پندارهای نادرست
بینتیجه بودن خدمات خالصانه
«وَ قَالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»[1]
«و [یوسف] به غلامان خود گفت سرمایههاى آنان را در بارهایشان بگذارید شاید وقتى به سوى خانواده خود برمىگردند آن را بازیابند امید كه آنان بازگردند.»
حضرت یوسف علیهالسلام به غلامان خویش فرمود آنچه برادرانم برای ما آورده بودند را طوری در بارهایشان بگذارید که آن را بشناسند و هنگامی که نزد خانوادههایشان برگشتند، آن را پیدا کنند.
یوسف علیهالسلام برای غلامانش عبارت «فتیان» را بهکار میبرد. «فتیٰ» هم بهمعنای جوان است و هم بهمعنای جوانمرد.
«إِذْ أَوَى الْفِتْیةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَیئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا»[2]
«آنگاه که آن جوانمردان (از بیم دشمن) در غار کوه پنهان شدند و از درگاه خدا مسئلت کردند بار الها، تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیّا ساز.»
دربارهٔ اصحاب کهف از واژهٔ «فتیٰ» استفاده میشود در حالیکه همهٔ آنها جوان نیستند و در میان آنها میانسال و سالمند هم وجود دارد. پس منظور قرآن از این واژه، «جوانمرد» است.
یوسف علیهالسلام نیز غلامان خود را با عنوان فتیٰ خطاب میکند! وقتی خادم یوسف شدن چنین نشاط و جوانمردی نصیب فرد میکند، حال اگر خادم یوسف فاطمه سلاماللهعلیها شویم، چه سعادتی نصیب ما میشود؟! به همین دلیل است که عرض میکنیم:
«اللهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ»[3]
«خدایا مرا، از یاران و مددکاران او قرار ده.»
به همین دلیل، کنیزی در مجالس حضرات معصومین علیهمالسلام برای ما باعث افتخار است. در واقع میخواهیم بعد از مرگ، ما را کنیز اهلبیت بخوانند. در این مقام، هم نشاط وجود دارد و هم فتوّت! هم نشاط و اخلاق خوب نصیبمان میشود و هم جوانمردی و کرامت. جوانمردی ما با خدمت کردن افزایش پیدا میکند. مگر ممکن است یک نفر خادم یوسف فاطمه سلاماللهعلیها باشد و از جوانمردی بیبهره باشد؟!
در حقیقت پندار ناصحیح این است که تصور کنیم پس از خدمات خالصانهای که به اهل بیت علیهمالسلام میکنیم، هیچ عنوان خاصی دریافت نمیکنیم و نشاط و شادابی نصیب ما نمیشود. همچنین پندار نادرست دیگر این است که تصور کنیم کارهای خالصانۀ ما به چشم ائمه نمیآید.
بیرغبتی ائمه نسبت به مراجعۀ ما
ما هرگز از اهل بیت علیهمالسلام طلبکار نیستیم. هر خدمتی که به آنها داشته باشیم، بیپاسخ نمیگذارند و فوراً جبران میکنند.
روزی که برادران، خدمت یوسف علیهالسلام رسیدند، گفتند:« هَٰذِهِ بِضَاعَتُنَا»[4] «این سرمایۀ ماست»؛ یعنی نباید دست خالی نزد اولیای الهی حاضر شد، حتی اگر آنچه با خود میبریم، ناچیز باشد. اما اگر ناچیز هم باشد؛ هیچگاه اهلبیت علیهمالسلام احسان ما را رد میکنند! واقعیت این است که آنان مستغنی هستند و محتاج موجودی ما نیستند؛ اما بازگرداندن موجودی ما بهمعنای ردّ آن یا ایراد داشتن آن نیست؛ میدانیم که آنان «یقبل الیسیر» هستند و اندکهای ما را قبول میکنند.
دربارۀ ضمیر «ها» در «یعْرِفُونَهَا» دو قول وجود دارد. برخی مفسرین معتقدند به بضاعت بر میگردد. و برخی دیگر معتقدند به دست(ید) بر میگردد. اگر منظور از ضمیر «ها» دست باشد، یعنی نوع دست مطرح است که بیشتر از آن که دریافت کند، عطا میکند و اساس آن بر اعطاست نه دریافت. دست اهل بیت علیهمالسلام دست کرامت و اِنعام است.
سرمایۀ ما که در خانۀ ماست، اگر یک بار به دست امام زمان عجّلاللهتعالیفرجه برسد و دوباره به دست ما بازگردد، با بقیۀ ثروتها متفاوت است؛ چون به دست حضرت متبرک شده است؛ به همین جهت زندگی ما را آباد میکند و برای ما برکت بههمراه دارد.
پس نگاه ما باید زیبا باشد، سرمایهای را که برگشته است، نباید ردشده بپنداریم؛ بلکه باید از اینکه یک ولیّ خدا آن را در دست گرفته است، بسیار مسرور باشیم و آن را موجب برکت زندگی خود بدانیم.
گویا بضاعت، چیزی بود که برادران با خود برده بودند تا در ازای آن کالا بگیرند؛ اما وقتی به شهر خود بازگشتند و سرمایههایشان را در کیسههایشان یافتند، متوجه شدند که معاملهای صورت نگرفته است و آنها عطایای حضرت یوسف علیهالسلام را دریافت کردهاند؛ به همین دلیل دوباره نزد حضرت برگشتند تا بلکه این بار در ازای آنچه دریافت میکنند، پرداختی داشته باشند.
اگر نتیجه و بازگردان خدماتی که به معصومین علیهمالسلام میکنیم، خیلی سریع در زندگی ما پدیدار میشود؛ به این دلیل است که آنها میخواهند بهانهای برای رجوع داشته باشیم؛ نه اینکه خدمات خالصانۀ ما را قبول نکرده باشند! گویی میدانند که ما بدون بهانه به آنان مراجعه نمیکنیم؛ به همین خاطر بهانه را برایمان ایجاد میکنند. نکتۀ بسیار قابل توجه این است که این کار را حضرت یوسف علیهالسلام با برادران جفاکار خود انجام میدهد نه با غریبهها. پس پندار نادرست این است که تصور کنیم حضرات معصومین علیهمالسلام طالب رجوع ما نیستند! اما نیک میدانیم که نهتنها اینطور نیست؛ بلکه به بهانههای مختلف میخواهند ما به سویشان بازگردیم.
بیتأثیر بودن ادب در دریافت نعمات
«فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِیهِمْ قَالُواْ یا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَیلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[5]
«پس چون به سوى پدر خود بازگشتند گفتند: اى پدر پیمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم و ما نگهبان او خواهیم بود.»
«مُنِعَ» فعل مجهول است، به این معنا که حقی که باید به ما میرسید، نرسیده است. به این بخش از دو زاویه میتوان نگاه کرد.
1. بیتأثیر بودن رعایت ادب
برادران یوسف علیهالسلام ادب کردند و علیرغم اینکه به اندازۀ مطلوبشان دریافتی نداشتند، منع را به مَلِک نسبت ندادند. نگفتند او ما را منع کرد! نتیجۀ این ادب، توفیق بازگشت نزد یوسف علیهالسلام بود که نصیبشان شد و دفعۀ دوم دریافتی بیشتری نیز داشتند.
گاهی یک رعایت ادب و احترام در گفتار، برکت زیادی را وارد زندگی ما میکند. پندار نادرست این است که تصور کنیم گستاخیهای ما در کاستیهای زندگیمان تأثیری ندارند و ادب باعث فزونی نعمات ما نمیشود.
باید باور داشته باشیم که بیادبی، گستاخی، گله و شکایت از اولیای الهی باعث میشود خیرات دریافتی ما کاهش یابد. هر چقدر برخوردهای ما مؤدبانهتر باشد، دریافتیهای ما کاملتر و جامعتر خواهد بود. برعکس آن هم صادق است، یعنی هر چقدر در گفتار بیپروا و بیادب باشیم در نهایت آسیب آن به زندگی خودمان برمیگردد. پس میان گفتار مؤدبانه و خیر و برکت تلازم وجود دارد.
2. محرومیت موقت از سفرۀ فیض اولیای الهی بهمعنای محرومیت همیشگی از آن
گاهی ما کاملاً ناامید هستیم و ناامیدانه با امور برخورد میکنیم. اما برادران یوسف علیهالسلام به آینده خوشبین و امیدوار بودند که در آینده برادرشان را همراه خود به مصر ببرند و دریافتی بیشتر و مطلوبی داشته باشند. در واقع به گرهگشایی آسان امید داشتند و این ممنوعیتی را که برایشان ایجاد شده بود، همیشگی نمیدانستند.
ظاهر برخی از ممنوعیتها و محرومیتها قهر است؛ اما در باطن آنها مِهر نهفته است. نباید تصور کنیم که یک ممنوعیت موقت، محرومیت دائمی را بهدنبال دارد. پس پندار نادرست این است که گمان کنیم بیپاسخ ماندن درخواست ما همیشگی است و بهمعنای بیاعتبار بودن ماست.
آموختیم که پاسخ ندادن معصومین علیهمالسلام موقتی است و میخواهند پیمانۀ بزرگی که فوق تصور ماست در اختیارمان قرار بگیرد. باید بدانیم که بعضی از تأخیرها به نفع ما هستند. هرگز محرومیت موقت از سفرۀ فیض اولیای خدا به معنی محرومیت دائمی نیست. پس نگاه ما باید اصلاح شود و امیدوارانه به امور مختلف بنگریم.
هزینۀ معنوی در راه اهل بیت
گاهی اوقات برای رسیدن به مطلوبمان نیازی به سرمایه گذاری مادی نداریم؛ چرا که ائمۀ معصومین علیهمالسلام غنی از مال و ثروت هستند؛ در اینگونه مواقع باید از جان و توان خود مایه بگذاریم! به این معنا که در صدد جذب افراد به اسلام باشیم. در حقیقت ما نباید فرد بمانیم، باید تکثیر شویم؛ البته این کار باید بدون منت انجام شود؛ زیرا خیر آن در نهایت به خود ما برمیگردد. پیمانه را خودمان دریافت میکنیم.
یکی از راههای کسب مقامهای عالی این است که جاذبه ایجاد کنیم تا مردم به مراسم معصومین علیهمالسلام گرایش پیدا کنند. یکی از نکتههای مهمی که باید مورد توجه هیئتیها قرار بگیرد این است که وقتی از مجالس حضرات معصومین علیهمالسلام باز میگردند، رفتار خوبی با اطرافیانشان داشته باشند، به طوری که برای دیگران سؤال ایجاد شود که آنان کجا بودهاند که اینقدر انرژی دارند؟! اگر رفتار ما اینطور باشد، در واقع نوعی جاذبه برای هیئت ایجاد کردهایم تا دیگران هم به آن جذب شوند.
حبیببنمظاهر با همۀ اصحاب حضرت اباعبدالله علیهالسلام فرق میکند. چرا که از حضرت اجازه گرفت تا برود، سخنرانی کند و از بنیاسد نیرو بیاورد؛ البته توانست گروهی را جمع کند؛ لیکن بهدلیل وجود لشکر عمر سعد نتوانستند به امام ملحق شوند؛ ولی حبیب اقدام خود را انجام داده بود.
باید تکثیر شویم. دائم بایستی به خدای سبحان عرض کنیم: «أنا القَلیلُ الذی کَثَّرتَه»[6] «من اندکی هستم که تو بسیارش میکنی.» باید بررسی کنیم که آیا واقعا تکثیر شدهایم؟ اگر جواب منفی بود، این توفیق را از حضرات معصومین علیهمالسلام طلب کنیم.
تاریخ جلسه: 1395/7/17 ـ جلسه 7
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ یوسف، آیۀ 62.
[2]. سورۀ کهف، آیۀ 10.
[3]. مفاتیح الجنان، دعای عهد.
[4]. سورۀ یوسف، آیۀ 65.
[5]. سورۀ یوسف، آیۀ 63.
[6]. دعای ابوحمزه ثمالی.