آثار معرفة الله
باور به پیروزی گروه اندک بر گروه بسیار
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»[1]
«و هنگامى که طالوت سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش مىکند؛ آنها (که به هنگام تشنگى،) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند. جز عده کمى، همگى از آن آب نوشیدند. سپس هنگامى که او، و افرادى که با او ایمان آورده بودنداز آن نهر گذشتند، گفتند: امروز، ما توانایى مقابله با ( جالوت) و سپاهیان او را نداریم. اما آنها که مىدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسیار گروههاى کوچکى که به فرمان خدا، بر گروههاى عظیمى پیروز شدند! و خداوند، با صابران است.»
قسمتی از آیه، یکی از آثار معرفت در زندگی ما را معرفی میکند؛ یعنی غلبۀ گروه اندک بر گروه بسیار. بسیاری از اوقات، جنود شیطان در درون ما صفآراییها و لشکرکشیهای خاصی کردهاند. حسد، حرص، بخل، عجب و… شیطنتهای مختلفی است که ممکن است در درون ما وجود داشته باشد؛ اما از طرف دیگر، خداوند توفیق کار صحیح را به ما میدهد. وقتی انسان اهل معرفت شد، این باور را دارد که قدرت یک عمل درست و خالصانه میتواند آنقدر زیاد باشد که تمام بدیهای درون انسان را از بین ببرد. همانطور که در نظام عالم، یک تعداد اندک به اذن خدا بر تعداد زیادی غلبه پیدا میکنند.
نداشتن احساس ناامیدی
وقتی ما اهل معرفت شدیم، بابت زشتیهای کثیر و بسیاری که در درونمان وجود دارد، ناامید نمیشویم. نمیگوییم که با این همه حرص، ریا، شرک، بخل، تکبر، عجب و… چه کنیم؟! باور داریم که یک کار خالصانه که توفیق انجامش نصیبمان شود، آثار همۀ زشتیها را مرتفع میکند. این آیه را در کنار روایات مربوط به اشک خالصانه برای اباعبدالله[2] بگذارید؛ چرا یک قطرۀ اشک، نتواند آن آتش جهنم را خاموش کند؟!
کسانی که ملاقات حق را باور دارند، میدانند که برای انسان این امکان وجود دارد که لحظه به لحظه در حضور قرار گیرد. این، شأن اهل معرفت است. اصل این معرفت آن است که هیچ وقت، کم نمیآوریم. روی اعداد و ارقام حساب باز نمیکنیم. ناامید نیستیم که صد حج و هزار کار خیر انجام ندادیم! مهم آن است که کار، وزنۀ الهی داشته باشد و خالصانه انجام شود.
انجام عمل خالصانه هر چند کوچک
اگر یک کار کوچک خالصانه در کفۀ عمل فرد گذاشته شود، بر همۀ اعمال ناخالصی که از دیگران صادر شده است، غالب میشود. اثر معرفت این است که ما را از عالم اعداد و ارقام خارج میکند. همانطور که ظاهراً در قیام عاشورا، یک طرف حدود صد نفر و طرف دیگر حدود سیودو هزار نفر هستند؛ ولی باطناً آن سپاه حدوداً صد نفری، غالب هستند. هر زمان کار ما الهی باشد، از یک ذرۀ آن، اثر فراوان ظاهر میشود و بر بسیاری از کارهای غیر الهی ظاهراً زیاد، غلبه میکند.
خداوند این قانون را گذاشته و این اجازه را داده است که قلیل بر کثیر فائق شود و خالص بر ناخالص غلبه کند، هر چند که ناخالص بسیار زیاد و خالص بسیار کم باشد. هر گاه احساس ناامیدی کردید و گمان کردید که با این سن، در عالم کاری نکردید یا فکر کردید که چقدر بدی دارید! به یاد آورید که خدای سبحان یک قطره از اشکهایتان را که از روی تضرع ریختهاید، میخَرد و یا یک ذکر مصیبت یا سلام خالصانۀ شما را قبول میکند.
نسبت دادن هرگونه نیرو و قوتی به خدا
وقتی کسی اهل معرفت شد، میداند که قوّت او از خداست و هرگز هیچ توانی را از خود نمیداند. آگاه است که قوّت انجام کار خالصانۀ او، حتی ذرهای منسوب به او نیست! وقتی ذرهای معرفت در زندگی نصیبمان شود، در مییابیم که اگر در اعتقادات حقۀ خود مقاومت داشتهایم، کار ما نبوده است، بلکه خداوند توان آن را به ما داده است: «وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ». اگر کسی اهل معرفت شود، خدا را همیشه، همراه خود میبیند. وقتی خدا با اوست، عاجز و فقیر نیست. وقتی خدا با اوست، سست و خائن نیست. وقتی خدا با اوست، بدان معناست که انواع کمالات را در این معیت و همراهی یافته است. «قوّت» را از کلمه «صبر» و «بودن خدا با خود» را از «وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» درمییابیم.
اظهار نیاز دائمی به درگاه حق
«وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»[3]
«و هنگامى که در برابر (جالوت) و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!»
اهل معرفت، هر چقدر هم که توان و قدرت داشته باشند، باز هم خود را نیازمند درگاه حق اعلام میکنند؛ با همۀ وجود درخواست میکنند که خداوند پیمانۀ قوت و قدرت آنان را پُر کند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا»«پروردگارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز!» وقتی انسان بامعرفت شد، اولاً دائماً احساس نیاز دارد، خود را محتاج میداند و هرگز بر روی توانایی خود حساب نمیکند، ثانیاً با همۀ وجود درخواست میکند: «خدایا! میخواهم در انجام طاعت مقاومت کنم؛ میخواهم در ترک معصیت و عرصۀ عاشقی مقاوم باشم».
«ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا»
«و قدمهاى ما را ثابت بدار!»
«خدایا! در هنگامۀ گرفتاری، ما را در عرصۀ بندگی ثابت قدم قرار بده!» گاهی اوقات برخی در خوشیها ثابت قدماند و خوب بندگی میکنند؛ اما بهمجرد ورود ناخوشی در زندگی، صدای اعتراض و شکایتشان بلند است.
شاید یکی از دلایلی که اباعبدالله علیهالسلام در شب عاشورا، مهلت گرفتند، برای ثبات قدم فردای اصحاب بود؛ چرا که ممکن است برخی ثبات قدم خود را از دست داده باشند! شب عاشورا باید خود اصحاب، عاجزانه از درگاه حق، ثبات قدم را طلب کنند تا سست نشوند. وقتی کسی اهل معرفت شد، میداند که این قدمها خود به خود ثابت نمیماند و ثابت قدمی، دعا لازم دارد.
درخواست یاری خدا برای غلبه بر نفس اماره
در عالم، جنود کافری هستند و در درون ما نیز جنود کافری وجود دارد؛ سپاه کافر درون ما، «نفس اماره بالسوء» است؛ دشمنی که اگر یک لحظه و آنی از آن غفلت کنیم، کاریترین ضربهها را وارد میکند. انسان بامعرفت از خدا میخواهد که با نفس اماره مبارزه کند و آن را رام خود گرداند:
«وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»
«و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!»
مانند فردی که حیوانی وحشی را رام میکند و فرزندش را در اختیار او قرار میدهد تا از او مراقبت کند! خاطرش آسوده است که حیوانی که ذاتاً وحشی است، به فرزند او صدمهای وارد نمیکند! خداوند قدرت رام کردن نفس اماره بالسوء را به ما داده است. این امکان وجود دارد که این نفس رام شود. البته این امر تنها بوسیلۀ گدایی در آستان حق، ممکن میشود. وقتی بامعرفت شویم، میگوییم: «وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»«و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!» خدایا تو خود ما را یاری کن! در درون ما نفس اماره، قوم ناسپاس است؛ تو به ما قدرتی ده تا بتوانیم با این قوم ناسپاس، مقابله کنیم.
در «مناجات الشاکین» میخوانیم: «خدایا به تو شکایت میکنم از نفسی که دائماً به بدی فرمان میدهد! برای خطا شتاب دارد و سرعت میگیرد! نفس من نسبت به معصیت، ولع و حرص دارد؛ اما خدایا تو خود به کمکم بیا تا نفس اماره رام من شود و من بر نفس اماره غالب شوم. وقتی تو مرا یاری کنی، رام کردن نفس اماره بسیار آسان است.»[4]
یقین به نتیجهبخشی عمل صالح
«فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْک وَالْحِکمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»[5]
«سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند. و «داود»، «جالوت» را کشت؛ و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه مىخواست به او تعلیم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمیکرد، زمین را فساد فرا مىگرفت؛ ولى خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد.»
با مجوز خدا سپاه کفر شکست خورد و سپاه کفر فرار و عقبنشینی کرد. امام خمینی (ره) میفرماید: «همۀ ما مأمور به تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه.»[6] سخن ایشان به این معنا نیست که کارهای ما بینتیجه است. ممکن است نتیجه فوری نباشد؛ اما کار درست ابتر نمیماند؛ بلکه کوثر است. ممکن است نتیجهاش سالهای بعد نمایان شود.
یکی از آثار اهل معرفت بودن آن است که یقین به نتیجۀ کار داریم؛ نتیجه، شکست نیروی باطل است. انسان بامعرفت ناامید نمیشود. یقین دارد که بالاخره اصلاح میشود و نفس اماره بالسوء او شکست میخورد. بالاخره جنود شیطانی از وجود او عقبنشینی میکند. مهم این است که در صحنه، پایدار بمانیم. انجام عمل بینتیجه، غیرحکیمانه است. یقین داریم که حتماً کار ما ثمربخش است و مجاهدت نتایج خاص خود را دارد. بالاخره تمام زشتیها و همه امور سوء از وجود آدمی فرار میکند؛ فقط باید اهل بصیرت باشیم. امام حسین علیهالسلام در خطبۀ خود در منا فرمود:
«وَ ذِمَّةُ رَسُولِ الله مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْی وَ الْبُکمُ وَ الزَّمِنُ فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکمْ تَعْمَلُونَ»[7]
«میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید»
اینطور نبود که بیماری آمده باشد و همه فلج، گنگ، نابینا و کر شده باشند، بلکه واقعا افراد، حقایق را نمیدیدند. وقتی که انسان اهل معرفت شود، آثار معرفت و آثار وجود امام را میبیند.
امام حسین علیهالسلام دربارۀ معرفت میفرماید:
«أَیهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِیعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اَللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ»[8]
«اى مردم! خداوند بندگانش را نیافریده مگر براى آن که او را بشناسند و هنگامى که او را شناختند عبادتش مىکنند و زمانى که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بىنیاز مىگردند. مردى در بین یاران عرضه داشت: اى پسر رسول خدا(ص)! پدر و مادرم به فداى تو باد معرفت و شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: آنست که اهل هر عصر و زمانى امامى را که اطاعتش بر آنها واجب است بشناسند.»
به فرمودۀ امام، معرفةالله، یعنی «امامشناسی». وقتی امام را بشناسی، دریچۀ معرفت به روی تو گشوده میشود؛ به همین علت معتقدیم که اهل بیت علیهمالسلام در ماههای محرم و صفر، کلاس فشردۀ معرفةالله برگزار کردهاند. نوع معرفتی که در این دو ماه به ما آموزش داده میشود، متفاوت است. معمولا آموزش ها سمعی است؛ اما در مدرسۀ اباعبدالله، معرفةالله بصری است! یعنی نشان میدهند که چطور انسان خدا را میشناسد و چگونه خداشناسان وقتی خدا را شناختند، در راه خدا هرچه داشتند، فدا کردند.
تاریخ جلسه: 1393/8/8 ـ جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 249
[2]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف اشرف، دار المرتضویه، چاپ اول، 1356 ش، ص 101، ح 3: امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ علیهالسلام عِنْدَهُ، فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بدُونِ الْجَنَّهِ»؛ «کسى که یادى از حضرت حسین بن على (علیه السلام) نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود، اجر او بر خدا است و حقتعالی به کمتر از بهشت براى او راضى نیست.»
[3]. سوره بقره، آیه 250
[4]. مفاتیح الجنان، مناجات الشاکین:« إِلَهِی إِلَیک أَشْکو نَفْسا بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَی الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیک مُولَعَةً وَ لِسَخَطِک مُتَعَرِّضَةً تَسْلُک بیمَسَالِک الْمَهَالِک وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَک أَهْوَنَ هَالِک»
[5]. سوره بقره، آیه 251
[6]. صحیفه امام، ج 21، ص 285- 284
[7]. تحف العقول، ص ۱۶۸.
[8]. علل الشرایع، ج1، ص 9.