تفسیر آیة الکرسی – جلسه چهارم

«القَیّوم»

 

«القیوم» صیغۀ مبالغه و از قوام است. قیومیت خداوند بدین معناست که خداوند همواره در مقام عمل، آفرینش و افاضه است. او خود قائم به ذات است و ماسوای او در همۀ شئون قائم به او هستند.

«قیوم» خصوصیت دیگری از ضمیر «هو» است. «قیوم» به حافظ و ادامه‌دهندۀهر چیزی گفته می‌شود. با اسم «حی» حیات و زندگانی بندگان تأمین می‌شود و با اسم «قیوم» حفاظت می‌شوند. قیوم از امهات اسماء الهی است که بر اسماء دیگر احاطه دارد؛ از این رو تمام اسامی ‌تحت قیومیت الهی می‌گنجد.

 

قائم بودن انسان تحت قیومیّت خدا

 

قیوم یعنی واجب الوجود که قوام همۀ ممکنات به قدرت اوست. خداوند هرگز محدود به زمان نیست؛ بدین جهت پیوست دائم به خداوند انسان را قائم و ادامه‌دار می‌کند و زندگی او در یک مقطع زمانی تمام و محدود نمی‌شود. خداوند قیوم، حفاظت مطلق حرکت بندگان را عهده‌دار است.

قیوم به ذاتی گفته می‌شود که قیامش وابسته به خودش است و قیام هر وجودی نیز وابسته به اوست؛ یعنی قوام تمام اشیای عالم و همه کائنات وابسته به خداوند است. قیام هر موجودی قائم به خداوند و قوام خداوند، متعلق به خودش است.

 

کائنات، تحت عَلَم قیومیت خدای سبحان

 

مرحوم حاج ملا هادی سبزواری با تعبیر زیبایی از مثنوی می‌فرماید: «کائنات تحت عَلَم قیومیت خداوند قرار دارند؛ چون خداوند قائم به ذات است. همانگونه که ظهور سایه نمایشی از ایستادگی درخت است، وجود موجودات هم از خالق قیوم پرده‌برداری می‌کنند.» به تعبیر دیگر قیومیت خداوند با تسلط و تسخیر عالم تلازم دارد؛ چرا که کائنات تحت عَلَم و پرچم خداوند قرار دارند.

وجود انسانی یک نوع وجود استظلالی؛ یعنی سایۀ خداست. سایه، وجودی از خود ندارد؛ اما قابلیت دارد که جلوه‌ای از صاحب خود قرار گیرد. خداوند مقوم غیر خودش و مقوم تمام استعدادهای انسان است و هر آنچه از کمالات و فضائل اخلاقی در وجود انسان وجود دارد از سرچشمۀ کمالات الهی ناشی می‌شود.

 

ملکیت اعتباری و ملکیت حقیقی

 

به‌میزانی که انسان تحت قیومیت خداوند قرار گیرد، این باور در او تقویت می‌شود که در عالم هیچ‌گونه ملکیتی وجود ندارد و تنها ملکیت حقیقی از آنِ خدای سبحان است. مالکیت اعتباری همۀ موجودات تحت مالکیت خداوند است و ملکیت خداوند، مالکیت اعتباری افراد را رقم می‌زند. از آن جهت که تمام اعمال خیر و مثبت منسوب به خداوند قیوم است، انسان هیچ نقش و وجودی نباید برای خود قائل شود. هر لطفی، قدرتی، موجودیتی، کمالی و مِهری که در زندگی انسان دیده می‌شود، جلوه‌ای از قیومیت خداوند است که در زندگی انسان به ظهور می‌رسد.

«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‌ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»[1]

«پس آيا آن (خدايى) كه بر هر كس و عملكرد او حاكم و ناظر است، (با بُت‌هاى ساختگى يكى است؟) و (لى) آنان براى خدا شريكانى قرار داده‌اند. بگو: آنها را نام ببريد (چه هستند و چه توانى دارند؟) آيا خدا را از شريكانى در زمين خبر مى‌دهيد كه او نمى‌شناسد؟ يا سخنى توخالى (مى‌گوييد)، بلكه براى كسانى‌كه كفر ورزيدند، مكرشان آراسته جلوه داده شده‌است و از راه (حقّ) باز داشته شده‌اند و هر كه را خدا گمراه كند، پس براى او هيچ هدايت كننده‌اى نيست.»

