آسیب شناسی خانواده ـ بخش ششم

مقدمه

 

بحثی را که با هم دنبال می‌کردیم آسیب‌هایی است که به خانواده وارد می‌شود و به گسست و شکست روابط خانوادگی می‌انجامد. در مباحث گذشته دریافتیم که باید از وقوع این آسیب‌ها پیشگیری کنیم و در یک نگاه واقع‌بینانه به این آسیب‌ها به عنوان مشکل مهم، باور داشته باشیم.

با نگرش سطحی و ظاهری به این آسیب‌ها، آن‌ها را معضل نمی‌دانیم؛ به همین جهت تخریب خاصی از این طریق صورت می‌گیرد و به ساختار خانواده آسیب جدی وارد می‌شود.

یکی از آسیب‌ها این بود که گاهی جاهل به قداست فضای خانواده هستیم؛ یعنی نمی‌دانیم کانون خانواده چقدر ارزشمند است، در حالی که بالاترین جایگاه معاملۀ با خدا در خانواده است. از آنجا که به قداست فضای خانواده واقف نیستیم، به رفتاری که از ما صادر می‌شود توجه کافی نداریم.

آسیب دیگر این بود که احساسات و عواطفی که در ابتدای زندگی خدای سبحان به عنوان هدیه در اختیار زوجین قرار داده بود به دلیل بعضی از ناآگاهی‌ها و بی‌توجهی‌ها رو به افول می‌رود و همین غروب عواطف و احساسات،کانون خانواده را سرد و بی‌روح می‌کند و همین امر سبب می‌شود اعضای خانواده از فضای اطراف تأثیر منفی بپذیرند و در نهایت گسستی در روابط ایجاد شود.

آسیب دیگر این بود که گاه افراد در حریم خانواده ملاطفت و مدارای لازم را ندارند و از ادبیات خشونت و تهدید استفاده می‌کنند و آن را اولین وسیله برای ادارۀ خانواده می‌دانند. پُرواضح است که استفاده از ادبیات خشنونت در فضای خانواده پاسخ مثبتی به‌دنبال ندارد و در نهایت روابط فرزندان با والدین و روابط زوجین با یکدیگر گرفتار آسیب می‌شود.

آسیب دیگری که علی‌رغم اندک‌بودنش ممکن است فضای خانواده را تهدید کند و صدمات جبران‌ناپذیری از خود به‌جای بگذارد،عُجب و خودبرتربینی است.

 

آسیب شناسی خانواده

 

عُجب

 

گاهی فرد به دلیل علم، گاه به دلیل مقام، گاه به دلیل جمال، گاه به دلیل مال و دلایل مختلف دیگر، خودشیفته می‌شود و به‌عبارتی دیگر خودباوری کاذب دارد. اثر وضعی این خودشیفتگی، تنهایی است. در روایات تصریح شده است که اثر عُجب ایجاد نفرت است. اطرافیان از خودشیفته گریزان‌اند.

«مَنْ‏ تَرَكَ‏ الْعُجْبَ‏ وَ التَّوَانِيَ لَمْ يَنْزِلْ بِهِ مَكْرُوهٌ»[1]

«کسی که عُجب و بی‌حالی  را ترک کند،هیچ امر ناخوشایندی بر او فرود نمی آید.»

با دقت در مفهوم مخالف این عبارت می‌یابیم که اگر می‌خواهیم شاد باشیم و خانوادۀ ما هم در خوشی باشند، دو امر را باید جدی بگیریم:

  1. ترک عُجب: به هیچ عنوان کمالات و توانمندی‌های ما به چشم‌مان نیاید؛ چون حقیقتاً کمالات، از آنِ ما نیستند. اگر کمالی هست همه منسوب به خداست، اگر موقعیت و مقام، مدرک و علم، جمال و ثروت داریم، حتی از فضایل اخلاقی مانند حُسن خلق و سعه صدر بهره‌مندیم، همه و همه لطف خداست: «ما أَصابَكَ‏ مِنْ‏ حَسَنَةٍ فَمِنَ‏ اللَّه‏ »[2]؛«آنچه از نیکی‌ها به تو می‌رسد، از طرف خداست.»
  2. ترک کسالت:بی‌حالی و سستی را کنار بگذاریم. در این صورت هیچ امر ناخوشایندی بر ما و خانوادۀ ما استقرار نمی‌یابد.

