شرب زمزم
مستحب است بعد از طواف و نماز طواف و قبل از ورود به سعی، مقداری از آب زمزم نوشید و بر سینه و شكم ریخت. هیچ عملی در مسجدالحرام در حصار دنیای مادی باقی نمیماند. آب زمزم چون حجرالاسود ظاهری دارد و باطنی.
ظاهرش همان آبی است كه گفته شده چون مهمانی برشما وارد شود از او پذیرایی كنید حتی به جرعهای آب.
خداوند مهمان خویش را از روزیهای مادی در این ضیافت بینصیب نمیگذارد؛ آبی گوارا و خنك كه روح را طراوت میدهد و دل را فرح میبخشد و اما باطنش این است كه به مجرد نوشیدن گفته میشود:
«اللَّهُمَ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِ دَاءٍ وَ سُقْمٍ»[1]
حاجی صاحب دل به محض نوشیدن آب زمزم علمی نافع طلب میكند چون ظرف وجودیش در طواف، چنان وسعتی یافته كه پذیرای علوم و معارف الهی شده و اكنون نیز درخواست علمی بیپایان و لایتناهی دارد.
عرفا، آب را به علم تعبیر كردهاند. شاید علت نوشیدن آب زمزم نیز چیزی جدای از این معنی نباشد.
فراگیری علوم الهی والاترین چیزی است كه خدای سبحان بندگان را به آن وعده داده است هرگاه اراده اكرام بندهای را بكند.
اولین آیاتی كه از جانب خدای سبحان برپیامبر نازل شد، فراگیری علوم الهی بود «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك»[2]
حال كه حاجی بعد از طواف و نماز طواف به نوشیدن آب زمزم دعوت میشود به جهت آنست كه بعد از طواف، تولد فكری جدیدی به او اعطا شود.
زمزم، زمزمه عشق هاجر است كه همراه جریان آب ، گوش دل را مینوازد. چشمهایست بهشتی كه هزاران سال قبل جوشیده و هنوز در عالم جریان دارد.
آب این چشمه، نماد تلفیق علم و عشقی پایان ناپذیر است.
زمزم، زمزمه جوشش عشق قدیمی است كه اضطراب هاجر را به آرامش مبدل ساخت و چون ما با توجه، این آب را بنوشیم، طعم آن آرامش را در مییابیم.
سعی
بعد از طواف و نماز طواف و نوشیدن آب زمزم باید قدم در سعی نهاد فاصلهای میان كوه صفا و مروه.
طواف و نماز طواف به مقام فنا رسیدن است و سعی، بقای بعد از فناست.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«چون به صفا می ایستی روح خود را برای دیدار او در روز موعود صفا ده و چون در مروه قرار گرفتی اوصاف خود را در دیدگاه خدا از هر زشتی پاكیزه كن. همچنین فرمودهاند: و از هوسهای خود هروله كن و از نیرو و توان خویش بیزاری بجوی»[3]
حاج ملاهادی سبزه واری میگوید:
سعی، حركت میان دو كفه سیئات و حسنات است.
صفا، نشان تصفیه روح و مَروه، رمز مُروت است.
صفا، آغاز راه و مروه پایان راه است.
صفا، عالم باطن و مروه عالم ظاهر است.
در صفا باید اهل صفوت شوی تا برگزیده خدا گردی، و در مروه اهل مروت تا بتوانی باخلق جوانمردی پیشه كنی.
سعی، حركت از عالم باطن به سوی عالم ظاهر است. ابتدا باید روح و جنبه روحانی تغذیه شود بعد جسم، مَركبی برای روح گردد.
اول صفا و بعد مروه، اول سهم روح و سپس سهم جسم، اما در هر دو حالت وصال محبوب طلب میشود.
عبد در سعی، رفت و آمد میكند؛ ازصفا به مروه ، از مروه به صفا.
در رفتن ناامید از لطف حق است و در بازگشت امید بر او غالب می شود. میرود و باز میگردد اما در هر رفت و برگشتی نگران پذیرفته نشدن حضور خویش است او یكبار خائفاً فاصله این دو كوه را طی میكند و بار دیگر راجیاً باز میگردد.
سعی مانند طواف در قالب عدد ٧ انجام میشود. این عدد حاكی از بینهایتی و پایانناپذیری دارد. ظاهراً ساعی هفت مرتبه فاصله صفا و مروه را طی میكند اما باطناً تمام عمرش در این خوف و رجا سپری میشود.
ملا احمد نراقی میگوید:
كل حج، وقوف درصحنه قیامت است و عبد در یكی از صحنههای آن میان دو كفه حسنات و سیئات در حركت است.
سعی میان صفا و مروه در مسجدالحرام شبیه رفت وآمد پیاپی بنده در دربار پادشاه است تا اخلاص خود را به او اظهار كند شاید كه مورد عنایت و رحمت سلطان قرار گیرد.
سعی از صفا آغاز میشود تا نگاه از حسنات و خیرات و مبرات برداشته شود، فاعل حسنات خداست و بنده فقط مجری اراده حضرت حق است.
اهل دل میگویند: صفا كفه پُرِ ترازو و مروه كفه خالی آنست.
ساعی ابتدا به سوی كفه پرحسنات خویش میرود، او گمان میكند خیرات و حسنات بیشماری دركارنامه زندگی اوست اما چون خوب نظر میكند درمییابد آنچه در چشم او عظیم است در مقابل عظمت خدای عظیم هیچ هیچ است؛ زیرا هیچكس نمیتواند حق بندگی خدای سبحان را به جا آورد.
چنین نگاهی تنها وابسته به سعی نیست بلكه سعی، سمبل زندگی روزمره بشر است.
سعی، حركت در فراز و نشیبهای زندگی است،حركت از جسم مادی است تا سیر به افلاك روح.
هركس در كل عمر باید برای عاقبت بخیری و سعادت خود سعی كند و در انجام امور مادی و معنوی بر خدا تكیه كند.
سعی حركتی من الله، الی الله، مع الله و بالله است، سعی از خدا به خدا و با خدا است، بنابراین ساعی نیست كه سعی میكند بلكه وجود خدایی اوست كه فاصله این دو كوه را طی میكند.
در اذكار مربوط به سعی آمده است: هفت بار الله اكبر بگویید تا اعلام كنید خداوند سبحان بزرگتر از آنست كه در توصیفات جا گیرد. خدابزرگتر از آنست كه كمك خویش را از سائل دریغ كند.
خدا بزرگتر از آنست كه به سعی و طواف بندگان محتاج باشد…
خدا بزرگتر از آنست كه درخواستها را نادیده بگیرد…
ساعی در صفا از خدا صفوت و برگزیدگی را طلب می كند و در مروه جوانمردی باخَلق را درخواست می كند.
او سعی را سمبل زندگی بعد از حجّش میداند، به سعی آمده تا باقیمانده منیتهایش را به اذن حق درهم شكند و تمام خصایل نیكو را از اینجا به زندگی روزانه اش بازگرداند.
ابن عربی میگوید: صفا نشان صفوت و برگزیده شدن بنده توسط خدای سبحان است.
حاجی از خداوند میخواهد تا به او اجازه دهد به رسم جوانمردان قیام كند و به مروه بازگردد تا در اصطفاء باقی بماند.
آنكس كه از سوی محبوب انتخاب شد و برگزیده گشت، در امر بندگی راكد و ساكن نمیماند؛ زیرا برگزیده خدای سبحان، لحظهای ازعبودیت شانه خالی نمیكند و همیشه در رفت و آمد میان صفا و مروه بندگی است و سیركمالی اش متوقف نمیشود.
زود فرود آی به مسعی گرای
بی سر و بی پای به وادی درآی
درتك و دو باش كه آنجا به تك
یافتهاند آنچه نیابد ملك
نقش كف پای تو در آن زمین
روضه فردوس شود روز دین
تقصیر
تقصير، در لغت به معنای اختصار و در اعمال حج به معنای کوتاه کردن مقداری از موی سر یا موی پشت لب یا چیدن ناخن است.
در نگاه عرفانی تقصیر، نماد جدایی از عالم ماده است و حاجی تا ریزترین و کوچکترین باقیمانده تعلقات خویش را دور میکند.
ناخن و مو، سمبل زوائد دنیایی اعم از رذایل اخلاقی یا امور مادی است.
در تقصیر، نفس محاسبه میشود و در ظاهر عمل عبادی خاصی انجام نمیشود بلکه حاجی از خداوند میخواهد که موانع رشد وکمال را مرتفع کند تا چون از حج برمیگردد به فطرت اولیه و پاکش بازگشته باشد.
اینک حاجی از احرام عمره تمتع درآمده و از تمام مُحرمات، مُحل (به ضم میم) میشود و تا شروع مناسک حج تمتع ، فرصت و مهلتی مناسب برای آمادگی وصال دارد.
ادامه دارد…
«برگرفته از کتاب جرعهای از بیکرانههای حج، استاد زهره بروجردی»
[1] کافی، ج4، ص430
[2]سوره مبارکه علق، آیه 1
[3] مصباح الشریعه، ص49