آزمایش با مؤمنین
آزمایشهای الهی فقط در خوف، جوع، نقصِ اموال و اَنفُس نیست؛ بلکه در بسیاری از امور آزمایش میشویم که در نگاه ما عرصۀ آزمایش نیست.
قرآن دربارۀ منافقین میفرماید:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکن لاَّ یعْلَمُونَ»[1]
(و چون به آنان گفته شود، شما نیز همانگونه که (سایر) مردم ایمان آوردهاند ایمان آورید، (آنها با تکبّر وغرور) گویند: آیا ما نیز همانند سادهاندیشان و سبک مغزان، ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید! آنان خود بىخردند؛ ولى نمىدانند.)
یکی از مواردی که افراد با آن آزمایش میشوند، مؤمنین هستند. گاهی اوقات اموری از مؤمنین دیده میشود که به نظر بعضی از افراد بیعقلی است؛ زیرا با استاندارهای آنها سازگار نیست! مانند اقامۀ مجالس عزاداری معصومین که در اوجِ عقل بسیار صحیح است؛ ولی برخی روشنفکران، مخالف برگزاری روضه و گریه کردن در این مناسبتها هستند. آنها اعتقاد دارند به همین اندازه که در خانه ذکر مصیبت و عرضِ ارادت شود، کافی است!
گاهی انجام برخی امور از نظرِ خودمان عقلانی است، در حالیکه شیطان بر ما وارد شده است. برای مثال میگوییم این کاری که مؤمنین انجام میدهند، ما به نحوِ دیگری انجام میدهیم. پس به جای اینکه در جلسات روضه شرکت کنیم، مطالعه میکنیم؛ زیرا میپنداریم ارزش آن بیشتر است؛ اما باید آگاه باشیم که این یکی از آزمایشهای الهی است، گاه ممکن است موفق شویم و گاه شیطان پیروز میشود.
شریک قرار ندادن برای خدا
یکی دیگر از آزمایشهای زندگی ما، رزقهایی است که خدا برای ما قرار داده است. مانند زمین، آسمان، باران. حتی انسانها برای همدیگر واسطۀ رزق هستند و از این طریق خداوند ما را با آنها آزمایش میکند.
قرآن میگوید:
«الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»[2]
(آن (خداوندى) که زمین را براى شما فرشى (گسترده) و آسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوهها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریک و همتایى قرار ندهید با آنکه خودتان مىدانید (که هیچ یک از شرکا و بتها، نه شما را آفریدهاند و نه روزى مىدهند و اینها فقط کار خداست.))
خدای سبحان آسمان را بالای سر انسان قرار داده و از آسمان آبی را نازل کرده و زمین را بستر انسان قرار داده و ثمرات را رزق بندگانش قرار داده است تا انسانها یکهشناس و موحّد شوند و برای خدا شریکی در عبودیتی قائل نشوند. اینها همگی واسطههای رزق هستند که ما با آنها آزمایش میشویم.
یک اشتباه
گاهی اوقات واسطههای رزق آنقدر برای ما پررنگ میشوند که گمان میکنیم خودشان همهکاره هستند و آنها را بهعنوان سبب مستقل در نظر میگیریم! برای مثال گمان میکنیم اگر فلان شخص در زندگی ما نبود، ما بیچاره میشدیم. در حالیکه باید باور کنیم که خداوند کارِ ما را به آن شخص حواله داده است و همهکاره خداست.
سوال: آیا نباید واسطههای فیض را دوست داشت؟
پاسخ: خداوند به ما نمیگوید که آنها را دوست نداشته باشید؛ اما از آنجاکه اکثر مؤمنین تعلقشان به مسبب الاسباب است، پس به واسطۀ فیض به عنوان واسطه نگاه میکنند نه به عنوان سبب مستقل.
به بیان دیگر مؤمنین واسطهها را سبب جداگانهای نمیبینند. حتی در مورد حضرات معصومین، ما از آنها میخواهیم که صرفاً برایمان وساطت کنند.
لذت در محبت و معرفت به خدا
در تعبیر دیگری از این آیه خداوند میفرماید: «من تمام موجودات را خلق کردم و برای هر موجودی بهرهای در موجود دیگر قرار دادم. از آسمان بهره به زمین میرسد و از زمین بهره به انسانها میرسد و هر موجودی بهرهای برای موجود دیگر دارد؛ ولی سهمیه و بهرۀ انسان را یکی قرار دادم.» یعنی بهرۀ انسان از آسمان، زمین یا میوهها نیست؛ بلکه سهمیۀ او در نظام عالم، در محبت و معرفتش نسبت به خداست؛ به این معنی که هر چه محبت خدا در دلِ او افزون میشود، لذت او بیشتر میشود.
به عبارت دیگر حظِ انسان در محبت و معرفتش نسبت به خداست. بر این اساس، متوجه میشویم که حظّ ما در چه زمانی بیشتر است؟ زمانی که نعمت بیشتری نصیبمان شود یا زمانی که محبت خدا در زندگی افزون شود. اگر جزو دستۀ دوم قرار گرفتیم؛ یعنی در آزمون الهی موفق شدهایم و اگر جزو گروه اول باشیم، در آزمون ناموفق بودهایم. ما باید خود را مدام بررسی کنیم که آیا واقعا خوشی خود را در افزونی معرفت الله میبینیم یا افزونی امکانات عالم ماده؟
توجه به پیامهای جزئی و کوچک
یکی از آزمونهایی که خدا در نظام عالم برگزار میکند بابت بعضی از امور بسیار کوچک است.
قرآن میگوید:
«إِنَّ اللَّهَ لاَ یسْتَحْیی أَن یضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کفَرُواْ فَیقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یضِلُّ بِهِ کثِیرًا وَیهْدِی بِهِ کثِیرًا وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ»[3]
(همانا خداوند از اینکه به پشهاى (یا فروتر) یا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهایى که ایمان دارند مىدانند که آن (مثال) از طرف پروردگارشان به حقّ است، ولى کسانى که کفر ورزیدند گویند: خداوند از این مثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسیارى را بدان (مثال) گمراه و بسیارى را بدان هدایت مىفرماید. (امّا آگاه باشید که) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمىکند.)
خدا در این آیه شرمی ندارد که مثالِ پشه را بزند تا بلکه افراد از این طریق به حقیقت برسند. افراد مؤمن باور دارند که این مثال از طرف خدا دارای پیامی است؛ ولی افرادی که حقیقت را کتمان میکنند، این امر را انکار میکنند و باور تدارند که خدا با تمام عظمتش، از یک پشه برای آنها پیامی فرستاده باشد.
گاهی اوقات پیامها، از طریق امور بسیار جزئی در زندگی ما وارد میشود؛ اما گمان میکنیم امر به این کوچکی برای ما پیامی ندارد و اگر خدا بخواهد پیامی به ما برساند قطعاً از طریق امر خیلی بزرگ آن پیام را به ما ابلاغ میکند. در حالیکه امور بسیار جزئی و کوچک میتواند برای ما پیامهای خیلی بزرگی داشته باشد.
تصادفی نبودن امور
ما اعتقاد داریم که هیچ چیز در عالم تصادفی نیست و اگر اتفاقی بیفتد بیتفاوت از کنارش عبور نمیکنیم. بنابراین پیامها را جدی میگیریم و خود را مدام در صحنۀ آزمون الهی میبینیم. بنابراین وقتی کار کوچکی (چه در جهت مثبت چه در جهت منفی) انجام میدهیم در نظرمان کوچک به حساب نمیآید. گاهی اوقات کار خیلی کوچک است ولی اثرش بسیار بزرگ است، مانند یک قطرۀ اشک بر اباعبدالله که سیئات را دور و آتشها را خاموش میکند. یا گاهی یک استماعِ غیبت، حرف زدن با نامحرم که در نظرمان ناچیز و کوچک است؛ ولی خدای سبحان میگوید: همین گناه کوچک میتواند به اندازۀ یک گناه کبیره مخرب باشد.
به چشم آمدن کارها
یکی از آزمایشهای الهی این است که کارهای خیرمان آنقدر در نظرمان بزرگ بیاید که تصور میکنیم فردی قادر نیست در مقابل ما قد علم کند، مخصوصا اگر آن فرد از نظر ما جایگاه مناسبی ندارد.
قرآن میگوید:
«وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»[4]
(و هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آیا کسى را در زمین قرار مىدهى که در آن فساد کند و خونها بریزد؟ در حالى که ما با حمد و ستایش تو، تو را تنزیه و تقدیس مىکنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزى مىدانم که شما نمىدانید.)
در این آیه خدا به ملائکه میگوید: «من خلیفهای در زمین قرار دادهام». ملائکه با شنیدن اسم زمین گفتند: «یعنی یک دسته آدم خونریز؟». سابقة ذهنی ملائکه از موجودات زمینی «یسْفِک الدِّمَاء یفْسِدُ فِی الأَرْض»؛ یعنی خونریز و نگاهشان به خودشان «نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک»؛ یعنی اهل عبادت است. از آنجاکه برای ملائک، زمین جای خونریزی بوده است، تصور آنکه کسی بخواهد از این جایگاه شکوفا بشود و رشد کند تا خلیفۀ خدا باشد، غیرممکن بود.
در اینجا دو آزمایش الهی مشاهده میشود:
1. نادیدهگرفتن امور ناشایست:
اگر در جایی امر نادرستی دیدیم، آن را بسط ندهیم. برای مثال فردی یک بار مسجد رفته و با او برخورد نامناسبی شده است، بعد از آن نگوید پس من دیگر مسجد نمیروم به عبارتی این برخورد نامناسب را تعمیم ندهد که همة اهل مسجد برخورد نادرست دارند.
2. کوچک دیدن امر خیر:
کارهای خیرمان آنقدر در نظرمان بزرگ نیاید که تصور کنیم فردی قادر نیست در مقابل ما قد علم کند. وقتی خداوند میخواست آدم را بهعنوان خلیفه معرفی کند، فرشتگان، خود را «نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک» معرفی کردند. گاهی اوقات برای افرادِ تازه وارد، جایگاهی نمیشناسیم و بیدرنگ نظر میدهیم. برای مثال اگر به ما بگویند شخصی آمده که دعای مستجاب دارد، جبهه میگیریم و میگوییم ما که عمری اهل بندگی، علم و عمل بودهایم هم، نَفَس حق داریم. این نشان میدهد که خودمان را خیلی قبول داریم و این خود یکی از آزمونهای الهی است.
خضوع داشتن
قرآن میگوید:
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ»[5]
(و هنگامى که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید، همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر کرد، و از کافران گردید).
یکی دیگر از آزمایشات الهی، خضوغ در مقابل کسی است که خدا فرمان داده تا در مقابل او خضوع داشته باشیم. برای مثال در مقابل والدین، همسر، عالم و بزرگترِ معرفتی باید خاضع باشیم. همچنین دستور به اکرام سادات شده است. مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی در مجلسی بودند که بچه سیّدی در آن مجلس دائم تردد میکرد و ایشان هر بار به احترام او میایستاد و مینشست!
ما حتی با مجالس اباعبدالله هم آزمایش میشویم. میتوانستیم دچار گرفتار روزمرگی شویم و در مجالس عزاداری شرکت نکنیم؛ اما خدا در این آزمایش به ما بشارت میدهد که با خمسۀآل کساء موفق بودهایم. اگر لطف خدا نبود و به خودمان واگذار میشدیم حتی قطرۀ اشکی در چشمان ما قرار نمی گرفت. بهمیزانی که ما قدرِ خوبان را بدانیم خودمان صاحب قدر می شویم.
بنابراین گاهی اوقات با اینکه به ما توصیه به خضوع شده است؛ اما آن حکم را اجرا نمیکنیم؛ زیرا کمالات و توانمندیهای خود را به میدان میآوریم یا برای خود استثنا قائل میشویم. در این صورت در آزمون الهی قبول نمیشویم، مانند ابلیس که 6 هزار سال عبادت هم داشت، اما مردود شد.
تاریخ جلسه: 1393.8.10، جلسه اول
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 13.
[2]. سوره بقره، آیه 22.
[3] . سوره بقره، آیه 26.
[4] . سوره بقره، آیه 30.
[5] . سوره بقره، آیه 34.