در فراز 11 میخوانیم: «يَا غَنَائِی عِنْدَ افْتِقَارِی» «ای بینیازی من در هنگام فقر من!»
افتقار باب «افتعال» است و برای پذیرش به کار میرود. فقیر کسی است که «الذی لا یحتاج الی شیئ» محتاج هیچ چیز نیست، چون فقیر کسی است که فقط با خداست و کسی که با خدا باشد محتاج هیچ چیز و هیچکس نیست.
«يَا كَنْزَ الْفُقَرَاء» این که پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند «الْفَقْرُ فَخْرِی»[1] فقر افتخار من است به این معناست که من فقط محتاج خدا هستم و محتاج هیچکس دیگر نیستم،
روایتی میگوید: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْر»[2] یعنی انسان چندان از همه مردم بینیاز میشود که ممکن است مَن، مَن بگوید و این کفر اوست، چندان خود را محتاج محض خدا میبیند و از همه اعلام بینیازی میکند که نزدیک است ادعا کند من خود فاعل امورم.
آیا ما فقیر الی الله هستیم؟
مشکل این است که ما فقیر نیستیم، اگر فقیر شویم گنج فقراء اوست، اگر فقیر شویم غناء فقراء اوست، ما هنوز احساس نیاز به دیگران میکنیم در حالیکه اگر احساس احتیاج به هیچ کس در عالم نداشته باشیم مطمئن باشید به طور کامل ما را تامین میکند.
نمازی است به نام نماز صلوه الغنیه. این نماز برای بینیازی از خلق خوانده میشود:
در هر رکعت ده بار آیه 26 سوره آل عمران خوانده شود.
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»
خدایا! من احتیاجم را به تو فقط عرضه میکنم
و در سجده آیه 35 سوره صاد را خوانده شود:
«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْكاً لا يَنْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب»
که درخواست سلیمان را از حضرت حق طلب میکنیم. این فقط تقویت اعتقادی است، خدایا وقتی من خودم را محتاج به تو ببینم دیگر قانوناً بینیاز از همه هستم، همه به تو محتاج هستند چرا من محتاج به غیر تو شوم.
روایت میگوید: «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِي الدَّارَيْنِ.»[3] «فقر رو سیاهی در دو عالم است»،
این که در واقع ممکن الوجود نسبت به واجب الوجود رو سیاه است پس از واجب افاضه و کسب وجود را دارد، به همین جهت ذات ما فقط محتاج خداست، اگر این احتیاج را جدی بگیریم احساس بینیازی کرده، بینیاز از همه می شویم، تا زمانی که محتاج به دیگران هستید هیچ وقت رنگ غنی را نمیبینید. زمان غنی شدن زمانی است که با همه وجود خود را محتاج خدا بدانیم.
سبحانک؛ خدایا! منزهی از اینکه وقتی من همه احتیاجم را به تو عرضه کنم، تو مرا بی نیاز نکنی.
از وجود مقدس حضرت ولی عصر علیهالسلام استدعا داریم ما را از این آتش خلاص کند تا خود را محتاج به غیر نبینیم زیرا محتاج به غیر دیدن انسانیت مرا میسوزاند و هویت بندگی مرا از بین میبرد.
روایت است که:
«الْفُقَرَاءُ مُلُوكُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ النَّاسُ كُلُّهُمْ مُشْتَاقُونَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَى الْفُقَرَاءِ»[4]
«فقراء ملوک اهل بهشت هستند همه مردم مشتاق بهشتند ولی بهشت مشتاق فقراء است.»
قرآن میفرماید: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقين»[5] «بهشت خود را به متقین نزدیک میکند» نه آنکه متقین به بهشت نزدیک شوند زیرا متقین نیاز به بهشت رفتن ندارند فقط یک نیاز دارند که وصال به خدا است خدا آنها را تأمین میکند در هرکجای عالم باشند.