یکی از اساسی‌ترین آسیب‌ها این است که خودمان را قبول داریم، به بیانی دیگر فراموش کرده‌ایم کمالاتی که در اختیار ما قرار گرفته، خدای سبحان در اختیار ما قرار داده است و ما فقط «امین» هستیم نه «مالک».

«وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»[3]

«و جز به لطف خداوند، توفیقی برای من نیست.»

بیشترین صدمه‌ای که به افراد وارد می‌شود ناشی از خودشیفتگی است. یا مرد خودشیفته است و خیلی خود را باور دارد یا خانم خودشیفته است و خود را باور دارد. این خودشیفتگی به تمام مُحسَّنات فرد آسیب وارد می‌کند.

در روایت دیگری امیرالمومنین  علیه‌السلام می‌فرماید:

«مَا أَضَرَّ الْمَحَاسِنَ‏ كَالْعُجْب‏»[4]

«هیچ چیزی به اندازۀ عُجب به نیکی‌های انسان صدمه وارد نمی‌کند.»

اگر ما بسیار شاکر، خوش‌اخلاق، از خودگذشته، ایثارگر، متحمل، سخاوت‌مند، صبور و… باشیم؛ اما خودبینی را هم در کنار این صفات شایسته به میدان آوریم، به همۀ خوبی‌ها یک‌جا آسیب وارد کرده‌ایم و نه تنها هیچ‌یک از خوبی‌ها، دیگر قابل استفاده نیست، بلکه اطرافیان از ما تنفر خواهند داشت.

عُجب انسان را منفور می‌کند. گویا به محض ورود عُجب، دیوار آهنی بین فرد و اطرافیان او کشیده می‌شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«لَا وَحْشَةَ أَوْحَشُ‏ مِنَ‏ الْعُجْب‏»[5]

«هیچ امری وحشتناک‌تر از عجب نیست.»

با این عبارت می‌یابیم صورت باطنی عُجب بسیار وحشتناک است. خودشیفته نه‌تنها جاذبه ندارد که دافعه هم دارد.

ممکن است گاهی اوقات فکر خودم را خیلی قبول  داشته باشم و سایرین را سطحی‌نگر و ظاهربین بدانم! و گمان کنم عاقلانه تصمیم می‌گیرم و عاقلانه فکر می‌کنم! تمام این رفتارها حاکی از عُجب است.

در روایت دیگری امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:

«شَرُّ النَّاسِ‏ مَنْ‏ يَرَى‏ أَنَّهُ‏ خَيْرُهُم‏»[6]

«بدترین مردم کسی است که فکر می‌کند بهترین آنهاست.»

ممکن است در فضای مدیریتی خانواده خود را بهترین بدانم و خود را فردی خدمات‌رسان، کارگشا و از هر جهت برتر بدانم؛ اما همین تفکر ناشی از خودبینی است و  بسیار آسیب‌زاست، حتی آسیب آن از نادان و بخیل و تن‌پرور هم بیشتر است؛ زیرا حضرت می‌فرماید:« شَرُّ النَّاسِ‏».  بنابراین به این نکته توجه داشته باشیم که شاید بیشترین آسیبی که به خانواده وارد می‌شود از طریق لایه‌های پنهانی خودبرتر بینی ماست،حتی در مسائل معنوی.

در روایت دیگری حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید:

«مَنْ‏ كَانَ‏ عِنْدَ نَفْسِهِ‏ عَظِيماً كَانَ عِنْدَ اللَّهِ حَقِيراً»[7]

«هرکس نزد خودش بزرگ جلوه کند نزد خدا بسیار بی ارزش جلوه می‌کند.»

وقتی خود را با سوابق علمی و امتیازات مختلف، بزرگ جلوه دهم، خداوند من را نزد خانواده‌ام حقیر می‌کند و آن لایۀ پنهان من را آشکار می‌سازد. در چنین شرایطی امکان پیوست افراد به یکدیگر نیست و حتی  موجب نفرت و گسست می‌شود.

 

توانی(بی‌حالی، کسالت)

 

یکی دیگر از اموری که موجب گسست خانواده هاست بی‌حالی است.

طبق روایات، بی‌حالی در دین ما ضد ارزش و نشاط امری ارزشمند است. اسلام می‌گوید حتی زن سالخورده هم باید گردنبند به همراه داشته باشد؛ یعنی حق ندارید بی‌حال باشید. برای دنیا به گونه‌ای زندگی کن گویا همیشه زنده هستی و برای آخرت به نحوی زندگی کن گویا آخرین روز عمر را سپری می‌کنی.

در روایت دیگری حضرت می‌فرماید:

«التَّوَانِي‏ سَجِيَّةُ النَّوْكَى‏»[8]

«بی‌حالی خلق و خوی فرد نادان است.»

عالِم عاقل هیچ‌گاه بی‌حال نیست، همیشه در اوج نشاط است؛ به همین جهت هیچ‌گاه مرخصی ندارد و  به خودش اجازۀ سستی نمی‌دهد.

در روایت دیگری آمده است:

«التَّوَانِي‏ فِي‏ الدُّنْيَا إِضَاعَةٌ»[9]

«سستی در دنیا ضایع‌کردن سرمایه است.»

اگر در دنیا کسالت و سستی داشته باشیم، بسیاری از سرمایه های خود را ضایع کرده‌ایم.

خدای سبحان به ما انواع سرمایه‌های وقت، توان، آبرو، عزت و… را داده است و ما صرفاً به دلیل بی‌نشاطی و کسالت همه را نابود می‎کنیم. کسالت یکی از آفت‌های جدی خانواده است.

در روایتی دیگر به جای کلمۀ «توانی» از کلمۀ «مَطل» به معنای به تأخیر انداختن استفاده شده است:

«الْمَطْلُ‏ عَذَابُ‏ النَّفْس‏»[10]

«تأخیر در کار موجب عذاب نفس می‌شود.»

 وظیفه‌ام را به آینده موکول می‌کنم و از آن رو که وظیفه‌ام را به خوبی انجام نداده‌ام، دچار عذاب وجدان می‌شوم و حال مناسبی نخواهم داشت و این حال بد را به خانواده منتقل می‌کنم.

در روایت دیگری بین توانی و کسالت تفاوت قائل شده‌اند؛ به این معنا که توانی منشأ و مبدأ کسالت است؛ یعنی ابتدا فرد باطناً بی‌حال و بی‌انگیزه می‌شود، سپس از خدمات‌رسانی امتناع می‌کند.

نبایستی در خانواده در منفعل‌بودن از همدیگر تبعیت کنیم؛ اگر سایر اعضای خانواده بی‌حال و سست‌اند ما نمی‌توانیم مثل آن‌ها باشیم؛ زیرا طرف معاملۀ من خداست. خدای «خیرالشاکرین» بهترین پاداش‌ها را نصیب بنده می‌کند. طرف معاملۀ من نه والدینم هستند و نه اولادم، طرف معامله اوست و هنگامی که طرف معامله خداوند است دلیلی برای بی‌انگیزه بودن وجود ندارد؛ زیرا آن که باید ببیند، لحظه به لحظه می‌بیند، تمام نفس‌های من را می‌شمارد. او «اهون الناظرین»[11] نیست، به تمام جزئیات امور آگاه است. بنابراین من با او معامله می‌کنم و وقتی با او معامله کردم،کسالت، بی‌حالی، بی‌انگیزگی، سستی و به تأخیر انداختن وظایف ممنوع است. در واقع  با سستی و کاهلی توانمندی‌های خود را نابود می‌کنم.

طبق قانون «إِنْ أَحْسَنْتُمْ‏ أَحْسَنْتُمْ‏ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»[12] اگر بی‌حال و بی‌نشاط باشید، اول از همه خودتان از این بی‌حالی و بی‌نشاطی رنج می‌برید، سپس اطرافیانتان متضرر می‌شوند. باور کنیم بی‌حالی ما بیش از آنکه به دیگران خسارت وارد کند به خود ما خسارت وارد می‌کند.

بسیاری از سردی روابط‌ها و شکست‌هایی که در خانواده‌ها حاکم است، ناشی از کسالت است. اصولاً بی‌حالی مُسری است؛ بنابراین مراقب باشیم نه خودمان کسل شویم و نه اجازه دهیم کسالت دیگران به ما سرایت کند؛ زیرا بنابر آن است که ما فروغ خانواده را تأمین کنیم نه ادامه‌دهندۀ بی‌حالی‌های اطرافیانتان باشیم.

بی‌حالی موجب می‌شود افراد زندگی را عادی ببینند و کوششی در جهت نشاط نداشته باشند.

در روایت داریم:

«الْفَشَلُ‏ مَنْقَصَة»[13]

«بی‌حالی نقص است.»

آیا ما دوست داریم به ما نسبت نقص بدهند و بگویند: فلانی ناقص است؟

در روایتی خصوصیات مؤمن را برمی‌شمارند:«المؤمن حَشّاشٌ بَشّاش»؛«مؤمن سرحال و بانشاط است.» بی‌حالی از هر جهت با ایمان سازگار نیست و فضای خانواده را مکدّر می‌کند.

 

غصه و اندوه

 

یکی دیگر از اموری که به خانواده آسیب می‌رساند، غصه و اندوه است.

ممکن است گفته شود اگر غصۀ خود را با اهل خانه مطرح نکنیم، پس با چه کسی می‌توانیم مطرح کنیم؟ در پاسخ می‌گوییم: باید از غصه گذر کرد و در آن اقامت نداشت. باقی ماندن در غصه آسیب‌زاست و خسارات جبران ناپذیری درپی دارد.

روایات متعددی دربارۀ  همّ ، غم و حزن، وارد شده است که به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

1.«الْهَمُ‏ يُذِيبُ‏ الْجَسَد»[14] ؛«غصه خوردن، جسد را ذوب می‌کند.» یعنی غصه به جسم شما آسیب وارد می‌کند و جسمی که آسیب ببیند، نمی‌تواند خدمات مناسبی به خانواده ارائه دهد.

2.«الْأَحْزَانُ‏ سُقْمُ‏ الْقُلُوب»[15]؛«غصه‌ها دل را بیمار می‌کند.» دل به واسطۀ غصه، سرحال نیست و صفا و صمیمیت ندارد. وقتی دل بیمار است؛ یعنی کینه در آن راه می‌یابد؛ دچار حسادت می‌شود، یأس ، افسردگی و بیماری‌های قلبی وارد آن می‌شود.

3.«الْهَمُّ‏ أَحَدُ الْهِرَمَيْن‏»[16]؛«غصه‌ها یکی از دو پیری است.» گاهی اوقات با گذر سن، پیری حاصل می‌شود و گاهی به دلیل شدت غصه‌خوردن پیری عارض می‌شود.

4.«الْغَمُ‏ يَقْبِضُ‏ النَّفْس‏»[17]غم، انسان را در فشار و تنگنا قرار می‌دهد و وقتی در تنگناست افسرده‌دل است.

افسرده دلی افسرده کند انجمنی را

قبض نفس او موجب قبض نفس اطرافیان می‌شود و با ناراحتی او دیگران هم غصه‌دارمی‌شوند؛ اما تا زمان کوتاهی با او هم‌دردی می‌کنند، وقتی فرد دائم غصه‌دار است، اطرافیان از او فاصله می‌گیرند. هر فردی آستانۀ تحمل معینی دارد وقتی مطرح کردن غصه‌ها از حد و اندازه‌ای فراتر رفت، هم به خودمان آسیب زده‌ایم هم موجب فرار اطرافیان از خود می‌شویم.

 

غصه خوری؛ نماد ناتوانی

 

در روایت دیگری غصه‌خوردن را علامت ناتوانی بیان می‌کنند. توانمند بر خود مسلط است و غصه نمی‌خورد، زاویۀ نگاه  خود را تغییر می‌دهد و تمرکزش بر روی داده‌ها و الطاف الهی است و بابت نداشته‌ها اندوهی بر دل راه نمی‌دهد. تمرکز بر نداشته‌ها موجب غصه و اندوه می‌شود و پیامد آن بیماری و پیری زودرس و … است و ناخودآگاه اطرافیان از ما گریز دارند و جاذبۀ خود را از دست می‌دهیم.

غصه‌خوردن حد و اندازه دارد، به دنبال راهکار آن باشید و اگر قابل علاج نیست نگاهتان را روی امور مثبت متمرکز کنید. اگر زاویۀ نگاه تنها روی غصه‌ها  متمرکز شود، منجر به گسست خانواده خواهد شد.

 

زشت‌ترین ناتوانی

 

در روایتی آمده است:

«أَقْبَحُ‏ الْعِيِ‏ الضَّجَر»[18]

«زشت ترین ناتوانی،غصه خوردن است.»

«عی» به معنی عجز است و «ضجر» به معنای غصه است.

کسی که دائم غصه می‌خورد، این رفتار نه تنها برای او ارزش حساب نمی‌شود، بلکه نشانۀ ناتوانی اوست و او را بسیار زشت جلوه می‌دهد. فردی که دائم غصه‌هایش را بیان می‌کند، حال دیگران را دگرگون می‌کند و چهرۀ نازیبایی از خود به نمایش می‌گذارد.

یکی از اموری که آسیب جدی به فضای خانواده وارد می‌کند تمرکز روی غصه‌هاست.  غصه وجود دارد؛ اما مؤمن باید از آن عبور کند و روی آن ماندگار نشود.  هنگامی که از آن عبور کنید در می‌یابید که ورای آن نعمتی نهفته بوده که مغفول مانده است.

بسیاری از مشکلات زندگی ما غصه‌هایی است که به‌راحتی می‌توان از آن عبور کرد. یکی از اموری که موجب غصه می‌شود، تمرکز روی نداشته‌هاست، در حالی که می‌توان با عبور از آن‌ها و تمرکز روی داشته‌ها از غصه جلوگیری کرد. وقتی روی نعمت دیگر تمرکز می‌کنیم فراموش خواهیم کرد که چه نعمتی را نداریم.

 

ناامیدی

 

آسیب جدی دیگر، ناامیدی است. ناامیدی دو نوع است: 1. ممدوح؛ 2. مذموم.

 

ناامیدی ممدوح

 

نا‌امیدی ممدوح آن است که از هیچ‌کس توقع نداشته و از همه ناامید باشیم؛ به همین جهت خدماتی که دیگران به ما می‌دهند به چشم‌مان زیاد می‌آید. امام سجاد علیه السلام فرمودند:

«رَأَيْتُ‏ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس‏»[19]

«همه خوبی‌ها را فراهم دیدم در قطع طمع از آنچه مردم دارند.»

در این ناامیدی فقط به خداوند امیدواریم:«الْيَأْسُ‏ غَنَاءٌ حَاضِرٌ»[20]؛«ناامیدی سرمایه حال حاضر است.»

این ناامیدی آدمی را سرمایه‌دار می‌کند، هر خدمتی از سوی اطرافیان برای او ارزشمند است. مثلا چون توقع نداشتم همسرم برای من فلان کار را انجام دهد، وقتی خدمتی انجام می‌دهد به چشمم می‌آید.

در دعای مکارم‌الاخلاق از خدای سبحان می‌خواهیم: «خدایا من را به گونه‌ای قرار بده که خیر دیگران را بزرگ ببینم و خیر خودم را به دیگران، اندک ببینم.» ناامیدی از آنچه در دست مردم است موجب می‌شود هرخیری که دیگران به من می‌رسانند به نظرم بزرگ جلوه کند.

متأسفانه در ورای ذهن خود وظایفی را برای اطرافیان قائل‌ایم و گمان می‌کنیم همه باید به ما خدمت‌رسانی داشته باشند و وقتی این خدمات را دریافت نمی‌کنیم دچار افسردگی می‌شویم و همین امر زمینۀ درگیری ما با اطرافیان را فراهم می‌کند.

اگر این یأس ممدوح در زندگی ما حاکم شود موجب موفقیت است. یأس ممدوح، آزادگی، بی‌نیازی و قدرت‌مندی است. دیگر از هیچ‌کس توقع نداریم و اسیر هیچ‌کس نیستیم.

گاه ممکن است با سپردن وظیفه به دیگری قصد تربیت و پرورش او را داشته باشیم، گرچه کار صحیحی است؛ اما نباید روی او حساب باز کنیم که اگر کار را به نحو احسن انجام نداد، دچار ناامیدی شویم.

یأس ممدوح کارآیی دارد و حال ما را خوب می‌کند. دل‌خوش‌ایم که محتاج کسی نیستیم؛ همین بی‌نیازی از خَلق، موجب می‌شود قدرت عجیب و غریبی از خدای سبحان دریافت کنیم.

وقتی می‌گویند: «رَأَيْتُ‏ الْخَيْرَ كُلَّهُ»؛ یعنی همۀ خیر در این است که خودتان را محتاج هیچ‌کس نبینید. همین امر توحید را تقویت می‌کند؛ زیرا می‌دانید انواع نیازمندی‌های شما را فقط خدا تأمین می‌کند.

 

یأس مذموم

 

یأس مذموم به ساختار خانواده آسیب وارد می‌کند. وقتی معتقدیم هیچ‌کس اصلاح نمی‌شود و  مجبور به تحمل هستیم، زمینۀ یأس را فراهم کرده‌ایم. در مبحث صبر در خانواده همواره تأکید کرده‌ایم که خانواده جای مداراست نه تحمل.

تفاوت مدارا و تحمل: در «مدارا» شما تاکتیکی عمل می‌کنید تا او رشد کند؛ اما در «تحمل»، جایی برای اصلاح در نظر نمی‌گیرید. در مدارا به مغز فرمان می‌دهید که وقتی با بداخلاق، خوش‌اخلاقی کنم، درنهایت خوش‌خُلق می‌شود؛ ولی در «تحمل» می‌گویم: او از ابتدا بداخلاق بوده است و من یقین دارم خوش‌اخلاق نمی‌شود و قابل تغییر نیست! در «تحمل» شما از اصلاح فرد مأیوس هستید؛ اما در «مدارا»، امید به اصلاح و تغییر دارید.

یأس مذموم جزو آفات و آسیب‌های خانواده است و موجب سردی و ایجاد شکاف عمیق در روابط میان اعضای خانواده می‌شود.

 

اثرات یأس در روایات

 

در بعضی از روایات گفته شده است «یأس»، قاتلِ خودِ فرد است؛ به همان اندازه که خودکشی قبیح و غیر شرعی است، ناامیدی از بهبود و اصلاح هم نازیبا و غیرمشروع است.

«قَتَلَ‏ الْقُنُوطُ صَاحِبَه‏»[21]

«ناامیدی صاحبش را می کشد.»

و در روایت دیگری فرموده‌اند:

«لِلْخَائِبِ‏ الْآيِسِ‏ مَضَضُ الْهَلَاكِ»[22]

«ناامیدی که مأیوس است، هلاکت را می‌خورد.»

ناامیدی که بوی بهبودی را استشمام نمی‌کند، لقمه لقمه هلاکت را می‌خورد.

اساس بر آن است که بوی بهبود  از اوضاع جهان را بشنویم. بی‌دینی در جامعه هست؛ ولی به رحمت خداوند امیدواریم و از خداوند توفیق دعا، توفیق خُلق خوش و رفتار و گفتار مناسب می‌خواهیم و یقین داریم این خواسته‌ها به اجابت می‌رسد که «انتظار الفرج من الفرج»

 

تاریخ جلسه: 1400/5/3 ـ جلسه 6

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] .غررالحکم و دررالکلم، ص639

[2] .سوره مبارکه نساء، آیه 79

[3]. سوره مبارکه هود، آیه 88

[4] . غررالحکم و دررالکلم، ص684

[5].  غررالحکم و دررالکلم، ص775

[6]. غررالحکم و دررالکلم، ص410

[7].  غررالحکم و دررالکلم، ص626

[8]. غررالحکم و دررالکلم، ص33

[9]. غررالحکم و دررالکلم، ص94

[10]. غررالحکم و دررالکلم، ص40

[11]. مفاتیح الجنان، دعای سحر ماه مبارک رمضان: «لَا لِأَنَّكَ‏ أَهْوَنُ‏ النَّاظِرِينَ‏ إِلَي‏ »[11] ؛«این‌ها نه به این دلیل است که تو را سبک‌ترین ناظران بپندارم.»

[12]. سوره مبارکه إسراء، آیه 7

[13]. غررالحکم و دررالکلم، ص766

[14] .غررالحکم و دررالکلم، ص56

[15] .غررالحکم و دررالکلم، ص43

[16].غررالحکم و دررالکلم، ص87

[17]. غررالحکم و دررالکلم، ص113

[18]. غررالحکم و دررالکلم، ص188

[19]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص 148

[20] .غررالحکم و دررالکلم، ص245

[21].غرر الحکم و درر الکلم، ص370

[22].تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص267

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *