شناخت اسم «يَا سُرُورَ الْعَارِفِينَ»

در فراز 52 جوشن آمده است:

«يَا سُرُورَ الْعَارِفِينَ»

 

«ای خدایی‌که مایه‌ی دل‌خوشی اهل معرفت هستی!»

 

ریشه بسیاری از افسردگی‌ها

 

پیش از آنکه به توضیح این فراز بپردازیم باید بگوییم بسیاری از بدحالی‌های ما به جهت کم معرفتی‌های ماست هر چه انسان با معرفت‌تر باشد خوش‌تر است.

دعا از عبارت عارفین استفاده می‌کند و عارف به معنای یابنده است نه داننده؛ از این رو یا سرورَ العالِمین گفته نشده زیرا باید بیابیم تا عارف باشیم. علم، دانستن و معرفت، یافتن است و هر آن‌کس که خدا را بیابد خوش است پس بسیاری از افسردگی‌های جامعه ریشه در گم کردن خدا دارد، مردم خدای‌شان را گم کرده‌اند و به دنبال او نیستند، امام‌شان را گم کرده‌اند و در پی او حرکتی نمی‌کنند.

این امر صرفاً شامل افراد بی‌دین نمی‌شود بلکه مذهبی‌ها نیز خدای خویش را گم می‌کنند.

 

رهایی از افسردگی‌

 

شاید این سوال پیش آید، مؤمنین در حالیکه اهل ذکر و دعا هستند چگونه خدای خویش را گم می‌کنند اثر ذکر و دعا چیست؟ آیا نباید آنان را از افسردگی نجات دهد؟

در پاسخ گفته می‌شود: آنان که خدای خویش را گم می‌کنند ذکر و دعا را صرفاً دست‌آویزی برای رسیدن به ثواب و بهشت می‌دانند نه برای وصال به محبوب. ذکر برای این دسته حجله وصل نیست بلکه وسیله‌ای برای دست‌یابی به آرزوهای‌شان است، علامتش هم این است که اگر ذکری را بگویند و به حاجت خود دست نیابند آن را رها می‌کنند.

اما آنان که ذکر را صرفاً برای وصال به محبوب استفاده می‌کنند و وسیله‌ای برای هم‌صحبتی با معشوق به یقین دچار افسردگی نمی‌شوند زیرا دائماً خود را در حضور می‌بینند؛ ذکر برای آن‌ها دسترسی به خواسته‌های شخصی‌شان نیست، ایشان دائم الذکرند چون دائم الحضورند. مثلاً ذکر صلوات ذکری است که بسیاری از زمان‌ها برای دست یافتن به حاجات نیست بلکه ریشه در حُب اهل بیت دارد که بر زبان آنان جاری می‌شود.

 

فرق عارف و عالم

 

حاج ملاهادی سبزواری (ره) می‌گوید: عارف کسی است که به مرحله شهود رسیده و عالم کسی است که در مرحله دانستن است و شهودی برای او نیست، می‌داند اما نمی‌بیند. عارف در مقام عین الیقین و عالم در مقام علم الیقین است.

سخن عارف  این است:

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم      به دریا بنگرم دریا ته وینم

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت      نشان روی زیبای ته وینم

 

عارف «وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»[1] را باور دارد و می‌داند که دوست، نزدیک‌تر از من به من است.

 

 آیا می‌توان عارف شد؟

 

در دعای جوشن -که از ادعیه معروف و با فضیلت است و از سوی خدای سبحان بواسطه جبرییل به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آموخته شده – عبارت «يَا سُرُورَ الْعَارِفِينَ» ذکر شده اگر امکان دست‌یابی به این مقام نبود ذکر این فراز امری بیهوده بود که از حکیم امر بیهوده محال است، پس امکان رسیدن به این مقام میسّر است.

« یاخیرالمعروفین» ؛ «ای بهترین شناخته شده‌ها!» این عبارت معلوم می‌کند بسیاری از افراد نسبت به «معروف» عارف هستند. خداوند «معروف» است که باید نسبت به او عارف شد.

شستسویی کن وآنگه به خرابات خرام        تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

 هر چه وجود انسان بیشتر صیقلی شود عکس جمال یار وضوح بیشتری می‌یابد و حقیقت را هم در خود و هم در عالم مشاهده می‌کند.

از مضمون کلام حاج ملا هادی (ره) در می‌یابیم در پیشینه همه افراد نام عارف ثبت شده است یعنی همه زمانی به شهود رسیده بودند؛ در عهد الست که از خلق سوال شد « أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»[2] و همه پاسخ دادند «قَالُوا بَلَى» همه جلوه محبوب را دیدند و پسندیدند، این دیدن از ضمیر مخاطب «کم» در «رَبِّكُمْ»  استنباط می‌شود. ضمیر، ضمیر خطاب است نه غایب. ضمیر «کم» نشان می‌دهد که همه در حضور بوده و در عهد الست و عالم زر کاملترین جلوه‌گری‌ها را مشاهده کرده‌اند به همین جهت بی‌تأمل و بدون تأخیر «بَلَى» گفته‌اند.

به عبارتی دیدن این جلوه‌گری‌ها در رزومه (پیشینه) همه ما ثبت شده اما چون قدم به عالم خلق گذاشتیم و گرفتار گرد و غبار ماده شدیم جهالت، معرفت سابق ما را تحت الشعاع قرار داد و از وضعیت قبلی خویش غافل شدیم. اما آن کس که به خدای سبحان عارف است نگاهش با عامه مردم متفاوت است زیرا نسیان به گذشته خویش را ندارد و زبان حالش این است:

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا               حلوا به کسی ده که محبت نچشیده‌ست

 

مشترک مورد نظر در دسترس است

 

عارف همیشه خوش است چون از خدا، خدا را طلب می‌کند او باور دارد که خدا «يَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ»[3] است. به عبارت عامیانه «مشترک مورد نظر همیشه در دسترس است» هرگاه شماره مشترک را شماره‌گیری کند دسترسی برایش ممکن است.

 

ریشه ناخوشی‌ها

 

تمام ناخوشی‌های بشر مربوط به زمان فراق او از مولاست. چون از معشوق دور می‌افتد دلگیر و دلتنگ می‌شود اما اگر نگاه به محبوب نگاه عارفانه باشد خود را لحظه به لحظه در کنارش احساس می‌کند و همین باور اجازه افسردگی و ناراحتی به انسان نمی‌دهد به طور مثال خانمی که در آشپزخانه هنگام پخت غذا برای خانواده با خدا معامله می‌کند و پدری که زمان کار بیرون از خانه چنین معامله‌ایی را با حضرت حق دارد هرگز افسرده نمی‌شود زیرا او همیشه در حضور است.

در شرح حال آقا شیخ جعفر مجتهدی (ره)  آمده است: دکتر باهر از اطبایی بود که به دیدن وی می‌رفتند ایشان می‌گوید: روزی از در وارد شدم دیدم کاسه‌ای از خون در مقابل آقا شیخ جعفر قرار دارد و لباس‌شان خونی است به من گفت دکتر خوب شد آمدی بیا خدا را نگاه کن ببین چقدر زیباست، دکتر باهر می‌گوید: با تعجب نگاه کردم، آقا شیخ جعفر گفتند خدا را در این خون نگاه کن! و این نشان می‌دهد که اهل معرفت در هر حالی در حضورند. چه آنکه گرفتار مشکلات زندگی باشند یا در عافیت، بیمار باشند یا درصحت، چون فراق و هجرتی بین آنان و محبوب نیست همیشه خوش‌اند.

 

فرق عارف و عابد

 

مرحوم حاج ملاهادی سبزواری (ره) می‌گوید: علت اینکه خدا مایه‌ی سرور عارفین است از آن روست که عارفین مانند عابدین در پی اجر نیستند آنان منتظر بهشت هم نیستند زبان حال‌شان این است:

من که امروزم بهشت وصل حاصل می‌شود       وعده فردای زاهد را چرا باور کنم

 دنیا برای عارف بهشت است زیرا هر لحظه در حضور است و حضور او بهشت وصال است و وصال میسر است.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است      عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است

 

استعمال کلمه سرور برای خداوند

 

حاج ملاهادی (ره) می‌فرماید: سرور کیفیتی مربوط به نفس است. به عبارتی دیگر سرور از مقوله کیف است و قائم به نفس است، چگونه ممکن است که برای خدای سبحان کلمه سرور استعمال شود؟

پاسخ تقریبی: این امر از باب اطلاق اسم مسبب بر سبب است یعنی خدای سبحان سبب سرور هر عارفی است و چون سبب سرور است او را «سرور العارفین» می‌‌گویند.

جواب تحقیقی: ابن سینا در نمط نهم به مضمون کلام ملاهادی اشاره دارد و می‌گوید: خدا خوش است، اما خوشی یک کیفیت نفسانی است چگونه می‌تواند خدا خوش باشد در حالی‌که برای حضرت حق در نظر گرفتن نفس شرک است و عارف چگونه می‌تواند خوش باشد در حالی‌که از مرتبه نفس بالاتر رفته است؟

 

ریشه‌ ناخوشی‌ها: نقص

 

این سرور ابتهاج است و بهجت عین ذات خدای سبحان است. یعنی چون خدا خداست خوش است ناخوشی مربوط به نقص است و حضرت حق کامل علی الاطلاق و عین خوشی است عارف نیز چون از مرتبه نفس گذشته و به نهایت معرفت رسیده و به مقام فنا وارد شده، خوش است زیرا او در مرحله بقای بعد از فناست و در این مرحله منی ندارد، یعنی وجود حقانی او که جلوه بهجت خدای سبحان است جلوه‌گر شده «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[4]

به عنوان مثال وقتی انسان برای اهل بیت علیهم‌السلام کار می‌کند حتی اگر حجم کار زیاد باشد جسم او خسته نمی‌شود، چون اصطحکاکی میان افراد نیست روح نیز خوش است، کار در این زمان قائم به نفس نیست و افراد خالص در این مجالس وجودی ندارند هر چه هست حق است. خستگی جسمی و روحی مربوط به زمانی است که منِ افراد مطرح باشد.

 

فَرحَةُ القُلُوب بودن امام رضا علیه‌السلام

 

اهل معرفت خوشحال‌اند از اینکه وجودی ندارند اگرما گرفتار ناخوشی هستیم به دلیل بی‌معرفتی است از این رو بهتر است امام رضاعلیه‌السلام را با نام «فَرحَةُ القُلُوب» صدا بزنیم و بگوییم: «السَّلَامُ عَلَى فَرْحَهِ الْقُلُوبِ» ؛« ای کسی که مایه‌ی دل‌خوشی قلب‌ها هستی!»

پیشینه این سلام آن است که معرفت زایی از طریق عالم آل محمد صورت می‌گیرد و هر چه معرفت بیشتر شود خوشی بیشتر می‌گردد.

 

 

تاریخ جلسه: 98/4/24- ادامه جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] – سوره زاریات، آیه 21

[2] – سوره اعراف، آیه 172

[3] – الصحیفة العلویّة،جلد 1،صفحه 78

[4] – سوره مبارکه حدید، آیه 3

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *