بازاندیشی ـ بخش اول

مقدمه

 

بحثی را که به حول و قوۀ حضرت حق آغاز می‌کنیم، تجدیدنظر و نگاه جدید و بازاندیشی نسبت به بعضی از مسائلی است که ما مؤمنین داریم؛ اما گویا نگاه دوباره‌ای لازم دارد. بعضی از دارایی‌های نیاز به بازنگری دارد. بعضی از امور زندگی ما نیاز به توجه جدید دارد. در مورد بعضی از مسائل زندگی بازاندیشی لازم داریم.

خداوند در قرآن مؤمنین را مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهد؛ چون این موضعگیری و عملکرد با انسانیت و مؤمن‌بودن سازگار نیست؛ بنابراین لازم است یکبار دیگر نگاه کنیم. چون در نگاه اول یا بهره‌ای نبردیم یا بهرۀ مختصری بردیم که نیاز به بازنگری دارد.

 

بازنگری در بندگی

 

«یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[1]

«ای مردم بندگی کنید شاید این بندگی موجب تقوای دائم شما شود.»

در بازنگری به وضعیت خود باید توجه کنیم آیا واقعا بندگی می‌کنیم؟! آیا بندگی موجب تربیت ما می‌شود؟! بندگی ما رشددهنده هست؟ این بندگی رذائل را از ما دور می‌کند؟ موجب رشد فضائل ما می‌شود؟ نقائص اخلاقی ما با این مسیری که پیش گرفتیم مرتفع می‌شود؟ و این بندگی به فضائل اخلاقی بیشتر منتهی می‌شود؟

گرچه قرار همۀما در بندگی است؛ اما در عمل واقعاً بنده بوده‌ایم؟!

دربارۀ حضرت مسلم نقل شده است، در آخرین لحظات وقتی ابن زیاد می‌گوید: گردنش را بزنید! مسلم می‌گوید: می‌خواهم وصیت کنم. ابن زیاد می‌گوید: اجازه داری. مسلم در آن جمع عمربن سعد را امین می‌داند و به او وصیت می‌کند: «اول اینکه به امام حسین علیه‌السلام بگو به کوفه نیاید؛ دوم اینکه بعد از شهادت دفنم کنید.»

عمربن‌سعد عبادت دارد؛ اما آیا این عبادت موجب تربیت او شده است؟ یا دلخوش به یک سلسله از اعمال و اذکار است؟! ظاهراً خود را بنده می‌داند؛ اما حقیقتاً تربیت نشده است. بیشتر مردم کوفه این‌گونه بودند. در بعضی از نقل‌ها آمده است تا سی‌هزار نفر با مسلم بیعت کردند که قطعاً متدین بودند، اهل عبادت و مسجد بودند که بیعت کردند؛ اما یک ریزش عجیب و غریب داشتند که حتی یک نفر هم با مسلم باقی نماند. آیا با عبادات‌شان از رذائل جدا و به فضائل متصف شدند؟ یا عبادت فقط برای عبادت بود.

 

بازنگری در تقوا

 

«لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[2]

ثمرۀ عبادت تقواست. ثمرۀ عبادت پرهیز از رذائل، شیطنت، غفلت و منیت است. در نهایت باید متقی شویم. حال بازنگری کنیم: آیا عبادت‌ها ما را به تقوا می‌رساند؛ تقوای اعتقادی که ما را از شرک جدا کند؟ پرهیز اخلاقی که ما را از رذائل جدا کند؟

قانوناً عبادت روغن چراغ تقواست. با عبادت، تقوا روشن می‌شود و نباید خاموش شود. با عبادت صحیح یک حرکت مستمر سازنده در ما ایجاد می‌شود. «تَتَّقُونَ» فعل مضارع است شامل حال و آینده می‌شود.

سرّ اینکه ما به حضرت اباعبدالله سلام می‌دهیم همین است. اگر بندۀ حقیقی شویم نه گندم ری ما را تطمیع می‌کند و نه دنیا. پرهیز می‌کنیم که از خدا، غیرخدا را بخواهیم.

پس در خلوت خودمان توجه کنیم و از مصباح الهدای اباعبدالله کمک بگیریم. ما در محرم و صفر با مصباح‌الهدی مواجه‌ایم . نور آمده است، کافی است ما توجه کنیم که شرایط فعلی ما مورد پسند حضرت اباعبدالله هست؟

«اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْیوْمَ عَلَیكَ حَسِیباً»[3]

«(در قیامت به انسان گفته مى‌شود:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خویش باشى.»

گاهی وضعیت خود را نامناسب می‌بینیم و احساس بن‌بست می‌کنیم، در حالی‌که در محرم بن‌بستی وجود ندارد؛ همۀ ما را در خیمۀ اباعبدالله دعوت کرده‌اند. به همه می‌گویند: فرصت دارید خود را اصلاح کنید.

«الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[4]

آن (خداوندى) كه زمین را براى شما فرشى (گسترده) وآسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوه‌ها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریك و همتایى قرار ندهید با آنكه خودتان مى‌دانید (كه هیچ یك از شركا و بت‌ها، نه شما را آفریده‌اند و نه روزى مى‌دهند و اینها فقط كار خداست.)

خداوند همه چیز را برای شما خلق کرده. همه چیز متعلق به شماست. شما باید بندگی کنید تا مال او شوید.

حال بررسی کنیم چقدر با بندگی از شرک رها شده‌ایم؟ آیا روی هیچ چیز و هیچکس غیر از خدا حساب نمی‌کنیم؟ آیا بندگی ما را موحد کرده است؟

بالاترین نوع تقوا پرهیز از شرک است. پس فقط روی او حساب کنیم. فقط وابسته به او باشیم نه به غیر او.

 

بازنگری در قضاوت‌ها

 

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[5]

«و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‌دهى كه در آن فساد كند و خون‌ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى‌كنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.»

خود را بازنگری کنیم: آیا ایرادی که به ملائک وارد است به ما هم وارد است؟ ایراد به ملائکه، قضاوت سریع است. خدا فرمود: من می‌خواهم انسان را خلیفه قرار دهم. ملائکه پیش‌ذهنی خود را به میدان آوردند. ملک که از جنس نور است به خود اجازه می‌دهد در مقابل خداوند سریع قضاوت کند حال ما انسان‌های مادی چه خواهیم کرد؟!

قضاوت سریع داریم یا خیر؟ البته ملائک قضاوتی کردند که بعداً پشیمان شدند و گفتند : خدایا ما را ببخش.

آیا ما انسان‌ها در این زمینه نیاز به تجدیدنظر داریم یا خیر؟ آیا بابت قضاوت‌های سریع طلب مغفرت داریم؟

بدیهی است هر یک از ما در زندگی های خود خیلی مبتلا به قضاوت سریع هستیم. ایراد اول توجه سریع به سابقۀ فرد است و ایراد دوم اینکه خیلی خود را قبول داریم. ملک هم خیلی خودش را قبول دارد و خودشیفته است. در این مرحله نیاز به بازاندیشی و تجدید نظر داریم. چرا مؤمنین باید فقط خود را قبول داشته باشند؟

چرا اینقدر کار خودمان به چشم‌مان می‌آید؟ چرا از خودمان خوبی و از دیگران بدی می‌بینیم؟ قانوناً باید بدی خود را به ذهن بسپاریم و خوبی دیگران را مطرح کنیم؛ اما چرا به‌عکس عمل می‌کنیم؟ در ماه محرم از وجود مقدس پیامبر خاتم اجازه می گیریم و وارد کشتی حسین علیه‌السلام می‌شویم.

«مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[6]

«مَثَل اهل بيت من چون مَثل كشتى نوح است هر كه سوار شد در آن نجات يافت و هر كه تخلف كرد از آن غرق شد.»

حافظ از دست نده صحبت این کشتی نوح

ورنه طوفان حوادث ببرد از یادت

 

تاریخ جلسه: 1403/4/16 ـ جلسه 1

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سوره بقره، آیه 21.

[2]. سوره بقره، آیه 21.

[3] . سوره اسراء، آیه 14.

[4]. سوره بفره، آیه 22.

[5]. سوره بقره، آیه 30.

[6]. جامع الأخبار،  ج۱ ص۱۸۲.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *