مقدمه
یکی از پیامهای خاص حادثۀ عاشورا، معرفی خدای سبحان است و این معرفی، معرفت را به همراه دارد. چنین معرفتی، پیامدهایی را در زندگی ما خواهد داشت. در این بحث برآنیم که به بررسی آثار معرفة الله در زندگی باطنی، ملکوتی، ظاهری، فردی و اجتماعی خود، از منظر قرآن کریم بپردازیم.
آثار معرفة الله
1. تسلیم در برابر خداوند
«بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[1]
«آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.»
یکی از مهمترین آثار معرفت خداوند، آن است که انسان خود را تسلیم خدای سبحان میکند: «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ». گاهی کمال یا جمال کسی را میشناسیم؛ ولی به اجبار، خود را تسلیم او میکنیم. گاهی نیز به اختیار،خود را تسلیم میکنیم؛ ولی به او اعتماد نداریم؛ اما گاهی اعتقاد داریم و به اختیار، خود را تسلیم میکنیم و همچنین این تسلیم خود را در قول و فعل به نمایش میگذاریم.
ایجاد «حسن» به همراه تسلیم
قرآن میفرماید: اگر معرفت نصیب کسی شد او نهتنها خود را تسلیم حق، مقدرات الهی، قوانین و اوامر و نواهی الهی میکند، بلکه با این تسلیم، حُسن ایجاد میکند، زیباسازی میکند و قول او نیز زیباست:«هُوَ مُحْسِنٌ».
گاهی تسلیم هستیم، ولی ماشین ما دود دارد و دیگران را اذیت میکنیم! ظاهراً میگوییم که خدایا، تسلیم هر کار و هر چه تو بخواهی و بگویی هستیم؛ اما باطناً شاکی هستیم! زیرا در تسلیم ما ایجاد حُسن نیست، بلکه برای دیگران کدورتساز است و دیگران، لذت تسلیم ما را احساس نمیکنند.
حضرت اباعبدالله علیهالسلام در کربلا تسلیم محض بود: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»[2]«خداوندا، راضیام به رضای تو و تسلیم امر تو هستم و هیچ معبودى جز تو نیست. ای فریادرس فریادخواهان.»؛ بنابراین«هُوَ مُحْسِنٌ» تنها تسلیم محض نیست، بلکه در این تسلیم، زیباسازی است و هیچ کدورت و رنجشی باقی نمیگذارد.
2. پاداش خاص
اگر کسی معرفة الله داشته باشد، اثر این معرفت، تسلیم است؛ تسلیمی که به شهود رسیده است؛ یعنی لطف، عنایت و مهر خدا را میبیند و وقتی معرفت پیدا کرد، کدورت از جلوی چشمانش کنار میرود و آنگاه هر چه را نگاه میکند، صفات جمالیه و عنایت حق است. چنین فردی در زندگی شخصیاش نیز پاداش خاص دارد:«فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه»[3]؛ «پاداش او نزد پروردگارش ثابت است». پاداش خاص او «عِنْدَ رَبِّه» است و اذن حضور به او داده میشود. معرفت، انسان را به چنین جایگاهی میرساند که پاداش خاص او حضور نزد پروردگار خویش است.
حجلۀ وصل
بعضی با نعمات مشغول هستند و بعضی دلمشغول بهشتاند؛ اما اگر معرفةالله نصیب کسی شد، دیگر فریب هیچ چیز را نمیخورد و هیچ چیز مشغولش نمیکند. آنگاه به او اجر خاصی از جنس «عِنْدَ رَبِّه» و «حضور» میدهند. همان چیزی که ما نسبت به آن دغدغۀ بسیاری داریم و میخواهیم که دلمان در نماز حاضر شود. اگر کسی اهل معرفت شد، «عِنْدَ رَبِّه» یک حجله خصوصی دارد. گویا خدا در تمام عالم همین یک بنده را دارد و خدا مربی همین یک بنده است. وقتی کسی معرفةالله نصیبش شد، علاوه بر حضور، یک خیمۀ خاص و حجلۀ وصلی به او عطا میشود که این حجلۀ وصل، در اختیار هر کسی قرار نمیگیرد.
بسیاری از افراد تلاش بسیاری میکنند که به جایی برسند؛ حال مشخص نیست که برسند یا نرسند! غافل از آنکه معرفت، یک راه میانبُر است! وصال نصیب کسی میشود که در حضور است؛ او عارفی است واصل.
نگوییم: «از ما که گذشت!»
در این مسیر نگوییم:«از ما گذشته است و هرچه میخواستیم بشویم، شدیم و دیگر نباید در این سن و سال توقعی داشته باشیم!» این طرز تفکر، ما را افسرده میکند؛ زیرا فکر میکنیم نوبت بقیه است! ما عقب ماندیم و نمره ما همین است! اما «عِنْدَ رَبِّه» میگوید که حتی در سن زیاد هم امکان رشد برای ما هست؛ اگر کسی اهل معرفت شد، دائماً در معرض پرورش و رشد است: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه»؛ پرورش خاص نصیبش میشود و خود این پرورش و رشد دائم، نشاطی همیشگی در او ایجاد میکند.
3. رفع نگرانی
«وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَزَنُون»[4]
«نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.»
انسان بامعرفت، هیچ نگرانی ندارد؛ نگرانی از راهزنها ندارد! گاهی اوقات الطافی نصیب ما میشود؛ اما نگران باقی ماندن و سالم به مقصد رسیدن آنها هستیم و نگران حبطشان؛ اما وقتی معرفت داریم، نگران نیستیم و در فضای بسیار امنی قرار میگیریم؛ مانند کسی که در جمع خودمانی که قرار دارد، بدون قفل کردن درب منزل و اتومبیل خود، بیرون میرود، درحالیکه هیچ نگرانی ندارد و میگوید: «اینجا غریبه نیست! همه خودی هستند! همۀ افراد به جز مال خود، حواسشان به مال دیگری نیز هست!»
اثر معرفة الله، این است که نگران نیستیم که موجودیمان از بین برود، بلکه در محیط امنی قرار داریم که غریبه و شیطان نمیتواند وارد شود و راهزن به آن راه ندارد؛ زیرا راهزن به جایی وارد میشود که هنوز جاهل وجود دارد. وقتی شناختیم که: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم»[5]؛« اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست» و «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»[6]؛«خداوند بهترين حافظ، و مهربانترين مهربانان است»؛ دراین صورت او را بهترین نگهبان میدانیم و خود را کارهای نمیبینیم. وقتی کارهای نبودیم، اصلاً نگران نیستیم که موجودی ما را بدزدند!: «وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ».
4. زدوده شدن غصهها
گاهی ما غصۀ زمانها و انرژیهای از دست رفته و خسارتهای وارد شده و چموشیها و بیراهه رویهای خود را میخوریم؛ ولی اگر معرفت حاصل شد، لازم نیست که غصۀ هیچکدام از این امور را داشته باشیم؛ زیرا با معرفةالله مییابیم که خدایی داریم که تبدیلکنندۀ گناهان به حسنات است: «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[7] « خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىكند»؛ خدایی که همین الان میتواند به یکباره همۀ ناهنجاریها و نازیباییهای ما را تبدیل به حُسن کند. وقتی به قضیه، این گونه نگاه میکنیم، هیچ غصهای نیز نخواهیم داشت: «وَ لَا هُمْ يحَزَنُون». اگر معرفة الله نصیب ما شود، حقیقتا این عالم برای ما گلستان میشود. لازم نیست بمیریم تا الطافی را مشاهده کنیم! همین جا هرچقدر این معرفت را بیشتر کسب کنیم و نسیم این معرفت در زندگی ما بوزد، نه تنها غصۀ گذشته را نداریم، بلکه تسلیم او میشویم و نگران آینده نیز نخواهیم بود؛ زیرا وقتی که دستمان را به یک بزرگتر دادهایم و او ما را میبَرد، خطری در راه تهدیدمان نمیکند. اباعبدالله میفرماید:
«مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك…»[8]
«آن کسی که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن کسی که تو را يافته است، چه ندارد؟»
آن کس که تور ا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردو جهانش بخشی
دیوانۀ تو هردو جهان را چه کند[9]
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»[10] «اساس دین، شناخت خداوند است»؛ یعنی اگر به تدین اقدام کردم، این اقدام، به خودی خود مرا عارف به حقیقت حق میکند. وقتی معرفت نصیبم شد، این پیامدها قطعی است و فوراً حاصل میشود.
5. ابتلاء
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِی قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِينَ»[11]
«(به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقاماند).»
این آیه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را بهعنوان یک عارف به حق بیان میکند. ابراهیم علیهالسلام عارف بالله است؛ اما باید این معرفت را به نمایش بگذارد. جبریل متعجب بود که چرا خدا از بین همۀ بندگان، به ابراهیم علیهالسلام عنوان «خلیل» داده است؟! خداوند به جبرییل فرمود که برای آزمایش ابراهیم علیهالسلام در مکانی بایست که فقط او صدایت را بشنود و در آنجا بگو: «یا قدوس!». ابراهیم علیهالسلام این صدا را شنید و بسیار لذت برد. آنگاه درخواست کرد که دوباره آن صدا را بشنود. فرمود: «قربانی کن!» او یک گوسفند قربانی کرد. سپس مجدداً درخواست کرد تا آن صدا را بشنود. فرمود: «قربانی کن!» و او گوسفند دیگری را قربانی کرد. ابراهیم علیهالسلام سیصد گوسفند داشت و همۀ آنها را قربانی کرد که «یا قدوس» را بشنود!
معرفة الله همراه با ابتلاء است؛ اما ابتلائش بسیار شیرین است. شنیدهایم که بعضی از شعرا، «جوششی» هستند به این معنا که شعر از درونشان میجوشد و به سرعت آن را بیان میکنند و بعضی «کوششی» هستند؛ یعنی برای سرودن شعر، تلاش میکنند. اگر معرفةالله در زندگی ما، باوساطت حضرت اباعبدالله وارد شود، کوشش لازم نداریم. سلامت در امتحان، از درون ما میجوشد! وقتی بامعرفت باشیم، حاضریم همه چیز خود را قربانی کنیم. هرچند که حضرت ابراهیم علیهالسلام تنها اسماعیلش را به قربانگاه برد و مشیت خداوند بر قربانی اسماعیل قرار نگرفته بود!
وادی معرفت، آزمون دارد؛ اما آزمونی که لازم نیست تا برای بدست آوردن نمره، تلاش فراوانی کنید! فقط باید شعلۀ معرفت را روشن نگه دارید تا امتیاز بدست آورید. دلیل اینکه بسیاری از افراد امتیازی کسب نمیکنند آن است که معرفت ندارند! معرفت آدمی را خداشناس میکند و وقتی خداشناس شد، دیگر چیزی غیر از خدا به چشم او نمیآید.
تاریخ جلسه: 1393/8/3 ـ جلسه 1
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 112
[2].مقتلالحسین، مقرم، ص 357
[3].سوره بقره، آیه 112
[4]. سوره بقره، آیه 112
[5]. سوره حدید، آیه 3
[6]. سوره یوسف، آیه 64
[7]. سوره مبارکه فرقان: آیه 70
[8].دعای عرفه، بحارالأنوار، ج 95، ص 226
[9]. دیوان شمس مولانا
[10]. نهج البلاغه؛ خطبه 1
[11]. سوره بقره، آیه 124