اگر سلطان ما را بنده باشی همه گریند و تو در خنده باشی
همه مشتاق دیدار تو باشند تو صد پرده به رو افکنده باشی
من که امروزم بهشت وصل حاصل میشود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
«يَا غَنَائِی عِنْدَ افْتِقَارِی» خود را محتاج به او بدانیم مطمئن باشیم ما را تأمین میکند. انسانها تا محتاج یکدیگرند فقیر هستند. و چون محتاج خدا شوند غنی میگردند. اگر سؤال شود که چرا آدمها ندارند؟ در پاسخ میگوییم چون خدا ندارند.
«يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»
در فراز 12 از دعای جوشن کبیر خدای سبحان را با این نام صدا میزنیم: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب»
مرحوم حاج ملاهادی (ره) میگوید: قلب و روح و نفس ناطقه نزد حکماء یکی است البته نزد اطباء فرق میکند، قلب ممکن است انحرافی از جایگاه خود داشته باشد و از اعتدال به سوی انحراف برود. خدای سبحان مقلب القلوب است یعنی این قلب منحرف را به اعتدال خود بر میگرداند تا از افراط و تفریط جدا شود. ما قوای مختلفی داریم که با علم اخلاق میتوانند معتدل شوند. خدای سبحان مقلب القلوب است یعنی همه قوای ما را در حالت اعتدال قرار میدهد، شهوت و غضب و قوه واهمه. در واقع مقلب القلوب بودن یعنی ما را حکیم میکند تا همه امور ما بدون افراط و تفریط انجام شود. انسان این قابلیت را دارد که گاهی در معنویات چندان افراط داشته باشد که تا مرز ملک بالا برود، اما باید از جایگاه ملائک به زمین بازگشت.
پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه به عایشه میگفتند «کلّمینی یا حمیرا» با من حرف بزن ای حمیرا تا من پایین بیایم. نباید اوج بگیریم خدایا کمی من را از جایگاه ملائک به پایین بکش.
«يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»؛ خدایا! قلب مرا به گونهای متحول کن تا چندان در معنویات افراط نداشته باشم که ملک شوم. مرا معتدل کن و نه آنچنان در معنویات کم کاری داشته باشم که حیوان بشوم. مرا با عافیت انسان کن.
در دعای آخر الزمان آمده است «وَ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك» با این دعا معلوم میشود در آخر الزمان بسیاری از افراد یا افراطی هستند یا تفریطی. خدایا مرا معتدل قرار بده. با این نام درخواست میکنم که قابلیت انسانی تقویت شود و قابلیت شیطانی و ملکی از کار بیافتد.
يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ! مرا چنان تعدیل کن که در کنار زندگی مادیام زندگی معنوی باشد، و بالعکس.
خدایا! من را در مسیر اعتدال قرار بده، روح و نفس ناطقه و عقلم را در مسیر اعتدال و خارج از افراط و تفریط قرار بده.
«سبحانک» خدایا! تو منزهی از این که کسی از تو بخواهد اعتدال را نصیبش کنی و تو اعتدال را نصیبش نکنی.
«الغوث» وجود مقدس حضرت ولی عصر علیهالسلام را به عنوان واسطه فیض صدا میزنیم تا ما را از آتش افراط و تفریط دور کند و در مسیر میانه که جایگاه اصلی نفس ناطقه است قرار دهد.
تاریخ جلسه: 1397/5/22- ادامه جلسه 5-بخش 2
این جلسه ادامه دارد…
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
» جلسه 5- بخش 1- شناخت اسامی «یا قاضی المنایا و یا مطلق الاساری»
» ادامه جلسه 5-بخش 3- شناخت اسامی «یا طبیب القلوب و یا قبیل»
[1] جامع الاخبار، ص111
[2] کافی، ج2، ص307
[3] بحار الانوار، ج18،ص114
[4] جامع الاخبار، ص111
[5] – سوره شعراء، آیه 90