 

اتصاف به صفات الهی در سایۀ قیومیت خدای سبحان

 

ملاصدرا در معنای قیومیت خداوند می‌فرماید: «به‌میزانی که انسان تحت نام قیوم خداوند قرار گیرد از نام‌های حکیم، غنی، جواد خداوند هم بهره‌مند می‌شود‌؛ چون خداوند باقی و ازلی است، وجود دائمی ‌و باقی خلق می‌کند؛ از این رو انسان باید متصف به نام باقی خداوند شود تا همواره فیوضات الهی را بیابد. حکمت خداوند اقتضای ایجاد موجودات را می‌کند. غنای خداوند در موجودات اثرگذار است؛ از این جهت انسان الهی هیچ‌گونه نیازی در مقابل خلق از خود اظهار نمی‌کند؛ بلکه فقط فقر و نیاز خود را به غنی مطلق اعلام می‌کند. اسم جواد خداوند، بخشش دائمی‌ را در بر دارد و به اندازۀ لیاقت انسان بدون عوض به او عطا می‌کند.»

خداوند چون قیوم است دائماً از او خیر، کمال و وجود به موجودات افاضه می‌شود. خداوند دائماً بارش فیوضات را عهده‌دار است و قوام موجودات را وابسته به خود قرار داده است تا انسان در عالم، فقط نظاره‌گر خداوند باشد و به هر چه می‌نگرد سایۀ خداوند را بیابد.

 

علم به قیومیت خدا و دوری از نگرانی

 

بنده به سبب قیومیت خداوند ایستادگی و قیام بندگی را دارا می‌شود؛ از این رو بسیاری از افسردگی‌ها، کسالت‌ها، بیراهه‌رَوی‌ها و نگرانی‌ها به جهت دوری از مفهوم قیومیت خداوند است؛ چرا که بنده به باور قلبی و یقین نرسیده که تدبیر همۀ امور بدست خداوند است. قیومیت خداوند اقتضای رهانیدن انسان از نگرانی و اضطراب را دارد؛ زیرا نگرانی نماد شک در قیومیت خداوند است. خداوند قیوم با تدبیر تمام امور بنده‌اش طمأنینه و آرامش را در وجود فرد حاکم می‌کند. نگرانی و اضطراب دلیل بر نپذیرفتن قیومیت الهی است.

آیا انسان گمان می‌کند خداوند او را آفرید و رها کرد؟ آیا بنده قیومیت خداوند را نادیده می‌گیرد؟ آیا در زمان اضطراب و نگرانی انسان یقین ندارد که خداوند «حی قیوم» امورات او را تدبیر می‌کند؟

خداوندی که قیوم است، جزء جزء امور بندگانش را تدبیر می‌کند. وظیفۀ بنده فقط بندگی است و تسلیم محض اوامر الهی شدن.

چگونگی تسلط و قیومیت خداوند در زندگی

 

خداوند، بندۀ تحت سلطۀ خود را به‌سوی کلامش راهبری می‌کند و بنده به کلام حق معرفت می‌یابد. چنانچه در قرآن کریم می‌فرماید:

«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ. نَزَّلَ عَلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ»[2]

  «خدای ﻳﻜﺘﺎ ﻛﻪ ﺟﺰ او هیچ معبودی نیست، زﻧﺪﻩ و ﻗﺎﺋﻢ ﺑﻪ ذات [ و ﻣﺪﺑّﺮ و ﺑﺮﭘﺎدارنده و ﻧﮕﻪدارنده ﻫﻤﻪ مخلوقات] ﺍﺳﺖ. (او کتاب (قرآن) را به حقّ بر تو نازل کرد، که تصدیق کننده کتاب‌هاى پیشین است و (او است که) تورات و انجیل را فرو فرستاد.»

قیومیت خداوند انسان را مصاحب و مأنوس با قرآن می‌کند. قیومیت خداوند اقتضا می‌کند که تدبیر امور بندگانش را عهده‌دار باشد و انسان هم به‌میزانی که الهی شود، مظهر اسم قیوم خداوند قرار می‌گیرد و به حول‌و‌قوۀ الهی کار راه‌انداز همنوعان خود می‌شود. همانگونه که هر فردی به خداوند پناهنده شود، خداوند او را درپناه خود قرار می‌دهد، انسانی هم که مظهر نام قیوم خداوند قرار گیرد، قوام‌بخش دیگران می‌شود.

 

رزاقیت از شئون قیومیت

 

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ»[3]

«خداوند است آن روزى‌رسانِ نیرومندِ استوار.»

گاه انسان بر کار و فعالیت خود اعتماد دارد؛ در نتیجه آنچه را که کسب‌کرده است از دست می‌دهد. خداوند قیام می‌کند که تأمین نیاز همۀ لایه‌های وجودی انسان اعم از عقل، قلب، روح، سر، ظاهر و باطن، دنیا و آخرت را راهبر باشد.

آیا ظهور اسم قیوم خداوند در عالم، جایگاهی برای شرکای خداوند اعم از مدرک، مقام و مال و…. باقی می‌گذارد؟ شریک قرار دادن برای خداوند انسان را از رحمت و نصرت الهی محروم می‌کند و خداوند او را به خود واگذار می‌کند. خداوند شریک‌پذیر نیست؛ از این رو هر شریکی برای خداوند، همراه‌سازی با همان شریک را برای انسان هموار می‌کند؛ چرا که خداوند کل شرکت را به شریک واگذار می‌کند.

 

ضرورت امضای خدا را بر هرکار خیر گذاشتن

 

بعضی از مفسرین می‌فرمایند: «قیوم از مادۀ قوام است؛ یعنی خداوند به انسان نیرو و قدرت محض می‌دهد و او را سرپا می‌کند؛ از این رو وظیفه بنده اعلام قیومیت خداوند در کل مسیر بندگی است و اینکه امضای خداوند را در هر فعل خیری ترسیم کند؛ اما اگر در این مسیر، انسان برای خود نقش و وجودی قائل باشد و از خداوند غافل شود، از توانایی محروم می‌شود.»

از صفر تا صد زندگی انسان باید تحت قیومیت الهی قرار گیرد؛ پس چرا سند به اسم دیگری زده می‌شود؛ چرا شریک برای خداوند؟!

 

قیوم، مانع خودبینی و دگربینی

 

اسم قیوم خداوند، مانع خودبینی و دگربینی می‌شود؛ درنتیجه انسان ذره‌ای بر تجارب و مال و مقام و … خود اعتماد ندارد.

اگر انسان در زندگی از دیدۀ یار بیفتد، به دست روزگار می‌افتد؛ چرا که از اسم قیومیت خداوند غافل شده‌ است. آدمی با خودبینی و دگر بینی حجابی درمقابل خود ایجاد می‌کند. غفلت از اسم قیوم خداوند موجب می‌شود که انسان بر موجودی خود اعتماد کند؛ اما اعتماد محض بر خداوند دیدگاه توحیدی را عنایت می‌کند؛ یعنی قیومیت خداوند او را در مقابل خودبینی و دگربینی پوشش می‌دهد؛ در این صورت انسان هیچ قیامی‌ را از خود نمی‌بیند؛ بلکه قیام تمام امور زندگی را در خداوند جستجو می‌کند.

 

قیوم، سرچشمۀ رحمت

 

مفسری می‌فرماید: «خدا قیوم است یعنی کافی است.» خدایی که تأمین مهمات و امور بنده‌اش را عهده‌دار است، هماره رحمت و خیرات را افاضه می‌کند و در مقابل، از بنده فقط بندگی را می‌خواهد.

مفسری می‌فرماید: «انسانی که مظهر اسم قیوم خداوند شد، از نگاه رحیمانه او بهره‌مند می‌شود. خداوند به عنوان فرد عاصی و مذنب به او نمی‌نگرد، بلکه به وجهۀ الهی او می‌نگرد که دارای چه کمالاتی است.»

ربوبیت خداوند اقتضای بارش رحمت الهی را دارد. به‌میزانی که انسان از پذیرفتن رحمت دائمی ‌سرباز زند، خلود در آتش را پذیرفته است.

 

قیوم و نگاهبانی

 

بعضی گویند: «قیّم به‌معنای پاسبان و نگاهبان است؛ یعنی خداوند از همۀ امور زندگی بنده‌اش نگهبانی می‌کند.» افراد اهل مراقبه، مداومت شدید دارند که آلودگی شرک بر زندگی آنان عارض نشود و دائماً خداوند را قیوم زندگی خود می‌دانند. آنان خود را به منزلۀ عروسکِ کوکی می‌پندارند که خداوند آنها را کوک کرده است؛ از این رو خستگی بر ایشان عارض نمی‌شود؛ چرا که کارگردان همۀ امور را خداوند می‌دانند.

 

قیوم و متولی بودن امور

 

مفسری می‌فرماید: «خداوند خود را به‌عنوان قیّوم و متولّی امور بنده‌اش معرفی می‌کند، اعم از امور مادی، معنوی، ظاهری و باطنی، جسمی‌ و روحی.» بنده از این جهت که قیوم زندگی خود را خداوند می‌داند، هیچ کمالی را بنام خود سند نمی‌زند؛ بلکه تمام کمالات را به قیومیت خداوند نسبت می‌دهد؛ چرا که همه موجودات سایۀ او در عالم‌اند.

انسانی که باور قلبی به قیومیت خداوند دارد، تمام افعال خداوند را حکیمانه می‌داند؛ بدین جهت قلباً و ظاهراً بر این باور است که تمام افعال صحیح و مثبت از فاعلیت خداوند ناشی می‌شود.

قیومیت خداوند اقتضای نگرش توحیدی را دارد که کارگردان عالم فقط اوست که قیام به امور بندگانش می‌کند.

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[4]

«اول و آخر و ظاهر و باطن اوست.»

 

قیومیت و توکل

 

اگر انسان تمام امور خود را به خداوند واگذار کند، تمام امور خود را کامل می‌یابد نه ناقص. بدین جهت یافت نقص و قصور در افعال و اقوال بر فاعلیت و نقش وجود انسانی دلالت دارد؛ یعنی فرد در حین انجام افعال و اقوال فاعلیت خود را نظاره‌گر بوده است.

آیت الله جوادی آملی می‌فرماید: «قیوم بودن هر موجودی متفرع بر ازلیت حیات اوست و سرّ اینکه در قرآن اسم شریف «القیوم» همواره پس از اسم شریف «الحی» ذکر شده، آن است که اسم «حی» جلوۀ همۀ صفات ثبوتی (ذاتی) خداوند است و قیومیت از آثار حیات و در رتبۀ پس از آن. به تعبیر رساتر، صفت حیات و اسم «حی» جامع و منشأ همۀ صفات و اسماء ذاتی خداوند است و صفت قیومیت و اسم قیوم، جامع همۀ اسماء و صفات فعلی خداوند و نشئت گرفته از حیات اوست.

«حی قیوم» بودن خداوند، عاملی برای خضوع افراد است و تمام چهره‌ها را در پیشگاه او خاضع‌ می‌شوند.

«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا»[5]

«و (در آن روز) همه‌ى چهره‌ها در برابر خداوندِ زندۀ پاینده، خوار و فروتن مى‌شود و البتّه هر کس که بار ستم برداشت، مأیوس و زیان‌کار است.»

 

عدل، تجلی قیوم بودن خدای سبحان

 

تجلی قیم بودن خدا در عالم به‌صورت قسط و عدل جلوه‌گری دارد، نه با قهر.

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»[6]

«خدایى که همواره به عدل و قسط قیام دارد، گواهى داده که معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش (نیز به یگانگى او گواهى داده‌اند) جز او که مقتدر حکیم است، معبودى نیست.»

خدایی که به قسط قیام دارد؛ چون زمام هر جنبنده‌ای به دست اوست، همه را به صراط مستقیم راهبری می‌کند. این زمامداری مصداق قیومیت خداوند سبحان است.

ذکر اسم «الحی القیوم» پس از «لا اله الا الله» نشان آن است که ذات شایستۀ «الله» باید حی قیوم باشد؛ از این رو خدای سبحان بت‌پرستان را نکوهش کرده است؛ چون بت‌ها مخلوق‌اند. مخلوق نمی‌تواند قیم باشد و زمام حیات و ممات را به دست گیرد و مالک نفع و ضرر موجودات باشد؛ در حالی‌که معبود حقیقی فقط خالق هستی و قیوم مطلق است که مالک حیات و ممات و نفع و ضرر است.

«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یخْلُقُونَ شَیئًا وَهُمْ یخْلَقُونَ وَلَا یمْلِکونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یمْلِکونَ مَوْتًا وَلَا حَیاةً وَلَا نُشُورًا»[7]

«(مشرکان) به جاى او خدایانى گرفتند که هیچ چیز نمى‌آفرینند، ولى خود آفریده شده‌اند. (این معبودهاى دروغین حتّى) مالک هیچ‌گونه ضرر و نفعى براى خود نیستند و (براى دیگران) اختیار مرگ و حیات و قیامت را ندارند.»

 

انحصار قیومیت در خدای سبحان

 

قیومیت در خداوند سبحان منحصر است؛ چون همگان به او محتاج و وی از همگان بی‌نیاز است. خداوند قیم علی‌الاطلاق انسان است؛ یعنی همواره او را به‌سوی خودش راهبری می‌کند. خداوند قیوم از بنده‌ای به بندۀ دیگر مشغول نمی‌شود؛ بلکه پناهگاه تمام بندگان است.

تمام صفات خدایی در دو وصف «حی» و «القیوم» جمع شده‌ است. حی القیومی‌خداوند اقتضا دارد که ربوبیت خود را بر خلائق اعلام کند تا هیچ کس از ربوبیت الهی غافل نماند.

 

ارتباط بقا و اتصاف به صفت قیومیت خدای سبحان

 

هر انسانی برای دوام خود به قیومیت خداوند نیاز دارد و هر انسانی قابلیت این استعداد را دارد که زندگی دائمی‌ و باقی داشته باشد. پیامبر با جلوه‌گری قیومیت خداوند دارای زندگی باقی و دائمی است که حیات و ممات در او و اهل بیت علی السویه است؛ از این رو واسطۀ پناهندگی مخلوقات بسوی خداوند قیوم‌اند.

شهید و عالم به‌تبع از پیامبر، زندگی دائمی‌دارند؛ یعنی با شهود خداوند پذیرش قیومیت خداوند را در مقام عالم و شهید به جلوه در آوردند.

 

اثر ذکر «یا حَیُّ و یا قَیّوم»

 

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «در روز جنگ بدر، سپاه دشمن چند برابر سپاه مسلمین بود و سپاه مسلمین بسیار اندک و با توشۀ کم. در وسط جنگ پیامبر را دیدم که سر به سجده نهاده بود و ذکر «یا حیُّ یا قیّوم» را آنقدر تکرار کرد تا جنگ پیروز شد.»

ذکر یا حی و یا قیوم یعنی فقط خداوند نیرو و قدرت می‌دهد؛ از این رو فقط روی قوام و قیومیت او حساب باز می‌کنیم نه هیچ چیز دیگر.

بعضی گویند: ذکر روزانۀ یا «حی یا قیوم» به عدد چهل، ازدیاد عقل و قوۀ ادراک انسان را راهبر است.

 

 

تاریخ جلسه: 1402/4/30 – جلسه چهارم

 «برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. سوره رعد، آیه 33.

[2]. سوره آل ­عمران، آیه 2 و 3.

[3]. سوره ذاریات، آیه 58.

[4]. سوره حدید، آیه 3.

[5]. سوره طه، آیه 111.

[6]. سوره آل­ عمران، آیه 18.

[7] سوره فرقان آیه 3.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *