آثار معرفة الله ـ بخش هشتم

آثار معرفة الله

 

طلب رسیدن به طمأنینه و شهود

 

«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْیی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیک ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتِینَک سَعْیا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ»[1]

«و (بياد آور) هنگامى که ابراهيم گفت: پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مى‌کنى؟ فرمود: مگر ايمان نياورده‌اى؟ عرض کرد: چرا، ولى براى آنکه قلبم آرامش يابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس، خروس، کبوتر و کلاغ) را برگير و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن (و درهم بياميز) سپس بر هر کوهى‌ قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت بسوى تو بيايند و بدان که خداوند تواناى حکيم است

  زمانی که کسی صاحب معرفت شود، ندای «رَبِّ أَرِنِی»«پروردگارا، به من بنما» سر می‌دهد. او می‌خواهد به شهود و عین‌الیقین برسد و به میزان معرفت خود، راضی نیست. ما باید در مادیات، راضی و اهل قناعت باشیم؛ ولی در معنویات دائماً طلب کنیم: «رَبِّ أَرِنِی»«پروردگارا، به من بنما» و «رَبِّ زِدْنِی»[2]«پروردگارا بر من بیفزا».

وقتی کسی اهل معرفت شد، اثرش این است که می‌خواهد احیای خدای سبحان را ببیند: «رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْیی الْمَوْتَى»«بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟» خدای سبحان می‌فرماید: «أَوَلَمْ تُؤْمِن»؛ «مگر باور نداری که مرده‌ها را زنده می‌کنم؟!» ابراهیم می‌گوید: «ایمان دارم، لیکن می‌خواهم (به مشاهدۀ آن) دلم آرام گیرد: «وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی»؛ یعنی به این میزان از ایمان راضی نیستم!

امام خمینی (ره) در کتاب آداب‌الصلوة به چند مرحلۀ علم اشاره می‌کند:

  1. انسان دانشی را دارد؛
  2. آن علم در صفحۀ دل او ثبت می‌شود که نام آن «ایمان» است؛
  3. مرحله قوی‌تر و پررنگ‌تر، مرحلۀ طمأنینه است.

گویا ابراهیم علیه‌السلام می‌گوید: «خدایا! ایمان دارم که تو قدرت اِحیای مردگان را داری! درخواست من آن است که کیفیت اِحیاء را به من نشان دهی! به اصل احیا ایمان دارم؛ اما برای کیفیت احیا می‌خواهم برایم نمایشی ترتیب دهی که دلم به آرامش و سکون خاص خود برسد!»

 

راز عاشقی

 

زنده شدن یعنی «عاشقی» و مُردن یعنی «بی‌عشقی»! ابراهیم علیه‌السلام می‌خواهد بداند چگونه آدمیان عاشق خدا می‌شوند، چگونه جذبه‌ای نصیب‌شان می‌شود؟! چگونه کسی که غافل و سرگرم روزمرگی بود، احیا می‌شود؟!: «رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْیی الْمَوْتَى»«بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟»

خدای سبحان تور می‌اندازد و افراد را عاشق می‌کند، یک «حسین» در جلوی راهشان می‌گذارد و عاشق‌شان می‌کند! هفت نفر از کوفه، 15 نفر از مدینه، 20 نفر از مکه، 29 نفر از بین مکه و کربلا،42   نفر از دوم محرم تا نهم محرم و از سپاه عمر سعد سه نفر ملحق شدند. سه نفر در شب عاشورا جذب شدند و شش نفر دیگر در صبح روز عاشورا به سپاه امام پیوستند! دو نفر هم در عصر عاشورا خود را به امام رساندند!  حادثۀ کربلا نشان می‌دهد که مرده‌ها چگونه زنده می‌شوند. باید نقطۀ اشتراک وجود داشته باشد تا بتوان جذب حسین علیه‌السلام شد. جذب و انجذاب ناگهانی و اتفاقی نیست. چه بسیار افرادی که مشغول روزمرگی زندگی شدند و ندای «هل من ناصر» حسین علیه‌السلام را نشنیدند!

اولین اثر معرفت این است که انسان به دلدادگی خود قناعت نمی‌کند، بلکه ‌می‌خواهد یک پله بالاتر از دلدادگی قرار بگیرد. او می‌خواهد که ایمانش به طمأنینه تبدیل شود و اعتقادات او به شهود برسد. وقتی کسی بامعرفت شد، می‌خواهد در صحنۀ مشاهده  وارد شود؛ زیرا «شنیدن کی بود مانند دیدن؟!» ‌اهل معرفت به شنیده‌ها اکتفا نمی‌کنند و مایلند که وارد عرصۀ شهود شوند.

 

خرج کردن موجودی برای خدا

 

«مَّثَلُ الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یضَاعِفُ لِمَن یشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»[3]

«مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق می‌کنند به مانند دانه‌ای است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید، و خدا را رحمت بی‌منتهاست و (به همه چیز) داناست.»

آیه مبارکه مَثل کسی که مالش را در راه خدا مصرف می‌کند، مَثل دانه‌ای می‌داند که پس از کاشته شدن هفت خوشه از آن می‌روید که در هر خوشه صد دانه است. اثر معرفت این است که انسان موجودی خود را برای خدا خرج می‌کند. وقتی خدا را شناخت، خود را برای خدا خرج می‌کند. وقتی خودش را برای خدا خرج کند، خدای سبحان بسط وجودی و وسعت عجیب و غریب نصیب او می‌کند.

عشق، از معشوق اول سر زند

تا به عاشق، جلوه دیگر کند

          تا به حدی که برد هستی از او

سر زند صد شورش و مستی از او

شاهد این مدعی خواهی اگر

بر حسین و حالت او کن نظر

روز عاشورا در آن میدان عشق

کرد رو را جانب سلطان عشق

بارالها این سرم این پیکرم

این علمدار رشید، این اکبرم

این سکینه، این رقیه، این رباب

این عروس دست و پا خون در خضاب

این من و این ساربان، این شمر دون

این تن عریان میان خاک و خون

این من و این ذکر یارب یاربم

این من و این ناله‌های زینبم

پس خطاب آمد ز حق کی شاه عشق

ای حسین یکه تاز راه عشق

گر تو بر من عاشقی ای محترم

پرده برکش من به تو عاشقترم

غم مخور که من خریدار توام

مشتری بر جنس بازار توام

هر چه بودت داده‌ای در راه ما

مرحبا صد مرحبا خود هم بیا

خود بیا که می‌کشم من ناز تو

عرش و فرشم جمله پا انداز تو

لیک خود تنها در بزم یار

خود بیا و اصغرت را هم بیار

خوش بود در بزم یاران بلبلی

خاصه در منقار اوبرگ گلی

خود تو بلبل، گل؛ علی اصغرت

زودتر بشتاب سوی داورت[4]

وقتی موجودی برای خدا خرج شد، خدای سبحان هم بی‌نهایت برای او خرج می‌کند. نه‌تنها صد یا هفتصد برابر که مضاعف می‌شود: «وَاللّهُ یضَاعِفُ لِمَن یشَاءُ»«و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید.»

 

خرج کردن امیال بدون هیچ مطالبه‌ای

 

اثر معرفت این است که نه‌تنها مالش را خرج می‌کند، بلکه امیالش را نیز خرج می‌کند. میلش را برای خدا خرج می‌کند و در مقابل، چیزی طلب ندارد. در قبال انفاق، نه‌تنها هیچ مطالبه، ادعا و درخواستی ندارد، بلکه منت خدا را هم می‌کشد که اجازه داده است موجودی خود را برای او خرج کند.

اثر معرفت در این آیه اولاً خرج کردن است و ثانیاً طلبکار نبودن؛ هر چه اشک و مال و جان را مصرف می‌کند، بابت آن هیچ ادعایی ندارد.

زمان امام سجاد علیه‌السلام فردی در بلخ زندگی می‌کرد. او هر سال به مکه می‌آمد و در زمان حج، خود را به امام سجاد علیه‌السلام می‌رساند و برای حضرت طلا و جواهر بسیاری می‌آورد. در یکی از این سال‌ها با سرزنش همسرش مواجه شد که به او گفت:«با هدایای گرانبها نزد کسی می‌روی که  حتی یک‌مرتبه بازگردان نداشته است!» وقتی نزد  حضرت آمد، حضرت به خادمشان فرمود:«تشتی بیاور و در آن آب بریز.» خادم آب ریخت و همۀ تشت پر از زمرد شد! مجددا حضرت فرمود: «آب بریز» و آنگاه تشت پر از یاقوت شد! حضرت فرمود:«به همسرت بگو ما این چنین هستیم! اگر هدیۀ شما را قبول می‌کنیم، منت می‌گذاریم، نه آنکه محتاج هدیۀ شما باشیم! این ها را برای همسرت ببر!» ‌

«وجَلَّت وَ عَظُمَت مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلَی جَمیعِ اَهلِ السَّموات»[5]

«و مصیبت تو سخت است در آسمانها، بر همۀ اهل آسمان‌ها.»

 آیا وقتی همه اهل آسمان برای حسین  علیه‌السلام روضه می‌خوانند، گریۀ من مهم است؟!

اگر انسان با معرفت شد، مال و میل را خرج می‌کند، بدون آنکه مطالبه‌ای داشته باشد. فقط منت خدا را می‌کشد که اجازه  داده است موجودی‌‌اش را برای او و اولیائش خرج کند. اثر معرفت آن است که انسان اولاً برای قرب حق و نه برای حاجت خود، خرج و انفاق می‌کند؛ ثانیاً در مقابل، هیچ طلبی ندارد! زیرا وقتی برای حاجت خود است، برای قرب به حق نیست. برای قرب به حق به معنای آن است که هیچ ادعایی نداشته باشیم و فقط او را بخواهیم.

 

ثمرۀ مضاعف در دنیا و آخرت

 

«وَمَثَلُ الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکلَهَا ضِعْفَینِ فَإِن لَّمْ یصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»[6]

«و مثل آنان که مالشان را در راه خشنودی خدا انفاق کنند و با کمال اطمینان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند مثل بوستانی است که در زمین بلندی باشد و بر آن باران زیادی به موقع ببارد و حاصلی دو چندان (که منتظرند) دهد، و اگر باران زیاد نیاید، اندک بارد (تا باز به ثمر رسد)، و خدا (به کار شما) بیناست.»

‌گاهی من اهل طاعت هستم و طاعت بسیاری انجام می‌دهم، اما معرفت ندارم. علامت آن نیز این است که به‌راحتی خود را می‌فروشم. عمر سعد اهل طاعت بود؛ اما اهل معرفت نبود و با وعدۀ مُلک ری اسیر دنیا شد. ‌هر اهل معرفتی اهل طاعت هست؛ ولی هر اهل طاعتی اهل معرفت نیست. گاهی اوقات ممکن است اهل طاعت باشم؛ ولی به ترغیب افراد، به سراغ دنیا می‌روم.

اگر کسی اهل معرفت باشد، خوردنی‌های باغش و ثمرات کارش ثمراتی است که با بقیه کاملا متفاوت است: «فَآتَتْ أُکلَهَا ضِعْفَینِ»«حاصلی دو چندان (که منتظرند) دهد.» بعضی افراد کارشان در دنیا ثمره ندارد، بلکه در آخرت ثمره دارد و بعضی کارشان در آخرت ثمره دارد؛ اما در دنیا ثمره ندارد؛ اما انسان اهل معرفت، محصولش دو برابر است. اهل معرفت هم دنیای‌شان جور دیگری است و هم آخرتشان. ثمرۀ اهل معرفت در دنیا و عقبی جور دیگری است.

 

نامحدود بودن معرفت

 

معرفت از جنس آب و روان است. معرفت از جنس عمل نیست که محدودیت داشته باشد به نحوی که تا هستم عمل داشته باشم و اگر نباشم تمام شود. وقتی که اهل معرفت باشم، تا زمانی که هستم، خود معرفت جریان دارد. اگر هم نباشم، باز هم معرفتم جریان دارد. اولیای خدا سالیان سال است که از دنیا رفته‌اند؛ ولی ثمرۀ کارشان هنوز ادامه دارد و جاری است.

علت این که اباعبدالله یک کلاس خداشناسی برای ما به راه می اندازد، آن است که ثمرات کارمان منحصر در دنیا یا قیامت نباشد. باید جوری کار کنیم که جریان معرفت، هم در دنیا باشد و هم در آخرت. همه از سرچشمه آخرتی ما بهره‌مند شوند و وجودمان برای دیگران برکت خاص داشته باشد.

وقتی که انسان بدون معرفت، اهل طاعت شود، طاعتش به چشمش می‌آید؛ به همین جهت باقی نمی‌ماند. چنین فردی منت می‌گذارد، اذیت می‌کند و خود بزرگ‌بینی دارد؛ اما اگر انسان با معرفت، طاعت انجام دهد، یقینا طاعت او صرفاً تقلیدی نیست و ابتر و یا محدود نمی‌شود؛ زیرا با معرفت انجام می‌شود و چند برابر طاعت دیگران می‌تواند ثمره داشته باشد.

 

 

تاریخ جلسه: 1393/8/10 ـ جلسه 8

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. سوره بقره، آیه 260

[2]. سوره طه، آیه 114

[3]. سوره بقره، آیه 261

[4]. سروده ناصرالدین شاه قاجار)عمان سامانی) در توصیف عاشورا

[5]. زیارت عاشورا

[6]. سوره بقره، آیه 265

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *