظيمِ اعتقادی زبانی نرم و ليِّن بود.
مرحوم مطهری در اين رابطه میفرماید: امر به معروف و نهی از منکر باید از سر محبت باشد زیرا نمیخواهیم خود را مطرح کنیم، میخواهیم ارزش حاکم شود.
آمر حقیقی خواهان اثبات حق است نه مطرح کردن خویش. در حقیقت آمر به معروف نگران نزدیکی و تسلط وساوس شیطان بر دیگری است، او از این میترسد که آن شخص در سپاه شیطان قرار گیرد و چون این نگرانیها در حیطه امر تربیتی قرار میگیرد باید با رأفت صورت پذیرد.
توجه به مُنکرات اعتقادی بیش از مُنکرات رفتاری
نکته مهم آیه علاوه بر عاطفی بودن فضا، آن است که باید به منکرات اعتقادی بیش از منکرات رفتاری توجه داشت در حالیکه عموم افراد از این نکته غافلند و بر منکرات رفتاری تمرکز دارند.
به عنوان مثال اگر پدری ظاهر بین باشد بیش از آنکه نگران کمرنگ شدن اعتقادات فرزند خویش باشد نگران رفتار نامناسب او در جامعه است. او در حقیقت نگران بیآبرویی خویش است و مُنکر اعتقادی را مُنکر نمیبیند در حالیکه اگر کمی عمیقتر به جریان نگاه كنيم درمییابيم كم رنگ شدن اعتقاد فرزند وی را به ناهنجاریهای اجتماعی کشیده، اگر اين پدر بر خدا تكيه داشت و بی اعتقادی فرزند چون بيماری جسمی برای او مهم بود و آنرا قابل درمان میديد بسيار با عطوفت مسير تربيتی فرزند را طی كرد اما معمولاً چنین پدری چون بر غير خدا تكيه ميكند اگر از جهت مالي تمكّن داشته باشد فرزندش را برای مهاجرت از ایران به كشورهای اروپايی میفرستد غافل از اينكه كمك گرفتن از غير خدا و تكيه بر بت دارايیهایش میتواند آينده فرزند را به تباهی بكشد، اما اگر نهی از مُنكر همين پدر بر مبنای امر به معروف و نهی از مُنکر با زبانی نرم صورت پذيرد شايد هيچگاه نيازی به اين هجرت نباشد.
در پایان اشاره میکنیم مُنکر باید در قلب شناخته شده باشد و فرد قلباً مُنكر را بشناسد و از انجام آن دوري كند تا امر او به معروف تاثير گذار باشد اما اگر قلب آن را نشناسد واکنش فرد نسبت به آن ظاهری است نه حقیقی.
تاریخ جلسه: 98.6.12- جلسه چهارم- محرم 98
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] الكافى، ج 5، ص 73- 74
[2] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد 1 , صفحه 37
[3] وسائل الشیعة،ج7 ،ص124
[4] سوره مبارکه مریم، آیه 27 و 28
[5] سوره مبارکه مریم، آیه 42 تا 44